به گزارش خبرنگار
حقوقی قضایی باشگاه خبرنگاران، عدالت از جمله مفاهیم بنیادی در عرصهٔ حقوق، سیاست، اخلاق و امور اجتماعی است. غالب مکاتب و اکثر صاحبنظران تلاش نمودهاند در خصوص مبانی و اهمیت عدالت در زندگی بشر، نظریهپردازی کنند.... این عنوان دست نوشته
«عباس جعفری دولت آبادی» دادستان تهران است که به بررسی عدالت و جایگاه آن در جامعه پرداخته است که در ادامه میخوانید.
در حقیقت عدالت همواره به عنوان یک آرمان، مورد توجه حکومتها، گروههای سیاسی و نحلههای فکری بوده و بر همین مبنا، تحقق قسط و اقامهٔ عدل از جمله رسالت انبیای الهی محسوب شده است. در مذهب تشیع، عدالت از اصول مذهب و به عنوان میزان و سنجش است. این در حالی است که عدالت نزد فلاسفهٔ یونان امری انتزاعی تلقی شده و در مسیحیت از اندیشههای دینی فاصله گرفت. در دورهٔ رنسانس، عدالت با امنیت، آزادی، عهد و پیمان و قرارداد اجتماعی پیوند خورد و لیبرالیسم با دغدغهٔ امنیت شکل گرفت. عدالت در دیدگاه مارکس رنگ اقتصادی به خود گرفت.
در چین باستان کنفوسیوس (پانصد سال پیش از میلاد مسیح) عدالت را «درستکاری و تقوای حاکمان» میدانست. افلاطون با اشاره به سه نظریهای که در زمان وی رایج بوده است، یعنی نظریهای که معنای عدل را ادای دین و حق را به حقدار رساندن، تلقی میکرد؛ نظریهای که عدالت را منافع فرمانروایان تلقی میکرد و نظریهای که عدالت را محصول توافق اجتماعی میدانست، بر این باور بود که عدل صفتی است که از تعادل سه قوهٔ تعقل، شهوت و غضب پدید میآید؛ در حقیقت، وی دادگری را در هماهنگی تواناییها و جنبههای گوناگون هستی آدمی میدید. (کاظمی، ۱۳۸۶، ص ۱۳۶) وی همچنین عدل را به عنوان یکی از فضایل چهارگانهٔ با ارزش نزد یونانیان یعنی عدالت، حکمت، شجاعت و عفت تلقی کرده و عدالت را فضیلتی میدانست که در پرتو آن هر یک از سه گروه فقط به کار خویش مشغول باشند. (عنایت، ۱۳۵۱، ص ۳۲) از دیدگاه افلاطون، عدالت آرمانی است که تنها تربیتیافتگان دامان فلسفه به آن دسترسی دارند و با تجربه و حس نمیتوان به آن رسید. افلاطون، عدالت را در جامعهٔ با فضیلت جستجو کرد، و عدالت اجتماعی را در حکومت دانشمندان و خردمندان میدید. (کاتوزیان، ۱۳۷۶، صص ۳۶-۳۵) وی با توجه به بحران عدالت در آتن و اعدام سقراط، در کتاب «جمهور» به جستوجوی عدالت، جامعهٔ آرمانی و حاکمان عادل پرداخته است. از دیدگاه وی عدالت نوعی استعداد و تمایل درونی است که در انسان مانع بروز احساسات و انگیزههای شدیدی میشود که طالب منافع خصوصیاند. (کاظمی، همان، ص ۱۳۶)
افلاطون بر این عقیده بود که: «عدالت آن است که هر کس آنچه را حق اوست، به دست آورد، و حرفهای در پیش گیرد که استعداد و شایستگی آن را دارد» و «پرداختن به کار خود و پرهیز از دخالت در کار دیگران عین عدالت است.» (اصغری، ۱۳۸۶، ص ۲۵۸)
از نظر برخی نویسندگان، عدالت برای افلاطون حالت محوری دارد و با مفاهیمی چون حکومت خوب، فضیلت خویشتنداری، خرد و شجاعت در ارتباط است. (حقیقت، ۱۳۷۶، ص ۳۷۱)
ارسطو با نوآوری در بحث عدالت و تقسیم آن به عام و خاص، معتقد بود عدالت ملکهای است که افراد را قادر به انجام دادن اعمال عادلانه کرده و آنها را وادار به رفتار صحیح میکند. (ارسطو، ۱۳۶۴، ص ۱۲۸) ارسطو با طرح نظریهٔ «اعتدال» عقیده داشت که میتوان معیارهای خوب و بد را در جامعه عینیت بخشید. طبق این دیدگاه هر عملی باید میانهٔ افراط و تفریط واقع شود که طبعاً نسبت به افراد هر جامعه متفاوت خواهد بود. عدالت از دیدگاه ارسطو عبارت است از: «رفتار برابر با افراد برابر و رفتار نابرابر با افراد نابرابر.» (کاظمی، همان، ص ۱۴۹)
در همین رابطه عدالت به معنی خاص کلمه، برابر دانستن اشخاص و اشیاء است و فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را حق است، داد. (کاتوزیان، همان، ص ۳۷)
