سال ۵۹ عراق به خیال اینکه میتواند طی یک روز خرمشهر، سه روز خوزستان و یک هفته ایران را فتح و سپس بر تخت فرماندهی تهران بنشیند جنگ علیه ایران را شروع کرد، مردم خرمشهر روزهای سختی را پشت سر میگذاشتند؛ تانکها و نیروهای عراقی در نقطهنقطه شهر به چشم میخوردند، فتح یک روزه خرمشهر نتیجهاش شده بود ۵۷۶ روز مقاومت در برابر اشغال؛ غیور مردان ایرانی از نقاط مختلف کشور به یاری خرمشهر آمدند و اجازه ندادند این شهر سقوط کند.
استان قزوین نیز نقش مهمی در آزادسازی خرمشهر داشت، گردانهای مختلفی از قزوین در عملیات آزادسازی خرمشهر حضور داشتند؛ جوانان بیادعایی که به فرمانده وقت لبیک گفتند و با رمز «علی ابن ابیطالب (ع)» به دل دشمن زدند.
صادق (مصطفی) ابوالحسنی یکی از رزمندگان قزوینی حاضر در این عملیات، در گفتوگو با ایسنا تصریح میکند: سال ۱۳۶۰ درحالیکه ۱۷ساله بودم از طریق بسیج به پادگان امام حسن (ع) در تهران اعزام شدم، آنجا سازماندهی و در دستهای با اهالی قزوین، تهران و قم به منطقه اعزام شدیم، در فروردین ۶۱ باهدف آزادسازی دزفول و بخشی از فکه در عملیات فتحالمبین حضور داشتم.
وی ادامه میدهد: ما در تیپ محمد رسولالله به فرماندهی حاج احمد متوسلیان حضور داشتیم، در عملیات فتحالمبین بهعنوان رزمنده عادی شرکت کردم و بعد از آن در مناطقی که مین کاشته بودند حضور پیدا کردم و پاکسازی را انجام دادم؛ به طور معمول از هر دسته سه نفر را جدا میکردند که در گردان فنی و مهندسی فعالیت کند، وظیفه این گردان شناسایی، خنثیکردن و پاکسازی مین، معبر زدن عملیات بود که من نیز در این گردان بودم.
این رزمنده بیان میکند: در عملیات فتحالمبین پیروز شده و خوشحال بودیم، میدانستیم که برای آزادسازی خرمشهر باید بهزودی در عملیات دیگری شرکت کنیم، به همه ما مرخصی داده شد تا به خانههایمان برگردیم و بعد از تجدید قوا عملیات جدید شروع شود، به مرخصی رفتیم و مجالی ایجاد شده بود تا نیروهای ایرانی ادوات و تجهیزات موردنیاز خود را از دزفول به سمت اهواز و آبادان بیاورند.
عملیات بیتالمقدس موضوعی نبود که مخفی بماند
وی یادآور میشود: بعد از گذشت زمان کوتاه، همان گردانها که در عملیات فتحالمبین حضور داشتیم به اهواز آمدیم و برای شروع عملیات جدید آماده شدیم، عملیات بیتالمقدس موضوعی نبود که مخفی بماند، همه از وسعت آن اطلاع داشتند و دشمن میدانست که ایران چنین مأموریتی را طرحریزی کرده است، باتوجهبه وسعت و محدوده عملیات همه میگفتند اگر ایران پیروز شود این عملیات پایان جنگ خواهد بود.
ابوالحسنی بیان میکند: آن روزها مردم از پیروزی در عملیات فتحالمبین خوشحال بودند چرا که در این عملیات بخش وسیعی از خاک ایران آزاد شده بود، همه به عملیات بیتالمقدس امید داشتیم و میدانستیم که شکستی در کار نیست، در مرحله اول عملیات بیتالمقدس تا جاده اهواز - خرمشهر پیش رفتیم.
وی ادامه میدهد: در مرحله دوم عملیات، ایران تصمیم گرفته بود که در تمام جبههها تا خط مرزی ایران و عراق جلو برود، مرحله سوم نیز هدف آزادسازی خرمشهر بود؛ در مرحله دوم طی عملیات فریب و طعمه ما به سمت خط مرزی شلمچه رفتیم، ما باید آنجا پدافند میکردیم تا نیروهای دیگر برای مرحله آزادسازی خرمشهر آماده میشدند.
این رزمنده بیان میکند: ۷ صبح به شلمچه رسیدیم اما انگار دشمن اطلاع داشت و همه ما را محاصره کرد، درگیری بین ما تا ساعت چهار بعدازظهر ادامه داشت، در این عملیات برخی از نیروها شهید شدند، تعدادی نیز عقبنشینی کردند و هرکسی که باقیمانده بود اسیر شد، من نیز جزو افرادی بودم که در این عملیات اسیر شدم.
وی اظهار میکند: در این عملیات ما باید با لشگری از عراق در شلمچه میجنگیدیم تا تمرکز آنها از خرمشهر دور شود و از طرفی نیروها و ادوات خود را به شلمچه بیاورد، در واقع این عملیات یک نوع عملیات فرعی بود که طی آن دشمن را فریب دهیم که میخواهیم بصره را فتح کنیم.
در اردوگاه میگفتند ایران شکست میخورد
ابوالحسنی خاطرنشان میکند: در پایان عملیات همهی اسرای ایرانی را به پشت جبهه بصره منتقل کردند، از آنجا نیز به بغداد بردند و در استخبارات برای هرکدام از ما پرونده تشکیل دادند و سپس باتوجهبه نوع درجه و اینکه فرد عادی، بسیجی، سپاهی یا ارتشی است به اردوگاههای مختلف انتقال داده شدند.
