سرویس جامعه جوان آنلاین: تنوع مدارس و تقسيمبندي دانشآموزان به دانشآموزاني با استعدادهاي عادي و دانشآموزاني با استعدادهاي درخشان يكي از موضوعاتي است كه از ديرباز با موافقان و مخالفاني همراه بوده است و هر كدام از موافقان و مخالفان هم براي خودشان استدلالهايي در رد يا تأييد اين ماجرا داشتهاند. اما يكي از مهمترين سؤالات در مواجهه با المپيادهاي علمي و مدارس استعدادهاي درخشان اين است كه اگر اين مدارس و اين المپيادها نباشند، چگونه ميتوان استعدادهاي درخشان را شناسايي كرد؟ از سوي ديگر اينكه آيا تافته جدا بافته كردن دانشآموزاني كه استعداد تحصيلي بيشتري دارند منجر به ايجاد تضاد نميشود؟
محمد داوري كارشناس حوزه آموزش در پاسخ به اين سؤال «جوان» ميگويد: «وقتي فرصت و امكانات محدود است و متقاضيان نامحدود، شما مجبور به گزينش و انتخاب هستيد.» از نگاه وي تضاد بين فرصتها، موقعيتها و انتظارات مسئله پيچيدهاي است كه به اين راحتيها نميتوان برايش راهحل ارائه كرد و بعضي وقتها فلسفي- اخلاقي است. اما اگر بخواهيم به اين ماجرا از منظر عدالت آموزشي نگاه كنيم با اين تعريف از عدالت آموزشي كه عدالت آموزشي فراهمسازي حداكثر امكانات براي حداكثر افراد است؛ مدارس سمپاد تيزهوشان با عدالت آموزشي مغايرت دارد، اما از آنجايي كه استعدادهاي جامعه ثروت ملي هستند كه بايد شكوفا شوند، منطقي در اين مدارس نهفته است كه بايد به آنها بها داد و بايد وجود داشته باشند.
ملاحظاتي پيرامون مدارس سمپاد
اين كارشناس حوزه آموزش در عين حالي كه وجود مدارس سمپاد و استعداد درخشان را تأييد ميكند معتقد است ملاحظاتي درباره اين مدارس وجود دارد. وي درباره اين ملاحظات اينگونه توضيح ميدهد: «تفكيك استعدادها در مقاطع پايين به ويژه در دوره راهنمايي گذشته يا متوسطه اول كه بسيار مورد بحث است و بنا بر حذف بود توجيه بيشتري دارد، چراكه ما در آموزش عمومي هدفمان افزايش دانش و اطلاعات عمومي براي تربيت شهروندان توانمند است. اينجا محل استعداديابي نيست بلكه محل آموزش و تربيت است. بنابراين، اين مدارس اگر هم توجيه داشته باشد تا حدي در متوسطه دوم توجيه دارد، اما در متوسطه اول توجيه ندارد و هم با اصول تربيت و آموزش عمومي مغاير است و هم مغايرت جدي با عدالت آموزشي دارد.»
محيط تربيتي بايد نماينده واقعيت محيط بيروني باشد
به گفته داوري اصل تربيتي ديگري هم وجود دارد كه كلاسها و محيط مدرسه و محيط تربيتي بايد نماينده واقعيت محيط بيروني باشد. يعني بايد انواع و اقسام دانشآموزان با استعدادهاي مختلف را در كنار همديگر داشته باشيم. بنابراين در يك كلاس ۲۰ - ۳۰ نفره ۳تا ۴درصد نيازمند توانمندسازي هستند و همين حدود هم ضعيفاند. آن درصدي كه استعداد بالاتري دارند براي تقويت استعدادهايشان نيازمند آموزشهاي بيشتر و آن گروه ضعيف هم نيازمند توانمندسازي هستند. اين دو مقوله يعني توانمندسازي دانشآموزان ضعيف و كمك به پيشرفت دانشآموزان قويتر بايد در همان سيستم عادي ديده شود. وي تأكيد ميكند: «خود اين دانشآموزان هم وقتي در كنار همديگر باشند، ميتوانند به همديگر كمك كنند. يعني هم از بعد اصول تعليم و تربيت، هم از نظر اهداف تعليم و تربيت، هم از بعد اخلاقي و هم از بعد عدالت آموزشي اين مغايرت را به ويژه در دوره متوسطه اول شاهد هستيم. اما در متوسطه دوم كه تقريباً ميتوان گفت يك دوره نسبي مدارس استعداد درخشان استعدادسنجي اوليه براي دوره تخصصي در دانشگاههاست شايد كمي توجیه داشته باشد. البته آن هم در صورتي كه باز اين فرصت براي همه به شكل برابر وجود باشد و نحوه گزينش و آزمونهاي آن اين امكان را بدهد كه واقعاً فردي كه با استعداد است اين فرصت را داشته باشد.»
