شناسهٔ خبر: 42677577 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

محبت و مودت، وظیفه منتظران در عصر غیبت

قائم مقام بنیاد فرهنگی مهدی موعود(عج) گفت: اساس خلقت عالم آفرینش، بر «محبّت» پایه‌گذاری شده است و اساس هدایت نیز، محبّت است. اساس و انگیزه حرکت هم محبت است و هر مُحِبّی به سوی محبوب خود حرکت می‌کند و با محبوب خودش محشور می‌شود. اما با همه این تفاسیر، خداوند به بندگان خود نفرمود که اجر و مزد رسالت پیامبر، محبت با آل اوست.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، حجت‌الاسلام و المسلمین محمدحسین حدائق یکی از وظایف منتظران در عصر غیبت را این‌گونه بیان کرد: در پایان زیارت آل یاسین، امام زمان(عج) به ما می‌آموزد که به امام خود اینگونه عرضه بداریم :

ای امام زمان! یاری و نصرت من در اختیار شماست و من برای یاری شما کاملاً آماده هستم و با جان خود و اموال و آبرو و همه امکاناتم شما را یاری خواهم نمود و این آمادگی، ریشه در مودّت و محبتی کاملاً بی‌آلایش و عاشقانه دارد. 

یکی از معضلات بزرگ اسلام که ریشه بسیاری از مشکلات امروز جوامع اسلامی نیز هست، این بود که در روز غدیر، بیش از یکصدهزارنفر با علی‌بن‌أبیطالب بیعت نمودند، اما هفتاد روز که گذشت، این بیعت به فراموشی سپرده شد و همه، علی را تنها گذاشتند و تمام انحرافات و تفرقه‌ها و کج‌روی‌ها و تحریف بخشی از دستورات دین و تعریف‌های غلط از قرآن که نمونه‌ای از آن را در گروهک‌های تکفیری نظیر داعش می‌توان ملاحظه نمود، بخاطر این است که آن نصرت و یاری ولیّ خدا تحقق پیدا نکرد. کار برای امیرالمؤمنین علی(ع)به جایی رسید که درد دل‌هایش را یا به چاه می‌گفت و یا نیمه شب آن‌وقت که همه خواب بودند، بر سر قبر زهرای مرضیه می‌رفت.

وی افزود: پس از امیرالمؤمنین علی(ع)، نسبت به امام مجتبی نیز همین نصرت و یاری تحقق نپذیرفت و کار برای امام مجتبی به جایی رسید که در نقلی از ایشان وارد است که فرمود: «اگر به تعداد انگشتان یک دستم یاورانی بابصیرت داشتم، قیام می‌کردم و با معاویه می‌جنگیدم» . 

هرچند شاید مقصود امام مجتبی‌ از این تعداد یار و یاور بابصیرت، فرماندهانی برای پذیرش مسئولیت‌های بزرگ نظامی بوده، اما در نفس مطلب جای شک و شبهه‌ای نیست که امام مجتبی‌نیز از نصرت و کمک یاران بابصیرت محروم ماند. 

نسبت به امام حسین(ع)نیز همین اتفاق افتاد. 

حکایت؛ تنهایی مسلم 

قائم مقام بنیاد فرهنگی مهدی موعود ادامه داد: مسلم، فرزند عقیل‌بن‌أبیطالب، از بزرگان بنی‌هاشم و پسرعموی امام حسین بود. زمانی که اباعبدالله از مدینه خارج شده و در مکه به سر می‌بردند، نامه‌های متعددی از مردم کوفه به دست حضرت رسید که از ایشان دعوت کرده بودند که به کوفه بروند. تعداد نامه‌ها به هزاران درخواست رسیده بود. آخرین نامه‌ای که به حضرت رسید، امام بین رکن و مقام، دو رکعت نماز گذاشته و از خدای متعال طلب خیر نمود. سپس مسلم را صدا کرده و پاسخ کوفیان را بدین گونه در نامه‌ای نوشتند: 

«سخن شما این است که امامی نداریم، به سوی ما بیا، شاید خدا به سبب تو، ما را هدایت و متحد کند. من مسلم‌بن‌عقیل، برادر و پسرعموی خود را که مورد اطمینان من است به سوی شما فرستادم. پس اگر برای من نوشت که رأی خردمندان و اهل فضل و مشورت شما همان است که در نامه‌هایتان خواندم، به زودی نزد شما خواهم آمد ...»

