«خودم را نه یک تئوریسین، که مشاهدهگر میدانم. همچون کسی که ابرها را نظاره و طبقهبندی میکند. هرگز میان سینمای مولف «خوب» و سینمای عامهپسند و تجاری «بد» تمایزی قائل نبودم. با هیچیک از این دو مخالفتی نداشتم. چرا که در سطحِ فیزیکال، روابط شنیداری دیداریِ هر دو یکسان است». این نقل قول از «میشل شیون» به اهمیت همه ژانرها در سینما اشاره دارد. ممکن است یک مخاطب خاص هم از یک فیلم فاخر لذت ببرد و هم به تماشای یک اثر عامه پسند بنشیند و تاویلهای خاص خودش را داشته باشد. مثلا ممکن است ما همزمان هم موسیقی پاپ گوش دهیم و هم موسیقی سنتی یا کلاسیک. با اینکه امروزه مخاطبان همه چیز را امتحان میکنند، اما فارغ از این واقعیت، نباید آنها را به مخاطب عام و خاص تقسیم کرد.
این مقدمه، بر مهم بودن حتی عامهپسندترین ژانر سینما یعنی «کمدی» اشاره دارد. اهمیتی که باعث خلق زیباترین آثار هنری در تاریخ و ژانر کمدی شده است. ژانری که با شوخی، حرفهای جدی خود را میزند. از بیلی وایلدر، کارگردان بزرگ تاریخ سینما نقل شده است که: «اگر میخواهی به مردم حقیقت را بگویی یا با شوخی این کار را بکن یا تو را میکشند». در این پرونده نگاهی به بهترین آثار سینمای کمدی ایران پس از انقلاب میاندازیم. با زومجی همراه باشید.
در ادبیات طنز، هجو و هزل و مطایبه وجود دارد و این شاخههای ادبی جزو گونههای خنداندن در ادبیات است. در ادبیات کلاسیک فارسی، طنز در میان آثار نویسندگان دورههای مختلف به اشکال گوناگون وجود داشت. در صدر این افراد، عبید زاکانی پدر هنر طنز در ادبیات فارسی است. وقتی طنز تبدیل به مدیوم تلویزیون و سینما میشود کمدی نام دارد. سینمای کمدی عموما در گیشه مخاطبان زیادی را جذب خود میکند. فروش بالای این فیلمها نشاندهندهی استقبال عموم است و در اکثر این فیلمها، فروش و سود حرف اول را میزند. موفقیت تجاری همواره یکی از معیارهای نگاه به فیلمها، بهخصوص فیلمهای کمدی بوده اما برای بسیاری از منتقدان این ویژگی(فروش گیشه) مسئلهای کم ارزش در نقد و بررسی اثر محسوب میشود. بااینحال در تاریخ سینما این ژانر موفق به تولید آثاری ارزشمند و تأثیرگذار شده است.
جریان سینمای کمدی ایران با وجود اینکه در طی فعالیت خود از ابتدا دچار تغییرات فراوانی در ظاهر شده است، اما در زیربنا و شکل ساختاری خود چندان تغییری نکرده است. بهتر است بگوییم که این تغییرات آنچنان هم بنیادین نبودهاند و تنها در فرم و پرفورمنس این فیلمها تغییراتی پدید آمده است. سینمای کمدی ما از «دایی جان ناپلئون» ناصر تقوایی گرفته تا «فیلمهای صمد» اثر پرویز صیاد و تا به امروز که آثار سخیفی را شاهد هستیم، همگی به ما توان بازاندیشی و تأمل درخود و در جامعه معاصر ایران را بخشیده است، که درنهایت میتوان آن را شیوهای از اندیشیدن و تجربه کردن دنیای مدرن قلمداد کرد.
