شناسهٔ خبر: 66233614 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

خرده روایت‌هایی از برنامه «کرسی» شبکه چهار سیما

«این بانگ آزادی است» که از حنجره پاک مردم خلق شد

روزنامه جوان

محمد گلریز، خواننده موسیقی سنتی و پاپ و از خوانندگان برتر در زمان جنگ ایران و عراق می‌گوید: سرود بانگ آزادی یک موسیقی ایرانی است و در دستگاه شور ساخته شده‌است. تمام ساز‌ها در ساخت این آهنگ ایرانی است و هیچ ساز کلاسیکی در ساخت آن استفاده نشده است، اما آنچنان تنظیم خوبی دارد که آدم وقتی این سرود را می‌شنود فکر می‌کند آن را یک ارکستر بزرگ اجرا می‌کند. در حالی که این یکی از سرود‌هایی است که ما از حلقوم پاک مردم گرفتیم و ماندگار شد

صاحب‌خبر -
جوان آنلاین: برنامه تلویزیونی کرسی، نسخه تصویری فصل دوم این رویداد است که در نیمه دوم فروردین از شبکه چهار سیما پخش شد، خرده روایت‌هایی نقض از زبان اساتید هنر و فرهنگ که خواندنش هم، چون تماشایش خالی از لطف نخواهد بود. 
 
 «کرسی» این واژه چند وجهی و خوش آوا، فارغ از انتقال حس خوبش در فضا‌های مختلف گفتمانی، عنوان رویدادی است که از سال ۱۴۰۱ در حوزه هنری آغاز شد، در فصل اول آن در ۱۰دفتر، روایت‌هایی از مسیر رشد و بالندگی الگوی مطلوب کار فرهنگی انقلاب اسلامی را با همه فراز و نشیب‌هایش از زبان ۱۰نفر از اساتید عرصه‌های مختلف هنری بیان شد. فصل دوم کرسی هم، میزبان هشت استاد بود و آن‌ها تجربیات خود را در زمینه هنری تخصصی‌شان روایت کردند و از هشتم تا دوازدهم اسفند سال گذشته میزبان علاقمندان بودند. 
اما ماجرا به همین جا ختم نشد و به مناسب هفته هنر انقلاب برنامه تلویزیونی «کرسی»، از ۱۸تا ۲۳ فروردین‌ماه، ساعت ۱۵:۴۵، از شبکه چهار پخش شد. برنامه‌ای که در آن مسعود نجابتی در عرصه گرافیک، احمد ناطقی باب عکاسی، محمد گلریز در عرصه موسیقی، مصطفی دالایی در زمینه سینمای مستند، علی اصغر یوزباشی در زمینه مجسمه‌سازی، ناصر فیض درباره شعر طنز حرف زدند و از قاب تلویزیون از تجربیاتشان و فراز و فرودهایشان در زندگی و هنر، برای مخاطب گفتند. 
در ادامه قسمت‌هایی از سخنان این اساتید در برنامه کرسی می‌آید که خواندن آن خالی از لطف نخواهد بود.
 
 گفتند بیا روی دیوار مسجد خط بنویس
«مسعود نجابتی» طراح گرافیک، مدیر هنری و خوشنویس معاصر ایرانی می‌گوید: سیزده ساله بودم. در بازارچه حبیب‌اله‌خان زندگی می‌کردیم. بزرگان مسجد محله‌مان دق‌الباب کردند و به مادرم گفتند این بچه را بفرست روی دیوار مسجد خط بنویسد و من عبارت «مسجد سنگر است، سنگر‌ها را حفظ کنید» را روی دیوار نوشتم. این اولین تجربه‌و سفارش جدی من در عالم خوشنویسی در زمان انقلاب اسلامی بود.
 
 کاش ۲۰ سال زودتر آمده بودم
خیلی از گمشده‌ها را می‌شود نزد استاد، در روایات پیدا کرد، ولی بعضی اوقات کسانی که خالق اثر هنری هستند، فکر می‌کنند دین تناسبی با هنر ندارد، در حالی که من برایم سؤال بود که چرا اکثر شاهکار‌های هنری ما در ادوار گذشته، در حوزه دین است. با این اوصاف، لحظه‌ای که وارد حوزه علمیه شدم، گفتم کاش ۲۰ سال زودتر آمده بودم.
 
