به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جدیدترین کار امنیتی تلویزیون در مقایسه با دیگر سریالهای این روزهای رسانه ملّی نمره خوبی به خودش اختصاص میدهد. این خوبی سریال، به خاطر موضوع و انتخاب سوژه است؛ فیلمنامهای که از اجرا موفقتر نشان داد. موضوعاتی که باید دنیای تصویر در اولویت خودش قرار دهد و چندی است تلویزیون سرمایهگذاری ویژهای بر روی این نوع آثار کرده است. در تلویزیون پیشتر نمونههایی مثل "گاندو" را داشتیم و به نوعی تلویزیون ضعفِ چندین ساله سینما را جبران کرد.
در پسِ همه اتفاقاتِ قابل تقدیر سریال "خانه امن" مثل نمایش تلاشهای دیده نشده سربازان گمنام امام زمان(عج) برای صیانت از امنیت کشور و افشای حقایق پشت پرده پرورش و تربیت نیروهای تروریستی در دنیا (داعش) و حمایت از سازمان منافقین توسط برخی از ایادی همچون رژیم صهیونیستی، اشکالات فراوانی در فرم و ساختار آن وجود دارد. بسیاری از کش و قوسهای غیرمؤثر و بیهوده "خانه امن" صرفِ عشق و عاشقیهایی شد که به نظر میرسد جایشان بیشتر در سریالهای ملودرام عاشقانه بود تا جاسوسی و امنیتی.
شاید عوامل و دستاندرکاران سریال بگویند اینجا باید زندگی روایت شود؛ کاملاً نکته درست و اصولی است. سریال باید باورپذیر باشد و به همه جزئیات باید توجه کرد اما پرداختن به این ابعاد حد و اندازهای دارد، تا جائیکه حرفها و موقعیتهای مهمِ این مجموعه تلویزیونی، با اتفاقات خستهکننده زیر سؤال رفت. شاید ضعفِ عمده این بیهودهپردازیها به عدم پرداخت درست شخصیتها است. باید در داستانهای پلیسی و جاسوسی حتماً این نکات به خوبی رعایت شود.
سریال به غیر از چند قسمتِ درگیری و تعقیب و گریز که به قسمت اول طوفانی سریال برمیگردد، دستگیری ابوعامر و دیالوگهای جنجالی کمالِ داستان (حمیدرضا پگاه)، از جایی به بعد وارد روابط و مناسباتی دمدستی میشود. شاید به تعبیرِ خیلی از منتقدین و رسانهایها، "خانه امن" مثل طوفانِ قسمت اول، بقیه قسمتها را با همان قوت و قدرت ادامه میداد، برای همیشه سریالی ماندگار در قامتِ امنیتی و جاسوسی دیده میشد نه اینکه مخاطب تکلیفش با این سریال روشن نباشد؛ امنیتی و جاسوسی است یا عاشقانه و ملودرام با چند صحنه تعقیب و گریز و بازجویی...!
در این روزها که "قلادههای طلا" به مناسبت ایام 9 دی و نمایشِ اتفاقات فتنه 88 دوباره از تلویزیون پخش میشود و یا حرف و حدیثهایی از ساخت فصل جدید "گاندو" به میان میآید، "خانه امن" خیلی نتوانست آن موقعیتهای ژانر خودش را همچون این دو کار و البته برخی از سریالها و فیلمهای امنیتی تاریخ سینما و تلویزیون، حفظ کند.
شاید نقطه عطفِ سریال، حمیدرضا پگاه باشد که بهتر از امین زندگانی توانست کاریزمای خودش را حفظ کند و البته پیش از این در "قلادههای طلا" این نقش را به گونهای دیگر تجربه کرده بود. بسیاری بر این باورند افشینِ داستان به غیر از آن صحنه معروف ترورِ خاوری، کمتر توانست در ذهنِ مخاطب بماند تا بازجوییها و تلاشهای مأمور امنیتی که حمیدرضا پگاه از خودش به یادگار گذاشت.