طنز یکی از جدیترین پارادایمهای تفکر است، اما از سوی دیگر برخی معتقدند گرایش مردم ما به آثار طنز برای گریختن از اندیشیدن و تفکر بوده است و به زبان ساده مردم به تماشای فیلم کمدی مینشینند تا از رنج تفکر دربارهی خود و زندگی بگریزند. میتوان همچنین به سینمای کمدی بهعنوان محصول یا کالایی مصرفی در جهت سرگرمی و اوقات فراغت در عموم نیز نگاه کرد.
در پیش از انقلاب فیلم های ایرانی کمدی بیشترشان در قالب تضادها و رویکردهایی که فیلمهای دسته پارادوکسها را میسازد، ساخته شدند. مانند: «دختر پولدار، پسر فقیر»، «مرد روستایی و شهر»، «آدم احمق و سوءاستفاده اطرافیان» و «آدمهای سنتی در موقعیتهای مدرن». یا مترادفهایی نظیر: «جدال دو نفر/خانواده بر سر پول و مقام»، «کلاهبرداری و دزدی»، «عاشقپیشهها و لاتها» و «کمدیهای مبتنی بر کلام» هستند. در دهه پنجاه مسائلی مانند کلیشههای جنسیتی و بازنمایی زن و بدن زنانه در فیلمها، نقشهای ثابت و همیشگی و تیپهای ثابت فیلمها مانند پدر پولدار و سختگیر، مادر دلسوز، رفقای سرخوش و دلپاک، نشانههای ثابت فیلمهای زرد آن دوران بودند که بازنمایی از آن را در دهه هشتاد نیز شاهد بودیم. پس از انقلاب و بعد از جنگ فیلمهای کمدی یا ساخته نمیشدند و اگر هم اندکی تولید میشدند دستخوش تغییرات ساختاری زیادی نسبت به کمدیهای دهههای قبل خود داشتند. دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، فیلمهای کمدی در فضایی اگزوتیک، خلاق، فانتزی و به دور از کلیشههای رایج دوران دهه چهل و امروزی بودند.
اما در سالهای اخیر مولفههای متفاوتی سینمای کمدی ایران را شکل میدهند. مولفههای همچون: بازنمایی گذشته ی پس از انقلاب به مثابه نوستالژی، جنگ، مشکلات داخلی، کمبودها و معضلاتی از این دست به مثابه امری خاطره انگیز، استفاده از نامها و ستارههای بزرگتر و متعددتر، استفاده از ظواهر لوکس زندگی، بهره بردن از موقعیت فیلمسازی در کشورهای همسایه برای استفاده از بازیگران زن بی کیفیت (که تنها به علت نداشتن حجاب یا نقشهای انحرافیای که عموماً بهشان محول میشود، و تضمینی برای فروش فیلمها هستند)، مواردی که باعث حجم زیادی از تولیدات بی کیفیت و بی اهمیت شده است؛ یا استفاده از بازیگرانی که عموماً از قاب تلویزیون بدون داشتن سابقهی آنچنانی در امر سینما وارد اینگونه کمدیها میشوند و حتی بعد از چندی حتی موفق میشوند فیلمهای خود را نیز بسازند.
نمادها و پارادایمهای تکراری که در اکثر فیلمهای این چند سال میشود دید، فیلمهای کمدی این سالها را را تبدیل به یک نوع فیلمفارسی سخیف و بی محتوا کرده که اصطلاح (فیلمهای شونه تخم مرغی) برازندهشان است. فیلمهایی سحطی و نازل که رکوردهای فروش را جابهجا میکنند اما چیزی برای عرضه به مخاطب ندارند و ابتذال و تنزل سطح سلیقه مخاطب را به همراه دارد. فیلمهای معروف و پرفروشی همچون: مطرب، هزارپا، تگزاس، سامورایی در برلین، رحمان 1400، پاستاریونی، پارادایس، کلمبوس، مصادره، خالتور، آینه بغل، 50 کیلو آلبالو، من سالوادور نیستم و.... که براساس همین فرمولهای ذکر شده ساخته شدهاند.
