سحر طاعتی
خبرنگار
این روزها که شرایط کرونا بر اکران عمومی فیلمهای سینما حاکم است دو فیلم «حکایت دریا» و «بنفشه آفریقایی» اکران آنلاین شدند. خط مشترک این دو فیلم حضور پیمان یزدانیان در جایگاه آهنگساز است. یزدانیان توانسته این تنهایی کاراکتر طاهر را با بازی بهمن فرمانآرا که کارگردان فیلم «حکایت دریا» هم هست با موسیقی اش بیان کند. موسیقی که گاه سولو و گاهی ارکسترال است. فیلم سینمایی «حکایت دریا»آخرین ساخته بهمن فرمان آرا در مقام کارگردان است که خودش در نقش طاهر در کنار بازیگرانی چون علی نصیریان، فاطمه معتمدآریا، لیلا حاتمی، علی مصفا، رویا نونهالی، صابر ابر، داریوش اسدزاده و پانته آ پناهیها به ایفای نقش نیز پرداخته و سعی کرده در روند داستان به درگذشت بزرگان موسیقی، ادبیات و سینما همچون جلیل شهناز، پرویزیاحقی، عباس کیارستمی، هوشنگ گلشیری و...که نقش ماندگاری در تاریخ هنر کشورمان داشتهاند، اشاره کند. او در موسیقی فیلم «بنفشه آفریقایی» به کارگردانی مونا زندی سعی کرده شخصیت اصلی یعنی فریدون را با موسیقی اش بیان کند. پیمان یزدانیان برای فیلم کارگردانهای تأثیرگذار سینمای ایران همچون مسعود کیمیایی، عباس کیارستمی و رسول ملاقلیپور موسیقی ساخته و در کارنامه هنری او جوایز متعدد هنری و تولید آلبوم موسیقی دیده میشود.
داستان فیلم «حکایت دریا» روایت زندگی نویسندهای از جامعه روشنفکری است چقدر در ساخت موسیقی این فیلم سعی کردید فضای روشنفکری ذهن نویسنده را بازگو کنید؟
من نه تنها در رابطه با این فیلم بلکه در اغلب فیلمهایی که ساخت موسیقیشان را برعهده میگیرم برای شخصیت اصلی داستان، موسیقی مینویسم. در فیلم «حکایت دریا» هم من برای کاراکتر اصلی یعنی طاهر (بهمن فرمان آرا) موسیقی نوشتهام. برای من شغلش مهم نبوده که نویسنده است یا شاعر یا مهندس یا پزشک. این شخص به واسطه از دست دادن دوستان و نزدیکانش دچار تنهایی شده و در تنهایی خودش فاصله بین واقعیت و خیال را نمیفهمد. برای من این حس همانند دریاست که با خیره شدن به امواج مرز بین واقعیت و وهم درهم فرو میروند. دراین داستان همین گونه است ما دوبارمیبینیم که طاهر به سمت دریا میرود فرقی نمیکند او چکاره است بلکه تنهایی ای دارد که فقط باید به سمت دریا برود که دریا او را با خود ببرد. البته این بهصورت ناخودآگاه در فیلم آمده است. درواقع من شخصیت و تنهایی طاهر و اتفاقاتی که در زندگیاش افتاده بود، بدیهایی که به خانواده و دیگران کرده و عواقبی را که خودش دچار شده بود با موسیقی بیان کردم. من تا آنجایی که توانستم سعی کردم بدون قضاوت طاهر، فقط کاراکترش را بفهمم ودرک کنم و برای تنهایی طاهر موسیقی بنویسم که قطعاً این موسیقی پرتلاطم و آرام، درونی وعمیق عین حکایت دریاست.
شما اشاره کردید که برای کاراکتر طاهر در فیلم «حکایت دریا»موسیقی ساختهاید. این شخص درگیر بیماری شیزوفرنی است. با توجه بهوجود موسیقی درمانی میتوان گفت در سازبندی یا بخشهایی از موسیقی گذری به موسیقیهایی زدید که میتوانند نقش درمانی داشته باشند؟
به هیچوجه به بعد درمانی داستان فکر نکردم و بعید میدانم یک موزیسین معمولی مثل من توانایی این را داشته باشد که بتواند از موسیقی برای درمان استفاده کند. در داستان این فیلم، طاهر درگیربیماری شیزوفرنی است که این بیماری تنهایی را با خود به همراه دارد. در سکانسهایی ازفیلم وقتی همسرش به او میگوید فلانی چندسال پیش مرد حتی نمیخواهد بپذیرد و دنیای واقعی را ببیند.گویی رفتن به دنیای خیال برایش یک نوع فرار از واقعیت است. آنقدر تحمل واقعیت برایش سنگین است که وارد تخیلات میشود و بهجایی میرود که تنهاست یعنی تنهایی را قبول میکند برای اینکه نمیخواهد واقعیت را بپذیرد.
