اسماعیل علوی
دبیر گروه پایداری
سردار حسین علایی از معدود فرماندهان اصلی دوران دفاع مقدس است که پس از جنگ تحمیلی به تبیین دانستهها و تجربیات خود پرداخته و در کتابی با عنوان «روند جنگ ایران و عراق» در دوجلد آنها را درمعرض مطالعه و بهرهبرداری عموم قرار داده است. این مجموعه فراتر از تألیف کتابی تجربی درموضوع جنگ ایران وعراق، متنی در ردیف آثارآکادمیک پیرامون جنگ است، آنطور که برای مطالعه درتاریخ جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان کسی بینیاز از آن نیست. علایی در کتاب خود به موازات تحلیل روند جنگ به مسائل جانبی و حاشیهای نیز توجه نموده و به غنای اثر خود افزوده است؛ یکی از مباحثی که وی درکتاب خود بدان توجه داشته موضوع مدیریت درجنگ است، موضوعی که ما را برآن داشت تا درترکیب صفحات ویژه هفته دفاع مقدس با محوریت مدیریت بحران به سراغش برویم وسؤال هایمان را دراین ارتباط با ایشان درمیان بگذاریم. سردار علایی درپاسخ به پرسشهای ما راه میانهای را پیموده و بدون متوجه کردن انگشت اتهام به سوی فرد یا سازمانی خاص، شرایط را به گونهای ارزیابی میکند که غافلگیری را نتیجه حتمی آن به شمار میآورد.
بحران جنگ در ماههای اولیه چگونه و با چه الگویی مدیریت شد؟
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران مهمترین بحران ایران طی دو قرن گذشته بوده است. جمهوری اسلامی ایران انتظار نداشت که حدود یک سال و هفت ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عراق به ناگهان جنگ گستردهای را علیه همسایه بزرگ خود آغاز و فرودگاههای ایران را بمباران کند و ارتش بعثی را راهی اشغال سرزمینهای ایران نماید. ایران هم آمادگی مقابله با یک جنگ تمامعیار را نداشت با وجود این خود را نباخت و بلافاصله آماده دفاع شد. خط مشی و سیاستی را که امام خمینی(ره) بلافاصله پس از تهاجم نظامی عراق اتخاذ کرد عبارت بود از: ا- «نترسیدن» از وقوع جنگ و حفظ خونسردی 2- «بسیج» مردم و نیروهای مسلح برای دفاع از کشور 3- تلاش برای «توجیه نظامیان» عراقی جهت مقابله با صدام و 4- «امید پیروزی» دادن به مردم. با چنین سیاستی، راهبرد ایران «سد کردن پیشروی» ارتش عراق و محدود نگه داشتن «دامنه تجاوز» و سپس «دفع تجاوز» و در نهایت «حفظ تمامیت ارضی» کشور بود. الگوی مدیریتی ایران «تکیه بر مردم» و بهرهگیری از «ظرفیتهای کشور» و بازآفرینی «توان ارتش» برای مقابله با ارتش متجاوز بود. امام خمینی(ره) با اعلام اینکه دفاع بر همه «واجب کفایی» است، توانست علاوه بر بازسازی روحیه ارتش که در انفعال ناشی از مقابله با مردم در جریان انقلاب علیه نظام شاهنشاهی بسر میبرد، ظرفیت نیروهای داوطلب مردمی را عازم جبههها کند. الگوی مدیریتی این نیروها برگرفته از آیین جهاد اسلامی بود که جنگ در راه خدا و دفاع در برابر تجاوز را تقدس میبخشد.
بنابراین کسانی که به جبههها میرفتند خود را مصداق آیه کریمه «فَضَّلَالله الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا» میدانستند. و از آنجا که ارتش عراق به مردم ایران حمله کرده بود و زندگی انسانهای مستضعف را بههم ریخته بود، لذا رزمندگان با قرائت آیه 75 سوره نساء «وَمَا لَکمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِالله وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ اَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْک وَلِیا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْک نَصِیرًا» خود را موظف به مقابله با دشمن متجاوز میدانستند و با انگیزه الهی به جبههها میرفتند و شجاعانه میجنگیدند. بنابراین الگوی مدیریتی ایران برای مقابله با ارتش مهاجم دشمن بهرهگیری از «مکتب دفاعی اسلام» بود.
