در حالی که انتظار میرفت پس از امضای توافقنامه صلح میان امریکا و گروه طالبان در افغانستان و آغاز خروج نظامیان امریکایی و ناتو از افغانستان، از شدت خشونتها کاسته شود و این کشور به سوی آغاز مذاکرات بینالافغانی و صلح گام بردارد، خشونت طالبان همچنان رو به افزایش است.
تازهترین آمارها نشان میدهد که در شش ماه نخست سال ۲۰۲۰ هزارو ۲۱۳ غیرنظامی در افغانستان کشته و هزارو ۷۴۴ تن دیگر زخمی شدهاند. از سوی دیگر، طالبان در پنج ماه گذشته بیش از ۵ هزارو ۹۰۰ حمله در افغانستان انجام داده، در حالی که دولت افغانستان، هزارو ۶۰۰ حمله داشتهاست. در تازهترین حملات شهری طالبان که برخلاف تعهدات این گروه با امریکاست، طالبان با یک خودروی بمبگذاریشده به ریاست امنیت ملی ولایت سمنگان حمله کرد که ۱۱ کشته و بیش از ۶۰ زخمی برجای گذاشت.
با وجود همه مکانیزمهایی که برای آغاز مذاکرات بینالافغانی در نظر گرفتهشدهاست، از جمله کاهش خشونتها و رهایی زندانیان دو طرف، به عنوان دو مسئله اساسی، اینکه چرا طالبان بر شدت حملات خود افزوده و به درخواستها برای آتشبس و کاهش خشونتها وقعی نمیگذارد، جای سؤال و نگرانی است. واقعاً طالبان چه هدفی را دنبال میکند؟
اولین نکته اینکه مقصر ادامه این خشونتها و خونریزیها، امریکا و مذاکرهکنندگان این کشور با گروه طالبان است. توافقنامه صلحی که امریکا با طالبان امضا کردهاست، از یکسو، ناقصترین توافقی است که میتوانست این کشور امضا کند و از سوی دیگر، این توافقنامه کاملاً یکجانبه و بدون حضور دولت افغانستان بودهاست. نکته جالب اینکه امریکا در این توافقنامه یکجانبه، تعهداتی به طالبان داده که در صلاحیتهای دولت افغانستان بودهاست؛ از جمله رهایی ۵ هزار زندانی. نکته جالب و سؤالبرانگیز دیگر این است که امریکا این توافقنامه را با طالبان به امضا رسانده، در حالی که هیچ تعهد و مکانیزمی برای کاهش خشونت و برقراری آتشبس در آن وجود ندارد.
متأسفانه قسمت عمدهای از این مشکلات، به رویکرد و برخورد زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه امریکا برای صلح افغانستان بازمیگردد؛ کسی که جان بولتون، مشاور پیشین امنیت ملی امریکا در کتاب جنجالی خاطراتش، نوشته که دونالد ترامپ از زلمی خلیلزاد یاد کرده و گفتهاست: «شنیدم او یک شیاد است، گرچه برای این کار به یک شیاد نیاز داریم.» بر این اساس، توافقنامه صلح امریکا با طالبان یک شیادی و فریب بیش نیست و طبیعی است که این توافقنامه نمیتواند افغانستان را به صلح برساند.
نکته دوم اینکه طالبان یک گروه مستقل نیست که بتواند به یک تصمیم واحد و اجرایی برسد. هسته رهبری این گروه در پاکستان قرار دارد و بدون در نظر گرفتن نقش، جایگاه و منافع این کشور در روند صلح افغانستان، قطعاً این روند به سرمنزل مقصود نخواهد رسید.
مسئله سوم، امتیازگیری طالبان در مذاکرات بینالافغانی آینده و تحت فشار قرار دادن دولت افغانستان برای قبول خواستها و پیششرطهای این گروه است. گزارشهایی وجود دارد که طالبان با تشدید حملات خود، حتی طرح سقوط سه ولایت فراه، قندز و غزنی را روی دست داشتند تا به امتیازات بیشتری در میز مذاکرات دست یابند. نشانههایی وجود دارد که طالبان با این تحرکات خود به دنبال به دست آوردن قدرت حداکثری و در نهایت احیای مجدد امارت اسلامی خود در افغانستان است. موضوع دیگر اینکه دولت افغانستان با آزادی نزدیک به ۶۰۰ زندانی طالبان که اسامی آنها در اختیار این دولت قرار گرفته، به دلیل خطرناک بودن این زندانیان و ارتکاب جرمهای جنایی مخالفت کردهاست. دولت افغانستان از طالبان خواسته به جای این ۶۰۰ زندانی طالبان، یک فهرست دیگر را ارائه دهد.
نکته چهارم، عدم فرمانبرداری طالبان محلی در سراسر افغانستان از هسته رهبری این گروه در پاکستان است. هشدارهایی وجود دارد که برخی از شاخههای طالبان، چون شبکه حقانی با برخی گروههای تروریستی بینالمللی، چون سپاه صحابه، لشکر جنگوی و لشکر طیبه آمادهاند فعالیت خود را زیر نام گروه داعش آغاز کنند.
همه این مسائل، روند صلح افغانستان را به یک کلاف پیچیده و چندوجهی تبدیل کرده که حل آن، نهتنها کاری سخت و طاقت فرساست که رسیدن به آن در زمانی کوتاه، امکانپذیر نیست. بر این اساس، آنچه امریکا در افغانستان پیش میبرد و امیدواریای که خلق میکند، سرابی بیش نیست. در این شرایط، برای بهبود وضعیت کنونی افغانستان، تقویت دولت و نیروهای امنیتی این کشور برای مقاله جدی با ناامنیها و دفاع از مردم، تنها راه موجود است. این دولت و جریانهای داخلی افغانستان باید از یک موضع قدرتمند و قوی وارد مذاکرات با طالبان شود.
نظر شما