سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: ما به دنبال اصالت هستیم. زندگی مدرن، هنر مدرن، شغلهای مدرن یا بسیاری چیزهای دیگر که رنگ و بوی امروزی دارند، برای ما خوشایند هستند، اما در میان تمام اینها ممکن است اصالت برایمان جذابتر باشد. به عبارتی هر چیز مدرنی که میبینیم و خوشمان میآید، بدون اصالت برایمان چندان مهم نباشد. در این میان شاید اصالت را با آن چه دیگران به عنوان الگو در اختیار افکارمان گذاشتهاند اشتباه بگیریم.
گشتن به دنبال اصالت و هویت
گشتن به دنبال اصالت و هویت
ممکن است به خوب بودن یا نبودن اثر هنری که هنرمندش را نمیشناسیم تردید کنیم، هر چند که اثر هنری روبهرویمان باشد و از دیدنش و زیباییاش لذت ببریم! در این صورت ممکن است به محض اینکه از جایی نام هنرمند او را پیدا میکنیم، همه چیز هویت دیگری برایمان پیدا کند، به ویژه که آن هنرمند، یک هنرمند سرشناس و مشهور باشد. این اتفاق را بارها درباره دیگران تجربه کردهام، همانطور که برای خودم اتفاق افتاد.
هنگامی که در گالریها و نمایشگاههای گروهی هنرمندان شرکت میکنم، وقتی اثری نظرم را جلب میکند، ناخودآگاه به دنبال نام هنرمند آن هستم، گاهی نام هنرمند را که معمولاً کنار آثار، در جایی نوشته شده است میخوانم نسبت به اثر شناخت بیشتری پیدا میکنم. شاید این از احساس اعتماد به باور ضعیف خودم باشد که در آن چه تشخیص دادهام تردید دارم. این تردید در بسیاری از جاهای دیگر زندگی با بسیاری از ما هست، همراه بسیاری از ما در تمام کره خاکی.
این نگاه، به دنبال اصالت و پیشینه گشتن را به دنبال دارد. اینکه بدانیم کدام موردی که مد نظرمان است، هویت محکمتر و قویتری دارد و کدام مورد هویت ضعیفتر؟ این نگاه با من بود تا روزی که در یکی از نمایشگاههای عکس با آن روبهرو شدم.
اثر برایت مهم است یا نام هنرمند؟
تابلوی زیبایی از عکسی با بزرگنمایی زیاد و ابعادی بزرگ من را سوی خودش کشاند. عکس نمایی از شمع بود که فتیله آن در اثر سوختن خیلی اتفاقی به شکل قلبی درآمده بود. آن روز به دنبال عکاس آن تابلو بودم. روی نوشته کنار آن نام یکی از عکاسان حرفهای کشور نوشته شده بود. وقتی نام او را دیدم، با خودم گفتم درست تشخیص دادم، اثر بسیار خوب و زیبایی است که هنرمندانه عکاسی شده است! از این عکاس تا آن لحظه عکسهای بسیاری دیده و تعریفها شنیده بودم. فقط نکتهای برایم تعجب داشت چیدمان نمایشگاه به گونهای بود که آثار هنرمندان سرشناستر در دیوارهای خاصی به نمایش گذاشته میشد، ولی این اثر با آن عکاس سرشناسش در میان آثار بخش هنرمندان تازهکار و غیرسرشناس قرار داشت. سراغ تابلوی دیگر رفتم و به عکس دیگری عمیق شدم؛ تصویری زیبا از برگهای پاییز با زاویهای خاص و منحصربهفرد را نشان میداد. میخواستم به سراغ تابلوی دیگر روی دیوار روبهرویی بروم که یکی از مسئولان نمایشگاه به تابلوی کناری نزدیک شد. نوشتهای را که نام هنرمند را رویش نوشته شده بود برداشت و با تکه کاغذ دیگری عوض کرد. تکه کاغذ را که از روی دیوار برداشت کنار تابلویی برد که میخواستم سویش بروم. آن را کنار عکس بزرگی که رویش نصب شده بود، چسباند. وسوسه شدم دوباره به تابلوی شمع و فتیله سر بزنم و نام هنرمندش را بخوانم. نوشته شده بود: مهدیس رحمانی.
این هنرمند را نمیشناختم، تنها چند اثر دیگر از او در همین نمایشگاه وجود داشت. آن روز از خودم خجالت کشیدم. شهرت یک نام توانسته بود برایم آنقدر مهم باشد که نگاهم را به اثر هنرمند تغییر داده بود. کسی چه میداند، شاید اصالت و هویت این هنرمند تازهکار چیزی از آن هنرمند سرشناس کم نداشت، ولی مشهور نبودن و آوازه نداشتن کنونیاش باعث میشد تا در نگاهها ندرخشد؛ و اگر هم بدرخشد شاید با گذشت زمان بسیار یا زحمتها و کوششهای بزرگ. در این فکر بودم که رفتم کنار تابلوی هنرمند سرشناس و عکسی را که از اعماق اقیانوسی گرفته بود دیدم. زیبایی وصفنشدنی آن و نگاهش به موضوع، خاص و عمیق بود. ولی هنوز در فکر قضاوتی بودم که به دلیل آوازه او درباره عکس و اثر دیگری داشتم. در این چالش بودم که متوجه شدم دختر نوجوانی کنار تابلوی شمع ایستاده است و با شخص دیگری عکس یادگاری میاندازد. از رفتار و حرفهایشان پیدا بود که آن دختر نوجوان، مهدیس، عکاس همان تابلوی شمع و فتیله است. دیگر به راستی افکارم درباره اصالت اثر هنرمندان و شهرت آنان به چالش افتاده بودم.
اسیر شهرتها نشویم
شاید اگر ولفگانگ آمادئوس موتسارت، آهنگساز و موسیقیدان اتریشی که در سه سالگی استعداد عجیب موسیقی خود را نشان داد، تا هنگامی که به سن بزرگسالی برسد جدی گرفته نمیشد، دنیا هماکنون از اثرات مفید او بر موسیقی جهان بیبهره بود. توجه به ماهیت واقعی، کورکورانه اسیر شهرتها و برداشتهای تکراری نشدن و باور به آن چه خود خوب و درست مینماید بیآنکه نیازی به مهر تأیید داشته باشد، از پیامهای بزرگ من در نمایشگاه آن روز بود.
نظر شما