تا پیش از جنگ نوعی تقسیم کار میان ارتش و سپاه ایجاد شد و یکی برامنیت داخلی و دیگری بر امنیت مرزها متمرکز بودند، اما ضرورت دفاع در برابر هجوم گسترده رژیم بعث عراق، سپاه را نیز به مقابله با دشمن واداشت، از این مقطع به بعد آیا سپاه و ارتش دو نیروی موازی بودند یا مکمل یکدیگر؟
وقتی جنگ آغاز شد، ظرفیت و توان ارتش برای مقابله با نیروهای متجاوز کافی نبود. به همین دلیل ارتش عراق توانست به راحتی از مرز عبور کند و بخشهایی از سرزمینهای ایران درحاشیه نوار مرزی بویژه در استان خوزستان را به اشغال خود درآورد. از این زمان نیروهای داوطلب مردمی و سپاه نیز بهناچار وارد مأموریت دفاع از کشور شدند. هرچه زمان میگذشت سازمان رزمی سپاه متناسب با نیازهای جبههها توسعه مییافت و نیروهای داوطلب نیز در ساختار سپاه سازماندهی میشدند. بنابراین سازمان رزمی سپاه در جبههها عملاً مکمل توان ارتش شکل گرفت و توانست نواقص دفاعی ایران در جبههها را پوشش دهد. با حضور مردم و سپاه در تمامی جبههها، ایران توانست پیشروی عراق را متوقف کند و خود را آماده بیرون راندن ارتش متجاوز از میهن عزیز کند. ارتش و سپاه قدرت تهاجمی پیدا کردند. سپاه با حضور گسترده در همه جبههها توانست ابتدا عملیات کوچک و محدودی را طرحریزی و اجرا کند. سپس با شناساییهای انجام شده از مواضع ارتش عراق، در سپاه امکان طرحریزی عملیات بزرگ با همکاری ارتش به وجود آمد.
مواضع ارتش و سپاه هر یک بطور مستقل در قبال قطعنامههای صادره از سوی سازمان ملل متحد، همچنین جنگ فرامرزی چه بود؟
ارتش و سپاه تابع سیاستهای کلان کشور بودند. آنها به فکر بیرون راندن ارتش متجاوز از خاک کشور و آزادی سرزمینهای ایران بودند. وزارت امورخارجه مواضع جمهوری اسلامی ایران را در قبال قطعنامههای سازمان ملل تنظیم و اعلام میکرد. نیروهای مسلح به دنبال اجرای تدابیر امام خمینی(ره) در جبهههای نبرد بودند و فرمانده کل سپاه و رئیس ستاد مشترک ارتش در جلسات شورایعالی دفاع حضور داشتند و اگر در آن جلسات راجع به قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل صحبت میشد، آنها هم اظهارنظر میکردند. اما درباره جنگ فرامرزی، ارتش و سپاه در برابر عبور ارتش عراق از مرزهای ایران و حملات هوایی به عمق خاک ایران و حملات زمینی به داخل خاک ایران، خود را موظف میدانستند در هر کجا که واحدهای ارتش عراق حضور دارند چه در داخل خاک ایران و چه در پایگاههای خود در داخل خاک عراق که از آن پایگاهها حملات به داخل خاک ایران را برنامهریزی و سازماندهی کرده و انجام میدادند، بجنگند و از تمامیت ارضی کشور دفاع کنند. عملیات H3 نیروی هوایی ارتش به پایگاه هوایی ارتش عراق در نزدیکی مرز اردن در سالهای اولیه جنگ بر همین مبنا صورت گرفت. عملیات کرکوک نیز که سپاه در سالهای آخر جنگ انجام داد بر همین اساس بود.
