به گزارش قدس آنلاین، هفتم تیرماه، هنوز خبر ترور روز گذشته آیتالله خامنهای داغ بود که ساختمان حزب جمهوری در خیابان سرچشمه تهران منفجر شد و شهید بهشتی به همراه ۷۲ نفر از اعضای حزب جمهوری به شهادت رسیدند. یک روز بعد محمد کچوئی رئیس زندان اوین به دست یکی از زندانیان به ظاهر تواب منافقین شهید شد.
منافقین که از ۳۰ خرداد وارد فاز تقابل مسلحانه با جمهوری اسلامی شده بودند کمی بعد «واحد ویژه» ای برای ترورهای خود راهاندازی میکنند که دست به ترورهای موفق و ناموفق زیادی میزند. ترورِ ششم تیر آیتالله خامنهای در همین ایام و انفجار دفتر حزب جمهوری یک روز پس از آن از سویی، و انتشار جزوه برعهدهگرفتن ترور به نام بقایای گروهک فرقان از سوی دیگر باعث شکلگیری تحلیلهای مختلفی درباره عوامل این ترور میشود.
برخی کارشناسان تاریخی «سازمان منافقین» و برخی دیگر «رهروان فرقان» را عامل ترور میدانند. اما آیتالله خامنهای توسط چه کسی یا گروهی ترور شد؟
به مناسبت سی و چهارمین سالگرد ترور رهبر انقلاب اسلامی، به بازخوانی اسناد ترور ایشان و جزئیات آن بر اساس اعترافات اعضای باقیماندهی گروهک فرقان میپردازد.
* فرقـــانیها
«اگر عمری بود و اگر گروههایی از قبیل فرقان اجازه و فرصت دادند، انشاءالله در آینده به کار حزب خواهیم پرداخت؛ حزب جان میگیرد، تبلیغاتش را شروع میکند، جزوههای لازم، کتابهای لازم، تبلیغات لازم، تشکیلات لازم را به راه خواهد انداخت؛ انشاءالله درست میشود. » ۱۳۵۹/۱/۱۱
اینها بخشی از سخنان آیتالله خامنهای در فروردینماه ۵۹ در بافق یزد بود که شاید در آن روزها چندان مورد توجه قرار نگرفت؛ چرا که چندماه از دستگیری اعضای اصلی گروه فرقان میگذشت. اما بغض فرقانیها از روحانیت بیش از آن بود که با دستگیری و اعدام اکثریت این گروهک خاموش شود.
گروهک فرقان به سرکردگی جوانی به نام اکبر گودرزی در سالهای ۵۶ و ۵۷ تشکیل میشود. او با راهاندازی جلسات تفاسیر قرآن، برداشتهای مادی از منابع دینی را مطرح میکرد. فراگیری تبِ تفاسیرِ مادی و مارکسیستی درسالهای منتهی به انقلاب که توسط افراد و جریانهای التقاطی ارائه میشد، حساسیت برخی چهرههای فکری انقلاب مثل شهید مطهری را برانگیخت. کار آنقدر بالا گرفته بود که گودرزیِ جوان بیست و چند ساله، بیست جزوهی تفسیر قرآن، شرح صحیفهی سجادیه و نهجالبلاغه نوشته بود.
شهید مطهری در مباحث خود در سالهای ۵۶ و ۵۷ اقدام به پاسخگویی به این تفاسیر مادی کرده بود و در چاپ هشتم کتاب «علل گرایش به مادیگری» مقدمهای را با همین عنوان اضافه میکند. شهید مطهری با انتقاد از بابشدن تفاسیر مادی و التقاطی به نام اسلام، به آنها لقب «ماتریالیسمِ منافق» داد: « مطالعه نوشتههای به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال اخیر منتشر شده و میشود تردیدی باقی نمیگذارد که توطئه عظیمی در کار است. در اینکه چنین توطئهای از طرف ضد مذهبها برای کوبیدن مذهب در کار است من تردید ندارم. آنچه فعلاً برای من مورد تردید است این است که آیا نویسندگان این جزوهها خود اغفال شدهاند و نمیفهمند که چه میکنند؟ و یا خود اینها عالماً عامداً با توجه به اینکه با کتاب مقدس هفتصد میلیون مسلمان چه میکنند، دست به چنین تفسیرهای ماتریالیستی زده و میزنند. ما نظر به اینکه در این نوشتهها آثار و علائم خامی و بیسوادی را فراوان میبینیم و به چند نمونه اشاره خواهیم کرد ترجیح میدهیم که فعلاً ماتریالیستی را که به صورت تفسیر آیات قرآن در این یکی دو سال اخیر تبلیغ میشود، ماتریالیسمی اغفال شده بنامیم و اگر پس از این تذکرات، باز هم راه انحرافی خود را تعقیب کردند ناچاریم آن ماتریالیسم را «ماتریالیسم منافق» اعلام نماییم.»
