سرویس بین الملل جوان آنلاین: مطابق با قانون اساسی آمریکا بالاترین مقام تصمیم ساز و اجرایی ایالات متحده شخص رئیس جمهور میباشد آنچه در ظاهر قانونی وجود دارد چنین است، در پهنه سیاسی دو حزب صاحب قدرت (حزب جمهوری خواه و حزب دموکرات) رقیب سرسخت یکدیگر در ایالات متحده وجود دارند، (البته پشت صحنه گردان اصلی هر دو حزب رقیب مافیای ثروت و قدرت صهیونیستی قراردارند) که بسیار درسیاستگذاری داخلی و خارجی کشور اثرگذارهستند و از مجموعه رقابتهای سیاسی و انتخاباتی این دو حزب در یک فرآیند به ظاهردموکراتیک (اماکاملاً غیر دموکراتیک) در هر دورهای به مقتضای نیاز آن در اجرایی کردن اهداف و برنامههای داخلی و خارجی خود در زمینههای مختلف اعم از سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مورد نظر آن دوره فرد دارای صلاحیت آن مقطع را به عنوان رئیسجمهور برمیگزیند چه رای اکثریت رای دهندگان را به دست بیاورد و چه رای اول را نداشته باشد، آنچه مهم است این مطلب میباشد که در این موقعیت خاص زمانی به کدام یک از نامزدها نیاز دارندیا بعبارت بهتر کدامیک آمادگی بیشتری برای برآوردن اهداف واستراتژی و سیاستهای پشت صحنه را راحتتر عملیاتی میکند؛ و آنگاه با آرایی که اصطلاحا الکترال خوانده میشوند یعنی آرای خبرگان و نمایندگان ایالتهای پنجاه گانه ایالات متحده که البته آنها نیز در یک فرآیند کاملا غیر دموکراتیک و به ظاهر دموکراتیک انتخاب میشوند رئیس جمهور مورد نظر را انتخاب میکنند یعنی مثلا اگر هیلاری کلینتون سه میلیون رای مردمی بیشتری هم داشته باشد، اما چون شرایط داخلی و جهانی آمریکا نیازمند به شخصیتی مثل دونالد ترامپ میباشد، لذا بدون توجه و نگاه به آرای اکثریت رای دهندگان مردمی نامزدی که در اقلیت رای بوده و نفر دوم بحساب میآید را به عنوان رئیسجمهور انتخاب و معرفی میکنند؛ کجای این انتخاب مردمی و دموکراتیک میباشد.
جالب اینکه کاندیدایی که رای بالاتر مردم را به دست آورده و الان به عنوان رئیس جمهور منتخب معرفی نشده هیچ گونه حقی برای اعتراض هم ندارد و مجبور میباشد نتیجه اعلامی شده را پذیرا باشد در دوره قبل ریاست جمهوری آمریکا برای اجرایی کردن سیاستهای پشت پرده آمریکا در جهان نیاز به فردی همچون ترامپ داشتند که او را به عنوان شخصیتی نامتعادل و دیوانه معرفی میکردند ترامپ این مرد قمار باز معاملهگر آمد تا هم سودآور برای ایالات متحده باشد و هم از چند معاهده بین المللی که منافع آنها را تامین نمیکند خارج شوند خوب با این شرایط یک آدمی مثل ترامپ را وارد میکنند مراحل مختلف انتخابات محلی و حزبی را برایش مدیریت میکنند به امید اینکه رای نهایی و اکثریت را برای ریاست جمهوری به دست آورد، اما بیش از سه میلیون نفر از مردم آمریکا به رقیب ترامپ بیشتر رای دادند، مهم نیست قانون به گونهای طراحی و تدوین شده است که هر کاری بخواهند توسط به اصطلاح نخبگان و خبرگان خود انجام میدهندحتیبوجود آوردن دیکتاتوری حاکمیت اقلیت بر اکثریت که در مغایرت فاحش با اصول اولیه دموکراسی قرار دارد، مهم نیست، بلکه مهم آن است که گردانندگان پشت صحنه حاکمیت آمریکا چه میخواهند و لذا هیلاری را کنار میگذارند و فرد دیوانه کاسب کارکارکشته ای، چون ترامپ را میآورد تا اقتصاد بر باد رفته آمریکا را سودآور و باز سازی بنمایند وبوسیله او با ایجاد رعب و وحشت در دل مخالفین آنها را بترسانند تا امتیازات بیشتری بگیرند.