البته دراینمیان فیلمهای قابل اعتنایی نیز همچون: جهان با من برقص، خجالت نکش، خرگیوش، دایره زنگی، سن پطرزبورگ و ورود آقایان ممنوع و... نیز تولیده شدهاند. فیلمهایی با قواعد و داستانی خارج از کلیشه و فرمولهای طنز امروزی که مبتنی بر موقعیت و تضادها و شخصیتهایی سوار بر قصهای استوار روایت شدند. قصه مهمترین الگو برای پرداخت کمدی چه متکی بر موقعیت چه متکی بر شخصیت است که این روزها حلقه مفقوده فیلمهای کمدی است. رسیدن به طنز موقر، متین و تلنگر زننده که فرد یا جریانی را تمسخر و تحقیر نکند مانند "اجاره نشینها" از داریوش مهرجویی که جزو آثار بسیار خوب و فاخر کمدی است سخت و دشوار است. آثاری که به ندرت خلق و ماندگار میشوند. با هم به بهترین فیلم های کمدی ایرانی نگاهی میاندازیم. همراه ما باشید.
بهترین فیلم های کمدی ایرانی
اجاره نشینها - 1365
نویسنده و کارگردان: داریوش مهرجویی
مهرجویی که با ساخت فیلم «گاو» در سال ۱۳۴۸ یکی از سرمداران موج نوی سینمای ایران شده بود، پس از انقلاب مدتی از ایران مهاجرت کرد، اما چند سال بعد بازگشت و به فیلمسازی پرداخت. او فیلم کمدی اجارهنشینها را در دورانی که فیلمهای کلیشهای و شعارزده، فضای سینمای ایران را گرفته بود ساخت. اجارهنشینها کمدیای سطح بالا و پرمایه است که در گذر از سه دهه همچنان جایگاهش را حفظ کرده و علاوهبر منتقدان و مخاطبان جدی سینما، مردم عادی هم دوستش دارند و با لذت تماشایش میکنند.
فیلمیدلنشین با ارجاعات سیاسی و اجتماعی فراوان که قصه یک آپارتمان قدیمی را در نماد ایران و افراد ساکن را نیز که هر کدام نماد یک طبقه و نمونه از جامعه است را به تصویر میکشد، که برای بازسازی این آپارتمان به یک وحدت جمعی از هر قشر نیاز است. داستان فیلم درباره یک آپارتمان در حاشیه تهران است که مالکش فوت کرده و وارث یا وارثانش معلوم نیست و اداره امور آپارتمان و مستاجرها را مباشر مالک درگذشته که خود نیز ساکن همین ساختمان است به عهده گرفته و قصد دارد با همکاری یک مشاور املاک محلی، ملک را تصاحب کند. خانه نیازمند تعمیرات اساسی است ولی بی توجهی عباس آقا مباشر (عزتاله انتظامی) که قصد تصاحب خانه را دارد، باعث میشود تا به رغم تلاشهای دیگر ساکنان، کار از کار بگذرد و خانه بر ساکنانش فرو ریزد.
فیلم نه مانند کمدیهای الان سحطی بلکه طنزی چندلایه و عمیقی است که در ورای ظاهر ساده و سرراستش به دلالتهای اجتماعی و سیاسی گوناگونی اشاره دارد و دقیقا به اتکای همین مفاهیم درونی است که تا امروز سرپا مانده است. اجارهنشینها حتی یک پلان اضافه ندارد و داستان از نظر دراماتیک ابعاد مختلفی دارد که روی یک موضوع ابزورد و جفنگ شکل گرفته است، تاثیری از نمایشنامههای پوچگرا مثل آثار یونسکو و آلبی که در زیر متن فیلم یک تراژدی طنزآمیز است. فیلمنامهای که ساختار آن قرص و محکم و درست و حسابی باشد و بیانگر روحیات خاص ملتی باشد، طی سالهای طولانی پایدار و ماندگار خواهد بود. و در پایان حسرتی که بر دل ما میماند این است که کاش این فیلم تبدیل به یک جریان کمدی میشد که با الهام و تاثیر از آن امروزه فیلمهای کمدی غنیتری داشتیم.