مسلم در نیمه رمضان از مکه خارج شد و به مدینه آمد. در مسجد پیامبر نماز خوانده و با خانواده‌اش وداع نمود و با چند نفر راهنما و همراه به سمت کوفه حرکت کرد. شرایط این سفر بسیار سخت بود و مسلم و همراهان، راه را گم کردند و دو راهنما، از تشنگی جان باختند تا این که مسلم سرانجام در روز پنجم شوال به کوفه رسید. مردم کوفه، دسته‌دسته دور مسلم جمع شده و چون مسلم، نامه حضرت را برایشان خواند، گریستند. 

سپس ۱۸ هزار نفر از اهل کوفه با مسلم بیعت نمودند. درنتیجه او نیز نامه‌ای به امام نوشت و بیعت این تعداد را خبر داد و ایشان را به حرکت به سمت کوفه ترغیب نمود.

هنگامی که خبر این بیعت به یزیدبن‌معاویه رسید. وی، عبیدالله‌بن‌زیاد را که حاکم بصره بود مأمور کرد تا حکومت کوفه را هم به عهده بگیرد. عبیدالله با حیله وارد شهر شد و حکومت را در دست گرفت و مردم را تهدید نمود. سپس هانی‌بن‌عروه را که از بزرگان کوفه بود و مسلم‌بن‌عقیل در منزل او پناه گرفته بود را زندانی و شکنجه کرد. 

مسلم هنگامی که خبر شکنجه هانی را شنید، از کوفیان خواست که به یاری‌اش بشتابند. مردم نیز در ابتدا به او پیوستند و مسجد و بازار و اطراف قصر پر از جمعیت شد؛ درحالی که یاران عبیدالله بیش از ۵۰ نفر نبودند. 

عبیدالله چند نفر را بین قبائل مختلف کوفه فرستاد تا آنها را تهدید و یا تطمیع کنند و عده‌ای از اشراف که در قصر

او بودند را مأمور کرد تا از بام‌های دارالإماره، مردمی که قصر را محاصره نموده بودند، بترسانند یا فریب دهند. 

اهل کوفه، هنگامی که سخن رؤسای خود و اشراف را شنیدند، در یاری مسلم سُست شدند. کم‌کم نجوای خنّاسان زیاد شد که به یکدیگر می‌گفتند: برگردیم، دیگران هستند و کفایت می‌کند!!

اندک‌اندک جمعیت از کنار مسلم پراکنده شده و تنها حدود 30 نفر در مسجد برای یاری او باقی ماندند. مسلم که با این عهدشکنی بزرگ روبرو شده بود، همراه آن ۳۰ نفر به سمت «ابواب کنده» حرکت کرد. هنگامی که به آن‌جا رسید، تنها ۱۰ نفر همراه او باقی مانده بودند و چون از آن منطقه عبور کرد، هیچ‌کس همراه او نبود. 

مسلم، غریبانه به این‌ سو و آن سو نگاه کرد اما حتی کسی نبود که او را راهنمایی کند و یا در خانه‌اش او را پناه دهد. سفیر کبیر حسین در کوچه‌های تاریک کوفه راه می‌رفت و نمی‌دانست کجا برود. 

وی افزود: نتیجه این پیمان‌شکنی و تنها گذاشتن مسلم، چیزی جز شهادت او و نهایتاً تنهایی و شهادت اباعبدالله الحسین‌(ع) نداشت. 

اما باید از این جریان آموزنده درس گرفت و آموخت که، قرار نیست این‌بار مجدداً تاریخ این‌گونه تکرار شود که امام زمان(عج) مثل مسلم‌بن‎عقیل در کوچه‌های شهر سرگردان و تنها بماند و همان کسانی که «یابن‌الحسن» گفته و جمعه‌ها ندبه می‌خواندند و زیارت آل‌یاسین قرائت می‌کردند و اعلام آمادگی برای همراهی با ولیّ‌عصر می‌کردند، او را تنها بگذارند. 