شرایط ادامه سلطه گری آمریکا در سطح دنیا و چاپیدن بیشتر ملل مختلف دنیا در این ایام به گونهای بود که با روی کار آمدن خانم هیلاری محقق نمیشد و لذا دستور صادر شد تا ترامپ برای به انجام رسانیدن این ماموریت چهره مناسب تری خواهد بود وعلی رغم اینکه سه میلیون رای کمتر مردمی دارد، باید به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده منصوب گردد؛ و به دنبال آن سیاستهای آمریکایی در سطح جهان به شیوه جدید به دست ترامپ که بعدها خودشان لقب دیوانه به او دادند اجرایی شود. بخشی از منافع آمریکا در منطقه خاورمیانه قرار دارد که باید به وسیله دولت غاصب فلسطین و مناسبات با ایران تنظیم و عملیاتی شود اول آمدند سر و صدا راه انداختند که با ایران وارد جنگ میشوند و این اقدام خود را با خروج از برجام آغاز کردند پس از مدتها شل و سفت کردن و کش و قوسهای دیپلماسی و رسانهای در اجرای برجام و عدم انجام تعهدات خود از آن خارج شدند، ایالات متحده امریکا در این دوره از چندین معاهده بینالمللی دیگر خارج شد، و همه اینها تنها ماموریت ترامپ نبود بلکه با ترامپ باید کسری بودجه آمریکا را تامین میکردند و لذا ترامپ کاسب کار آشنای به رموز معامله شروع کرد به ترساندن کشورهای ثروتمند عربی مثل عربستان، امارات و؛ که برای مقابله با تهاجم احتمالی ایران بایستی زرادخانههای خود را انباشته کنید و قراردادهای سنگین فروش سلاح به این کشورها را امضا کردند.
یکی از این قراردادها با عربستان بارقمی بیش از ۴۸۰ میلیارد دلار بوده است،در ادامه غارت کشورهای ثروتمند عرب، ترامپ و بیشرمی تمام میگفت عربستان گاوشیرده ماست، که متاسفانه شخصیتهای وا داده و نوکر صفت حاکم در این کشورها مثل بن سلمان در عربستان به این تمثیل ترامپ فقط خندهای از سر رضایت سر دادند. در ادامه، چونکه نتوانستند به اهداف خود در ارتباط با ایران دست یابند فشار بر ایران را با افزایش تحریمها ادامه دادند و با پیوند دادن برخی دول مرتجع عربی با اسرائیل مسیر خود را پیش بردند. اینها جزو ماموریتی بود که از اول برای ترامپ طراحی شده بود سیاست تنش زا و ترساننده ترامپیسم هم اثری در کوتاه آمدن ایران نداشت و علیرغم همراهی بخشی از وادادگان درون حاکمیت ایران بدلیل آگاهی مردم و همچنین با هدایتهای رهبری انقلاب اسلامی، نتیجه دلخواه برای سردمداران کاخ سفیدآمریکا حاصل نشد، و متاسفانه فشارها به مردم از داخل و خارج توامان زیاد شد و هر روز بیشتر گردید، گرانی افسارگسیخته در کشور که میرفت تا کمر مردم را بشکند به حد اعلی رسید امور جامعه، کشور و مردم کاملا رها شده بود، فقر و بیکاری و در ادامه ویروس وحشتناک کرونا به سوی مردم حملهور بود ند و با هماهنگی اعوان و انصار داخلی استعمار فشارها به وسیله تحریمها هر روز بیشتر و کمرشکنتر گردید، اما شعار مردم و رهبری نظام و دلسوزان، مقاومت بود، با تمام این ترفندها نه تنها نتوانستند که ملت ما را از پا در بیاورند