من میدانستم این کاراکتر شیزوفرنی است ولی به هیچوجه از این دید نگاه نکردم چون در آن صورت قضاوت میکردم. بهنظرم وقتی عنوان میشود که شخصی بیمار است ناخودآگاه برچسبی به آن چسبانده میشود و دیگر از آن منظر به او نگاه میکنیم نه از منظر انسانی.
تنهایی طاهر و امثال او را چگونه با موسیقیتان بیان کردید؟ آیا از سازبندی خاصی استفاده کردید؟البته یک جاهایی از فیلم موسیقی سولو با ویلنسل میشنویم اما آن چیزی که برآمده از ذهن شما در جایگاه آهنگساز است چه بوده است؟
بهنظرم، آهنگساز بهصورت طبیعی فکر نمیکند چون دانشمند و ریاضیدان نیست. آهنگسازانی که فکر میکنند بیشتربه ریاضیات و دانشمند بودن نزدیک هستند تا موزیسین. ولیکن همیشه یک مفهومی را دنبال میکنند که آن مفهوم به هرصورت در کار نمایان میشود. به محض اینکه یک آهنگساز نیت میکند که مفهومی را درکارش داشته باشد همان هم در آهنگسازیاش وارد میشود. اگر درزمان ساخت اثر میخواستم پاسخگوی شما باشم قطعاً جوابم سکوت بود اما هم اکنون بعد از گذشت بیش از 3 سال از ساخت موسیقی فیلم «حکایت دریا» میتوانم بگویم چند مفهوم در این سازبندی و موسیقی وجود دارد. همانطور که گفتید سازهای سولو بیشتر یک ویلنسل است این ساز نه اینکه کاراکتر طاهرباشد بلکه نشانه تک بودن و تنها بودن است درحالی که سازهای زهی که در موسیقی وارد میشوند نشان از جمع دارند ولی ازهمان جنس. انگار ویلنسل قطره است و سازهای زهی دریا هستند همانند قطرهای که از دریا آمده، جا مانده ودوباره به دریا برمیگردد. معتقدم تنها بودن آدم ها به ذات، چیز بدی نیست برای اینکه ما تنها به دنیا میآییم وتنها هم از دنیا میرویم. اینکه فکر میکنیم دوست و آشنا داریم توهم است چرا که هیچ کدام در نهایت تنهایی ما را پر نمیکنند. ما باوقت گذراندن وشلوغ کردن ذهنمان است که فکر میکنیم دیگر تنها نیستیم. در واقع با ایجاد سر و صدا اجازه شنیده شدن سکوت را نمیدهیم در حالی که سکوت در پس همه صداها وجود دارد. تنهایی در پس همه معاشرتها هست برای همین این سکوت و تنهایی چیز بدی نیست وذاتی است اما این تنهایی وقتی دردناک میشود که انسان احساس کند که دیگر کسی را ندارد. بنابراین آن چیزی که باعث رنج و آزار طاهر میشود چنین تنهایی دردناکی است. وقتی در کنار دوستانش بود لذت میبرد و وقتی نبود احساس نمیکرد تنهاست چون باز با حس بودنشان خوش بود در حالی که طاهر یا طاهرها از یک چیز دیگری رنج میبرند که آن مرگ است.درواقع طاهرنمیتواند بپذیرد که دوستانش میمیرند و خودش هم درحال مردن است. شیوه موسیقی نوشتن من اینگونه است که در ذهن و قلبم با فیلم، تصاویرو شخصیتها معاشرت میکنم آنقدری که میتوانم با کارگردان ساعتها دربارهشان بحث کنم. در فیلم خوک (ساخته مانی حقیقی) حسن میبیند که همکارانش را میکشند و چون دچار خودشیفتگی است فکر میکند از آنها عقب افتاده است انگار منتظر است که کشته شود تا بگوید من هم دست کمی از آنها ندارم. در فیلم حکایت دریا هم میبینیم طاهر قبل از مبتلا به بیماری شاهد پیر شدن و مردن دوستانش است و میپندارد که مرگ سراغ او هم میآید بنابراین میترسد و نمیخواهد آن مسیر را طی کند. درست است تنهاست ولی بازهم از مرگ میترسد یعنی مواجهه یک انسان با چند مسأله. یکی کنار گذاشته شدن، دیگری تنها شدن به معنای از دست دادن دوستان و مسأله دیگر مرگ خودش، گویی سرنوشت همین است و البته مواجه شدن با سرنوشت دردناک و ترسناک است. از این جهت میتوانم بگویم که سازهای زهی در نشان دادن همه این مسائل بسیار مؤثربودهاند و همینطور ساز سولو برای نشان دادن تنهایی.
