به گزارش مشرق، کانال تلگرامی «ترجمان» ترجمه مقالهای از «جولی بک» را که در آتلانتیک منتشر شده است با ترجمه «نجمه رمضانی» به اشتراک گذاشت.
چکیدهای از این مقاله را میآوریم:
شکی نیست که بعضی افراد میتوانند یکبار کتابی را بخوانند یا فیلمی را ببینند و پیرنگ آن را به خوبی به حافظه بسپارند. اما برای بسیاری از افراد، تجربه مصرف کالای فرهنگی مثل پر کردن وان حمام است، در آن غوطهور میشوند و بعد تماشا میکنند که با برداشتن درپوش خروجی تا قطره آخر آب تخلیه میشود.
آنچه «منحنی فراموشی» نام دارد در ۲۴ ساعت اول پس از یادگیری تندترین شیب را دارد. اینکه دقیقاً چقدر فراموش میکنید، از نظر درصدی متغیر است. اما اگر آن را مرور نکنید، بخش زیادی از مطلب در گذر از روز اول جان سالم به در نمیبرد و روزهای بعد بخشهای بیشتری از دست میروند.
احتمالاً حافظه همیشه همینگونه بوده است. اما جَرد هوروات، محقق دانشگاه ملبورن میگوید نحوه کنونی مصرف اطلاعات و تفریحات نظرمان را درباره نوع حافظه ارزشمند تغییر داده است و حافظه ارزشمند دیگر آنی نیست که کمک کند پیرنگ فیلمی را به یاد آوریم که شش ماه پیش دیدهایم.
در عصر اینترنت، حافظه بازیابی، توانایی به یاد آوردن خودبهخود اطلاعات در ذهن، ضرورت کمتری دارد. به گفته هوروات، آنچه «حافظه شناختی» نام دارد، از اهمیت بالاتری برخوردار است. او میگوید «تا وقتی یادتان باشد آن اطلاعات کجاست و چطور میتوان به آن دسترسی پیدا کرد، دیگر نیازی نیست آن را به خاطر بسپارید.»
تحقیقات نشان دادهاند که اینترنت مثل حافظه جانبی عمل میکند. بر اساس یک مطالعه «وقتی افراد امید دارند پس از گذشت زمان به اطلاعات خود دسترسی داشته باشند، میزان بازیابی اطلاعات در آنها پایینتر است.»، اما حتی پیش از ظهور اینترنت، محصولات سرگرمی به عنوان حافظه جانبی عمل میکردند. اگر بتوانید جملهای از یک کتاب را به سرعت پیدا کنید، لازم نیست آن را به حافظه بسپارید. از وقتی فیلمهای ویدئویی به بازار آمدند، میتوانید تقریباً بدون هیچ دردسری فیلم یا برنامه تلویزیونی را مرور کنید. دیگر اصلاً این موضوع مطرح نیست که اگر نتوانید اثری فرهنگی را به یاد آورید، برای همیشه آن را از دست میدهید.
افلاطون از اولین افراد مشهوری بود که وقتی خطر بیرونیسازی حافظه مطرح شد، روی ترش کرد. در گفتوگویی که افلاطون میان سقراط و فایدروس اشرافزاده مینویسد، سقراط داستانی درباره خدایگان تئوس میگوید که «کاربرد نامه را کشف کرد.» تاموس، پادشاه مصر به تئوس میگوید: «این کشف تو در روح یادگیرندگان فراموشی به بار میآورد، زیرا دیگر از حافظه خود استفاده نمیکنند؛ آنها به حروف و واژگان نوشتهشده بیرونی اعتماد خواهند کرد و خودشان چیزی به یاد نخواهند آورد.» (البته همین نظرات افلاطون به این خاطر در دسترس ما هستند که آنها را نگاشته است.)
هوروات میگوید: «در این گفتگو، سقراط از نوشتن متنفر است، زیرا میپندارد که حافظه را میکشد. درست هم میگوید. نوشتن بیشک حافظه را از بین برده است. اما تمام چیزهای باورنکردنیای را به یاد آورید که امروز به خاطر نوشتن، در دست داریم. من که هرگز نوشتن را با یک حافظه بازیابی بهتر عوض نمیکنم.» شاید اینترنت هم مبادله مشابهی را پیشنهاد میدهد: میتوانید به هر میزان اطلاعات که میخواهید دسترسی داشته باشید و از آن استفاده کنید، اما بیشتر آن را در خاطر نگه نخواهید داشت.
واقعیت این است که مردم اغلب بیش از آنچه بتوانند در مغز خود نگه دارند، اطلاعات وارد آن میکنند. سال گذشته، هوروات و همکارانش در دانشگاه ملبورن دریافتند افرادی که بیش از حد برنامههای تلویزیونی میبینند، محتوای برنامهها را خیلی سریعتر از کسانی فراموش میکردند که هفتهای یک قسمت را تماشا میکردند. همچنین طبق گزارش خودشان، میزان لذت آنها از تماشای برنامه کمتر از کسانی بود که روزی یک بار یا هفتهای یک بار آن را تماشا میکردند.
افراد در مواجهه با مکتوبات نیز افراط میکنند. در ۲۰۰۹، به طور میانگین هر امریکایی روزانه با ۱۰۰هزار واژه درگیر میشد، حتی اگر تمام این واژهها را نمیخواند. بهسختی میتوان تصور کرد که این رقم طی این ۹ سال کاهش یافته باشد. درسی که از مطالعه زیادخوانی میگیریم این است که اگر میخواهید چیزهایی را که میخوانید و میبینید بهیاد آورید، آنها را از باقی چیزها فاصله دهید.
در مدرسه اعصابم خرد میشد که در کلاس انگلیسی هر هفته مجبور بودیم تنها سه فصل را بخوانیم و نه بیشتر، اما دلیلی منطقی پشت این کار بود. هوروات میگوید هرچه خاطرات را بیشتر تکرار کنید، بیشتر تثبیت میشوند. اگر کتابی را پشت سر هم-بگوییم یک نفس- بخوانید، دارید تمام مدت داستان را در حافظه فعال خود نگه میدارید. او میگوید: «در واقع هرگز دوباره به آن دسترسی نخواهید داشت.»
کتابها، فیلمها، برنامهها و ترانهها فایلهایی نیستند که در مغزمان آپلود کنیم، بلکه بخشی از تابلوفرش زندگی هستند که در کنار چیزهای دیگر بافته شدهاند. از دور شاید دیدن یک رشته نخ دشوار باشد، اما آن نخ به هر حال سر جای خودش نشسته است.