لذا یکی از مهم‌ترین بخش‌های مهدویت که شاید می‌توان گفت نتیجه و خروجی این مباحث است، مبحث انتظار و وظایف منتظران است. 

اگر ما می‌گوییم امام زمان، یاری ما برای تو آماده است و ما حاضریم هر زمان با جان و مال و آبرو، آمادگی خود در نصرت شما را اعلام نماییم، چه میزان به وظایف خود در قبال این وجود سراسر نور عمل می‌کنیم؟

درواقع باید گفت این‌گونه نمی‌شود که ما ادعای دوستی با امام زمان را داشته باشیم اما در عمل، ذره‌ای همراه ایشان نباشیم. سخن از محبت به ولی‌عصر بگوییم ولیکن نحوه زندگی‌مان باعث دلشکستگی ایشان باشد. 

زمانی که امام حسین(ع) عازم عراق بودند، فرزدق با امام روبرو شد. امام به او فرمودند: از عراق چه خبر؟ فرزدق گفت: قلوب‌الناس معک؛ قلب مردم با شماست. یعنی شما را دوست می‌دارند. و سیوفهم مع بنی‎‌امیّه؛ اما شمشیر ایشان با بنی‌امیه است؛ یعنی برای یزید شمشیر می‌زنند. یعنی در قلبشان با شما هستند، اما در عملشان یزیدی هستند. 

اینک برای بهتر روشن شدن مسئله، ابتدا معنای مودّت که در بخش دوم این فراز مورد استفاده قرار گرفته را مورد بررسی قرار داده و سپس وارد در بحث شیوه‌های یاری امام عصر(عج)می‌شویم. 

معنای مودّت

حدائق در ادامه با اشاره به بخث محبت اظهار داشت: اساس خلقت عالم آفرینش، بر «محبّت» پایه‌گذاری شده است و اساس هدایت نیز، محبّت است. اساس و انگیزه حرکت هم محبت است و هر مُحِبّی به سوی محبوب خود حرکت می‌کند و با محبوب خودش محشور می‌شود. اما با همه این تفاسیر، خداوند به بندگان خود نفرمود که اجر و مزد رسالت پیامبر، محبت با آل اوست، بلکه فرمود: «قُلْ لَّاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى ‏؛ اى پیامبر! به مردم) بگو: من از شما بر این (رسالت خود) هیچ مزدى جز مودّت نزدیکانم را نمى‏‌خواهم».

 خدای متعال، مزد رسالت پیامبر(ص) را، مودّت با اهل‌بیت ایشان مقرر نموده و به پیامبر(ص)امر می‌نماید که از هدایت‌یافتگان به دست خود، بخواه که به تمام معنا با اهل‌بیت تو باشند. 

وی گفت: از این آیه شریفه روشن می‌شود که بین «محبّت» و «مودّت»، تفاوت‌هایی بسیار وجود دارد:«محبّت» یک گرایش و تعلّق روحی و قلبی است و ساده‌ترین راه ابراز آن، لفظ و گفتار است؛ مثل فرزندی که به مادر خود بگوید: دوستت دارم. اما زبان ممکن است به هر گونه‌ای بچرخد و راست و دروغ بودن این ادّعا (دوست داشتن) را مشخص نمی‌کند. 

اما راستی‌آزمایی این محبّت، آن زمانی است که با تمام وجود و در عمل، محبّت خود را به مادر نشان بدهد که به آن «مودّت» می‌گویند. 

لذا خداوند می‌فرماید، مزد رسالت پیامبر(ص)، مودّت است؛ یعنی نه تنها نسبت به آن‌ها معرفت و محبّت داشته باشید بلکه می‌بایست این محبت را در تمامی شئون وجودی و زندگی فردی و اجتماعی خود ظاهر و نمایان کنید و این همان مودّت است. 

یا مهدی(عج) و یا صاحب‌الزمان(عج) گفتن، این‌ها محبّت است اما آیا در تمامی شئون زندگی با صاحب‌الزمان هستیم؟ مودّت یعنی صددرصد گفتار، رفتار، کردار و نشست و برخاست ما اشاره به تبعیّت از اهل‌بیت داشته باشد؛ آن‌چه شرط است، همراهی با امام زمان(عج) است. 