ما در بخشهایی از فیلم دیالوگهایی میشنویم که به مرگ استادان جلیل شهناز، پرویز یاحقی، هوشنگ گلشیری وعباس کیارستمی اشاره میکنند. ازآنجایی که شما موسیقی ردیف میدانید و موسیقی ایرانی هم کارکردید در روند آهنگسازیتان با توجه به دیالوگ محور بودن فیلم و اشاره به این شخصیتها نمیخواستید گریزی زده باشید یا الهامی گرفته باشید از موسیقی استاد شهناز و استاد یاحقی؟
من مخالف این رویکرد هستم چرا که ذهن بیننده را ازفضای اصلی دور میکند. فرض کنید شما یک مخاطب یونانی هستید آیا در روند فیلم تنهایی طاهر را درک نمیکنید؟ صد درصد درک میکنید. اما در مقابل آیا شما استاد جلیل شهناز را میشناسید؟ به احتمال زیاد خیر. این بزرگانی که در فیلم بهعنوان دوستان طاهر به آنها اشاره میشود در تاریخ ما جاودان خواهند ماند، اما بهنظرم این عزیزان سوژه جانبی هستند و من به عنوان آهنگساز نباید درساخت موسیقی این فیلم آنها را سوژه اصلی در نظر بگیرم اگر این کار را انجام دهم هم حواس خودم را پرت کردهام و هم گریز نادرستی از لحاظ موسیقایی در فیلم داشتهام. شما بهعنوان مخاطب، از ابتدا یعنی تیتراژ اول درگیر فیلم و فضای موسیقی و موضوعاتی چون دریا و دنیای ذهنی طاهر میشوید که هم تمهای عاشقانه و هم فضاهای کابوس گونه و ترسناک و تنهایی را دارد. بنابراین من در جایگاه آهنگساز نمیتوانم در این فضاها ناگهان اشارهای به موسیقیهای دیگر داشته باشم چرا که آن اشارات یا واضح و گل درشت هستند یا آنقدر ناواضح که کسی متوجه آنها نمیشود. به همین دلیل چنین بهرهمندی از دیگر موسیقیها، از لحاظ مفهوم آهنگسازی برای فیلم کاملاً اشتباه است و من هیچ وقت به سمتش نرفتهام.
شما درروند کاریتان با بزرگان سینما همچون آقای عباس کیارستمی و آقای بهمن فرمان آرا بهعنوان آهنگساز همکاری داشتهاید تفاوت کاری با این کارگردانها نسبت به دیگران چگونه بوده؟ چه قدر آثارتان برای فیلمهای این بزرگان با بقیه تفاوت داشته و به طور کلی چه قدرفضای ذهنی آنها در کار شما وارد شده است؟
در روند ساخت موسیقی فیلم، هر دو بزرگوار موسیقی را کاملاً به من سپردند. من همیشه عنوان کردهام که کار کردن با بزرگان سینما از دوجهت برایم بسیار لذت بخش است یکی افتخار حضور درکنارشان و یادگیری و دیگری اعتمادی که به کارم داشتند و همراهی هایشان در روزهای سخت ضبط اثر. بهعنوان مثال وقتی میخواستیم موسیقی فیلم «حکایت دریا» را درپراگ ضبط کنیم باید ماکت کار را در ایران تهیه میکردیم بنابراین ابتدا کارها با سمپل در ایران ماکتسازی شد و سپس در پراگ دراستودیو با اجرای ارکستر بهصورت زنده ضبط شده یعنی ما برای این کار دو ضبط داشتیم بههمین خاطر بسیار کار بزرگی بود.اما نکته جالب توجه همراهی استاد فرمان آرا بود. من با فیلمسازهای متعددی کار کردم.