شناسهٔ خبر: 42023807 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرنامه دانشجویان ایران | لینک خبر

روایت اسارت از زبان پزشک آزاده

باورکردنی نبود نه‌تنها برای خانواده‌ها بلکه همرزمان هم باور نداشتند که با فردی نحیف، شکنجه دیده و زخم‌خورده با صورتی استخوانی مواجه شوند.

صاحب‌خبر -

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» به نقل از فارس؛ قصه آزادگان با همه ظرافتش قصه‌ای چند بُعدی است، آن روزهای دور که امروز سالروز آن روزهاست، دلم آرام و قرار نداشت و آخرین وسایل ارتباط‌جمعی به پیشرفتگی امروز نبود، تنها تلفنی ثابتی که آن‌هم بسیار محدود و کم بود.

پدران و مادرانی که سال‌ها صبوری پیشه کرده بودند، کم‌طاقت شده بودند و دل‌هایشان به پرواز درآمده بود البته همه این‌گونه بودند اما پدرها و مادرها بیشتر.

پدران و مادرانی که سال‌ها رادیویی بر کمر بستند تا شاید خبری از عزیز دلبندشان بشنوند، نامه‌هایی که با آرم صلیب سرخ جهانی به دست پدر و مادری می‌رسید و از شوق خبر دلبندشان ده‌ها و شاید صدها بار می‌خوانند و باز هم آرام و قرار نمی‌گرفتند، انگار دوست داشتند کاغذ نامه خود به زبان بیاید و حرف بزند، در کنج خانه و پستوی دل چه مادرانه‌هایی با نامه داشتند ، دیگر بماند.

۲۶ مرداد ماه، جنب‌وجوشی در شهر راه افتاد بود که قابل وصف نیست، کافی بود اعلام شود آزاده‌ای در حال ورود به شهر است این سیل جمعیت بود که پیاده و سواره خود را به مسیری می‌رساند که قرار بود آن آزاده بیاید.

اما باورکردنی نبود نه‌تنها برای خانواده‌ها بلکه همرزمان هم باور نداشتند که با فردی نحیف و شکنجه دیده و زخم‌خورده با صورتی استخوانی مواجه شوند.

یادمان بماند چیزی که بر آزادگان گذشته است حتی فکر و تصور آن برای همه سخت است، آزادگان عزیزی که کم صحبت هستند و یادگار آن ایام را برای خدای خود امانت نگه‌ داشته‌اند.

احمد مظفری متولد ۱۳۴۳ شهر اشکنان که یکی از آزادگان سرافراز شهرستان لامرد در گفت‌وگو با خبرنگار فارس از استخبارات عراق و تونل‌های وحشت در دوران اسارت خود می‌گوید.

وی با بیان اینکه در فروردین‌ ماه ۱۳۶۱ به‌ عنوان بسیجی به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شدم، گفت: در اردیبهشت‌ ماه ۱۳۶۱ و پیش از آغاز عملیات بیت‌المقدس در جاده آبادان به خرمشهر که در سن ۱۶ سالگی بودم، به اسارت درآمدم و پس از دو روز ما را با دست و چشم‌ بسته، از بصره به بغداد انتقال دادند.

مظفری افزود: در استخبارات عراق در اتاقی بسیار تنگ و تاریک تعدادی بالای رزمندگان کشورمان که اسیر شده بودند حضور داشتند که جایی برای نشستن همه نبود و باید تعدادی می‌ایستادن و تعدادی می‌نشستند.

این آزاده سرافراز هشت سال دفاع مقدس گفت: پس از اردوگاه بغداد ما را به اردوگاه عنبر عراق انتقال دادند که در آنجا پذیرایی نیروهای بعثی عراق تونل وحشت بود که با چوب و شلاق بر بدن اسرا می‌زدند.

مظفری خاطرنشان کرد: پس از انتقال اسرا به اردوگاه موصل، نماز جماعت در آن اردوگاه ممنوع بود و در صورتی‌که نیروهای بعثی مشاهده می‌کردند با کابل‌های شلاقی به جان ما می‌افتادند.

مظفری آزاده سرافراز هشت سال دفاع مقدس پس از ۱۰۰ ماه اسارت در تاریخ ۲۶ مردادماه به همراه سایر آزادگان به وطن بازگشت و پس از استخدام در آموزش‌وپرورش در کنکور ۱۳۷۵ در رشته پزشکی قبول شد و پس از فارغ‌التحصیلی در رشته پزشکی بازهم در نقاط محروم کشور مشغول خدمت به مردم شد و پس‌ از آن با حضور در زادگاه خود -شهر اشکنان- همچنان در حال خدمت و طبابت مردم است.

نظر شما