او با بیان خاطره‌ای ادامه داد: چند سال قبل، شخصی آمد پیش من و گفت: حاج آقا! چرا امام زمان را نمی‌بینیم؟ دیگر داریم مأیوس می‌شویم!! 
گفتم: از خدا بخواه با امام زمانی باشی نه فقط امام زمان را ببینی!

ابولهب عموی پیامبر بود و ۵۳ سال با ایشان در مکه بود اما در جنگ اُحُد به روی پیامبر شمشیر کشید. شما می‌خواهی یک لحظه امام زمان را ببینی! بسیار بودند کسانی که انبیاء و ائمه را دیدند و به روی آن‌ها شمشیر کشیدند. با امام زمان(عج)بودن شرط است؛ رؤیت ایشان شرط نیست. 

حدائق تاکید کرد: جان سخن این‌که اگرچه دیدن جمال نورانی حضرت و سخن گفتن با ایشان سعادتی بزرگ است اما، امامان بزرگوار به‌ویژه حضرت ولی‌عصر(عج) از اهل‌بیت نخواسته‌اند که به دنبال دیدار ایشان باشیم. بلکه سفارش فرموده‌اند که شیعیان پیوسته به یاد آن حضرت بوده، برای فرج ایشان دعا کنند و در جلب رضای ایشان، در گفتار و کردار تلاش نمایند تا هرچه زودتر بتوانند زمینه ظهور موفورالسرورش را فراهم نمایند. 

امام مهدی(عج)می‌فرمایند: «فَلیَعمَل کُلُّ امْرِءٍ مِنکُم بِما یُقَرِّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا وَ یَتَجَنَّبُ ما یُدنیهِ مِن کِراهَتِنا وَ سَخَطِنا ؛ هریک از شما به گونه‌ای عمل کند که به محبت و دوستی ما نزدیک شود و از کارهایی که موجب ناخشنودی ماست دوری کند». 

برخی می‌گویند چه کنیم امام زمان(عج) را ببینیم؟ باید کاری کرد که امام زمان از زندگیمان راضی باشند. ابن‌ملجم، امیرالمؤمنین(ع)  را دید و حضرت را شهید کرد. شمربن‌ذی‌الجوشن، حسین‎‌بن‌‌علی(ع) را دید و روی سینه‌ی ایشان نشست. طلحه و زبیر، امیرالمؤمنین(ع) را دیدند و بر حضرت شمشیر کشیدند.

در تاریخ ائمه، بسیارند کسانی که حتی با ائمه معاشرت کردند ولیکن مسیر بیگانگی و مخالفت با اولیاء را اتخاذ کردند. 

حکایت؛ پیرمرد قفل‌ساز

وی افزود: در حالات یکی از علماء نجف نقل می‌کنند که آرزوی زیارت حضرت بقیةالله‌الأعظم ارواحنافداه را داشت و از عدم موفقیت خود رنج می‌برد. مدت‌ها ریاضت کشید و به نحوی که در میان طلّاب نجف مشهور است، شب‌های چهارشنبه به مسجد سهله میرفت و به عبادت می‌پرداخت تا شاید توفیق دیدار نصیبش شود. مدت‌ها تلاش کرد ولی به نتیجه‌ای نرسید، چله‌ها می‌نشست و ریاضت‌های زیادی کشید ولیکن باز هم نتیجه‌ای نگرفت اما شب‌بیداری‌های فراوان و مناجات‌های سحرگاهان صفای باطنی در او ایجاد کرده بود. 

روزی، در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: دیدن امام زمان برای تو ممکن نیست مگر این‌که به فلان شهر بروی. به عشق دیدار، رنج این سفر را بر خود هموار کرده و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آن شهر نیز چلّه گرفت و به ریاضت مشغول شد تا این‌که در روز سی‌وهفتم و یا سی‌وهشتم به او گفتند الآن حضرت بقیةالله در بازار آهنگران در مغازه پیرمرد قفل‌سازی نشسته. هم‌اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو. با اشتیاق از جا برخاست و به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید، دید حضرت ولی‌عصر(عج) آن‌جا نشسته‌اند و با پیرمرد گرم گرفته‌اند و سخنان محبت‌آمیز می‌گویند. همین که سلام کرد، حضرت پاسخ داده و اشاره به سکوت نمودند. 