آدم برفی - 1373
نویسنده و کارگردان: داود میرباقری
آدم برفی به مدت 3 سال توقیف بود و این موضوع بر متن و حاشیهای که فیلم عنوان میکرد بیشتر دامن میزد. گویی میرباقری در آن سالهای دور مسئله مهاجرت و مشکلات آن را به درستی پیشگویی و مطرح کرده بود. اینکه یک ایرانی به هر ترفند و خاری که شده است تصمیم به کوچ از وطن خود بگیرد دردی است که فیلم به خوبی نشان میدهد. فیلم دو داستان موازی را پیش برده و با هم تلفیق میکند.
ابتدا مردی ایرانی به نام عباس خاکپور (با بازی اکبر عبدی) بر صحنه میآید که برای گرفتن ویزای ایالات متحده به ترکیه رفته است اما موفق به اخذ ویزا نمیشود. از سوی دیگر زنی (با بازی آزیتا حاجیان) است که در ترکیه زندگی میکند و در هتل محل اقامتش کار میکند و نمیتواند به ایران بازگردد. عباس تصمیم میگیرد با پوشیدن لباس مبدل و به بهانه ازدواج با یک مرد آمریکایی ویزای آمریکا را بگیرد، اما رفته رفته با دیدن دنیا (آزیتا حاجیان) دلبسته او میشود و تصمیم میگیرد به ظاهر سابق خود برگردد و بالطبع فکر سفر به آمریکا را از سر خود بیرون میکند تا درنهایت با دنیا به ایران برگردد. گروه حرفهای بازیگران نیز در ماندگاری این فیلم بی تاثیر نبوده است؛ از «اکبر عبدی»، «پرویز پرستویی»، «داریوش ارجمند»، تا «مهدی فتحی» و «آزیتا حاجیان»، نقشهای خود را به استادی در این فیلم ایفا کردهاند.
ای ایران – 1368
نویسنده و کارگردان: ناصر تقوایی
«ای ایران» یكی از چند فیلمی است كه به مناسبت دهمین سال پیروزی انقلاب اسلامی سفارش داده شد. لحن و ساختار این اثر نزدیكی غریبی به «داییجان ناپلئون» دارد. در بحبوحه انقلاب گروهبان مكوندی (اکبر عبدی) به ماسوله میرود و مردم را آزار میدهد. او برای آن كه منطقه تحت نفوذش از شهرهای دیگر كم نیاورد حكومت نظامیاعلام میكند. كسبه بازار، معلمها و دانش آموزان مدرسه با او مقابله میكنند و فرزندش را میآزارند. همزمان با فرار شاه از كشور به پاسگاه تحت فرماندهی او كه جشنی به بهانهی ارتقای درجهی مكوندی در آن برپا است، هجوم میبرند و بساطش را به هم میریزند.
تقوایی كه قبلا در «دایی جان ناپلئون» تبحر خود را در كار با مضامین طنزآمیز نشان داده بود، در «ای ایران» استبداد و دیكتاتوری را به هجو میكشد. در اینجا نیز او از فضا و معماری ماسوله استفاده زیبا و بكری میكند. در شرایطی كه تقوایی عدم علاقهاش را به نمادگرایی نشان داده بود، در اینجا برای تعمیم هجویه سیاسیاش به نماد و بیان تاویلگونه رو میآورد. از ضعفهای فیلم وجه کاریکاتوری فیلم است که آنگونه که تقوایی انتظار داشته درنیامده و غلوآمیز از کار درآمده است. ظلمهای مکوندی و کلاً شخصیت او آن چیزی نشده که تقوایی میخواسته است.