از نظر ارسطو، عدالتِ فردی، وضعیتی راسخ در روح است که فرد را قادر میسازد امورش را به خوبی انجام داده و به سامان رساند. عدالت اجتماعی نیز معنایی خاص از عدالت را بیان میکند و مفاهیمی چون تناسب و برابری در مقابل قانون را در خود جای میدهد. (حاجی حیدر، ۱۳۸۸، صص ۳۲ تا ۳۴)
ارسطو با طرح عدالت توزیعی و تبادلی بر این اعتقاد بود که در عدالت تبادلی، مساواتِ مطلق حاکم است، اما در عدالت توزیعی، فرضیهٔ اولیه، عدم مساوات انسانها در مسائل و امور اجتماعی است و ملاک اصلی در عدالت، استحقاق است. (حقیقت، همان، ص ۳۷۱)
سیسرون با طرح تقابل میان خردمندی و عدالت از نفع عمومی یا مشترک سخن رانده و در تعریف عدالت چنین میگفت: «باید به هر کس آنچه را سزاوار است داد، مشروط بر اینکه به منافع عمومی زیان نرسد.» (کاتوزیان، ۱۳۷۶، ص ۳۷) به عبارت دیگر، تعریف وی از عدالت، تعریفی غیرمقایسهای است که عدالت را در ملاحظهٔ وضعیت هر فرد به طور جداگانه بررسی میکند. (حاجی حیدر، همان، ص ۳۵) وی همچنین معتقد بود: «عدالت عبارت است از قانون طبیعی، و قانون طبیعی همه جا یکسان، تغییرناپذیر، ابدی و برای همگان و همهٔ دولتها الزامآور است. قوانین برای آنکه عادلانه باشند، باید با قانون طبیعی هماهنگ باشد.» (اصغری، همان، ص ۲۵۸)
به تدریج فلاسفه در دوران حاکمیت مسیحیت، با الهام از تعالیم مسیح، قاعدهٔ انصاف در رفتار را مطرح میکنند. در این دوران، افکار و ایدههای فیلسوفان باستان و از جمله موضوع عدالت، صبغهٔ دینی به خود میگیرد. سنت آگوستین (۳۵۴-۴۳۰) عدالت را انطباق با نظم الهی تعریف میکند و نظم اجتماعی با قانون الهی است (حاجی حیدر، همان، ص ۳۷). برخی نویسندگان در نقد مفهوم عدالت نزد آگوستین نوشتهاند: «وی نظام مطلوب این جهان را تا حد یک نظم محدود فایدهگرایانه تنزل میدهد. این نظام به روح و معنویات کاری ندارد و فرض را بر بیدادگری فاحش فرمانروایان نهاده و بر آن است که از این قدرت در راه بهرهکشی استفاده شود» (حقیقت، همان، ص ۳۷۲). به طور کلی عدالت در دورهٔ مسیحیت و قرون وسطی، با الهام از افکار افلاطون، ارسطو و مسیح (ع) رنگ و بوی دینی گرفت و با قانون طبیعی و دستورات الهی توجیه شد.
در دورهٔ مدرن و با رشد بورژوازی، افول فئودالیسم و پیدایش دولتهای ملی، عدالت با قدرت سیاسی پیوند خورد، در این دوران، ماکیاول، مظهر و نماد اندیشهٔ پیوند قدرت و عدالت شده، اخلاق از سیاست فاصله گرفته و نوعی نسبیت در عدالت مطرح میشود. (همان، ص ۳۷۳) توماس هابز با الهام از افکار ماکیاول در تعریف عدالت معتقد است: «انسانها قراردادهای منعقده را اجرا نمایند» (هابز، ۱۳۸۷، ص ۱۷۰) وی با تقسیم عدالت به مبادلهای، و توزیعی عقیده داشت: «عدالت مبادلهای به تساوی ارزش چیزهای موضوع قرارداد باز میگردد و عدالت توزیعی، به توزیع منافع مساوی بین افرادی که دارای لیاقت و شایستگی یکسانی هستند، میپردازد.» (همان، ص ۱۷۵)
با وجود آنکه نمیتوان نقش مؤثر هابز در انتقال مبنای عدالت از فضیلت به آزادی را نادیده گرفت. با افکار او قرارداد اجتماعی و قدرت حقوقی جایگزینی قدرت الهی و اخلاق شد، باید به این نتیجه قائل شد که سهم هابز در تحول مفهومی عدالت به واژهسازی محدود میشود و نه مفهومسازی. (حاجی حیدر، همان، ص ۳۸)
از نظر کانت، عدالت عبارت است از: «هر عملی که بنیادش بر این باشد که آزادی هر کس با آزادی همهکسان سازگار باشد» (اصغری، همان، ص ۲۵۹). به عبارت دیگر کانت با درآمیختن عدالت با اخلاق و فضیلت نتیجه میگیرد که عدالت مفهومی است که انسان به عنوان موجودی عقلانی به آن میرسد و فاقد جنبهٔ الهی و آسمانی است (کاتوزیان، همان، ص ۳۷۴).