 شانس حضور در یک سه‌راهی تاریخی
احمد ناطقی پیشکسوت عکاسی و خالق منحصر به فردترین عکس‌های فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه می‌گوید: یک روز بعد از عملیات والفجر۱۰، من و چند نفر از عکاسان با مشقت به جاده آسفالت حلبچه رسیدیم. سر یک سه‌راهی یک دفعه دختر بچه‌ای دیدیم که روی زمین افتاده، صورتش سفید شده بود، اما نبض داشت. اول کمکش کردم، بعد بچه را کنار دیوار گذاشتم و از او عکس گرفتم، یک پسر بچه‌ای دیگر پیدا شد، او را هم کمک کردم و بعد عکس گرفتم. 
وقتی برگشتم دیدم همه ماسک گذاشته‌اند. تازه متوجه شدم همه جا بمباران شیمیایی شده. ماسک زدم، اما نمی‌شد با ماسک، عکس بگیرم. پس ماسک را برداشتم و آن عکس‌ها را از این جنایت ثبت کردم. 
اصطلاحی در دنیای ژورنالیسم و عکاسی خبری است به عنوان شانس حضور، یعنی شما دقیقاً جایی حضور دارید که یک اتفاق خاص می‌افتد و من آن روز، شانس حضور داشتم. 
 
 تا لحظاتی پیش جان داشتند
در فاجعه بمباران حلبچه، مردی با لباس کردی درحالی‌که صورت خود را با چفیه پوشانده کودک شیرخوارش را در آغوش گرفته بود و معلوم بود لحظاتی پیش هر دو جان داده‌اند. من آن لحظه را ثبت کردم. این عکس بعد‌ها به عنوان نماد جهانی قربانیان شیمیایی شناخته شد. مجسمه آن نیز در جلوی دادگاه لاهه دیوان بین‌المللی دادگستری قرار دارد. 
 
 
 ۲۱ سال بعد از بمباران حلبچه و آن‌ها که زنده ماندند
من بعد از ۲۱سال بعد از فاجعه بمباران حلبچه، در طول دو سال، هفت‌نفر از افرادی که در عکس‌هایم هنوز زنده بودند را پیدا کردم. در همان لوکیشن دوباره از آن‌ها عکاسی کردم. این اتفاق بسیار عجیبی است و اگر این ماجرا برای هر عکاسی در هر جای دنیا پیش می‌آمد، قیامتی به پا می‌شد، اما متأسفانه در فضای ژورنالیستی کشور ما و کم توجهی متولیان فرهنگی، اتفاقی را شاهد نبودیم. 
 
 بانگ آزادی، سرودی که ماندگار شد
محمد گلریز، خواننده موسیقی سنتی و پاپ و از خوانندگان برتر در زمان جنگ ایران و عراق می‌گوید: هنوز انقلاب تثبیت نشده بود، ما می‌خواستیم سرود بسازیم. شعر‌ها مشخص بود که باید انقلابی و حماسی باشد، اما ما نمی‌دانستیم چه ملودی و ریتمی داشته باشد. من و آقای راغب، شب‌هایی که حکومت نظامی بود تا پاسی از شب صحبت می‌کردیم که چه موسیقی و سرود‌های انقلابی بسازیم. بالاخره به این نتیجه رسیدیم که ببینیم مردم چه شعار‌هایی می‌دهند، یکی از این شعار‌ها «الله اکبر خمینی رهبر» بود. وقتی آقای‌سبزواری آن را شنید، گفت چه شعار زیبایی، من شعرش را می‌گویم و همین شعر منجر به ساخت سرود بانگ آزادی شد. 
 
 راز ماندگاری یک سرود
سرود بانگ آزادی یک موسیقی ایرانی است و در دستگاه شور ساخته شده‌است. تمام ساز‌ها در ساخت این آهنگ ایرانی است و هیچ ساز کلاسیکی در ساخت آن استفاده نشده است، اما آنچنان تنظیم خوبی دارد که آدم وقتی این سرود را می‌شنود فکر می‌کند آن را یک ارکستر بزرگ اجرا می‌کند. در حالی که این یکی از سرود‌هایی است که ما از حلقوم پاک مردم گرفتیم و ماندگار شد. 
 
 سرودی که سرود ملی ایران نشد
قرار بود بخشی از سرود بانگ آزادی، سرود ملی ایران باشد، اما حضرت امام (ره) با آن مناعت طبعی که داشتند به خاطر اینکه عبارت الله‌اکبر، خمینی رهبر در این سرود بود، با این موضوع مخالفت کردند و این اتفاق نیفتاد. 
 
 گمگشده‌های دیار فراموشی
«مصطفی دالایی» مستند ساز و از تصویربرداران برجسته مجموعه مستند روایت فتح می‌گوید: در اوایل دهه ۶۰، حاج محمدباقر و محمد منزوی، مستندی را در سمت بشاگرد فیلمبرداری کردند، آقامرتضی آوینی آن را تدوین و برایش نریشن نوشت، آن هم چه نریشینی! اسم نریشن را هم «گمگشده‌های دیار فراموشی» گذاشت، چراکه در بشاگرد، مردمی بودند که تا به حال مسئولان به سراغشان نرفته بودند. نه آن‌ها می‌دانستند در کشور چه خبر است و نه مسئولان می‌دانستند این مردم کجا هستند و چه می‌کنند. 
 