بلکه هر روز نفوذ منطقهای ایران را هم بیشتر میگردید، تا آنجا که با شکست داعش حالا جمهوری اسلامی ایران با دولت اشغالگرفلسطین دارای مرزهای مشترک گردید. آنها میخواستند اسرائیل را وارد مرزهای ایران بکنند، اما برعکس ایران به صورت فیزیکی و جغرافیایی توانست سنگرهای خود را در مرزهای کشور اشغالی بسازد حالا دیگر آمریکاییها به این فکر افتادند که باید راههای دیگری را تست کنند لذا با گرفتن تاییدی از عوامل نفوذی خود در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران اقدام به ترور سردار همه این پیروزیها کردند و در دل شب از ترس خود از طریق هوا موفق شدند با یک ترور دولتی کور با مشارکت چندکشور منطقه و عوامل نفوذی خود در ایران و عراق در سیزدهم دی ماه سال نود و هشت سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی را به شهادت برسانند به امید این که بدین وسیله با ایجاد رعب و وحشت مردم ایران و جبهه مقاومت را بترسانند، تا بدینوسیله با اطلاعات ناقص خود با کم کردن حضور مردم گرد رهبری به وسیله عوامل نفوذی کار ایران را یکسره کنند، اما نتیجه عکس شد، خون شهید سلیمانی و شهادت ایشان اثری به مراتب قویتر از حضورش در جبهه مقاومت و مردم ایران گذاشت تشییع پیکر شهیدان این ترور طی چندین روز در اقصی نقاط ایران و عراق و حضور هفت میلیونی مردم در مراسم خاکسپاری شهیدان تمام نقشههای دشمن را نقش بر آب کرد.
وقتی همه ترفندهای از جنس مدیریت ترامپ از قبیل خروج از برجام و افزایش بیش از صدها تحریم جدید علیه ایران و به شهادت رساندن فرماندهان جبهه مقاومت با ترور و آشکار کردن شرایط سیاسی بین اسرائیل و دول دست نشانده عربی و. نتوانستند خللی در جبهه مقاومت و ایران به وجود آورند و حتی در شرقیترین بخش آسیا هم در روابط با چین و کره شمالی تن به شکستهای پی در پی دادند به این نتیجه رسیدند که ادامه ریاست جمهوری ترامپ برای ایالات متحده خسارت محض میباشد اینجا بود که دوباره صحنه گردانان صهیونیستی پشت پرده تصمیم گرفتند مسیر ظاهری سلطهگری خود را عوض کنند و لذا چهرهای به ظاهر منطقیتر از حزب دموکرات به نام جو بایدن را وارد عرصه بازی خود میکنند و تمام تلاش قدرت پشت صحنه سلطهگران آمریکایی را به کار میگیرند تا جو بایدن رای اول شود به هر عملی از قبیل تقلب و دستکاری کردن در آرای مردم رای دهنده تا هر کاری که لازم باشد برای رای آوردن بایدن دست میزنند، تا با ظاهری دموکراتیک این دوره ترامپ را کنار بگذارند و بایدن را رئیسجمهور کنند (با شناختی که از ترامپ داشتند مطمئن بودند که باید هم در آرای مردم و هم آرای الکترال باید اول شوند وگر نه حریف نمیشوند ترامپ دلال کاسب کار را به سادگی کنار بگذارند لذا تن به هر دست آویزی دادند تا به هدف خود برسند) هدف اصلی آنها این است تا با چرخش ظاهری و فریبکارانه بتوانند به تداوم حاکمیت استکباری خود در آمریکا و سلطه گری بیشتر در سطح جهان ادامه دهند.