هر یک از دو نیروی ارتش و سپاه خواهان ایفای نقش تراز اول در جنگ بودند. با توجه به تفاوت سازمان و آموزش این دو نهاد نظامی، همچنین سطح برخورداری هریک از امتیازات خاص، این رقابت در طراحی عملیات و نحوه اجرای آن چه ظهور و بروزی داشت؟
در سال اول جنگ تقریباً فرماندهی جبههها در اختیار ارتش بود و نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران طرحریزیهای تهاجمی علیه ارتش عراق انجام میداد. در چهار ماه اول جنگ، چهار عملیات مهم توسط ارتش طرحریزی و به مرحله اجرا درآمد. عملیات اول با محوریت لشکر 21 حمزه در روز 23 مهرماه 1359 در منطقه پل نادری در غرب دزفول انجام شد، عملیات دوم در روز سوم آبان ماه 1359 در جاده ماهشهر- آبادان با محوریت واحدهایی از لشکر 77 انجام شد، عملیات سوم به اسم نصر با محوریت لشکر 16 زرهی در تاریخ 15 دی ماه 1359 در جنوب هویزه انجام شد و عملیات چهارم هم به اسم توکل در 20 دی ماه 1359 به منظور شکستن حصر آبادان با مأموریت گروه رزمی زرهی 37 شیراز انجام شد. در تمامی این عملیات تعدادی از رزمندگان سپاه پاسداران نیز با فرماندهی ارتش حضور داشتند. اما هیچیک به نتایج مورد نظر نرسیدند. اما از اواخر سال اول جنگ که سازمان رزمی سپاه شکل گرفت و با حضور گسترده رزمندگان داوطلب بسیجی گسترش یافت، قدرت رزمی نیروهای پیاده سپاه توان بیشتری از ارتش در جبههها یافتند. از این زمان و با کنار گذاشتن بنیصدر از فرماندهی کل قوا همکاری سپاه و ارتش افزایش یافت و سپاه و ارتش به صورت مکمل یکدیگر عمل کردند.
پس از عملیات ثامنالائمه که حصر آبادان شکسته شد، ارتش و سپاه سعی میکردند طرحهای یکدیگر را با هم هماهنگ کنند و با طرح واحدی از طریق قرارگاه مشترک فرماندهی، عملیاتهای برنامهریزی شده برای بیرون راندن ارتش متجاوز عراق از خاک ایران را انجام دهند. برای عملیات فتحالمبین قرارگاه فرماندهی مشترک ارتش و سپاه به اسم کربلا بهوجود آمد و دستورهای عملیاتی با امضای مشترک فرمانده کل سپاه و فرمانده نیروی زمینی ارتش به یگانهای ارتش و سپاه ابلاغ میگردید و مشترکاً به مرحله اجرا در میآمد.
در این دوره که از روز پنجم مهرماه 1360 شروع شد و تا روز آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد ماه 1361 ادامه یافت، عملیات «ثامنالائمه»، «طریقالقدس»، «فتحالمبین» و «بیتالمقدس» انجام شد. در این دوره پیروزیهای بزرگ ایران به دست آمد. این 8 ماه موفقترین ایام دوره جنگ تحمیلی است، زیرا قوای ایران توانستند با ابتکار عمل بر ارتش عراق فائق آیند. نیروهای مسلح ایران در این دوره با کمک مردم داوطلب موفق شدند عمده قوای دشمن را از خاک ایران بیرون برانند و ارتش متجاوز را شکست سختی بدهند. در این دوره رقابت مثبت و همکاری کامل بین ارتش و سپاه برقرار بود و همه به آیه قرآن که میفرماید: «فاستبقواالخیرات» عمل میکردند و در جهاد در راه خدا از یکدیگر سبقت میگرفتند. اما پس از شکست ایران در عملیات رمضان، از اواخر تیرماه سال 1361 اختلاف نظر ارتش و سپاه درباره چگونه جنگیدن با ارتش متجاوز عراق بروز کرد.