خطکشی واضح تقوایی میان آدمهای فیلم و عدم توانایی کارگردان در تعریف منسجم داستان باعث شده «ای ایران» ناکامترین فیلم تقوایی باشد؛ اما جالب اینجا است فیلم برخلاف دیگر آثار سازندهاش، قهرمان واحدی ندارد. بلکه تمامیاهالی روستا به نقش قهرمان و گروهبان در نقش ضدقهرمان ظاهر شده است. از این نظر به تعبیر خود تقوایی، فیلم از نظر فرم، با الهام از «رزمناو پوتمکین» اثر تاریخی سرگئی آیزنشتین، ساخته شده است. اگر دقت کنیم «رزمناو پوتمکین»، تنها فیلم تاریخ سینماست که یک قهرمان ندارد بلکه یک ملت قهرمان آن هستند. هرچند «ای ایران» ده سال پس از سرنگونی نظام شاهنشاهی ساخته شده و سفارشدهنده هم یک نهاد فرهنگی وابسته به نظام جمهوری اسلامیاست، اما تقوایی کوشش کرده تا ضمن رعایت احتیاطآمیز شرایط روز، اثرش را به فیلمی در نقد رابطه دوسویه قدرت و مردم تبدیل کند. یعنی همان دیدگاهی که در «دایی جان ناپلئون» داشت،اما فیلمنامه شلوغ و حوادث فرعی باعث شده تا نوعی آشفتگی بر فضای کلی آن حاکم شود.
بی پولی - 1386
نویسنده: حمید نعمتاله،هادی مقدم دوست
کارگردان: حمید نعمتاله
بیپولی داستان به اضمحلال رفتن جوانی به نام ایرج « بهرام رادان» است که به واسطه غرور کاذب و زندگی نمایشی خود تا پای از دست رفتن زندگیاش و همسرش پیش میرود. فیلم با عروسی ایرج و شکوه «لیلا حاتمی» آغاز میشود. ایرج، طراح لباس است و در کار خودش ماهر و زبردست است. در ابتدا اوضاع زندگی ایرج و شکوه خوب است زیرا ایرج شغل خوبی دارد و در کار خودش یکی از بهترینها است. زندگی اما آنقدری که در ابتدا مساعد بود، خوب پیش نمیرود و بازگشت پسر کارفرمای ایرج که در فرانسه طراحی لباس آموخته، باعث میشود که شرکت بهتدریج با طرحهای ایرج مخالفت کند و او اخراج میشود. ایرج اما نمیخواهد کسی بفهمد که بیکار شده، و بیکاری را لطمه به غرور خود میداند. از همین رو این موضوع را پنهان میکند، و بیکاری و بی پولی او را به سقوطی شخصیتی و مادی میبرد.
نعمتاله که با فیلم «بوتیک» توانست موقعیت خود را بهعنوان یک فیلمساز خوب در سینمای ایران بسازد، در بی پولی از موضوع مهمی در جامعه جوان ایران پرده بر میدارد. وقتی غرور جوان ایرانی به واسطه بیکاری شکسته میشود، سرپا کردن و انگیزه دادن برای شروع به این جوان شکست خورده توسط جامعه و اطرافیان معضلی است که نعمتاله به خوبی به تصویر میکشد. فیلمساز بهخصوص در نیمه ی اول فیلم تلاش میکند تا جای ممکن از اغراقهای نمایشی بیهوده دوری کند و فضایی رئال را به تصویر بکشد و کمدی خود را روی همین پایه و اساس استوار کند. اتفاقاً این کار خوب هم جواب میدهد و در ابتدای فیلم، یک کمدی موقعیت درست و حسابی را شاهد هستیم. جایی که کمدی در دل سنگین ترین وقایعی که میتوانند برای یک زوج جوان رخ بدهند، بروز پیدا میکند و اتفاقاً خندهدارترین قسمتهای فیلم، دقیقاً تلخ ترین جاهای آن است. همان سکانسهایی که ایرج به همراه دوستان بیکارش در دفتری، اوقات خود را سر میکنند. فیلم در این قسمت ساده و روان پیش میرود و بازی بازیگران هم کاملاً دور از اغراقهای آزاردهنده است.