آنچه اهمیت فکر انحرافی فرقان را بیشتر میکرد، تأثیرپذیری از جنبههای منفی تفکرات شریعتی - علیرغم وجوه مثبت آن - خصوصاً بحث «اسلام منهای روحانیت» و «تشیع علوی و صفوی» بود که بر این اساس «روحانیت» را یکی از اصلیترین دشمنان اسلام قلمداد و از آن تحت عنوان «آخوندیسم» یاد میکرد. به این ترتیب پس از استقرار جمهوری اسلامی و در حالی که مملکت در تب تجزیهطلبی میسوخت، فرقان برای مبارزه با آنچه «بلوای آخوندیسم» میخواند دست به اسلحه برد.
گروه فرقان از اردیبهشت ۵۸ موج ترورهای خود را با به شهادت رساندن شهید قرنی رئیس ستاد مشترک ارتش آغاز میکند. شهید مطهری در ۱۱ اردیبهشت، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی ۳ خرداد، شهید تقی حاجیطرخانی ۱۶ تیرماه، ۲۴ تیر آیتالله سیدرضی شیرازی، ۴ شهریور شهید عراقی و فرزندش حسام[۳]، ۱۰ آبان شهید قاضی طباطبایی امامجمعهی تبریز و ۲۷ آذر شهید مفتح در دانشکدهی الهیات دانشگاه تهران[۴] توسط فرقان ترور میشوند. فرقان در صحنهی هر ترور تعدادی جزوه که در آن به چرایی علت ترور پرداخته پخش میکرد و اینگونه مسئولیت ترور را برعهده میگرفت. این ترورها دارای جنبههای مختلفی بودند؛ ترورهای سیاسی که شخصیتها را هدف گرفته بود و ترورهایی که برخاسته از ایدئولوژی فرقان بودند و گاهی هم ریشه در دشمنی شخصی گودرزی داشت؛ مثل ترورهای شهید مفتح و حاجیطرخانی که از افراد اصلی مسجد قبا بودند که گودرزی را طرد کرده بودند.
برخی تجهیزات که از خانههای تیمی فرقان کشف شده بود
دستگیریها توسط تیم بررسی که به دستور امام شروع به کار کردهاند از همان اردیبهشتماه شروع میشود و چندماه کار اطلاعاتی منجر به شناسایی بیش از ۱۰ خانهی تیمی فرقان میشود. نهایتاً طی عملیاتی در ۱۸ دیماه ۱۳۵۸ عناصر اصلی فرقان از جمله اکبر گودرزی رهبر این گروهک دستگیر میشوند. با توجه به اینکه اغلب اعضای فرقان جوانان فریبخورده بودند، بنابراین دستاندرکاران پرونده با برگزاری جلسات صحبت و پرسش و پاسخ کوشیدند ذهن آنها را روشن کرده و از گمراهی نجات دهند. رسیدگی قضایی به جرائم افراد و بحثهای عقیدتی که ساعتها به طول میانجامید به طور موازی دنبال میشدند. بحثها و پرسش و پاسخها در نهایت منجر به بازگشت تعداد قابل توجهی از فرقانیها و توبهی آنها شد.
اکبر گودرزی نهایتاً ۳ خرداد ۵۹ به همراه جمعی دیگر از اعضای فرقان اعدام شد. تعدادی از اعضای فرقان نیز که دستشان به جنایت و قتل آلوده نبود به حبس محکوم شدند. برخی توابین هم به جبهه رفتند و بعدها شهید شدند. پس از اعدام گودرزی فرقان شمارهی ۲۵ نشریه را به گودرزی اختصاص داد و با چاپ تصویری از وی در ذیل عکس، عبارت: «مجاهد تشیع مظلوم، شهید ششم ایدئولوژیک شیعه اکبر گودرزی!» را درج نمود. فرقان پیش از این پس از شهید اول، شهید ثانی و شهید ثالث؛ «مجید شریف واقفی» را شهید چهارم و «شریعتی» را شهید پنجم نامیده بود.
* پسا فرقــانیها
«محمد متحدی» مسئول شاخهی نظامی فرقان بود که در دستگیریهای اولیه در اردیبهشت ۵۸ دستگیر میشود اما با معرفی خود به عنوان یک فرد عادی و با توجه به اینکه هنوز اعضای اصلی فرقان دستگیر نشده بودند آزاد میشود. او یک بار دیگر در آبانماه دستگیر میشود اما خود را «مهدی سیفی» معرفی میکند و پس از حدود یکماه که در بازداشت به سر میبرد لولهی شوفاژ زیر پنجره را کج میکند و با بریدن میلهی پنجره فرار میکند.
اغلب ترورها با تأیید اکبر گودرزی و محمد متحدی انجام میشد و متحدی خود در ۳ ترور شهید عراقی، تقی حاجیطرخانی و ترور شهید قاضی طباطبایی حضور داشت. او عامل شستشوی مغزی تعدادی از جوانان و جذب آنها به فرقان بود. یکی از آنها «مسعود تقیزاده» عامل ترور شهید قاضی طباطبایی در آبان ۵۸ بود.