شيوه كنوني، گزينش با استعداد واقعي را وارد مدارس سمپاد نميكند
داوري با انتقاد از شيوه كنوني پذيرش دانشآموزان در مدارس سمپاد ميافزايد: «در حال حاضر شعبدههاي آموزشي و كلاسهاي تقويتي يا به روايتي مافياي آموزش، شعبدهبازيهايي شده كه با استعداد به معناي واقعي وارد اين مدارس نميشود بلكه با اطلاعات و دانش بالا يا ماهر در تست زني و آزمون دادن وارد اين مدارس ميشود. اين همان ايرادي است كه به كنكور و به اين آزمونها هم وارد است. در نتيجه اينجا هم نتيجه عملي نشان ميدهد گزينشي كه اتفاق ميافتد، گزينش عادلانه نيست و استعدادهاي زيادي در روستاها و شهرها هستند كه به دليل همان شرايط آموزش دوره ابتدايي و راهنمايي نتوانستند وارد اين مدارس شوند.»
لزوم توجه مديريت شده به المپيادها
بحث افت كشور در حوزه المپيادهاي علمي در سطوح بينالمللي هم موضوع ديگري است كه در حوزه دانشآموزان با استعدادهاي درخشان مطرح است. اينجا هم دو نگاه مطرح ميشود؛ در نگاه نخست برخي معتقدند در اين المپيادها محافل علمي مطرح دنيا نخبگان ما را شناسايي ميكنند و به سمت خود ميكشند اما نظر گروه ديگر اين است كه اين المپيادها بايد باشد تا استعدادها شناسايي شود. خانم مريم ميرزاخاني يكي از استعدادهايي است كه در همين المپيادها و مدارس تيزهوشان شناسايي شد و حالا يكي از افتخارات ايران و افتخار علمي دنياست. اما نگاه سومي هم وجود دارد؛ اينكه آيا اگر اين المپيادها و مدارس تيزهوشان نبود امثال مريم ميرزاخاني شناسايي ميشدند و آيا صرف شناسايي اين افراد ميتواند كمك كند؟ اگر مريم ميرزاخاني افتخار دنياي علم رياضيات شده است، رشد و پرورش استعداد وي به محيط مناسب باز نميگردد؟ به معناي صريحتر كلام اگر مريم ميرزاخاني در ايران ميماند آيا باز هم چهرهاي جهاني ميشد؟
داوري در پاسخ به اين سؤالات ميگويد: «اين هم خيلي پيچيده است و هر دو قضيه قابليت بحث است؛ اولاً المپيادها يك جنبه رقابتي و يك جنبه آموزشي و تعامل دارد. المپيادها فرصت تعاملات علمي است اما از جنبه رقابتي كه ميتواند ايجاد كند باز مثبت است، اما درباره جنبه شناسايي استعدادها از طريق المپيادها بايد گفت اين دليل موجهي نيست كه چون ممكن است استعدادهاي درخشان ما كه از اين طريق شناسايي ميشوند به مراكز علمي جهاني معرفي و از سوي آنها جذب شوند، آنها را از اين فرصت محروم كنيم.» وي در عين حال معتقد است در مجموع، باز هم چون فضاي المپيادها فضاي نخبهگرايي است، رشد عمومي را مختل ميكند. يعني دانشآموز وقتي موفقيتهاي بالا را دست نيافتني ميداند، بُعد انگيزشياش براي موفقيتهاي متوسط كم ميشود. بنابراين لازم است به اين مسئله توجه شود اما خيلي روي آن مانور داده نشود تا فضاي انگيزشي و رقابتي براي موفقيتهاي متوسط و عمومي گرفته نشود.