وی بیان میکند: ما ۱۷ اردیبهشت اسیر شدیم و خرمشهر سوم خرداد آزاد شد، وقتی وارد اردوگاه شدیم اسیرهایی را دیدیم که در درگیریهای کردستان توسط کومله به عراق تحویل داده شده بودند؛ آنها ابتدای جنگ اسیر شده بودند و در ذهنشان وضعیت ناراحتکننده بود چراکه دیده بودند دشمن پرچمهای خود را در خرمشهر نصبکرده و در هر قدم یک تانک کاشته بود.
این آزاده تصریح میکند: بعد از دیدن ما؛ همه خوشحال شدند و میگفتند که در اردوگاه گفتهاند که امیدی به پیروزی نیست و حالا که شما تا اینجا پیشروی کردید و خرمشهر در آستانه آزادسازی است بهترین خبری است که میتوانستیم بشنویم، بعد از ما نیز اسیرهای مربوط به عملیاتهای بعدی را میآوردند که دل ما با دیدنشان آرام میشد چرا که میدانستیم عملیات در حال پیشروی است و حتماً پیروز خواهیم شد، بعد از پیروزی در خرمشهر گمان میکردیم جنگ تمام میشود اما اینطور نشد و ۸ سال در اردوگاهها ماندیم تا پیروزی نهایی به ثمر رسید.
۴۰۰ قزوینی در گردان ما حضور داشتند
علی زمانی از دیگر رزمندگان قزوینی عملیات بیتالمقدس، تصریح میکند: آن زمان من ۲۰ساله و عضو رسمی سپاه بودم، در عملیات فتحالمبین برای شناسایی به دشت عباس رفته بودیم، من که آموزش زیادی ندیده بودم بلافاصله و با سرعت، بالای کوه رفتم همان زمان شهید همت مرا صدا کرد و گفت انرژیات را نگهدار برای شب عملیات، من نمیدانستم باید استتار کنم اما شهید همت از چابکی من خوشش آمد و در عملیات فتحالمبین من را به گردان ابوذر فرستاد.
وی ادامه میدهد: در عملیات بیتالمقدس نیز در گردان امام محمدباقر (ع) همراه با سایر قزوینیها از جمله امیر آشوری، موسی جانی عباسپور و مجید نبیل حضور داشتم و فرماندهی گردان را شهید حسین حدادی به عهده داشت، اعضای گردان ما تقریباً همه قزوینی بودند.
زمانی خاطرنشان میکند: ۴۰۰ نفر بودیم که از طریق پادگان امام حسن (ع) تهران سازماندهی شدیم و کارت منطقه را گرفتیم، به آبادان رفتیم و در هتل ایران اسکان پیدا کردیم، با توجه به اینکه قرار بود جنگ داخل شهری باشد حسین حدادی تکنیکهای ویژه جنگ داخل شهر را به ما آموزش داد، با توجه به اینکه جاده اهواز خرمشهر در دست دشمن بود از طریق جاده شادگان رفتیم، از پل عبور کردیم و در انرژی اتمی منطقه مستقر شدیم تا عملیات شروع شود؛ عراقیها همان شب هتل ایران را بمباران کردند چرا که تصور میکردند ما همچنان آنجا هستیم، قبل از شروع عملیات به همه اسلحه دادند اما باتوجهبه کمبود تسلیحات ۷۵ نفر بدون اسلحه ماندند، قرار شد اگر کسی از گردان شهید شد یا یک کشته عراقی دیدند اسلحه آنها را بردارند.
گردان باید بازسازی میشد
وی بیان میکند: شرایط سخت بود اما با موفقیت مرحله اول را گذراندیم و به رودخانه رسیدیم، بعد از گذشت از رودخانه متوجه شدیم که چه کسانی شهید شدند تا صبح همان جا ماندیم و عملیات متوقف شد، باید به مقر سازماندهی برمیگشتیم تا گردان را بازسازی کنیم، گردان ما با یک گردان از خرمآباد ادغام شد و راهی جاده اهواز – خرمشهر شدیم.
این رزمنده میگوید: مرحله دوم عملیات نیز با موفقیت تمام شد و ساعت ۱۲ شب وارد مرحله سوم یعنی آزادسازی خرمشهر شدیم تا ساعت ۲ بامداد عملیات ادامه داشت و افراد زیادی به شهادت رسیدند، برخی نیز مجروح یا مفقود شدند، حسین که فرماندهی گردان را بر عهده داشت نیز در جاده اهواز - خرمشهر به شهادت رسیده بود.
وی خاطرنشان میکند: تقریباً پایان آزادسازی خرمشهر بود که گردان ما متوقف شد چرا که تعداد کمی از نیروهای گردان باقیمانده بودند، برخی از اعضای گردان مجروح و مصدوم شده بودند که باید آنها را برای درمان اعزام میکردیم، برخی نیز مفقود شده بودند که باید شناسایی میشدند جوانان زیادی از خون خود گذشتند تا توانستیم خرمشهر را به کشور برگردانیم، یادآوری آن روزها برای همه ما باعث غرور و افتخار است چرا که همه جوانان به امام (ره) لبیک گفتند و در این راه هیچ دریغی نکردند.
به گزارش ایسنا، بزرگترین عملیات نظامی جمهوری اسلامی ایران در حالی به موفقیت رسید که کشورهای بسیاری برای نگهداشتن خرمشهر بهعنوان آخرین برگ کشاندن ایران بهپای میز مذاکره، در کنار صدام حسین ایستاده بودند، اما جوانان و نوجوانان ایرانی به رهبر خود لبیک گفتند و اجازه ندادند حتی یک وجب از خاک ایران به دست دشمنان بیفتد، آن روزها همه ایران آمدند تا خرمشهر با جمعیت ۳۶ میلیونی در مقابل جهان ایستادگی کند.
انتهای پیام
نظر شما