در سال ۱۹۵۸ میلادی، جان رالز، فیلسوف آمریکایی با انتشار مقالهی» عدالت به مثابهٔ انصاف «موضوع عدالت اجتماعی را پررنگتر مطرح کرد. وی عدالت را «حذف امتیازات بیوجه و ایجاد تعادل واقعی در میان خواستههای متعارض انسانها، در ساختار یک نهاد اجتماعی» میداند. (ملکیان، ۱۳۷۶، ص ۸۲) جان رالز که از افکار کانت الهام گرفته است، در سال ۱۹۷۲ با انتشار کتابی تحت عنوان «نظریهای در باب عدالت» بر این باور بود که عدالت به نتایج تصمیمگیریهای منصفانه و انصاف به روش اخلاقیِ نیل به اصول عدالت مربوط است؛ انگیزهٔ عمل عادلانه، اخلاق و بیطرفی است و بر این اساس فایدهگرایی بنتام را مورد انتقاد قرار داد؛ رالز معتقد بود نهادهای اجتماعی باید به گونهای عمل کنند که اصول عدالت رعایت شود. به عبارت دیگر عدالت، فضیلت نهادهای اجتماعی است، نه اشخاص و افعال، و در نهایت اینکه نظریهٔ عدالت بر تحقق دو اصل آزادی فعالیت انسانها و برابری فرصتها استوار است. (نصری، ۱۳۸۲، صص ۳۸ تا ۴۲).
به موجب نظریهٔ رالز، وضعیتی ترسیم میشود که در آن قدرت و ثروت به صورتی متناسب میان اعضای جامعه توزیع شده و تک تک اعضای جامعه باید به طور منصفانه از دستاوردهای تولیدی بهرهمند شوند (همان، ص ۴۰) برای تحقق این نظریه، وجود دموکراسی مبتنی بر قانون، پذیرش حاکمیت چندفرهنگی و توجه به حقوق و آزادیهای سیاسی جامعه ضروری است. رالز بر این باور است که عادلانه نمودن نابرابریها باید مهمترین دغدغهٔ حکومتها باشد. برخی نویسندگان در ارزیابی و جمعبندی دیدگاه رالز دربارهٔ عدالت معتقدند: «تعیین جایگاهی برتر برای عدالت اجتماعی، پرداختن ویژه به عدالت فردی، ارائهٔ تصویری روشن از اصول عدالت، توجه به عنصر نیازهای اولیه در کنار عناصر لیاقت، برابری، حقوق و مهمتر از همه، گرهزدن آزادیهای فردی به مفهوم عدالت، از نوآوریها در توسعهٔ افق دید ما از عدالت به شمار میروند.» (حاجی حیدر، همان، ص ۵۰)
در قرآن کریم آیات زیادی در خصوص عدالت، نازل شده است. از جمله میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، همواره برپا دارندهٔ عدالت باشید...» ۱ در این آیه با تأکید فراوان به مسألهٔ عدالت توصیه شده است. استفاده از کلمات «قوامین»، «آمنوا» و «قسط» نشان میدهد که قیام به عدالت، باید خوی و خصلت مؤمن گردد و هر نوع کارشکنی، تأخیر و جلوگیری از اجرای عدالت حرام است. (قرائتی، ۱۳۷۷، ج۲، ص ۴۶۹)
همچنین در جای دیگر میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، همواره قیامکننده برای خدا باشید و به عدالت گواهی دهید و هرگز دشمنی با قومی شما را به خلاف عدالت نکشاند. به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است.» ۲ این آیه در مقام بیان تأثیر بغض و دشمنی بر عدالت است و از مؤمنان میخواهد نسبت به دشمنان نیز عادل باشند و انتقام و کینهجویی را خارج از مسیر عدالت تلقی میکند.