ضعفِ دیگر سریال که بسیاری منتقدش شدند، طولانی بودن صحنهها و به تعبیری آببستنِ برخی از موقعیتها باعث شد تا سریال، مخاطب پروپاقرصِ کمتری داشته باشد. در قسمتهای ابتدایی همراه شد و در میانه راه، بیشتر سعی میکرد از طریق وایرال شدن برخی از تیکههای جنجالی سریال به تماشای برخی از صحنههای "خانه امن" بنشیند. این موضوع بسیاری از مخاطبین را رنج میدهد که سریالی میتواند حرفهای مهم و اساسی خودش را در قسمتهای کمتری به گوشِ مخاطبینش برساند؛ به عبارتِ بهتر از کمیّت اضافی به سمت کیفیت اصولی برود.
شاید نکاتی که در این یادداشت به آن پرداخته شده و در ادامه موردنظر خواهد بود نکاتی است که عوامل سازنده در ادامه راه به آن توجه کنند، خالی از لطف نیست. برای واکاوی بیشتر، محمدتقی فهیم از منتقدین تلویزیون هم نکاتی در اختیار خبرنگار تسنیم قرار داد. به تعبیر او، سریالهای جاسوسی و امنیتی باید تکلیفشان را با بیننده مشخص کنند. یعنی اصلیترین رویکردِ پرداختی و طراحیشان، امنیتی جاسوسی باشد و نه معمایی و عاشقانه و یا در بیشترین بخشها عاشقانی و ملودرام! این گونه در دنیا طرفداران بسیاری دارد که ما مدتها است از آن در تلویزیون و سینما غافل شدیم و با تقویت این ژانر حتماً مخاطبین بسیاری توجهشان به قابِ تلویزیون جلب خواهد شد.
" اولین نکتهای که حائز اهمیت است باید سازندگان این نوع آثار به تعلیقها توجه جدّی داشته باشند. کسی بخواهد کار امنیتی و جاسوسی بسازد باید مولفههایش را بشناسد؛ در طراحیاش پلیس قدرتمند، هوشمند، قاطع و کاریزماتیک درنظر بگیرد. همچنان که قطب و یا جبهه مثبتِ این نوع داستانها قدرتمند طراحی میشوند، نویسنده و کارگردان باید از قدرتِ جبهه شرّ در این نوع داستانها غافل نشوند. چرا که این تقابلها و کشمکشها جذابیت میآفریند و تبدیل به نمایش میشود.
اگر با ضدقهرمانها (بدمنها)،کارتونی، کاریکاتوری و دمدستی برخورد شود مخاطب آنگاه همه آدمهای داستان را معمولی و زیرمعمولی فرض میکند. در این مدارِ، شخصیتهای خیر و شرّ هرچه عرضاندام کنند به جایی نمیرسند؛ حداقل به دل نمینشینند. در واقع این تقابل محلی از اعراب پیدا نمیکند.
نکته دیگر اینکه در پیرنگهای فرعی، پیچیدگیها نباید فراموش شود، هرچه قدر از این پیچیدگیها و فرعیات عدول کنیم و به سمت عشق و عاشقیهای دمدستی و روابط و مناسبات پیشپاافتاده برویم شخصیتهای داستان الکن باقی میمانند. متأسفانه در بسیاری از قسمتهای سریال "خانه امن" با داستانهای فرعی ضعیفی مواجه شدیم که میتوانست کارگردان با تمهید بهتری این موقعیتها را به تصویر بکشد. مصداق بارزِِ آن داستان فرعی پسرِ کمال که با بازی ضعیف ارسطو خوش رزم قصه در این قسمت آنطور که باید و شاید پیش نرفت. یا در جایی دیگر قصه در درون خانواده قاضیِ داستان (پرویز فلاحیپور) افت و به نوعی از فراز و اوج به زمین میخورد. اینها نکاتی است که باید در کارهای امنیتی و جاسوسی به آنها توجه شود.
در "خانه امن" ما با دو تشکیلات مخوف داعش و سازمان منافقین روبروییم که فارغ از برخی ایادی، اسرائیل را پشتوانه خودشان دارند. چرا که همچنان زیرنویسِ ابتدای سریال، این مجموعه تلویزیونی، به سراغ پروندههای واقعی رفته بود. کمال و افشین هر دو از شخصیتهای واقعی امنیتِ این مرز و بوم بودهاند که در این مسیر به شهادت رسیدهاند. پیش از این مهدویان هم گونهای دیگر از شخصیت کمال را با بازی هادی حجازیفر به نمایش درآورده بود. وقتی ما با دو سازمان مخوف طرفیم حتماً نیروهای آنها قدرتمند، باهوش و زیرکند و آدمهای کارکشتهای میطلبند. نه اینکه کسی نقشِ داعشی و تروریست را بازی کند که فقط به تغییر لهجهاش بسنده شود.