آنچه کاملاً آشکار است این میباشد که آمریکا آمریکاست و سیاستهای کلی او ثابت شده است که در چند دهه گذشته خیلی تغییر نکرده است کدخدایی جهان به عنوان دهکده جهانی و چپاول کشورهای مختلف با شیوههای متفاوت و سلطهگری، اساس برنامه استراتژیک سیاست گردانان آمریکایی است که هیچ وقت تغییری نکرده است، اما تفاوتی که در این دوره وجود داشت این بود که ترامپ با همان خوی ذاتی اش توانست چهره واقعی آمریکا را کمی بیشتر آشکار بنمایند خیانتهای استکباری آمریکایی در داخل ایالات متحده و خارج آن را شفافتر کند و در منظر دیدگان مردم جهان قرار دهد در بحث ترامپ و گردانندگان پشت صحنه اداره ایالات متحده به یاد حکایت جالبی افتادم که تراژدی کمیک پاتلن در ۱۷۴۰ میلادی وضرب المثل معروف با همه بله با ما هم بله افتادم، گفتهاند روزی یک تاجر پارچه فروش، تعداد یک صد و بیست رأس گوسفند خریداری کرد و آن را به چوپانی داد تا برایش نگاهداری و تکثیر نماید. چون چندی گذشت تاجر متوجه شد که نه تنها گوسفندانش زیاد نمیشوند، بلکه همه ماهه تقلیل پیدا میکنند. علت را جویا شد، چوپان جواب داد من گناهی ندارم، گوسفندان بیمار میشوند و میمیرند.
تاجر قانع نشد و شبی درآغل گوسفندان پنهان گردید، تا به جریان قضیه واقف شود. چون پاسی از نیمه شب گذشت، متوجه گردید که چوپان داخل آغل شده، گوسفند پرواری را جدا کرد و سرش را بریده، و به یکنفر قصاب که همراه آورده بود فی المجلس فروخت. تاجر از آغل خارج شد و چوپان را کتک مفصلی زده، تهدید کرد که قریباً وی را تحت تعقیب قانونی قرار داده، به جرم خیانت در امانت به زندان خواهد انداخت. چوپان از ترس مجازات و زندان راه پاریس را در پیش گرفت و به وکیل حقه باز زبردستی مراجعه و تقاضا کرد که از وی در دادگاه دفاع نماید.
وکیل گفت قطعاً پول کافی برای حق الوکاله داری؟ چوپان گفت بله هرمبلغ که لازم باشد میپردازم. وکیل گفت قبول میکنم، ولی اگر میخواهی از این مخمصه نجات پیدا کنی از هم اکنون باید سرت را محکم ببندی و همه جا چنین وانمود کنی که تاجر چنان بر سر تو ضربه زده که قوه ناطقه را از دست دادی و زبانت بند آمده است! از این به بعد وظیفه تو این است که در خانه و کوچه و بازار و همچنین در مقابل رییس دادگاه و هرکسی که از تو سؤال یا بازجویی کند، فقط صدای گوسفند دربیاوری و در جواب سؤال کننده فقط بگویی بع! بع! چوپان دستور وکیل را به گوش جان پذیرفت و قبل از آنکه تاجر اقدام به شکایت نماید از او شکایت به دادگاه برد و جلسه دادگاه پس از انجام تشریفات مقدماتی در موعد مقرر با حضور مدعی و مدعی علیه و وکیل شاکی تشکیل گردید.
آنگاه چوپان را برای ادای توضیحات به جلوی میز دادگاه احضار نمود. چوپان در حالی که سرش را بسته بود عصا زنان پیش رفت و هر چه رییس دادگاه سؤال میکرد، فقط جواب میداد بع! بع! بع! وکیل از فرصت استفاده کرد و گفت آقای رییس دادگاه، ملاحظه میفرمایید که موکل بیچاره من در مقابل ضربات این تاجر بیرحم بی انصاف، چنان مشاعرش را از دست داده که قادر به تکلم نیست و صدای گوسفند میکند! تاجر اجازه صحبت خواست و جریان قضیه را کما هو حقه بیان داشته، چوپان را به حقه بازی و کلاهبرداری متهم نمود. ولی چون بع! بع! بع! کردن چوپان و زیرکی و زبردستی وکیل مدافع تماشاچیان جلسه و حتی اعضای دادگاه را تحت تأثیر قرار داده بود، لذا رأی به حقانیت چوپان و محکومیت تاجر صادر کردند. چوپان با خیال راحت از محکمه خارج شده، راه خانه را در پیش گرفت. وکیل زبردست که مقصود را حاصل دید به دنبال چوپان روان گردید و گفت خوب، دوست عزیز، دیدی با این حقه و تدبیر چگونه حاکم شدی و تاجر با لب و لوچه آویزان از محکمه خارج شد؟ چوپان جواب داد بع! وکیل گفت جای بع بع کردن تمام شد. فعلاً مانعی ندارد که مثل آدم حرف بزنی. چوپان مجدداً سرش را به طرف وکیل برگردانید و گفت بع! وکیل گفت اینجا دیگر جلسه دادگاه نیست، حالا میخواهیم راجع به حق الوکاله صحبت کنیم. صدای گوسفند را کنار بگذار و حرف بزن. چوپان باز هم حرف وکیل را نشنیده گرفته، پوزخندی زد و گفت بع بع! طاقت وکیل طاق شد و با نهایت بی صبری گفت دیگر چرا بع بع میکنی؟ دادگاه تمام شد. حکم محکمه را هم گرفتی. بگو ببینم چه مبلغ برای حق الوکاله من در نظر گرفته ای؟ چوپان مرتباً بع بع میگفت و به جانب منزل میرفت. وکیل، چون دانست که کلاه سرش رفته و چوپان با توسل به این حربه و حیله حتی یک فرانک هم به عنوان حق الوکاله نخواهد پرداخت، از آنجایی که خود کرده را تدبیر نیست و چارهای جز سکوت و خاموشی نداشت، با نهایت عصبانیت گفت با همه بع، با من هم بع؟! این عبارت رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمد و درکشور ایران تغییر شکل داده به جای عبارت مزبور با همه بله، با من هم بله؟ میگویند.
اما عدهای از معاصرین ضرب المثل بالا را از واقعه جالبی میدانند که بین پدر و پسری از رجال معاصر که عنوان و شاخصیت پدر بالاتر و والاتر بود به شرح زیر رخ داده است. در حدود نیمه اول قرن چهاردهم هجری قمری یکی از رجال سرشناس ایران به فرزند ارشدش که برای اولین بار معاونت یکی از وزارتخانهها را بر عهده گرفته بوداز باب موعظه و نصیحت گفت فرزندم، مردمداری در این کشور بسیار مشکل است، زیرا توقعات مردم حد و حصری ندارد و غالبا با مقررات و قوانین موضوعه تطبیق نمیکند. مرد سیاسی و اجتماعی برای آنکه جانب حزم و احتیاط را از دست ندهد لازم است با مردم به صورت کجدار و مریز رفتار کند تا هم خلافی از وی سر نزند و هم کسی را نرنجانده باشد. به تو فرزند عزیزم نصیحت میکنم که در مقابل پاسخ هر جمله با نهایت خوشرویی بگو بله، بله. زیرا مردم از شنیدن جواب مثبت آن قدر خوششان میآید که هر اندازه به دفع الوقت بگذرانی تاخیر در انجام مقصود خویش را در مقابل آن بله میشمارند. فرزند مورد بحث در پست معاونت و بعدها کفالت وزارتخانه مزبور پند پدر را به کار بست و در نتیجه قسمت مهمی از مشکلات و توقعات روزمره را با گفتن کلمه بله مرتفع میکرد. قضا را روزی پدر یعنی همان ناصح خیر خواه راجع به مطلب مهمی به فرزندش تلفن کرد و انجام کاری را جدا خواستار شد. فرزند یعنی جناب کفیل وزارتخانه بیانات پدر بزرگوارش را کاملا گوش میکرد و در پاسخ هر جمله با کمال ادب و تواضع میگفت بله، بله قربان! پدر هر قدر اصرار کرد تا جواب صریحی بشنود پسر کماکان جواب میداد: بله قربان. کاملا متوجه شدم چه میفرمایید. بله، بله!...
حالا قصه دونالد ترامپ وصحنه گردانان صهیونیست پشت اتفاقات آمریکا وجهان شده است که درسی که خودشان به ترامپ دادند و او را به حاکمیت رساندند حالا برای خودشان معضلی لاینحل گشته که چارهای ندارند جز اینکه ذرهای از چهره زشت خود را که پشت دومکراسی و حقوق بشر پنهان کرده اند را به نمایش بگذارند تا مردم بدانند که حقوق بشر وآزادی آمریکایی حقه زشتی بیشتر نیست، که بحول و قوه الهی همانگونه که رهبری انقلاب اسلامی پیش بینی کرده اند بزودی شاهد فرو پاشی این مجسمه پوشالی خواهیم بود.
نظر شما