شناسهٔ خبر: 54184055 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: اقتصاد آنلاین قدیمی | لینک خبر

میخوای همون آدمی بشی که همیشه آرزوشو داشتی؟

همه ما در زندگی آرزوهای مخصوص به خود را داریم؛ آرزوی داشتن ثروت، موقعیت شغلی مناسب، خانواده شاد و هزاران آرزوی دیگر! همینطور که می‌دانید، رویا و آرزو یکی از مهمترین افکاری هست که هر شخصی در زندگی باید داشته باشد، چرا که شخصی که آرزو و رویایی ندارد، بیشتر شبیه به یک مرده است و زندگی خود را با افسردگی طی خواهد کرد.

صاحب‌خبر -
  • تبدیل آرزو به هدف
  • تصور هدف و اتصال اهداف به یکدیگر
  • دلایل خود را برای رسیدن به هدف بنویسید
  • هدف خود را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنید
  • کمک بگیرید
  • به ندای مثبت درون خود گوش دهید
  • درک جامعی از زندگی و هدف خود به دست آورید

به گزارش اقتصادآنلاین، البته بعضی از آرزوها هستند که بیشتر جنبه تخیلی دارند، مثل بال درآوردن و پرواز کردن! اما آرزوی داشتن ثروت زیاد، صعود به بلندترین قله، رسیدن به یک موفقیت شغلی کم نظیر مثل رئیس جمهور شدن و یا به دست آوردن عنوان بهترین فوتبالیست جهان، اینها آرزوهایی هستند که شاید از نظر بسیاری از افراد خنده دار به نظر برسند، با این حال رسیدن به آنها برای هر شخصی امکان پذیر خواهد بود. اما چگونه می توانیم به آرزوهای خود برسیم و آنها را به واقعیت تبدیل کنیم؟ پاسخ این سوال را در این مقاله به شما خواهیم داد. با دیجی رو همراه باشید.

تبدیل آرزو به هدف

اولین قدم برای رسیدن به آرزوها، به هدف تبدیل کردن آنهاست. آرزو داشتن و رویا پردازی به خودی نمی تواند باعث رسیدن به آن شود، بلکه این تبدیل کردن آرزو به هدف است که می تواند شما را به رسیدن به آن یاری کند. برای مثال اگر قصد دارید جایگاه رتبه 1 کنکور را به دست آورید، باید بتوانید این موضوع را تبدیل یه هدفی بزرگ برای خود کنید.

اما برای تبدیل کردن آرزو به هدف ممکن است بسیاری از افکار منفی به ذهن شما برسد، برای مثال فکر کنید که من چگونه می توانم در موقعیت فعلی به آن دست پیدا کنم، من پول رفتن به کلاس را ندارم، من نمی توانم در خانواده فعلی خوب درس بخوانم، من هزاران مشکل دارم، من باهوش نیستم، من در یک نقطه دور افتاده زندگی میکنم و بسیاری از این دست افکار منفی که قطعا هر شخصی در زندگی آنها را تجربه کرده است. اما همینطور که از اسم این گونه افکار مشخص است، این افکار تنها منفی هستند و وظیفه آنها انتقال انرژی منفی به شماست و می توان آنها را با تفکر پشت سر گذاشت!

تصور هدف و اتصال اهداف به یکدیگر

هدف انتخاب شده را با دایره هایی به اهداف دیگر متصل کنید که بعد از رسیدن به هدف فعلی، قصد دارید به آنها برسید. سعی کنید اهداف خود را کوچک کنید، یعنی هدف اصلی را که در ذهن دارید در نظر بگیرید و پیش نیاز های رسیدن به آن را بسنجید، اگر قصد ادامه تحصیل در خارج از کشور را دارید، هدف قبلی قطعا یادگیری زبان خواهد بود. بنابراین اهداف خود را اولویت بندی کنید و آنها را از کوچک ترین به بزرگترین متصل کنید. این کار را به صورت ذهنی هم می توانید انجام دهید و آوردن آنها روی کاغذ فقط انگیزه شما را بیشتر خواهد کرد.

به مثال زیر توجه کنید:

رسیدن به مدرک آیلتس زبان انگلیسی=> گرفتن مدرک کارشناسی=> ادامه‌ی تحصیل در خارج از کشور=> رسیدن به مدرک دکترا=> رسیدن به موقعیت شغلی X در شرکت X و ….

مثال بالا یکی از ساده ترین اهدافی است که بسیاری از افراد اطراف شما در حال تلاش برای رسیدن به آن هستند. هدف نهایی کار در یک شرکت بسیار بزرگ است اما برای رسیدن به آن باید ابتدا به هدف های قبل از آن دست پیدا کنید.

برای انگیزه دادن به خود تصور کنید شما با رسیدن به موقعیت شغلی در شرکت مورد نظر مثلا مایکروسافت یا گوگل، چه چیزهایی به دست خواهید آورد.؟ پول زیادی به دست می‌آورید، موقعیت اجتماعی بهتری خواهید داشت، می توانید بهترین خودروی دنیا را خریداری کنید، می توانید از طریق آن به موقعیت و هدف بهتری برسید، خانواده مورد نظر خود را تشکیل دهید، می توانید با اشخصاص جدید و بزرگی ارتباط برقرار کنید، افتخار برای خود و خانواده به دست آورید، به دیگران کمک کنید و … .