در آیهٔ دیگر آمده است: «در دادوستدها، حق پیمانه و وزن را با عدالت ادا کنید. ما هیچ کسی را جز به اندازهٔ توانش تکلیف نمیکنیم و هرگاه سخنی میگویید، عدالت را رعایت کنید». ۳ به موجب این آیه، عدالت تکلیفی جدی برای مسلمانان در عمل و گفتار است، آنگونه که، روابط خویشاوندی نباید حق و عدل را تحت تأثیر قرار دهد.
در سورهٔ اعراف میخوانیم: «... خداوند هرگز به زشتی فرمان نمیدهد... و بگو پروردگارم مرا به عدل و داد فرمان داده است...» ۴ در این دو آیه، از واژهٔ «فحشاء» به عنوان جامع بدیها، و» قسط «به عنوان جامع خوبیها یاد شده است. به عقیدهٔ برخی نویسندگان، قسط در برابر تبعیض است، یعنی حق هر کس را به خود وی بدهند، نه به دیگری (همان، ج۴، ص ۳۶). به موجب این آیه پیامبران الهی به برقراری قسط و عدالت مأمور شدهاند.
قرآن مجید میفرماید: «... فرمان یافتهام تا میان شما به عدالت حکم کنم». ۵ به موجب این آیه، برقراری عدالت از جمله وظایف اساسی ادیان الهی و پیامبران تلقی شده است. در جای دیگر آمده است: «هرگاه میان مردم داوری میکنید، به عدل حکم کنید» ۶ به موجب این آیه قاضی و حاکم باید عادل باشد. در این آیه، بر رفتار عادلانه و دور از تبعیض در جامعهٔ اسلامی تأکید شده است. به عبارت دیگر دو اصل امانتداری و عدالت، از اصول اساسی ادارهٔ جامعه است که اولی به ثروتها و مسؤولیتها و دومی به نحوهٔ رفتار با مردم در ادارهٔ حکومت و قضاوت اشاره دارد.
در فقه امامیه نیز عدالت فردی مورد توجه قرار گرفته است. دیدگاه فقها در این خصوص را میتوان به سه دسته تقسیم کرد. برخی بر این اعتقادند که عدالت، کیفیتی نفسانی است که لازمهاش تقوا و مروت است. گروهی دیگر، عدالت را ترک معاصی به ویژه معاصی کبیره دانسته و گروه آخر عدالت را مشابه قائلین نخست دانسته، اما بر این باورند که این کیفیت در نفس فرد ملکه شده است. (لاریجانی، ۱۳۸۵، ص ۳۶)
محقق نراقی در تعریف عدالت معتقد است: «عدالت عبارت از ملکهای است که موجب انقیاد و اطاعت قوهٔ عملی از نیروهای عقل میگردد، به نحوی که هیچ کاری از آدمی سر نزند، مگر به فرمودهٔ عقل، و این در صورتی حاصل آید که ملکهٔ عدالت در وجود آدمیان استوار و مستقر گردد، به گونهای که همه حرکات و اعمال انسان به روش اعتدال و اتصال صورت پذیرد». (نراقی، ۱۴۰۸، ج۱، ص۲ ۸۵)
برخی نویسندگان با اشاره به تعاریف مختلف از عدالت فردی در فقه امامیه، معتقدند: این واژه در زمانها و مکانها چنان متنوع و متکثر است که به تعریف جامع و مانع درنمیآید و عقل زمانه و عرف است که مصادیق ورع و مروت و نظایر آن را مشخص مینماید و تعریف محقق نراقی، عمق و غنای افزونتری مییابد. (اصغری، ۱۳۸۸، ص ۶۵)
شهید مطهری در اهمیت قاعدهٔ عدالت مینویسد: «اصل عدالت از مقیاس اساسی اسلام است. عدالت در سلسلهٔ علل احکام است، نه در سلسلهٔ معلولات، نه این است که آنچه دین گفت، عدل است، بلکه آنچه عدل است، دین میگوید.» (مطهری، ۱۴۰۳هـ. ق، ص ۱۴)
اعتقاد به اصل عدل در گرایشهای فقهی و فتوایی تأثیر بزرگی خواهد داشت. با بررسی اجمالی متون فقه استنباط میشود که احراز عدالت در حاکم، قاضی، امام جماعت و شاهد ضروری است و آن هم ناشی از اهمیت امر ولایت بر مسلمانان و حفظ و حمایت از حقوق مردم در عرصههای مختلف است.