در سریالهای امنیتی و جاسوسی حتماً باید شخصیتهای کاریزماتیک و بدجنسِ داستان به درستی طراحی شوند تا پروژه شکست نخورد. قهرمان و ضدقهرمان است که تعیینکننده فراز و فرود یک مجموعه نمایشیاند. خیر پیروز شود تحولآفرین است و مخاطب از شخصیت شرّ داستان هم حقیقتها دستگیرش میشود. وقتی به آثاری همچون "جیمز باند" توجه کنیم میبینیم که شخصیتهای داستانیاش در جریان آن کشورِ مورد هدف، نمایندگی میکنند. به طور مثال در سریال "خانه امن" شخصیت کمال به عنوان نیروی متعهد و تلاشگر و جبههای شناخته میشود که نماینده تفکر و پراتیکِ حاکمیتی است و همینطور قاضی در جایگاه منصبِ عدالت حاکمیت جمهوری اسلامی نشسته و با باندهای فساد سیاسی و اقتصادی ردگیر است.
یعنی باید از هر حیث، پروپاگاندای حاکمیتی به صورت غیرمستقیم نهادینه شود. مثلاً وقتی قاضی یک بچه دارد و کمال همسرش فوت کرده و دو بچه دارد باید به این موارد توجه شود؛ وقتی میبینیم حاکمیت 80 میلیون وام فرزندار شدن میدهد و برای فرزندآوری تبلیغ میکند. شاید مصداقِ بارز آن سریال "ملکه شطرنج" باشد که رویای آمریکایی را تبلیغ و ترویج میکند. شخصیتی از یتیمخانه میآورند و در برابر روسیه و آن جنگ سرد میایستد و تبدیل به قهرمانی میشود که همه را با این رویا و سیر تبیین و تفسیر همراه میکند. یعنی در واقع برای ساختِ این نوع آثار استراتژیک باید وارد بخشهای محتوایی و اهدافِ کلان شد.
به نظر میرسد اگر "خانه امن" از ریتم نمیافتاد و یا به قولی از پرحرفیهای اضافی و تکراری دست برمیداشت بهتر میتوانستیم این سریال تلویزیونی را با خیلی از آثار امنیتی دنیا مقایسه کنیم. شاید بیشتر این ضعفها به بحث اجرا برگردد؛ چون فیلمنامه و پویاییاش در جایجای داستان خودش را نشان میدهد. شاید پاشنهآشیل سریال، بازیگرانِ جوانی باشند که نتوانستند هنرنمایی خوبی از خودشان به جا بگذارند. شاید بیشترین نقطه ضعفِ داستان به پیامِ داستان برگردد که نقش آن را سامان صفاری بازی کرد. میتوانست خیلی بهتر از اینها این کاراکتر مهم را به نمایش درآورد و شخصیتِ ماندگاری بسازد. فقط در اکثر اوقات از او شنیدیم که میگفت آقا به من اعتماد نداری! و دائماً این دیالوگ را تکرار میکرد.
یکی از نقاط ضعفِ دیگر سریال "خانه امن" به پَرشهای بیمورد آن برمیگردد که از اشکالات بدیهی اثر به شمار میرود. وقتی مخاطب کمال را هنگامِ عملیاتی در ایران میبیند و در چشم به همزدنی فرانسه و موقعیتهای دیگر! حتماً میتوانست این موقعیتها بهتر از این، طراحی شود. کاتها بسیار اشکال دارند و میتوانست تقطیعهای درستتری را ببینیم؛ چون در بسیاری از مواقع، پرشهای غیراصولی به معنی و مفهومِ کار ضربه میزنند و مخاطب را از نتیجهگیری بهتر دور میکنند و یا به ظنِّ خیلی از کاربران، دچار سردرگمی میشوند. این انتظار میرود سازندگان این آثار برای فصل دوم و فیلمسازان و سریالسازان دیگر برای جلبِ بیشتر مخاطب و احیای درستِ ژانر امنیتی و جاسوسی چه در تلویزیون و چه سینما، به این نکات و نقاط ضعف بیشتر توجه کنند.
انتهای پیام/
∎
نظر شما