شناسهٔ خبر: 50441615 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: اکونیوز | لینک خبر

آشنایی با شهدای زنجان| شهید عبدالله بسطامیان از داستانی باور...

اقتصاد ایران: همزمان با برگزاری اولین کنگره بزرگداشت شهدای استان زنجان، خبرگزاری تسنیم، مطالبی را در راستای آشنایی هرچه بیشتر با شهدای والامقام این استان منتشر می‌کند.

صاحب‌خبر -
- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهید عبدالله بسطامیان در 15 اسفند 1343 در زنجان به دنیا آمد. او دومین فرزند خانواده محمدحسین و جمیله بیگدلی بود. هنگامی که به سن 5 سالگی رسید، همراه پدربزرگش در جلسات قرآن شرکت می‌کرد و قرائت قرآن را به طور کامل فراگرفت. در سن هفت سالگی در مدرسه‌ی صاحب مشغول به تحصیل شد و تکالیفش را به سرعت انجام می‌داد و سپس در کارهای خانه به مادرش کمک می‌کرد. در سال 1355 پا به دوره‌ی راهنمایی گذاشت و در مدرسه‌ی شهید چمران تحصیلاتش را ادامه داد.

عبدالله، بیشتر اوقات فراغتش را به قرائت قرآن در مسجد می‌گذراند. در خانه نیز به مطالعه کتاب‌های علمی و دینی می‌پرداخت و به شنا و فوتبال علاقه داشت. او  و برادرش اصغر افرادی اجتماعی بودند و وقتی که انقلاب اسلامی آغاز شد لحظه‌ای آرام نداشتند. نیروهای امنیتی رژیم پهلوی چندبار درصدد دستگیری آنها برآمدند ولی ناکام ماندند، عبدالله و اصغر در تظاهرات و حمله به مراکز پایگاه‌های مختلف رژیم پهلوی شرکت می‌کردند. با پیروزی انقلاب اسلامی، عبدالله در سال 1358 در دبیرستان شریعتی مشغول به تحصیل شد و همزمان به خدمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. با شروع جنگ تحمیلی در حالی که شانزده سال بیشتر نداشت به جبهه‌های جنگ شتافت. ابتدا یک نیروی عادی بود، اما با شجاعت، لیاقت و کاردانی‌ای که از خود نشان داد خیلی زود به سمت معاون گردان منصوب شد. در عملیات محرم از ناحیه پا و شکم به شدت مجروح شد اما وقتی او را برای مداوا فرستادند، پس از چند روز دوباره به جبهه بازگشت.

شهید , دفاع مقدس ,

یکی از دوستانش درباره صبر و بردباری عبدالله در مواجهه با مشکلات می‌گوید:

«بسیار صبور و بردبار بود و مشکلات را با بردباری تحمل می‌کرد. روزی از دفتر فرماندهی با من تماس گرفتند و گفتند که « پدر عبدالله فوت کرده است و به عنوان دوست او را به زنجان ببرید و در مسیر موضوع را به او بگویید. تا شب هفتم در زنجان بمانید و بعد برگردید و عبدالله می‌تواند تا چهلم پدرش آنجا بماند.» من نیز در طی مسیر منطقه تا زنجان موضوع را برایش گفتم . با وجود اینکه علاقه زیادی به پدرش داشت بسیار صبورانه برخورد کرد و جزع و فزع نکرد. به زنجان رسیدیم و دیدیم که پدر ایشان را آماده تشییع و دفن کرده‌اند. عبدالله گفت: « لحظه‌ای درنگ کنید تا من نماز بخوانم و بعد مراسم را انجام دهید.» آنها نیز چنین کردند. به هرحال تا شب هفت پدر عبدالله در زنجان ماندیم. آنگاه من آماده بازگشت به جبهه شده که دیدم ایشان نیز آماده شده‌است. هرچه دوستان و آشنایان اصرار کردند که فعلاً در زنجان بمان چون روحیه مادرت چندان مناسب نیست، در پاسخ گفت: « طبق فرمان امام (ره) در جبهه بیشتر از خانه به من احتیاج دارند.» و ما به اتفاق به جبهه بازگشتیم.»