سخن از عدالت از شروع تشکیل جوامع انسانی تا کنون، و اهمیت آن در آموزههای دینی، به ویژه در قرآن کریم به عنوان راهنمای ابدی انسانها، نشان از بزرگی این مفهوم، شکوه آن در افکار بشریت و تأثیر شگرف آن در شکلگیری ارتباطات معقول و موجه بین انسانها است. عدالت، غایتی است که رسیدن به کمال آن، کمال مطلقی است که غایت آفرینش انسان است.
انتهای پیام/
در حقیقت عدالت همواره به عنوان یک آرمان، مورد توجه حکومتها، گروههای سیاسی و نحلههای فکری بوده و بر همین مبنا، تحقق قسط و اقامهٔ عدل از جمله رسالت انبیای الهی محسوب شده است. در مذهب تشیع، عدالت از اصول مذهب و به عنوان میزان و سنجش است. این در حالی است که عدالت نزد فلاسفهٔ یونان امری انتزاعی تلقی شده و در مسیحیت از اندیشههای دینی فاصله گرفت. در دورهٔ رنسانس، عدالت با امنیت، آزادی، عهد و پیمان و قرارداد اجتماعی پیوند خورد و لیبرالیسم با دغدغهٔ امنیت شکل گرفت. عدالت در دیدگاه مارکس رنگ اقتصادی به خود گرفت.
در چین باستان کنفوسیوس (پانصد سال پیش از میلاد مسیح) عدالت را «درستکاری و تقوای حاکمان» میدانست. افلاطون با اشاره به سه نظریهای که در زمان وی رایج بوده است، یعنی نظریهای که معنای عدل را ادای دین و حق را به حقدار رساندن، تلقی میکرد؛ نظریهای که عدالت را منافع فرمانروایان تلقی میکرد و نظریهای که عدالت را محصول توافق اجتماعی میدانست، بر این باور بود که عدل صفتی است که از تعادل سه قوهٔ تعقل، شهوت و غضب پدید میآید؛ در حقیقت، وی دادگری را در هماهنگی تواناییها و جنبههای گوناگون هستی آدمی میدید. (کاظمی، ۱۳۸۶، ص ۱۳۶) وی همچنین عدل را به عنوان یکی از فضایل چهارگانهٔ با ارزش نزد یونانیان یعنی عدالت، حکمت، شجاعت و عفت تلقی کرده و عدالت را فضیلتی میدانست که در پرتو آن هر یک از سه گروه فقط به کار خویش مشغول باشند. (عنایت، ۱۳۵۱، ص ۳۲) از دیدگاه افلاطون، عدالت آرمانی است که تنها تربیتیافتگان دامان فلسفه به آن دسترسی دارند و با تجربه و حس نمیتوان به آن رسید. افلاطون، عدالت را در جامعهٔ با فضیلت جستجو کرد، و عدالت اجتماعی را در حکومت دانشمندان و خردمندان میدید. (کاتوزیان، ۱۳۷۶، صص ۳۶-۳۵) وی با توجه به بحران عدالت در آتن و اعدام سقراط، در کتاب «جمهور» به جستوجوی عدالت، جامعهٔ آرمانی و حاکمان عادل پرداخته است. از دیدگاه وی عدالت نوعی استعداد و تمایل درونی است که در انسان مانع بروز احساسات و انگیزههای شدیدی میشود که طالب منافع خصوصیاند. (کاظمی، همان، ص ۱۳۶)
افلاطون بر این عقیده بود که: «عدالت آن است که هر کس آنچه را حق اوست، به دست آورد، و حرفهای در پیش گیرد که استعداد و شایستگی آن را دارد» و «پرداختن به کار خود و پرهیز از دخالت در کار دیگران عین عدالت است.» (اصغری، ۱۳۸۶، ص ۲۵۸)
از نظر برخی نویسندگان، عدالت برای افلاطون حالت محوری دارد و با مفاهیمی چون حکومت خوب، فضیلت خویشتنداری، خرد و شجاعت در ارتباط است. (حقیقت، ۱۳۷۶، ص ۳۷۱)
ارسطو با نوآوری در بحث عدالت و تقسیم آن به عام و خاص، معتقد بود عدالت ملکهای است که افراد را قادر به انجام دادن اعمال عادلانه کرده و آنها را وادار به رفتار صحیح میکند. (ارسطو، ۱۳۶۴، ص ۱۲۸) ارسطو با طرح نظریهٔ «اعتدال» عقیده داشت که میتوان معیارهای خوب و بد را در جامعه عینیت بخشید. طبق این دیدگاه هر عملی باید میانهٔ افراط و تفریط واقع شود که طبعاً نسبت به افراد هر جامعه متفاوت خواهد بود. عدالت از دیدگاه ارسطو عبارت است از: «رفتار برابر با افراد برابر و رفتار نابرابر با افراد نابرابر.» (کاظمی، همان، ص ۱۴۹)
در همین رابطه عدالت به معنی خاص کلمه، برابر دانستن اشخاص و اشیاء است و فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را حق است، داد. (کاتوزیان، همان، ص ۳۷)
