شناسهٔ خبر: 66111427 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: مفدا | لینک خبر

تقویم و هنر/ عطار نیشابوری

فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری (۵۴۰ - ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده شد.

صاحب‌خبر -

عطار یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار می‌رود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبه‌ای بالا برخوردار بوده‌است.

آثار عطار عبارت‌اند از:

آثار منظوم: الهی‌نامه، اسرارنامه، جواهرنامه، خسرونامه، شرح القلب، مصیبت‌نامه، منطق الطیر، دیوان اشعار، مختارنامه.
آثار منثور: یکی از معروف‌ترین کتاب‌های عطار تذکرةالاولیا است که به نثر نوشته شده است. این کتاب حکایت‌ها و گفتارهایی از اولیای الهی را از امام صادق(ع) تا منصور حلاج شامل می‌شود. و با ذکر مختصری از امام باقر(ع) پایان می‌یابد. همچنین در آن، از افرادی مانند ابوحنیفه، شافعی و احمد بن حنبل سخن آمده است.
از ده کتاب عطار، هشت کتاب باقی مانده است و از دو اثر او، یعنی جواهرنامه و شرح‌القلب نشانی نیست. تخلص عطار نیشابوری در اشعارش «فرید» و «عطار» است.

شیخ عطار قریب به هشتاد سال عمر کرده است و این سال عمر با آنچه خود شیخ عطار درباره سنین عمر خود ذکر می‌کند وفق دارد. چنانکه از مجموع گفته‌های مختلف برمی‌آید، سال وفاتش در حدود سال ۶۱۸ در قتل عام نیشابور در فتنه مغول اتفاق افتاده است. به همین منظور روز ۲۵ فروردین ماه در تقویم رسمی کشور به نام عطار نیشابوری نامگذاری شده است و همه ساله مراسم بزرگداشت این شاعر و عارف نامی در شهر نیشابور برگزار می‌شود.

تو چه دانی تا که معشوقت که بود
روز اول عین محبوبت که بود

تو چه دانی کاین فلکها بهر چیست
هر زمان کردن قَران از بهر کیست

تو چه دانی فهم غیب ای بی‌خبر
کز وجود خود نمی‌یابی اثر

تو چه دانی تا ترا صورت که کرد
اندرین میدان خاکی از چه کرد

تو چه دانی کز که باز افتاده‌ای
در چنین شیب از فراز افتاده‌ای

تو چه دانی تا ترا که پرورید
از برای چه در اینجا آورید

تو چه دانی تا که باران از چه خاست
گفتِ «انزلنا من الماء» از کجاست

تو چه دانی تا کجا خواهی شدن
چند سر گردانِ این سودا بُدن؟

تو چه دانی تا ترا که رخ نمود
چون ترا بنمود رخ پنهان نمود

تو چه دانی تا درین بحر عمیق
سنگ ریزه قدر دارد یا عقیق

#عطار

ذره‌ای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است

کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو
نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است

آن کزو غافل بود دیوانه‌ای نامحرم است
وانکه زو فهمی کند دیوانه‌ای صورتگر است

کس سر مویی ندارد از مسما آگهی
اسم می‌گویند و چندان کاسم گویی دیگر است

هرچه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو
کی بود مفهوم تو او کو از آن عالی‌تر است

ای عجب بحری است پنهان لیک چندان آشکار
کز نم او ذره ذره تا ابد موج‌آور است

صورتی کان در درون آینه از عکس توست
در درون آینه هر جا که گویی مضمر است

گر تو آن صورت در آئینه ببینی عمرها
زو نیابی ذره‌ای کان در محلی انور است

ای عجب با جملهٔ آهن به هم آن صورت است
گرچه بیرون است ازآن آهن بدان آهن در است

صورتی چون هست با چیزی و بی چیزی به هم
در صفت رهبر چنین گر جان پاکت رهبر است

ور مثالی دیگرت باید به حکم او نگر
صورتش خاک است و برتر سنگ و برتر زان زر است

تا که در دریای دل عطار کلی غرق شد
گوییا تیغ زبانش ابر باران گوهر است

غزل شماره ۶۱ عطار

نظر شما