بیش از 70 موسیقی فیلم در ایران وخارج از ایران ساختم و به این باورم هر چه قدر فیلمساز در کارش وسواس دارد و به خودش مطمئن است در زمینه موسیقی اعتماد بیشتری میکند و برعکس برخی فیلمسازهای جوان که من هم با آنها کارکردهام بیدلیل در زمینه موسیقی دخالتهای بیجا میکنند که باعث افت کارشان میشود. مثال بارز این اتفاق همان جمله معروف است که آدم هرچه پختهتر میشود بارش بیشتر وافتادهتر میشود. فیلمسازهای جوانی که تصور بزرگ بودن دارند که البته شاید هم باشند وقتی فکر میکنند تسلط داشتن یعنی کنترل روی همه چیز، سخت در اشتباهند. مثال این گونه رفتارها این است که من به رستوران بروم و بعد از انتخاب غذایم به آشپزخانه بروم و خودم روش پخت را به سرآشپز ارائه دهم. هرچند که همه به نوعی از آشپزی سردرمی آورند ولی آیا موسیقی که به این ظرافت هست آن هم از نوع موسیقی فیلم که بسیار تخصصی است کارگردان میتواند وارد موضوع شود؟ طی سالیان سال و با کسب تجربیات فراوان در زمینه آهنگسازی موسیقی فیلم، وقتی با فیلمسازی صحبتهای اولیه را برای کاری انجام می دهم متوجه میشوم این همان رفتاری است که از روی ترس، اعتماد نکردن، واگذار نکردن از روی ترس، خامی، جوانی و بیتجربگی صورت میگیرد که این اتفاق معمولاً در مورد استادان بزرگ نه تنها آقایان کیارستمی وفرمان آرا بلکه همه استادان بزرگ فیلمسازی نمیافتد. خوشبختانه آقایان کیارستمی و فرمان آرا در کارشان، موسیقی را کاملاً به من سپردند و اعتماد کردند و من هم با تمام وجود هر آنچه که توانستهام را آوردم. ناگفته نماند که هر پروژهای را با فکر اینکه آخرین اثرم است با وسواس خاصی میسازم و سعی میکنم همه حرفهایم را در موسیقیام بیان کنم و هیچ گاه فکرنمی کنم این اثر برای فیلم فلان استاد است یا یک جوان فیلمساز اما بهطور کلی ساخت هر اثر به این بستگی دارد که چه قدر تهیه کننده و کارگردان اجازه دهند که من تمامیت خودم را در آن لحظه برای آن کار بگذارم و اجازه دهند من با موسیقیام ازآنها پذیرایی کنم.
متأسفانه برخی دخالتها درکار آهنگسازی باعث آسیب زدن به موسیقی فیلم شده است بهگونهای که طی سالهای اخیر شاهد موسیقیهای فیلم باکیفیتی نیستیم.
من کارم آهنگسازی است نه نقد دیگران و معتقدم اگر شروع به آنالیز ونقد دیگران کنم از کارخودم باز میمانم. تمام همکارانم وقتی صمیمانه وعاشقانه کار میکنند قطعاً کارشان خوب خواهدبود اما اینکه سلیقه فیلمسازها تغییر کرده یک واقعیت است. نه تنها سلیقه فیلمسازها بلکه متأسفانه سلیقه شنیداری مخاطبین نیز عوض شده و بهسمت جانک فود موزیکال رفته است. مثل بچههایی که دوست دارند چیپس و پفک و فستفود بخورند، گوش موسیقایی بیشتر آدمها نیز دچاراین بحران شده که موسیقی فست فودی دوست دارند هر چند که ساخت چنین موسیقیهایی اصلاً سخت نیست اما آیا شما به فرزندانتان هرآنچه او دوست دارد ولو مضر میدهید؟ اگر بچهها به چنین شیوه غذایی عادت کنند دیگر غذای سالم نمیخورند چون ذائقهشان تغییر کرده. در زمینه موسیقی نیز چنین است وقتی مرتباً خوراک نامناسب به خورد مردم داده شود دیگر گوشهایشان به شنیدن موسیقی خوب عادت نمیکند.