بياعتمادي از فرآيند مديريت المپيادها
داوري در پاسخ به اين سؤال كه دليل كمرنگ شدن موفقيتهاي دانشآموزانمان در سالهاي اخير در المپيادها را چه ميدانيد؟ ميگويد: «شايد مهمترين دليل كمرنگ شدن موفقيت دانشآموزان ما در المپيادها اين باشد كه سيستم شناسايي و جذب و رقابت به گونهاي است كه انگيزه افراد را كاهش داده و تصور بر اين است كه سيستمي حاكم است كه افراد موفق به آن مرحله راه پيدا نميكنند. در واقع ميتوان گفت يك بياعتمادي از فرآيند مديريت المپيادها شكل گرفته است كه به نظر من اين مهمترين دليل كمرنگ شدن دانشآموزان ما در حوزه المپيادهاست. البته دلايل ديگري هم ميتواند داشته باشد.»
محمد داوری کارشناس حوزه آموزش در پاسخ به این سؤال «جوان» میگوید: «وقتی فرصت و امکانات محدود است و متقاضیان نامحدود، شما مجبور به گزینش و انتخاب هستید.» از نگاه وی تضاد بین فرصتها، موقعیتها و انتظارات مسئله پیچیدهای است که به این راحتیها نمیتوان برایش راهحل ارائه کرد و بعضی وقتها فلسفی- اخلاقی است. اما اگر بخواهیم به این ماجرا از منظر عدالت آموزشی نگاه کنیم با این تعریف از عدالت آموزشی که عدالت آموزشی فراهمسازی حداکثر امکانات برای حداکثر افراد است؛ مدارس سمپاد تیزهوشان با عدالت آموزشی مغایرت دارد، اما از آنجایی که استعدادهای جامعه ثروت ملی هستند که باید شکوفا شوند، منطقی در این مدارس نهفته است که باید به آنها بها داد و باید وجود داشته باشند.
ملاحظاتی پیرامون مدارس سمپاد
این کارشناس حوزه آموزش در عین حالی که وجود مدارس سمپاد و استعداد درخشان را تأیید میکند معتقد است ملاحظاتی درباره این مدارس وجود دارد. وی درباره این ملاحظات اینگونه توضیح میدهد: «تفکیک استعدادها در مقاطع پایین به ویژه در دوره راهنمایی گذشته یا متوسطه اول که بسیار مورد بحث است و بنا بر حذف بود توجیه بیشتری دارد، چراکه ما در آموزش عمومی هدفمان افزایش دانش و اطلاعات عمومی برای تربیت شهروندان توانمند است. اینجا محل استعدادیابی نیست بلکه محل آموزش و تربیت است. بنابراین، این مدارس اگر هم توجیه داشته باشد تا حدی در متوسطه دوم توجیه دارد، اما در متوسطه اول توجیه ندارد و هم با اصول تربیت و آموزش عمومی مغایر است و هم مغایرت جدی با عدالت آموزشی دارد.»
محیط تربیتی باید نماینده واقعیت محیط بیرونی باشد
به گفته داوری اصل تربیتی دیگری هم وجود دارد که کلاسها و محیط مدرسه و محیط تربیتی باید نماینده واقعیت محیط بیرونی باشد. یعنی باید انواع و اقسام دانشآموزان با استعدادهای مختلف را در کنار همدیگر داشته باشیم. بنابراین در یک کلاس ۲۰ - ۳۰ نفره ۳تا ۴درصد نیازمند توانمندسازی هستند و همین حدود هم ضعیفاند. آن درصدی که استعداد بالاتری دارند برای تقویت استعدادهایشان نیازمند آموزشهای بیشتر و آن گروه ضعیف هم نیازمند توانمندسازی هستند. این دو مقوله یعنی توانمندسازی دانشآموزان ضعیف و کمک به پیشرفت دانشآموزان قویتر باید در همان سیستم عادی دیده شود. وی تأکید میکند: «خود این دانشآموزان هم وقتی در کنار همدیگر باشند، میتوانند به همدیگر کمک کنند. یعنی هم از بعد اصول تعلیم و تربیت، هم از نظر اهداف تعلیم و تربیت، هم از بعد اخلاقی و هم از بعد عدالت آموزشی این مغایرت را به ویژه در دوره متوسطه اول شاهد هستیم. اما در متوسطه دوم که تقریباً میتوان گفت یک دوره نسبی مدارس استعداد درخشان استعدادسنجی اولیه برای دوره تخصصی در دانشگاههاست شاید کمی توجیه داشته باشد. البته آن هم در صورتی که باز این فرصت برای همه به شکل برابر وجود باشد و نحوه گزینش و آزمونهای آن این امکان را بدهد که واقعاً فردی که با استعداد است این فرصت را داشته باشد.»
