تعریف غلط از فرهنگ و اصولاً مشخص نبودن اهداف و برنامههای فرهنگی در ورزش کار را به جایی میرساند که فقط نامی از فرهنگ در پیشوند باشگاه باقی میماند. عنوانی برای گرفتن هزینههای آنچنانی با هدف بسط و گسترش فرهنگ در ورزش کشور، اما اتفاقی که میافتد چیزی غیر این است و باید اعتراف کرد، بودجهای که صرف گسترش فرهنگ میشود دقیقاً بیفرهنگی، بیاخلاقی و حتی فساد در ورزش کشور را رواج میدهد.
چرایی این اتفاق تلخ را میتوان از لابهلای حرفهای رئیس سابق فدراسیون فوتبال پیدا کرد، جایی که میگوید: «وقتی میآییم فرهنگ را کنار باشگاه میگذاریم و برایش بودجهای هم در نظر میگیریم. آن بودجه فقط خرج کسانی میشود که بوق بزنند و هوچیگری کنند و علیه تیم مقابل شعار بدهند. باشگاهها باید لفظ فرهنگی را از سردر خود بردارند، چون اتفاقی فرهنگی در باشگاه نمیافتد. مدیر یک باشگاه به دنبال بقای خودش و تیمش است.»
حرفهای دادکان دقیقاً همان چیزی است که سالهاست درد بیدرمان و معضل حل نشدنی ورزش کشور است. دردی که سالهاست رسانهها آن را فریاد میزنند، اما گوش شنوایی برایش پیدا نمیشود. کار فرهنگی در ورزش ایران به چاپ بنر و برشور در مناسبتها خلاصه شده و کسانی هم که متولی این امور هستند کوچکترین نشانی از فرهنگ ندارند. باشگاهها که جای خود دارد در خود فدراسیونها و وزارت ورزش هم نمیتوانید آدمی فرهنگی پیدا کنید که دغدغه فرهنگ و رشد آن را در ورزش کشور داشته باشد.
در این میان خوب میدانیم که بودجه هنگفتی به عنوان کار فرهنگی در طول سال دریافت میشود، بودجهای که کسی به درستی نمیداند چگونه و کجا هزینه میشود که اوضاع فرهنگ ورزش کشور اینگونه نابسامان است و باید برایش مرثیه سرود. این نابسامانی وقتی بیشتر عیان میشود که مدیری، چون دادکان هم صدایش در میآید از این همه بیفرهنگی. از اینکه اتاق فکر و فرهنگ باشگاهها در اختیار لیدرها و بوقچیهاست و آنها هر طور که بپسندند برنامهریزی و اجرا میکنند. خب مشخص است وقتی برنامهریز و مجری کوچکترین بویی از فرهنگ و اخلاق نبرده، نتیجهای جز آنچه امروز شاهد آن هستیم هم نخواهیم دید. حالا آقایان وزارتنشین و فدراسیوننشین بیایند و باد در گلو بیندازند و سینه جلو بدهند که ما چه کردیم و چه. واقعیت این است که این آقایان به اسم گسترش فرهنگ فقط بودجه گرفتهاند و به مشتی معلومالحال میدان دادهاند. واقعیت این است که آقایان کار را خراب کردهاند، اینقدر خراب که بوی تعفنش بلند شده و حتی خودشان هم توانایی تحمل آن را ندارند.
این واقعیت تلخی است که ما مدتها قبل آن را فریاد زدیم و امروز کسی که از نزدیک با آن برخورد داشته آن را بیان میکند. تلخ است که اقرار کنیم فرهنگ تنها یک پیشوند است برای کسب بودجه و تلختر اینکه متوجه شویم این بودجه خرج هوچیگری لیدرها، بوقچیها و اطرافیانشان میشود برای در امان ماندن مدیران و خاموش کردن صدای اعتراضات سکوها که به سبب سوءمدیریتها بلند میشود.
معاونت فرهنگی وزارت ورزش دقیقاً کجاست؟ بخش فرهنگی باشگاههای ورزشی چه میکنند؟ اینها سؤالاتی است که پاسخ آن را میتوان به وضوح از شرایط فرهنگی حاکم بر ورزش کشور، به خصوص برخی رشتههای خاص دریافت. باید به این حقیقت تلخ اعتراف کرد که با این نوع سیاستگذاری فرهنگی راه به جایی نخواهیم برد. باید طرحی نو ریخت، باید فکری نو داشت و این اتفاقات با وجود مدیران و رؤسای امتحان پسداده امروز به هیچ عنوان محقق نخواهد شد. کار فرهنگی ورزش باید به دست کاردانش سپرده شود، والا از لیدر و بوقچیهای مدیران امروز ورزش چیزی بیش از آنچه میبینیم، دیده نمیشود.
نظر شما