شناسهٔ خبر: 55406159 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جام‌جم آنلاین | لینک خبر

نقدی بر فیلم «روز ششم» ساخته حجت قاسم‌زاده‌اصل

با یک گل بهار نمی‌شود

«روز ششم» حجت قاسم‌زاده‌اصل فیلمی معمایی و نوآر است که سعی دارد با برداشتی از عناصر این گونه سینمایی در‌هالیوود در فضای ایرانی نسبت‌های دیگر و درواقع مشابهی را برقرار سازد و در گام نخست به نسبت کامیابی‌هایی نیز حاصل شده است.

صاحب‌خبر -
به گزارش جام جم آنلاین، از یک‌سو رفتن به سمت ژانر‌های غیرمتعارف در ایران می‌تواند مخاطبان ایرانی را با تنوع و حظ بصری همراه کند و از سوی دیگر پرداختن به موضوعات سرگرم‌کننده و تجربه قالب‌های دیگر می‌تواند در درازمدت فضای بهتری را شامل حال سینمای ایران گرداند و این موارد کامیابی‌هایی است که به نظر سازندگان اثر به آن رسیده‌اند، اما برداشت‌های نخست همواره دشواری‌های ویژه‌ای دارد که در بستر ساخت‌وساز‌های متنوع و ادامه‌دار شاید به مطلوب خود نزدیک‌تر شود وگرنه با یک گل بهار نخواهد شد و این تجربه هم با همه خوب‌وبدش به تاریخ سپرده خواهد شد. درحالی‌که سینمای ایران به‌طور جدی باید که در این زمینه اقدام کند.

روز ششم به‌دلیل نوع شخصیت‌های خودمحور و انتقامجو نزدیکی و شباهت بسیاری به آدم‌های آثار مسعود کیمیایی دارد و البته اگر در آنجا با دست‌خالی و چاقوی ضامن‌دار انتقامی رخ می‌دهد؛ در اینجا قهرمان با سلاح کمری به دنبال انتقام است و با آن‌که دزد است، اما همچون رابین‌هود وارد معرکه می‌شود و با هوشمندی به‌دنبال کیش‌ومات کردن ضدقهرمانان است بی آن‌که ردپایی برای قانون و در واقعیت پلیس باقی بگذارد که دچار گیر و گرفت قانونی شود یا سر از دادگاه و زندان دربیاورد. به‌هر‌روی، مسیر فیلمسازی مسعود کیمیایی نیازمند بازنگری و چه‌بسا خانه‌تکانی بوده، اما او همچنان در اتکا به همین نوع برخورد‌های کلیشه‌شده فضاسازی می‌کند و نمی‌خواهد به هیچ صراطی مستقیم شود. شاید قاسم‌زاده‌اصل به دنبال این مسیریابی و تغییر در یک گونه ایرانی بنابر مختصات شناخته‌شده هالیوودی بوده و در این بستر زورآزمایی کرده باشد.