از نظر ارسطو، عدالتِ فردی، وضعیتی راسخ در روح است که فرد را قادر میسازد امورش را به خوبی انجام داده و به سامان رساند. عدالت اجتماعی نیز معنایی خاص از عدالت را بیان میکند و مفاهیمی چون تناسب و برابری در مقابل قانون را در خود جای میدهد. (حاجی حیدر، ۱۳۸۸، صص ۳۲ تا ۳۴)
ارسطو با طرح عدالت توزیعی و تبادلی بر این اعتقاد بود که در عدالت تبادلی، مساواتِ مطلق حاکم است، اما در عدالت توزیعی، فرضیهٔ اولیه، عدم مساوات انسانها در مسائل و امور اجتماعی است و ملاک اصلی در عدالت، استحقاق است. (حقیقت، همان، ص ۳۷۱)
سیسرون با طرح تقابل میان خردمندی و عدالت از نفع عمومی یا مشترک سخن رانده و در تعریف عدالت چنین میگفت: «باید به هر کس آنچه را سزاوار است داد، مشروط بر اینکه به منافع عمومی زیان نرسد.» (کاتوزیان، ۱۳۷۶، ص ۳۷) به عبارت دیگر، تعریف وی از عدالت، تعریفی غیرمقایسهای است که عدالت را در ملاحظهٔ وضعیت هر فرد به طور جداگانه بررسی میکند. (حاجی حیدر، همان، ص ۳۵) وی همچنین معتقد بود: «عدالت عبارت است از قانون طبیعی، و قانون طبیعی همه جا یکسان، تغییرناپذیر، ابدی و برای همگان و همهٔ دولتها الزامآور است. قوانین برای آنکه عادلانه باشند، باید با قانون طبیعی هماهنگ باشد.» (اصغری، همان، ص ۲۵۸)
به تدریج فلاسفه در دوران حاکمیت مسیحیت، با الهام از تعالیم مسیح، قاعدهٔ انصاف در رفتار را مطرح میکنند. در این دوران، افکار و ایدههای فیلسوفان باستان و از جمله موضوع عدالت، صبغهٔ دینی به خود میگیرد. سنت آگوستین (۳۵۴-۴۳۰) عدالت را انطباق با نظم الهی تعریف میکند و نظم اجتماعی با قانون الهی است (حاجی حیدر، همان، ص ۳۷). برخی نویسندگان در نقد مفهوم عدالت نزد آگوستین نوشتهاند: «وی نظام مطلوب این جهان را تا حد یک نظم محدود فایدهگرایانه تنزل میدهد. این نظام به روح و معنویات کاری ندارد و فرض را بر بیدادگری فاحش فرمانروایان نهاده و بر آن است که از این قدرت در راه بهرهکشی استفاده شود» (حقیقت، همان، ص ۳۷۲). به طور کلی عدالت در دورهٔ مسیحیت و قرون وسطی، با الهام از افکار افلاطون، ارسطو و مسیح (ع) رنگ و بوی دینی گرفت و با قانون طبیعی و دستورات الهی توجیه شد.
در دورهٔ مدرن و با رشد بورژوازی، افول فئودالیسم و پیدایش دولتهای ملی، عدالت با قدرت سیاسی پیوند خورد، در این دوران، ماکیاول، مظهر و نماد اندیشهٔ پیوند قدرت و عدالت شده، اخلاق از سیاست فاصله گرفته و نوعی نسبیت در عدالت مطرح میشود. (همان، ص ۳۷۳) توماس هابز با الهام از افکار ماکیاول در تعریف عدالت معتقد است: «انسانها قراردادهای منعقده را اجرا نمایند» (هابز، ۱۳۸۷، ص ۱۷۰) وی با تقسیم عدالت به مبادلهای، و توزیعی عقیده داشت: «عدالت مبادلهای به تساوی ارزش چیزهای موضوع قرارداد باز میگردد و عدالت توزیعی، به توزیع منافع مساوی بین افرادی که دارای لیاقت و شایستگی یکسانی هستند، میپردازد.» (همان، ص ۱۷۵)
با وجود آنکه نمیتوان نقش مؤثر هابز در انتقال مبنای عدالت از فضیلت به آزادی را نادیده گرفت. با افکار او قرارداد اجتماعی و قدرت حقوقی جایگزینی قدرت الهی و اخلاق شد، باید به این نتیجه قائل شد که سهم هابز در تحول مفهومی عدالت به واژهسازی محدود میشود و نه مفهومسازی. (حاجی حیدر، همان، ص ۳۸)
از نظر کانت، عدالت عبارت است از: «هر عملی که بنیادش بر این باشد که آزادی هر کس با آزادی همهکسان سازگار باشد» (اصغری، همان، ص ۲۵۹). به عبارت دیگر کانت با درآمیختن عدالت با اخلاق و فضیلت نتیجه میگیرد که عدالت مفهومی است که انسان به عنوان موجودی عقلانی به آن میرسد و فاقد جنبهٔ الهی و آسمانی است (کاتوزیان، همان، ص ۳۷۴).
