شناسهٔ خبر: 43620154 - سرویس عکس
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

فتوبلاگ

عکس ماه - مهر ۹۹

عکس، ثبت لحظه‌هاست. این جمله کلیشه‌ای، تعریفی بارها شنیده‌شده از عکس و عکاسی است؛ اما گاه در پس هر کدام از این لحظات، قصه‌ و روایتی نهفته است؛ روایتی که گاه ماجرای عکس را بازگو می‌کند و گاه تکنیک یا انگاره‌های پیدا و پنهان عکس را آشکار می‌سازد. عکاسان ایسنا در یک ماه اخیر، هفت عکس خود را به عنوان عکس‌های منتخب ماه انتخاب کرده‌اند و حالا در اینجا، تجربیات خود در زمان عکاسی را نقل می‌کنند.

صاحب‌خبر -

عکس، ثبت لحظه‌هاست. این جمله کلیشه‌ای، تعریفی بارها شنیده‌شده از عکس و عکاسی است؛ اما گاه در پس هر کدام از این لحظات، قصه‌ و روایتی نهفته است؛ روایتی که گاه ماجرای عکس را بازگو می‌کند و گاه تکنیک یا انگاره‌های پیدا و پنهان عکس را آشکار می‌سازد. عکاسان ایسنا در یک ماه اخیر، هفت عکس خود را به عنوان عکس‌های منتخب ماه انتخاب کرده‌اند و حالا در اینجا، تجربیات خود در زمان عکاسی را نقل می‌کنند.

۷ آبان ۱۳۹۹ / ۲۲:۰۴

برآورده شدن آرزوی زینب هفت ساله در قلعه شوش / عکس: شایان حاجی نجف - ایسنا

هر کجای جهان که باشیم، واژه "امید"  به گوشمان خورده است؛ و امان از آن روز که امید نباشد. وقتی کم آورده‌ایم و برای باقی زندگی هیچ نداریم، فقط امید است که ما را زنده نگه می‌دارد تا شاید روزی زندگی کنیم؛ تلنگری که  مُرده را هم زنده کند. فاصله میان زندگی کردن و زنده بودن داشتن امید است، امیدی که به همه دنیا می ارزد؛ همان که می‌گوییم یک روز خوب می‌آید.
برای کسی که غم عالم و آدم روی شانه هایش آوار شده، سو سوی چراغ امید راهی برای فرار از همه این دردها است و روشن کردن این چراغ امید شاید وظیفه هر کسی است که اندکی احساس انسانیت دارد. در این کُره خاکی که هر گوشه اش جنگ، فقر، مریضی و حال ناخوش است و در آن آدم بزرگ ها، کودکان را از یاد برده اند، لبخند یک کودک و امید به زندگی می تواند گنجی باشد برای آیندگان زمین که از نسلی به نسل دیگر منتقل شود؛ تنها با لبخند یک کودک در جستجوی امید. لبخند زینب هفت ساله یکی از این گنج های با ارزش زمین است که باید برای تاریخ به یادگار بماند؛ لبخندی که امید آن را آفرید و بر لبان زینب نشاند. زینب که با بیماری سرطان می جنگد، آرزو داشت تا روزی ملکه شود و تحقق آرزویش همان امید بود که در وجودش زنده شد برای جنگ با آنچه او را به سمتی ناخوش می کشاند.

*********


پرسه در خیابان - ۳۸ / عکس: علیرضا معصومی - ایسنا

حوالی ظهر بود و تصمیم به پیاده‌روی گرفته بودم، مثل همیشه همراه داشتن دوربین هنگام پیاده روی  برایم اهمیت زیادی دارد . قبل از راه افتادن به یک ساندویچ فروشی در خیابان کارگر شمالی رفتم. منتظر آماده شدن ساندویچ بودم که گربه‌ای سیاه اطراف صندلی‌های اغذیه فروشی پرسه میزد، و در نهایت همانجا نشست. من به قصد بازی کردن به سمتش رفتم ، فلاش دوربین را بیرون آوردم و شروع به فلاش زدن کردم تا عکس‌العمل او را ببینم که بالاخره بعد از گرفتن چند عکس متوجه من شد و سرش را به سمتم چرخاند که همان لحظه این عکس را گرفتم. متوجه شدم وجود من یا نور فلاش دوربین ، ذره‌ای اهمیت برای آن گربه سیاه نداشت .

*********


تهران در اولین روز اجباری شدن ماسک / عکس: مجید خواهی - ایسنا

یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. تحریم بود، که ناگهان کرونا هم سر رسید تا پازل سختی ها تکمیل شود و اقتصاد بی رمق تر و زندگی بیش از پیش سخت‌تر. شاید این متن کوتاه، روایتی باشد از زندگی در سالهای پایانی قرن چهاردهم در ایران و این تصویر در آغازین ساعات روز شنبه ۱۹ مهر ماه است، همزمان با اجرای طرح اجباری شدن ماسک.