مسیر‌های پرفرازونشیب

فیلمنامه در مسیر پرفرازونشیبی قرار می‌گیرد و دو داستان به موازات هم پیش می‌رود. یکی داستان صابر سرمایه‌دار (جمشید هاشم‌پور) است که ازسوی آقای صابری (همایون ارشادی) پیچانده شده و حالا طلبکار‌ها خواهان به زندان‌افتادن او هستند و در زندان او با مرد جوانی به نام احمد (مصطفی زمانی) که دارد پس از یک‌سال‌ونیم حبس آزاد می‌شود، قرار و مدار‌هایی را می‌گذارد. داستان دوم درباره احمد است که در یک حادثه ساختگی از خودی‌هایی رکب‌خورده و ۵۰کیلو طلا را بر باد داده و حالا باید پاسخگوی شخصی به نام سیامک باشد که خواهان طلای خود است و پس از آزادی احمد را در چوب‌بری‌اش شکنجه و پنج روز وقت می‌دهد برای روشن‌شدن طلا‌های گمشده و پس از پنج روز مرگ امری حقیقی در زندگانی احمد است. احمد از یک‌سو باید گره از مشکل خود بگشاید و از سوی دیگر باید به داد صابر و دخترش نگین (بهاره افشاری) برسد.... همین روال داستان را پیچیده‌تر می‌سازد. در آغاز فلاش‌بک‌هایی به داستان احمد و مسیر بردن طلا‌ها و لورفتن آن توسط شخصی به‌نام مجتبی که او هم طلافروش شده است زده می‌شود. مجتبایی که از دایی‌اش خواسته خود را با دوچرخه مقابل خودروی حمل طلا بیندازد؛ مردی که بدلکار سینماست، اما این‌بار در واقعیت دچار ضربه مغزی شده و می‌میرد. در این مسیر، احمد سراغ دوست و همکار قدیمی‌اش شفیع (مهدی حسینی‌نیا) می‌رود که در این مسیر پرخطر همراهش شود. شاید این نوع رفیق‌بازی در فیلم‌های نوآر باب نباشد و این مدلش بیشتر ایرانی‌طور باشد و کمی در تطبیق با اصل گونه سینمایی دچار اشکال شود و از شقاوت احتمالی و بی‌چون‌وچرای آن بکاهد. اورنگ (امیر جعفری) طلافروشی است که در مسیر دزدیدن پولش را از بیمه گرفته و در این دزدی ساختگی خود را رهانیده، اما در این انتقامجویی می‌خواهد کمک‌حال احمد باشد که قربانی اصلی است. اورنگ کم‌کم کمک می‌کند که در ردیابی سارقان بتواند به احمد بیشتر کمک کند و حالا مجتبی از مسیر با کشته‌شدن خارج می‌شود، اما ردیابی طلا‌ها انگار ساده‌تر شده باشد. از سوی دیگر احمد رد آقای صابری را که در گریم و لباس مبدل در تهران به‌سر می‌برد، می‌زند؛ او که همه چیزش را به نام دوستش محمود (بهرام ابراهیمی) کرده و به دور از خانواده ساکن در کانادایش دارد زندگی می‌کند. با گرفتن آقای صابری و در یک شکنجه ساختگی از او اعتراف می‌گیرد و این خود سرآغاز بالا کشیدن خانه‌ها و الماس‌هایش است که با فروش آن‌ها بتواند بدهی‌های صابر را صاف کند و اگر پولی هم می‌ماند سرمایه نیمه شده‌ای در پایان داستان در دستان صابر و احمد شود. در این مسیر پلیس هم با بازی افشین هاشمی به دنبال تعقیب‌وگریز احمد است که بتواند سرنخ‌های قانونی خود را برای دستگیری محکومان اصلی در هر دو پرونده بیابد و به گونه‌ای کمک‌حال احمد برای پیشبرد داستان‌هایش شود.

سبک دیالوگ‌نویسی پینگ‌پنگی در ژانر معمایی می‌تواند کارکرد درستی بیابد و این همه اطلاعات را به شکل فشرده در اختیار مخاطب قرار دهد. البته لحن و بیان کلمات چندان با زبان روزمره همخوانی ندارد و این‌ها با ادبیاتی منحصر به فیلم دارند سخن می‌گویند و میزان دیالوگ‌ها هم در حد یک مینی‌سریال است که شاید فرصت تصویرپردازی را از فیلم می‌گیرد و حالت سینمایی را آنچنان که باید از کلیت اثر دور می‌سازد. در‌حالی‌که در بودن دیالوگ‌های کمتر و پردازش عملیاتی‌تر ساختار فیلم پرکنش‌تر از حال حاضر و جذاب‌تر برای مخاطبان آثار سینمایی می‌شد.