در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قدخمیده، عصازنان آمد و با دستان لرزان، قفلی نشان داده و گفت: اگر ممکن است این قفل را از من به مبلغ سه شاهی بخر که من به سه شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد، دید بی‌عیب و سالم است، گفت: خواهرم! این قفل دو عباسی (۸ شاهی) ارزش دارد زیرا پول کلید آن بیش از ۱۰ دینار نیست، شما اگر ۱۰ دینار (دو شاهی) دارید، به من بدهید تا کلید آن را ساخته و آن‌وقت قیمت قفل ۱۰ شاهی خواهد بود. پیرزن گفت: نه، به آن نیازی ندارم، شما این قفل را سه شاهی از من بخرید که به پول آن نیاز دارم و شما را دعا می‌کنم. 

پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی و من هم مسلمانم، چرا باید مال مسلمان را ارزان خریده و حقّش را ضایع کنم؟ این قفل اکنون ۸ شاهی ارزش دارد. من اگر بخواهم منفعت ببرم، به ۷ شاهی می‌خرم. زیرا در معامله بیش از یک شاهی منفعت‌بردن، بی‌انصافی است. اگر می‌خواهی بفروشی، من هفت شاهی می‌خرم و باز تأکید می‌کنم قیمت واقعی آن دو عباسی است. چون من کاسب هستم و باید منفعتی ببرم، یک شاهی ارزان‌تر می‌خرم.

پیرزن باور نمی‌کرد و با خودش می‌گفت: من خودم گفتم سه شاهی، هیچ‌کس به این مبلغ راضی نشد که آن را بخرد. اما اکنون . . . 

پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید و پیرزن با خوشحالی رفت درحالی‌که او را دعا می‌کرد. امام زمان(عج) رو به من کرده و فرمودند: «این‌گونه باشید تا ما خودمان به سراغتان بیاییم، چلّه‌نشینی لازم نیست، به جفر (علوم غریبه) متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا خود به دیدار شما بیاییم!! از تمام این شهر، من این پیرمرد قفل‌ساز را انتخاب کردم، چون این مرد دیندار است و خدا را می‌شناسد، این هم امتحانی که داد.

از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه به دنبال آن بودند که ارزان بخرند و هیچ‌کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد ولی این پیرمرد، به هفت شاهی خرید. هفته‌ای بر او نمی‌گذرد، مگر آن‌که من به سراغ او می‌آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی می‌کنم . 

حکایت این پیرمرد، حکایت کسی است که با تمام وجود به امام خود مودّت دارد و چنان‌که در متن زیارت هم آمده است، مودّتش نسبت به امام بی‌آلایش است. 

قائم مقام بنیاد مهدی موعود با اشاره به معنای مودت گفت: مودّت یعنی وقتی به امام عصر(عج) عرض کردیم شما را دوست داریم، این محبّت را در اعمال و رفتار و کردار به امام نشان دهیم و امام زندگی ما، اخلاقیّات ما، معاملات ما و خلاصه تمام شئون زندگی‌مان را تأیید کند. 

اینک سؤالی که مطرح است این است که، ما چگونه امام زمان(عج) را یاری کرده و چگونه محبت خود را به مودّت تبدیل نماییم؟ یعنی عشق و علاقه‌مان به امام را چگونه در عمل ثابت کنیم؟ 

وی در پایان تاکید کرد: در پاسخ باید گفت، بزرگ‌ترین و اصلی‌ترین وظیفه ما در عصر غیبت، «انتظار فرج» است و همگی باید بکوشیم تا وظایفی که بر عهده منتظران حضرتش می‌باشد را به خوبی انجام داده و این‌گونه است که می‌توانیم امام خود را یاری کنیم...

انتهای پیام/ ن

نظر شما