در سال ۱۹۵۸ میلادی، جان رالز، فیلسوف آمریکایی با انتشار مقالهی» عدالت به مثابهٔ انصاف «موضوع عدالت اجتماعی را پررنگتر مطرح کرد. وی عدالت را «حذف امتیازات بیوجه و ایجاد تعادل واقعی در میان خواستههای متعارض انسانها، در ساختار یک نهاد اجتماعی» میداند. (ملکیان، ۱۳۷۶، ص ۸۲) جان رالز که از افکار کانت الهام گرفته است، در سال ۱۹۷۲ با انتشار کتابی تحت عنوان «نظریهای در باب عدالت» بر این باور بود که عدالت به نتایج تصمیمگیریهای منصفانه و انصاف به روش اخلاقیِ نیل به اصول عدالت مربوط است؛ انگیزهٔ عمل عادلانه، اخلاق و بیطرفی است و بر این اساس فایدهگرایی بنتام را مورد انتقاد قرار داد؛ رالز معتقد بود نهادهای اجتماعی باید به گونهای عمل کنند که اصول عدالت رعایت شود. به عبارت دیگر عدالت، فضیلت نهادهای اجتماعی است، نه اشخاص و افعال، و در نهایت اینکه نظریهٔ عدالت بر تحقق دو اصل آزادی فعالیت انسانها و برابری فرصتها استوار است. (نصری، ۱۳۸۲، صص ۳۸ تا ۴۲).
به موجب نظریهٔ رالز، وضعیتی ترسیم میشود که در آن قدرت و ثروت به صورتی متناسب میان اعضای جامعه توزیع شده و تک تک اعضای جامعه باید به طور منصفانه از دستاوردهای تولیدی بهرهمند شوند (همان، ص ۴۰) برای تحقق این نظریه، وجود دموکراسی مبتنی بر قانون، پذیرش حاکمیت چندفرهنگی و توجه به حقوق و آزادیهای سیاسی جامعه ضروری است. رالز بر این باور است که عادلانه نمودن نابرابریها باید مهمترین دغدغهٔ حکومتها باشد. برخی نویسندگان در ارزیابی و جمعبندی دیدگاه رالز دربارهٔ عدالت معتقدند: «تعیین جایگاهی برتر برای عدالت اجتماعی، پرداختن ویژه به عدالت فردی، ارائهٔ تصویری روشن از اصول عدالت، توجه به عنصر نیازهای اولیه در کنار عناصر لیاقت، برابری، حقوق و مهمتر از همه، گرهزدن آزادیهای فردی به مفهوم عدالت، از نوآوریها در توسعهٔ افق دید ما از عدالت به شمار میروند.» (حاجی حیدر، همان، ص ۵۰)
در قرآن کریم آیات زیادی در خصوص عدالت، نازل شده است. از جمله میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، همواره برپا دارندهٔ عدالت باشید...» ۱ در این آیه با تأکید فراوان به مسألهٔ عدالت توصیه شده است. استفاده از کلمات «قوامین»، «آمنوا» و «قسط» نشان میدهد که قیام به عدالت، باید خوی و خصلت مؤمن گردد و هر نوع کارشکنی، تأخیر و جلوگیری از اجرای عدالت حرام است. (قرائتی، ۱۳۷۷، ج۲، ص ۴۶۹)
همچنین در جای دیگر میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، همواره قیامکننده برای خدا باشید و به عدالت گواهی دهید و هرگز دشمنی با قومی شما را به خلاف عدالت نکشاند. به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است.» ۲ این آیه در مقام بیان تأثیر بغض و دشمنی بر عدالت است و از مؤمنان میخواهد نسبت به دشمنان نیز عادل باشند و انتقام و کینهجویی را خارج از مسیر عدالت تلقی میکند.
در آیهٔ دیگر آمده است: «در دادوستدها، حق پیمانه و وزن را با عدالت ادا کنید. ما هیچ کسی را جز به اندازهٔ توانش تکلیف نمیکنیم و هرگاه سخنی میگویید، عدالت را رعایت کنید». ۳ به موجب این آیه، عدالت تکلیفی جدی برای مسلمانان در عمل و گفتار است، آنگونه که، روابط خویشاوندی نباید حق و عدل را تحت تأثیر قرار دهد.