شیوه کنونی، گزینش با استعداد واقعی را وارد مدارس سمپاد نمیکند
داوری با انتقاد از شیوه کنونی پذیرش دانشآموزان در مدارس سمپاد میافزاید: «در حال حاضر شعبدههای آموزشی و کلاسهای تقویتی یا به روایتی مافیای آموزش، شعبدهبازیهایی شده که با استعداد به معنای واقعی وارد این مدارس نمیشود بلکه با اطلاعات و دانش بالا یا ماهر در تست زنی و آزمون دادن وارد این مدارس میشود. این همان ایرادی است که به کنکور و به این آزمونها هم وارد است. در نتیجه اینجا هم نتیجه عملی نشان میدهد گزینشی که اتفاق میافتد، گزینش عادلانه نیست و استعدادهای زیادی در روستاها و شهرها هستند که به دلیل همان شرایط آموزش دوره ابتدایی و راهنمایی نتوانستند وارد این مدارس شوند.»
لزوم توجه مدیریت شده به المپیادها
بحث افت کشور در حوزه المپیادهای علمی در سطوح بینالمللی هم موضوع دیگری است که در حوزه دانشآموزان با استعدادهای درخشان مطرح است. اینجا هم دو نگاه مطرح میشود؛ در نگاه نخست برخی معتقدند در این المپیادها محافل علمی مطرح دنیا نخبگان ما را شناسایی میکنند و به سمت خود میکشند، اما نظر گروه دیگر این است که این المپیادها باید باشد تا استعدادها شناسایی شود. خانم مریم میرزاخانی یکی از استعدادهایی است که در همین المپیادها و مدارس تیزهوشان شناسایی شد و حالا یکی از افتخارات ایران و افتخار علمی دنیاست. اما نگاه سومی هم وجود دارد؛ اینکه آیا اگر این المپیادها و مدارس تیزهوشان نبود امثال مریم میرزاخانی شناسایی میشدند و آیا صرف شناسایی این افراد میتواند کمک کند؟ اگر مریم میرزاخانی افتخار دنیای علم ریاضیات شده است، رشد و پرورش استعداد وی به محیط مناسب باز نمیگردد؟ به معنای صریحتر کلام اگر مریم میرزاخانی در ایران میماند آیا باز هم چهرهای جهانی میشد؟
داوری در پاسخ به این سؤالات میگوید: «این هم خیلی پیچیده است و هر دو قضیه قابلیت بحث است؛ اولاً المپیادها یک جنبه رقابتی و یک جنبه آموزشی و تعامل دارد. المپیادها فرصت تعاملات علمی است، اما از جنبه رقابتی که میتواند ایجاد کند باز مثبت است، اما درباره جنبه شناسایی استعدادها از طریق المپیادها باید گفت این دلیل موجهی نیست که، چون ممکن است استعدادهای درخشان ما که از این طریق شناسایی میشوند به مراکز علمی جهانی معرفی و از سوی آنها جذب شوند، آنها را از این فرصت محروم کنیم.» وی در عین حال معتقد است در مجموع، باز هم، چون فضای المپیادها فضای نخبهگرایی است، رشد عمومی را مختل میکند. یعنی دانشآموز وقتی موفقیتهای بالا را دست نیافتنی میداند، بُعد انگیزشیاش برای موفقیتهای متوسط کم میشود. بنابراین لازم است به این مسئله توجه شود، اما خیلی روی آن مانور داده نشود تا فضای انگیزشی و رقابتی برای موفقیتهای متوسط و عمومی گرفته نشود.
بیاعتمادی از فرآیند مدیریت المپیادها
داوری در پاسخ به این سؤال که دلیل کمرنگ شدن موفقیتهای دانشآموزانمان در سالهای اخیر در المپیادها را چه میدانید؟ میگوید: «شاید مهمترین دلیل کمرنگ شدن موفقیت دانشآموزان ما در المپیادها این باشد که سیستم شناسایی و جذب و رقابت به گونهای است که انگیزه افراد را کاهش داده و تصور بر این است که سیستمی حاکم است که افراد موفق به آن مرحله راه پیدا نمیکنند. در واقع میتوان گفت یک بیاعتمادی از فرآیند مدیریت المپیادها شکل گرفته است که به نظر من این مهمترین دلیل کمرنگ شدن دانشآموزان ما در حوزه المپیادهاست. البته دلایل دیگری هم میتواند داشته باشد.»
نظر شما