در شرایط کنونی چند مسأله موسیقی فیلم را با مشکل مواجه کرده است اولین موضوع جنس موسیقی فیلم است که متأسفانه به سمتی رفته که نه تنها موسیقی فیلم نیست بلکه هیچ تطبیقی هم با داستان و شخصیتها ندارد فقط سروصدایی است که در بعضی تصاویر منطبق است و در بسیاری خیر. دومین مسأله اهمیت قائل نبودن تهیه کنندگان برای موسیقی است. تهیه کننده میخواهد فیلمش را کم خرج بسازد پس موسیقی اولین چیزی است که از آن چشم پوشی میکند در چنین شرایطی آنها فقط ترانه را موسیقی میدانند یعنی اگر شما برای تیتراژ پایانی یک فیلم یا سریال ترانه کار کنید یعنی برایش آهنگ ساختید و اگرکلی موسیقی برای آن فیلم ساخته باشید انگار کاری نکردهاید. متأسفانه دیدگاه تهیه کنندگان برای بیاهمیت بودن موسیقی در فیلم به وفور دیده میشود البته به غیر از ترانه که برایشان خیلی مهم است چون بواسطه آن فروش میکند مخصوصاً اگر تیتراژ را فلان خواننده مشهور خوانده باشد یعنی باز هم از دید محبوب شدن و فروش کردن به ترانه نگاه میکنند. درواقع سینمای ایران دنیای تجاری و مادی شده است در حالی که هالیوود که سینمای تجاری است در 50 سال گذشته آنقدر مادیگرا نبوده که امروزه سینمای روشنفکری بسیاری از کشورها دچارش شدهاند. عامل دیگر هم حذف موسیقی ازفیلم توسط فیلمسازان است درواقع آنها برای راضی کردن تهیه کننده و سرمایه گذارجهت سرمایهگذاری اعلام میکنند که فیلمشان موسیقی ندارد. موضوعی که این روزها مد شده و بسیاری میگویند مثل فیلمهای آقای فرهادی موسیقی نمیخواهیم و شباهت میدهند به انواع فیلمهای اینچنینی. البته این قبیل فیلمسازها دچار توهم هستند که خود را هم رده آقای فرهادی میدانند. بهطور کلی تصمیم گیریهای غلط در مورد سینما شرایط را نامناسب کرده است.
چرا موسیقی فیلم«حکایت دریا» درپراگ ضبط شده است؟
در ایران معمولاً بهخاطر امکانات محدود، مجبور به ضبط جداگانه پارتها هستیم. اما در خارج امکان ضبط کامل ارکستر با کیفیت بالا فراهم است. من به شخصه برخی آثارم را خارج از ایران یا در پراگ یا مقدونیه ضبط کردهام چرا که با هزینه کمتر، کیفیت بسیار بالایی از ضبط، آن هم بهصورت یکپارچه داشتهام البته در حال حاضر با توجه به تورم و تبدیل نرخ یورو به ریال دیگر این امکان فراهم نیست. من معتقدم ضبط بهصورت یکپارچه از لحاظ صدادهی، رنگ آمیزی وکنترل صداها بسیارمتفاوت با ضبط بخش به بخش است ناگفته نماند که ما در ایران هم با همان شیوه همیشگی ضبط که هیچ وقت یکپارچه نبوده به کیفیت های خارقالعادهای رسیدهایم حتی من بسیاری ازفیلمهای خارجی که تابه حال کار کردهام را در ایران به همین شیوه ضبط کردم که کیفیتش استاندارد و قابل قبول بوده است. البته مسأله نوازنده خوب هم در ایران مطرح است متأسفانه نوازندگان خوب در یک استاندارد بالا که بتوانند کنار هم بنشینند و بدون اشتباه، کوک دقیق، موزیکالیته، سونوریته وجنس صدای خوب، ساز بزنند بسیار کم داریم که برخی ازآنها نیز به خاطر مسائل شخصی نمیتوانند کنار هم قرار گیرند. متأسفانه ما در ایران ارکستر منسجمی برای اجرای موسیقی فیلم وسریال نداریم در حالی که بسیاری ازموسیقی فیلمها و سریالهای اروپایی و امریکایی در پراگ، مقدونیه و رومانی ضبط میشوند چرا که ارکسترهای این کشورها تخصص و آمادگی بسیار بالایی برای نواختن موسیقی فیلم وسریال دارند و آهنگساز حین ضبط با این ارکسترها قادر است تصاویررا پشت سرارکستر روی پرده بزرگ ببیند به همین دلایل من هم موسیقی فیلم «حکایت دریا» را درپراگ با کیفیت عالی ضبط کردم و از این بابت بسیار خوشحالم.
نظر شما