براین مبنا از چه مقطعی سپاه و ارتش وارد مرحله عملیات مستقل شدند؟
تا آخر سال 1363 سپاه و ارتش با هم و به صورت مشترک در عملیات مختلف شرکت داشتند. اما از عملیات رمضان تا پایان عملیات بدر، جنگ به صورت فرسایشی درآمد و ایران نتوانست پیروزیهای بزرگی مثل آزادسازی خرمشهر را تکرار کند. در این دوره اختلافنظرهای عملیاتی و تاکتیکی بین سپاه و ارتش افزایش یافت و بنابراین موضوع لزوم ایجاد «وحدت فرماندهی» پیش آمد. آقای هاشمی رفسنجانی از سوی امام خمینی(ره) از اواخر سال 1362 برای «فرماندهی جنگ» انتخاب شد. ایشان پس از حدود یک سال و نیم که از تشکیل قرارگاه خاتم الانبیا گذشت برای هماهنگی بیشتر بین ارتش و سپاه پذیرفت که از اوایل تابستان سال 1364 ارتش و سپاه به صورت «فرماندهی مستقل» در عملیات شرکت کنند. بنابراین قرار شد ارتش و سپاه هرکدام منطقه عملیاتی مورد نظر خود را پیشنهاد دهند و برای آن منطقه طرحریزی کنند و عملیات را با فرماندهی مستقل خود به اجرا درآورند. از آنجایی که ارتش برای شکستن خطوط اول جبهه نیاز به یگانهای سپاه داشت و سپاه نیز برای آتشهای پشتیبانی نیاز به کمک ارتش داشت، قرار شد این واحدها نیز در حین عملیات تحت فرماندهی کامل قرارگاه عمل کننده از ارتش و سپاه قرار گیرند. با این تدبیر بود که عملیات والفجر8 با طرحریزی و فرماندهی سپاه در 20 بهمن ماه سال 1364 انجام شد و یگانهای سپاه از اروندرود عبور کرده و ارتباط عراق با خلیج فارس را قطع کردند و عملیات موفقی را انجام دادند که 75 روز به طول انجامید و پیروزی بزرگی بود. ارتش هم در همان زمان برای پیشروی از منطقه زید تا شلمچه طرحریزی کرده بود و عملیات خود را با فرماندهی مستقل خویش به مرحله اجرا درآورد ولی قرین موفقیت نبود.
سپاه چه نسبتی با جنگ کلاسیک داشته و از چه زمانی و بر اثر کدام ضرورت دارای قوای سهگانه دریایی، زمینی و هوایی شد؟
در طول جنگ 8 ساله به طور مرتب بر توان رزمی ارتش عراق افزوده میشد. جنگ عراق با ایران یک جنگ کاملاً کلاسیک و با بهکارگیری ارتش و قوای منظم بود. بنابراین برای مقابله با این ارتش نیاز به داشتن نیروهای زمینی، هوایی و دریایی بود. از روزی که جنگ شروع شد به تدریج بر تعداد یگانهای ارتش عراق افزوده میشد. ارتش عراق نیز تجهیزات سنگین جنگی زیادی مثل تانک، توپ، نفربر، هواپیما، بالگرد و موشک از کشورهای مختلف خریداری میکرد. کشورهای شوروی، فرانسه، چین و یوگسلاوی از مهمترین تأمین کنندگان تسلیحات برای عراق بودند. عراق توانست با خرید انواع هواپیماهای جنگی مثل میراژ یک نیروی هوایی اروپایی را علاوه بر دارا بودن یک نیروی هوایی روسی برای تداوم جنگ راهاندازی کند. صدام مصمم بود که در این جنگ پیروز شود و کشورهایی مانند عربستان و امارات و کویت هم به او کمک مالی گسترده میکردند. امریکا، مصر و اردن هم به صدام کمک سیاسی، تبلیغاتی و اطلاعاتی میکردند. بنابراین برای مقابله با چنین ارتش مجهزی بایستی بر قدرت نظامی ایران نیز افزوده میشد. دست ارتش جمهوری اسلامی ایران برای افزایش توان رزمی خود باز بود. اما ایران قادر به خرید گسترده جنگافزارهای سنگین از کشورهای خارجی نبود. بنابراین جمهوری اسلامی ایران میبایستی توان رزمی خود را با تکیه بر ظرفیت ملی و تواناییهای دولت و مردم افزایش میداد. مهمترین عامل برتری رزمی ایران در جبههها، برخورداری از نیروهای داوطلب مردمی بود که حضور آنها در تمامی عملیات تعیین کننده بود. سپاه توانست با کمک همین بسیجیهای داوطلب به سرعت توان رزمی عملیاتی خود در جبهههای زمینی را به عنوان ستون فقرات قدرت نظامی ایران شکل دهد و برای امنیت خلیج فارس و نیز افزایش توان موشکی کشور در مقابل موشکباران شهرها از سوی عراق برنامهریزی کند. لذا امام خمینی(ره) به این گسترش توان رزمی در روز 26 شهریور ماه سال 1364 رسمیت بخشیدند و طی حکمی به فرمانده سپاه دستور دادند تا به سرعت سپاه به نیروهای زمینی، دریایی و هوایی قوی مجهز شود. تشکیل نیروهای سه گانه سپاه قدرت مقاومت ملی را افزایش داد و بر توان رزمی ایران در دفاع افزود.