عبدالله بسطامیان از بی‌وفایی و عهدشکنی متنفر بود و اگر به کسی وعده‌ای می‌داد، حتماً آن را محقق می‌کرد. بسیار مذهبی و علاقه‌مند به امور دینی بود و علاوه بر انجام فرایض، در امور مستحبی نیز سعی وافر داشت. یکی از همرزمانش در خاطره ای از او چنین نقل کرده است:

" پس از فتح خرمشهر درگیری‌هایی پیش آمد که عبدالله طی آنها شجاعت زیادی از خود نشان داد، و جانفشانی زیادی کرد، حتی چندین شب نخوابید تا مبادا دشمنان دوباره حمله کنند. بالاخره هنگامی که خستگی زیاد بر او مستولی شد به دوستانش گفت: «می‌خواهم چند دقیقه‌ای استراحت کنم تا خستگی از تنم بیرون رود.» سپس سرش را روی چیز نرمی گذاشت و خوابید. صبح که از خواب بیدار شد دید سرش را روی شکم یک عراقی گذاشته است و آن عراقی از ترس اینکه مبادا تکان بخورد و کشته شود تا صبح بی حرکت مانده بود در حالی که می‌توانست با اسلحه‌ای که در کنار عبدالله بود او را بکشد و فرار کند اما به خاطر ترسی که داشت نتوانست چنین کاری انجام دهد. عبدالله پس از اینکه از خواب بیدار شد عراقی را اسیر کرده و با خود به پشت جبهه برد."

عبدالله بسیار شجاع بود و از عقب‌نشینی از مقابل دشمن به شدت اکراه داشت. زمانی در جزیره ی مجنون، دشمن برای مقابله با حملات نیروهای خودی آب رودخانه را به روی نیروهای ایرانی باز کرد تا نیروهای رزمنده مجبور به ترک مواضع خود شوند. در همین موقع از فرماندهی خبر رسید که دژ را خالی نکنید، زیرا هدف دشمن خالی کردن دژ و اشغال آن است. عبدالله با وجود اینکه معاونت گردان را بر عهده داشت در این راه پیش قدم شد و گفت:« من در دژ می‌مانم. هرکسی که می‌خواهد برود.» بنابراین همه در دژ ماندند و دشمن نتوانست به هدف خود برسد.

شهید , دفاع مقدس ,

عبدالله بسطامیان سرانجام در بیست و چهارم خرداد 1364 در منطقه‌ای بین دزفول و اندیمشک به شهادت رسید. یکی از همرزمانش در مورد نحوه شهادت وی چنین می گوید:

«عبدالله پیش از شروع عملیات به نزدم آمد و انگشترش را به من داد و گفت: «این انگشتر از فردا به درد من نمی‌خورد.» به من توصیه کرد که به بچه‌ها بگویید سربندها را به پیشانی ببندند. وقتی پرسیدم چرا چنین رفتار می‌کند گفت: «فردا صدام به دزفول موشک خواهد زد و من از خداوند خواسته‌ام که آن موشک به ما اصابت کند زیرا مردم غیرنظامی که تقصیری ندارند.» بیست و چهارم خرداد سال 64 بود که به طرف دزفول حرکت کردند. گروهی با قایق رفتند و گروهی از راه خشکی و با ماشین حرکت کردند که عبدالله از همه جلوتر بود و با عجله حرکت می‌کرد، به نحوی که به او گفتند: «تو جلوتر از ما قرار گرفته‌ای و این خطرناک است.» وقتی به منطقه‌ای بین دزفول و اندیمشک رسیدیم  ماشین دیگری در مسیر به ماشین عبدالله برخورد کرد. راننده همراه عبدالله به نام زکریا بیات، در دم به شهادت رسید. آقای اوصانلو یکی از همراهان با دیدن این صحنه خود را به عبدالله رسانده و او را در آغوش گرفت که عبدالله او را به روح پدرش قسم داد که مرا به به حالت سجده رو به قبله قرار دهید و آن شخص نیز چنین کرد. عبدالله در حالت سجده بیهوش شد. او را به بیمارستان درفول منتقل کردند، ولی در بیمارستان به شهادت رسید.»

مزار او در گلزار شهدای شهرستان زنجان واقع است. بعد از شهادت عبدالله برادر وی اصغر بسطامیان نیز در عملیات کربلای 5 سال 1365 به شهادت رسید.

شهید , دفاع مقدس ,

انتهای پیام/

برچسب‌ها: