شناسهٔ خبر: 40506651 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

کتاب رهبری الکس فرگوسن؛ بخش برتری

Pooya Gh.B

صاحب‌خبر -

   تکه هایی از بخش برتری:

   هر کس تعریف مشخصی از رسیدن به "سطح جهانی" دارد. اگر روزنامه بخوانید یا به تلوزیون دقت کنید، میبینید که ظاهراً همه جا پر از فوتبالیست هایی در سطح جهانی شده است. از نظر من، امروزه فقط 2 بازیکن در سطح جهانی هستند؛ لیونل مسی و کریستیانو رونالدو. بازیکن های عالی زیاد و بازیکن های خوب هم خیلی خیلی زیاد هستند. سایر بازیکن ها میتوانند خود را برای لحظاتی در سطح جهانی نمایش دهند، مثلاً گل خارق العاده ای بزنند، پاس فوق العاده ای بدهند یا تکل جذابی بزنند. من یکسری معیار ذهنی برای درجه بندی بازیکنان دارم. معیار شخصی من توانایی آنها در استفاده از دو پا، تعادل، رفتارشان در تمرین، بازی یکدست در طول چندین فصل پیاپی، مهارتسان در بازی در موقعیت های مختلف و قابلیت درخشان کردن هر تیمی که به آن وارد میشوند. افرادی که ذره ای در این ها کم بیاورند، سایرین محسوب میشوند.

   امروزه، تعداد بازیکن های خوب خیلی زیاد است؛ ولی مطمئناً همین بازیکن های خوب هم قبول دارند که اختلاف سطح شان با سطح مسی و رونالدو بسیار زیاد است. قصد تحقیر یا نقد هیچ کدام از فوتبالیست های بزرگی که طی 26 سال کار در منچستر یونایتد دیدم را ندارم ولی فقط 4 تا از آنها در سطح جهانی بودند: اریک کانتونا، پل اسکولز، رایان گیگز و کریستیانو رونالدو. در میان این نفرات، رونالدو درخشان تر بود و همیشه جذابیت نهایی را اضافه میکرد.

   بخشی از فرایند ایجاد برتری در سازمان این است که با دقت موفقیت را تعریف کنید. من همیشه در تعیین اهداف مشخص و بلند مدت دقت به خرج میدادم. هیچ وقت نمیگفتم:" باید این فصل لیگ و دو تا جام دیگر را ببریم."  اولاً این کار پیام اشتباهی به بازیکن میدهد، چون خیلی خودبزرگبینانه و متکبرانه است. دوماً فشار زیادی به افراد وارد میکند و مزیتی هم ندارد. سوماً همه را مستعد ناامیدی میکند. راحتتر این است که بگوییم:" در منچستر انتظار این است که همه بازی ها را ببریم." 

   تغییر دیدگاه نسبت به اهداف هم گاهی حیاتی میشود. اگر اوضاعتان خوب نباشد، درست کردن اوضاع به نظر غیر ممکن میرسد. وقتی سال 2001 در بازی مقابل تاتنهام با نتیجه سه بر صفر عقب بودیم، اوضاع این طور به نظر میرسید. در فاصله بین دو نیمه که رختکن کاملاً ساکت بود گفتم:" گل اول را بزنید تا ببینیم چه میشود." به آنها نگفتم:" 45 دقیقه وقت داریم تا چهار گل بزنیم." چرا که چنین چیزی غیر ممکن به نطر میرسید. وقتی برای رفتن به زمین وارد تونل شدیم، تدی شرینگهام_ بازیکن سابق ما که حالا باریکن تاتنهام بود_ سر هم تیمی هایش فریاد کشید:" نگذارید سریع گل بزنند." او میدانست که اگر بخواهیم عقب افتادگی را جبران کنیم چقدر خطرناک میشویم. ما در نهایت توانستیم آن یک گل را بزنیم  و بدین ترتیب غیر ممکن ممکن شد و توانستیم 4 گل دریگر نیز بزنیم. شگفت انگیز بود.

   

نظر شما