دلایل خود را برای رسیدن به هدف بنویسید

سررشته‌ی امور در این جهان پرهیاهو به راحتی از دست می‌رود و اگر حواس‌تان نباشد از جاده‌ی اصلیِ رسیدن به هدف خارج می‌شوید. به همین دلیل باید سفت و سخت به هدف خود بچسبید و لیستی از دلایل خود برای رسیدن به هدف تهیه کنید. محض اطمینان این لیست را با خودکار بنویسید. مطالعات نشان می‌دهد که وقتی برای نوشتن از دست استفاده می‌کنیم به صورت دستی بین کلمات ارتباط برقرار می‌کنیم و با این کار مغز را به صورت فعال در این فرآیند شرکت می‌دهیم. تایپ کردن یک عمل ماشینی است که کار آن صرفا انتخاب حروف است و در آن ارتباط مغزیِ کمتری صورت می‌گیرد.

هدف خود را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنید

من نام «قطعه‌بندی» را برای این روش در نظر گرفته‌م. در اینجا قطعه‌بندی به معنای تقسیم هدف به اجزای کوچک‌تر است. به نظر من این روش بهترین درمان غیردارویی برای اختلال کم‌توجهی-بیش‌فعالی است. تونی رابینز، که مسلما پیش از هر چیز یک سخنران انگیزشی و یک مربی توسعه‌ی فردی است می‌گوید: «منشا اصلی استرس انبوه کارهایی است که بر سر ما ریخته است. اگر روی پروژه‌ای کار می‌کنید و می‌خواهید تمام کارها را همزمان انجام دهید، استرس شما را از پا درمی‌آورد.»

از روش قطعه‌بندی استفاده کنید. من برای انجام پروژه‌هایم آنها را به بخش‌های کوچک‌تری تقسیم کرده و به تدریج آنها را تکمیل می‌کنم. هدف خود را به قسمت‌های کوچک و واقع‌بینانه تبدیل کنید و هر بار یک بخش را انجام دهید. علم عصب‌شناسی می‌گوید هر موفقیت کوچکی، مرکز پاداش در مغز را فعال می‌کند و باعث تولید هورمون دوپامین می‌شود. تولید دوپامین تمرکز را افزایش می‌دهد و ما را برای انجام مرحله‌ی بعد تشویق می‌کند. با کاری شروع کنید که کمتر از همه به آن علاقه دارید، از مرتب کردن کاغذها و صورت‌حساب‌هایتان گرفته تا آماده شدن برای پیدا کردن یک شغل جدید.

کمک بگیرید

لازم نیست برای رسیدن به هدف یک ارتش را بسیج کنید اما حتی اگر به لحاظ تئوری احساس می‌کنید به تنهایی از پس کارها برمی‌آیید باز هم بهتر است دیگران را در جریان بگذارید، به همین دلیل است که مراسم ازدواج در حضور شاهدان انجام می‌شود. با بیان هدف‌تان به دیگران، در حقیقت پیامی قوی برای جهان و مهم‌تر از آن برای ضمیر ناخودآگاه‌تان می‌فرستید.

گاهی اوقات هم بیش از اندازه بر روی توانایی‌های خود حساب باز می‌کنیم. بهتر است در انتخاب افرادی که می‌خواهیم با آنها درمیان بگذاریم و کمک بگیریم، وسواس زیادی به خرج ندهیم. مثلی هست که می‌گوید «هرکسی را بهر کاری ساختند».

به ندای مثبت درون خود گوش دهید

همیشه دلایلی را که باید به راه‌تان ادامه بدهید به خودتان یادآوری کنید. استیو جابز خودانگیزشی را به خوبی توضیح می‌دهد: «به نظر من افراد تاثیرگذار، نه فقط آنهایی که یک روز می‌آیند و می‌روند، آنهایی که ماندگار می‌شوند،‌ افرادی هستند که از درون برانگیخته شده‌اند. چراکه در فراز و نشیب تغییراتی که در نظرات و سلایق دیگران به وجود می‌آید، وقت‌هایی هست که مورد انتقاد واقع می‌شویدو انتقاد برای همه سخت و گران است. وقتی به شما انتقاد می‌شود‌، یاد می‌گیرید عقب بایستید و به ندای درون خود گوش دهید که می‌گوید «ادامه بده». به این معنی که شما به تشویق و تحسین دیگران نیازی ندارید، و اگر در انتها از آن بهره‌مند شدید که چه بهتر. تشویق، اندکی برای شما کم‌اهمیت‌ می‌شود،‌ به همان اندازه انتقاد نیز اهمیتش را برای شما از دست می‌دهد و این لحظه‌ای است که شما از درون برانگیخته شده‌اید.»

درک جامعی از زندگی و هدف خود به دست آورید

طرز فکر انتزاعی‌تری نیز درباره‌ی انگیزه وجود دارد که هدف اصلی زندگی را مورد سوال قرار می‌دهد و در پی پاسخ به این سوال است که «چرا ما اینجا هستیم؟»، خاخام هیلل (که در زمان مسیح می‌زیسته است) جمله‌ی معروفی دارد: «‌اگر شما نه! پس چه کسی؟»، «اگر زمان حال نه! پس چه وقت؟» اگر عمیقا این کلام را درک کنید،‌ به سادگی آن را فراموش نخواهید کرد.

تفسیر جامع دالای لاما (رهبر دینی بوداییان تبّت) در این‌باره برای من جالب است. وقتی از او سوال شد چه چیزی درباره‌ی انسانیت، بیشتر او را متعجب ساخته است، پاسخ داد: «انسان! چون انسان سلامتش را فدای پول می‌کند. سپس پول را برای به دست آوردن سلامتی صرف می‌کند. آنقدر برای آینده نگران است که از لذت زمان حال غافل می‌شود و در نهایت نه در حال زندگی می‌کند و نه در آینده؛ طوری زندگی می‌کند که گویی مرگ در انتظار او نیست و وقتی می‌میرد، آنطور که باید زندگی نکرده است.»

نظر شما