بازیگری

از نکات بارز جذابیت فیلم روز ششم همانا مجموعه بازیگران شناخته‌شده‌ای است که در کنار همدیگر سعی بر آن دارند فراتر از ارزش حضور به بار هنری اثر بیفزایند و البته که ناموفق هستند و نیستند؛ بستگی به نقش و نقش‌پردازی تک‌تک آن‌ها دارد که چگونه در این مسیر هدایت شده باشند. برخی مانند مصطفی زمانی در ارائه نقش موفقند، چون فراتر از انتظار حضور دارند و برخی، چون مهران احمدی و امیر جعفری و بهاره افشاری حضور باری به هر جهتی دارند تا به یک نقطه قابل‌اتکایی در نقش‌آفرینی‌شان رسیده باشند. چنانچه امیر جعفری می‌توانست کلاش‌تر و مهران احمدی بی‌رحم‌تر نقش‌هایشان را گسترده سازند قابلیت‌های نوآر نیز در بازی‌شان نمود عینی‌تری می‌یافت. بهاره افشاری اگر می‌توانست نقش زن اغواگر را به درستی بازی کند، یکی دیگر از قابلیت‌های سینمای نوآر را در کلیت روز ششم آشکار می‌کرد و فعلا حضور هوشمندانه‌اش در حد کشف خانه و زندگی آقای صابری تا آن دوردست‌هایی است که به شکل کنایه‌آمیزی در کانادا اتفاق افتاده است.
افشین هاشمی سعی می‌کند با پلیسی متفاوت و متعادل به دور از افراطی‌گری معمول در این نوع نقش‌ها کنار بیاید و این‌گونه تا حدودی بر حضور متفاوتش تاکید کرده باشد. همایون ارشادی در نقش منفی حضور متفاوتش عیان است و البته در پرداخت دلایل این نوع شرارت و خباثت باید که در فیلمنامه با تیزهوشی بیشتر این نقش را مورد ملاحظه قرار می‌دادند. جمشید هاشم‌پور نیز مظلومانه‌ترین نقشش را به بازی درآورده و سعی می‌کند که در پردازشی کوتاه بر این تفاوت بازی نیز تاکید کند.

مهدی حسینی‌نیا و بهرام ابراهیمی نیز نقش رفاقت بی‌چون‌وچرا در این فضای لبریز از دزدی و کلک را بازی می‌کنند که شاید منطقی نداشته باشد، مگر از قبل این منطق برایش تعریف شده باشد.

فیلمی با ریتم تند

ریتم فیلم بسیار تند است و تدوین ابزاری است برای پیشبرد اطلاعات و کمک به دیده‌شدن همه اتفاقات و باید و نباید‌هایی که در فیلمنامه پیش‌بینی شده است. فیلمبردار هم در نما‌های بیشتر باز به‌دنبال القای اتفاقات است و باید از سر کنجکاوی محل زدوخورد‌ها را فراهم کرده باشد که مخاطب نیز به باوری دقیق از این فضای معمایی و درگیری‌های معمول آن تن دهد. هرچند که دیالوگ‌ها و داستان متکی بر روایتگری مانع از بروز حداکثری این رویداد‌ها و درواقع ساختاری پرتحرک‌تر و دکوپاژ‌های سنگین‌تر برای گروه فیلمبرداری خواهد شد.
در پایان فیلم نیز طراحی استوری‌بورد و کمیک‌بوک به ساختار کلی کمک می‌کند که این نگاه متفاوت یک بار دیگر در این ماجراجویی سینماگران ایران رخ دهد و تماشاگر با حال‌وهوایی متفاوت با نگره‌ای تازه نسبت به داده‌پردازی‌های سینمای ایران آشنا شود. شاید این نوع خاصه‌خرجی‌ها چندان در گرانی سینما مد نباشد، اما به‌هرتقدیر سینمای بهتر در هزینه‌کردن‌های بیشتر رقم می‌خورد تا صرفه‌جویی‌ها که با ریسک بیش از حد سینما سر سازگاری ندارد و موفقیت هالیوود و بالیود دقیقا در همین خرج‌کردن‌ها و چه‌بسا دورریختن‌ها رقم خورده باشد.

منبع: روزنامه جام جم 

نظر شما