*********


مسابقات قهرمانی دوومیدانی باشگاه‌های ایران / عکس: منا هوبه‌فکر - ایسنا

«مسابقات دومیدانی قهرمانی کشور در ورزشگاه آفتاب انقلاب در اوایل مهر ماه برگزار شد »
به دلیل شیوع ویروس کوید-۱۹، تمامی مسابقات ورزشی در سال ۹۹ با تاخیر شروع شده و یا برگزار نشده است، اما با تدابیری که فدراسیون‌ها در طی چندین ماه اتخاذ کرده‌اند، مانند گرفتن تست از ورزشکاران و برگزاری مسابقات بدون حضور تماشاگر تا با حفظ سلامتی ورزشکاران این مسابقات برگزار شود. باید از این شرایط سخت، حرفه ای رد شد تا هر زمان .

*********


توسعه کشاورزی در روستای مبارکه اصفهان/ عکس: فاطمه صادق‌زاده - ایسنا

همیشه روایت گونه بودن عکاسی مستند برای من جالب توجه بوده است. چون با روایت هر شخص یا هر منطقه، اگر به تمامی جوانب آن توجه شود و درست روایت شود، می توان داستان منحصر به فردی را بیان کرد. انتخاب موضوع توسعه کشاورزی در روستای مبارکه برای عکاسی به این دلیل بوده است که در چندسال اخیر در استان اصفهان تغییرات سریعی را شاهد بوده ایم و این تغییرات با تخریب های زیادی همراه شده است، به طوری که من حس میکنم با گذشت چندسال از ایجاد تغییرات در هرمنطقه از شهر، گذشته آن به فراموشی سپرده می شود. این روند توجه مرا به خود جلب کرد. علاوه بر آن من همیشه دغدغه محیط زیستی داشته ام و سعی دارم موضوعی که برای عکاسی انتخاب میکنم، تاثیراتش بر محیط زیست اطرافش را نیز بررسی کنم.  روستای مبارکه، روستایی که از کودکی به آنجا رفت و آمد داشته ام ، در سه سال اخیر تغییرات فراوانی به خود دیده است ، برای همین تصمیم گرفتم که این برهه زمانی و روند رو به رشد را به تصویر بکشم. همواره یک وجه از تغییر و توسعه، تخریب نیز بوده است؛ اما مهم این است که این تخریب برای وقوع اتفاق بهتری باشد. این عکس یکی از عکس های مجموعه است، که ما یک تغییر را می‌توانیم در بطن یک تخریب مشاهده کنیم.

*********


مراسم خاکسپاری پیکر محمدرضا شجریان/ عکس: محسن اسماعیل‌زاده - ایسنا

از آغاز ورودم به حرفه عکاسی همواره لیستی از افراد را در ذهن داشتم که روزی باید از آن‌ها عکس می‌گرفتم‌. محمدرضا شجریان، یکی از نخستین افراد این لیست بود، اما دست طبیعت به گونه‌ای رقم زد که هیچگاه این فرصت را نیافتم،  مگر در روز سپردن هزار دستان موسیقی ایران به دست طبیعت‌. پس از درگذشت استاد شجریان و اعلام خاکسپاری ایشان در خاک اجدادیشان، خراسان و در جوار آرامگاه فردوسی شرایط به گونه‌ای رقم خورد که به عنوان عکاس مراسم انتخاب شدم و این فرصت را پیدا کردم که از درون آرامگاه این مراسم پوشش دهم. از آن‌جایی که معمولاً اینگونه مراسمات مطابق برنامه‌ریزی‌ها پیش نمی‌رود و اتفاقاتی لحظه‌ای رقم می‌خورد، تمام تلاشم بر انجام کار حرفه‌ای خود، در عین رعایت شرایط مراسم تدفین استاد موسیقی ایران بود. با این حال ازدحام جمعیت شرایط را برای همه و به ویژه خانواده شجریان سخت کرده بود. در میان همه هیاهوها و موبایل‌هایی که از همه جا سرک می‌کشیدند، تنها درخواست همایون شجریان سکوت کردن و گوش سپردن به نوای ربنای پدر بود. سیدرضا صائمی، کارشناسی به درستی درباره این لحظه می‌گوید که «همایون در آغاز دوران تازه‌ای قرار  گرفته، اگرچه چشمانش از غم فراق پدر خون است، اما چشمان عاشقان پدر به اوست و گوش‌هایشان به صدایش تا این حلقه وصل تداعی‌گر  و تداوم‌گر خسرو آواز ایران باشد».

*********


ثروت‌های آینده/ عکس: محدثه زارع - ایسنا

با حضور در بین این بچه ها برای ساعتی خیلی خوشحال بودم، تک تک بچه‌ها از من میخواستند که هنر نقاشی، کاردستی، شعر و توانایی‌هایشان را ببینم و عکاسی کنم. اما از یک طرف سئوال‌هایی مدام ذهنم رو درگیر می‌کرد...
که چرا بچه‌هایی با این استعداد و توانایی در این سن باید دور از خانواده باشند، چرا باید این‌ بچه‌ها تاوان بی‌فکری و بی مسئولیتی پدر و مادر هایشان را بدهند. خوشبختانه با وجود چنین مراکزی در شهرها با حمایت بهزیستی و مددکاران، کودکان و نوجوانان در ابتدای ورود به خوابگاه و با استفاده از فنون مختلف، مصاحبه و مشاوره با کادری مجرب؛ تست های مختلف هوش، استعداد و توانایی، مشکلات جسمی و روانی و مشکلات خانوادگی آنها را تشخیص می‌دهند و در کنار تیم تخصصی به درمان می‌پردازند.

نظر شما