متحدی پس از اعدام گودرزی با جمع کردن اعضای باقیماندهی فرقان تشکیلات «رهروان فرقان» را راهاندازی میکند. «رهروان فرقان» که به نوعی همان تشکیلات تبریز فرقان بودند با هدف انتقام خون به اصطلاح شهدای فرقان به تهران میآیند و ترور آیتالله ربانی شیرازی، آیتالله موسوی اردبیلی، حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه از حکام شرع دادگاه فرقان و آیتالله خامنهای را در دستور کار قرار میدهند. ترورهایی که بیش از آنکه جنبهی سیاسی یا ایدئولوژیک داشته باشد، جنبهی انتقامگیری از نظام و ابراز وجود و حیات فرقان در عرصه را دارد.
۸ فروردین ۶۰ آیتالله ربانی شیرازی در شیراز هدف گلوله قرار میگیرد ولی به شهادت نمیرسد. امامخمینی رحمهالله در بخشی از پیام خود به ایشان چنین مینویسد: «از سوء قصد به جنابعالی مطلع شدم. این نحو برخورد با روحانیون متعهد، برنامهی منحرفین بوده و هست و غرض آنان خارج نمودن جمع کاردان و متعهد از صحنه است؛ غافل از آنکه به حکم تاریخ، روحانیون آگاه در تمام صحنههای سیاسی پیشقدم بودهاند و ترور اشخاص نمیتواند آنان را مأیوس کند و راه را برای بدخواهان به اسلام و کشور باز کنند.»
* طرح ترور
«رهروان فرقان» پس از ترور ناموفق آیتالله ربانی شیرازی چندینبار برای ترور آیتالله موسوی اردبیلی و حجتالاسلام معادیخواه اقدام میکنند، اما موفق نمیشوند. هر بار یا بمبی که در مسیر کار گذاشته بودند عمل نمیکرد، یا مسیر خودروی حامل شخصیت عوض میشد. ناموفقبودن ترور به شیوهی بمبگذاری در مسیر عبور شخصیتها و بالابودن ریسک ترور به شیوهی سوار بر موتور، «رهروان فرقان» را به سمت ایدهی جدید استفاده از ضبط صوت بمبگذاری شده میبرد. ایدهای که اولینبار توسط محمد متحدی مطرح میشود. مسعود تقیزاده در اینباره میگوید:
« این طرح مخصوصاً بعد از عدم موفقیت در کارهای [حجتالاسلام] معادیخواه یا [آیتالله] موسوی اردبیلی خیلی فکر مهدی را مشغول کرده بود. یک طرحی را برای من کشیده بود که از روی آن یکی را درست کنم و آن یک مکعب مستطیل بود که در آن چند سوراخ به نظر ۹ میلیمتری با فواصل مساوی تعبیه شده بود و سپس بعد از تهیهی آن که من به یک تراشکاری دادم و حتی وی مشکوک شده بود و اوستایش گفته بود که این برای اسلحه است و من با هزار مکافات و توجیه بالاخره گرفتم و مهدی بعد از چند روز کار روی آن چیزی درست کرده بود به قرار زیر که چهار تا فشنگ در سوراخها قرار میداد (در هر سوراخ یک عدد) و سپس یک صفحه را که چهار میخ به آن وصل کرده بود و توسط یک محور وسط این صفحه را به سمت مکعب مستطیل میکشید که اگر ضامن را کشیده و صفحه را به عقب برده و رها میکردیم، میخها بر روی فشنگها خورده و آنها هم عمل میکردند. البته به نظر درست بود ولی وقتی من و رضا در جادهی سولقان آن را هر چه امتحان کردیم عمل نکرد. اولین دفعه با ماشین رفتیم، حسین هم بود که عمل نکرد. وقتی دفعهی دوم که مهدی میگفت حتماً ضامنش را نکشیدهاید با رضا رفتیم، باز هم نتیجه نداد.
به این ترتیب مسئله مانده بود تا اینکه مهدی طرحش را تغییر داده و این بار به جای چهار سوراخ یک سوراخ گذاشته بود. قسمتی با قطر بزرگ و این همان طرحی بود که در ضبط [ترور آیتالله] خامنهای استفاده شد. البته این را امتحان کرده بودم و خوب هم عمل کرده بود. البته به غیر از من مهدی خودش امتحان کرده بود و این دفعه در انتهای آن سوراخ که قطرش حدود ۱cm بود به یک سوراخ کوچک منتهی میشد، آن سیم چاشنی برق از آنجا خارج میشد و سپس مقداری باروت روی چاشنی ریخته و سپس هم تعدادی ساچمهی بلبرینگ روی آن ریخته و دایرهی پلاستیکی و چسب روی آنها گذاشته و ثابت میکردند.»
نظر شما