در سورهٔ اعراف میخوانیم: «... خداوند هرگز به زشتی فرمان نمیدهد... و بگو پروردگارم مرا به عدل و داد فرمان داده است...» ۴ در این دو آیه، از واژهٔ «فحشاء» به عنوان جامع بدیها، و» قسط «به عنوان جامع خوبیها یاد شده است. به عقیدهٔ برخی نویسندگان، قسط در برابر تبعیض است، یعنی حق هر کس را به خود وی بدهند، نه به دیگری (همان، ج۴، ص ۳۶). به موجب این آیه پیامبران الهی به برقراری قسط و عدالت مأمور شدهاند.
قرآن مجید میفرماید: «... فرمان یافتهام تا میان شما به عدالت حکم کنم». ۵ به موجب این آیه، برقراری عدالت از جمله وظایف اساسی ادیان الهی و پیامبران تلقی شده است. در جای دیگر آمده است: «هرگاه میان مردم داوری میکنید، به عدل حکم کنید» ۶ به موجب این آیه قاضی و حاکم باید عادل باشد. در این آیه، بر رفتار عادلانه و دور از تبعیض در جامعهٔ اسلامی تأکید شده است. به عبارت دیگر دو اصل امانتداری و عدالت، از اصول اساسی ادارهٔ جامعه است که اولی به ثروتها و مسؤولیتها و دومی به نحوهٔ رفتار با مردم در ادارهٔ حکومت و قضاوت اشاره دارد.
در فقه امامیه نیز عدالت فردی مورد توجه قرار گرفته است. دیدگاه فقها در این خصوص را میتوان به سه دسته تقسیم کرد. برخی بر این اعتقادند که عدالت، کیفیتی نفسانی است که لازمهاش تقوا و مروت است. گروهی دیگر، عدالت را ترک معاصی به ویژه معاصی کبیره دانسته و گروه آخر عدالت را مشابه قائلین نخست دانسته، اما بر این باورند که این کیفیت در نفس فرد ملکه شده است. (لاریجانی، ۱۳۸۵، ص ۳۶)
محقق نراقی در تعریف عدالت معتقد است: «عدالت عبارت از ملکهای است که موجب انقیاد و اطاعت قوهٔ عملی از نیروهای عقل میگردد، به نحوی که هیچ کاری از آدمی سر نزند، مگر به فرمودهٔ عقل، و این در صورتی حاصل آید که ملکهٔ عدالت در وجود آدمیان استوار و مستقر گردد، به گونهای که همه حرکات و اعمال انسان به روش اعتدال و اتصال صورت پذیرد». (نراقی، ۱۴۰۸، ج۱، ص۲ ۸۵)
برخی نویسندگان با اشاره به تعاریف مختلف از عدالت فردی در فقه امامیه، معتقدند: این واژه در زمانها و مکانها چنان متنوع و متکثر است که به تعریف جامع و مانع درنمیآید و عقل زمانه و عرف است که مصادیق ورع و مروت و نظایر آن را مشخص مینماید و تعریف محقق نراقی، عمق و غنای افزونتری مییابد. (اصغری، ۱۳۸۸، ص ۶۵)
شهید مطهری در اهمیت قاعدهٔ عدالت مینویسد: «اصل عدالت از مقیاس اساسی اسلام است. عدالت در سلسلهٔ علل احکام است، نه در سلسلهٔ معلولات، نه این است که آنچه دین گفت، عدل است، بلکه آنچه عدل است، دین میگوید.» (مطهری، ۱۴۰۳هـ. ق، ص ۱۴)
اعتقاد به اصل عدل در گرایشهای فقهی و فتوایی تأثیر بزرگی خواهد داشت. با بررسی اجمالی متون فقه استنباط میشود که احراز عدالت در حاکم، قاضی، امام جماعت و شاهد ضروری است و آن هم ناشی از اهمیت امر ولایت بر مسلمانان و حفظ و حمایت از حقوق مردم در عرصههای مختلف است.
سخن از عدالت از شروع تشکیل جوامع انسانی تا کنون، و اهمیت آن در آموزههای دینی، به ویژه در قرآن کریم به عنوان راهنمای ابدی انسانها، نشان از بزرگی این مفهوم، شکوه آن در افکار بشریت و تأثیر شگرف آن در شکلگیری ارتباطات معقول و موجه بین انسانها است. عدالت، غایتی است که رسیدن به کمال آن، کمال مطلقی است که غایت آفرینش انسان است.
انتهای پیام/