آیا کشور با هجوم عراق غافلگیر شد یا خیر؟ در هر دو صورت مثبت و منفی بودن نظر خود، دلایلتان را بفرمایید.
ایران تصور نمیکرد که عراق یک جنگ همه جانبه زمینی، دریایی و هوایی را علیه کشور شروع کند. البته احتمال درگیریهای مرزی بین دو کشور میرفت ولی سرازیر شدن واحدهای ارتش عراق به داخل خاک ایران و برنامه صدام برای اشغال بخشهایی از سرزمین ایران، غیرقابل باور بود. به همین دلیل بود که گرچه شواهد و قرائنی از حمله عراق در مرزها مشاهده میشد اما ایران:
الف- به استانداریها و شهرهای نوار مرزی آمادهباش نداد و آنها در روز 31 شهریور حالت فوقالعاده نداشتند. به همین دلیل بود که گمرک خرمشهر تخلیه نشده بود. کشتیهای تجاری در اروندرود حضور داشتند، مردم از حاشیه مرز تخلیه نشده بودند و جلوی رفت و آمدها در شهرها و روستاهای حاشیه مرز گرفته نشده بود.
ب- اکثر واحدهای ارتش در پادگانهای خود بودند و در مرز آرایش دفاعی نگرفته بودند. پس از شروع جنگ لشکرهایی مانند 21 حمزه، 16 زرهی قزوین، 77 خراسان و 88 زرهی زاهدان و تیپهایی مانند نوهد و ذوالفقار عازم جبههها شدند و حدود 6 ماه طول کشید تا به تدریج تمامی واحدهای رزمی ارتش عازم جبههها شوند.
ج- سامانههای دفاعی موشکهای هاوک در تهران و در اطراف پایگاههای هوایی ایران فعال نبودند. به همین دلیل بود که به راحتی 192 جنگنده عراقی وارد آسمان ایران شدند و اکثر فرودگاهها و پایگاههای نیروی هوایی ارتش را بمباران کردند و تقریباً سالم به پایگاههای خود در عراق بازگشتند.
د- ایران هیچ هشدار رسمی به شورای امنیت سازمان ملل و سایر مراجع بینالمللی برای قصد عراق جهت تهاجم به ایران نداده بود و هیچ نوع فعالیت دیپلماتیکی برای جلوگیری از وقوع جنگ صورت نگرفت.
ه- سپاه پاسداران نیز در آماده باش کامل بسر نمیبرد و حتی بسیاری از فرماندهان سپاه استانها و شهرستانها پس از حمله عراق متوجه وقوع جنگ شدند. من قبل از شروع جنگ فرمانده سپاه آذربایجان شرقی بودم. در روز وقوع جنگ، آقای مهندس میرحسین موسوی که آن زمان سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی و عضو شورای انقلاب بود، قرار بود برای انجام یک سخنرانی به دانشگاه تبریز بیاید. من به همراه یکی از دوستان برای استقبال از ایشان به فرودگاه تبریز رفته بودم که چهار میگ عراقی به فرودگاه تبریز حمله کردند. بنابراین کسی احتمال حمله عراق را نمیداد.
نظر شما