 صدا می‌گرفت، انگار نه انگار که جنگ است
از بچه‌های روایت فتح، آقای فراغی صدا بردار من در «پاتک روز چهارم» بود. ما در محاصره تانک‌های عراقی بودیم. آنجا فقط تعدادی از نیرو‌های از اصفهان و اراک و خمین و اکیپ فیلمبرداری ما حضور داشت. نیرو‌های عراقی در پشت سر و رو در روی ما بودند و صحنه به قدری هولناک بود که شاید هر شخص دیگری بود دست و پایش را گم می‌کرد، اما آقای فراغی طوری صدا گرفتند که انگار در استودیو هستیم و دارد صدا می‌گیرد، اهل فن بهتر می‌دانند در مورد چه چیز صحبت می‌کنم. 
 
 نگاه و لطف امام رضا برای یک شروع حرفه‌ای
علی‌اصغر یوزباشی، پیشکسوت مجسمه‌سازی و طراح و نصب مجسمه یادبود شهدای حریم رضوی می‌گوید: من در کارگاه مجسمه‌سازی بودم که واقعه انفجار حرم امام رضا (ع) اتفاق افتاد. روزنامه جمهوری اسلامی برای ساخت آثار هنری فراخوان داد. همان زمان، من طرحی که در ذهن داشتم را گفتم و یکی از دوستانی که کارش مجسمه‌سازی بود آن را اجرا کرد، همین کار یک سکه طلا و یک دوره صحافی شده روزنامه جمهوری را جایزه گرفت. به این صورت کار حرفه‌ای و جدی ام با امام رضا شروع شد و ایشان قبول کردند که من وارد این وادی شوم. 
 
 شما کارتان را بکنید!
در اوایل انقلاب، از تلویزیون مستندی پخش شد که در قسمتی از آن هنرمندی از دهق اصفهان که کار‌های حجمی و نقش برجسته انجام می‌داد، از امام (ره) استفتا گرفت که این کار‌های هنری که من انجام می‌دهم حلال است یا حرام؟ امام در پاسخ گفتند: «هنرمند به خدا نزدیک‌تر است، شما کارتان را بکنید.» این جمله برای من خیلی جالب بود و باعث شد حرف‌های این و آن را رها کنم و همین جمله برایم ملاک شود. در حقیقت، مانیفستی که امام (ره) در مورد هنر دارد باعث شد، بتوانم در این مسیر قدم بگذارم. 
 
 هنوز برای شما زود است!
ناصر فیض شاعر طنزپرداز ایرانی و دارای نشان درجه یک هنری می‌گوید: پدرم روحانی بود و اهل شعر. دیوان سعدی را کامل حفظ بود، همچنین از نظامی می‌گفت و تفسیر می‌کرد. او کتابخانه مفصلی داشت؛ اتاقی سه در چهار که از زمین تا سقف، پر از کتاب بود، اما فقط یک قفسه آن، کتاب شعر و دیوان‌های شعر فارسی داشت و از جمله آنها، دیوان ایرج میرزا بود. پدرم یک روز به من گفت گاهی از کتاب‌های اینجا استفاده کن. من هم اولین کتابی که توجهم را جلب کرد، دیوان ایرج میرزا بود. من دیوان را برداشته و داشتم می‌خواندم، یکدفعه پدرم آمد و گفت: شما بین این همه کتاب رفتید ایرج میرزا را انتخاب کردید؟ این هنوز برای شما زود است! آن را سر جایش بگذار. همان لحظه، حرف پدرم را گوش دادم، اما بعد‌ها هر وقت پدرم نبود آن را برمی‌داشتم و می‌خواندم. 
 
 شعر طنز گفتن، فوق تخصص است
از اسماعیل امینی یکی از طنزپردازان شنیدم که می‌گفت، «اگر شعر گفتن تخصص است، شعر طنز گفتن فوق تخصص است.» یعنی شما علاوه بر این معیار‌ها و موازینی که در شعر غیر طنز کاربرد دارد، باید شوخ‌طبعی هم بلد باشید و طنز هم بشناسید به گذشته‌ها که نگاه کنید، عبید زاکانی را می‌بینید. او فقه و اصول، مبانی زبان عربی و معانی و بیان خوانده، چون اگر نمی‌خواند نمی‌توانست «اخلاق‌الاشراف» و «رساله‌دلگشا» را دربیاورد و این میزان پیشرو باشد.

نظر شما