هیچ - 1388
نویسنده و کاگردان: عبدالرضا کاهانی
فیلم «هیچ» درباره ی مردی با اشتهای سیری ناپذیر و خوشخوراکی است که قصد دارد با زنی ازدواج کند که بچههای زیادی دارد و فقیر است و این ازدواج بهانهای باشد که دیگران به پر خوری او دیگر گیر ندهند. کاهانی که با فیلم «بیست» جایزههای داخلی و خارجی زیادی را دریافت کرده بود با دومین فیلم بلند خود یعنی «هیچ»، طنزی تلخ و ابزورد را ساخته است. فیلمیکه زندگی قشر فرودست جامعه را به تصویر میکشد. تصاویری که میتواند هم مارا بخنداند یا مانند بعضی از سکانسها با احساسات ما بازی کند.
این فیلم با سانسور در ایران کران شد اما همچنان مجوز نمایش در خارج از کشور را ندارد. پس از این فیلم بود که قانون دریافت مجوز خارجی برای نمایش فیلمها در خارج از ایران وضع شد و این اولین فیلمی بود که مجوز خارجی دریافت نکرد. «هیچ» تنها در یک سانس در جشنوارهٔ بیست و هشتم فیلم فجر برای اهالی مطبوعات نمایش داده شد که با استقبال روبهرو گردید. معاونت سینمایی که پیش از آن هیچ را به خاطر سیاهنمایی توقیف اعلام کرده بود، ترجیح داد آن را رفع توقیف کند و در نوروز ۱۳۸۹ در سینماها اکران شد.
«هیچ» یک رئالیسم اجتماعی است و در آن حقایقی بر ملا میشود که بیشتر مختص قشر فرودست است. قشری که کار میکند، زحمت میکشد، با جامعهی مدرن تقریبا بیگانه و و از قدیم میل به سنت گرایی داشته است. مولفههایی که در فیلم به خوبی دیده میشود مانند: نیت کردن دختر برای تکان خوردن بچه ی درون شکم یا فوتبال بازی نکردن یکتا، که از نگاه نادر و شوهرش کاری خلاف عقل و شرع است. فیلم حتی در نام خود اشارهای از ابزورد را در خود دارد.
بعضیها گمان میکنند که اثر کاهانی فاقد معنا و بسیار پوچ است اما اگر با ریشه یابی دقیق به فیلم بنگریم متوجه میشویم که کاراکترهای هیچ، در لا به لای دیالوگهای خود حرفهایی میزنند که ریشه در تفکر عمیق دارد.حتی کادر بندیهای دوربین دارای معناهای متعددی است برای مثال موقعی که نادر از خانه ی عفت فرار میکند نمای متحرک زیبایی از بالای در داریم که نشاندهندهی بیهودگی و بی مصرفی وی است. نکته دیگری که در فیلمنامه بسیار قوت دارد، سیری ناپذیری انسان است. یعنی با بر آورده شدن باری از خواستههایش، نیازهای جدید در وی شکوفا و در نتیجه بهدنبال برآورده کردن خواستههایش میرود.
خواب تلخ - 1383
نویسنده و کارگردان: محسن امیر یوسفی
امیر یوسفی در اولین تجربه خود فیلم «خواب تلخ» را میسازد. داستان درباره مرده شوری است که بعد از یک عمر همنشینی با مرگ حالا احساس میکند زمان مرگ خودش فرا رسیده است. اسفندیار شخصیت اصلی «خواب تلخ» محور کلی فیلم است. کسی که در دنیای واقعی نیز یک مرده شور است.
شوخ طبعی ویران کننده فیلمساز، هر جایی که فضا به خاطر موضوع و محتوای خود سنگین میشود، به داد فیلم میرسد و به روند حرکت فیلم حیاتی دوباره میبخشد. اسفندیار هم مثل بسیاری از مشتریان سابقش حالا حضور فرشته مرگ را احساس میکند اما آن چیزی که باعث میشود با یک اثر متفاوت روبهرو باشیم گفت و گوهای صمیمانه اسفندیار با فرشته مرگ یا همان عزرائیل است. عزرائیلی که ازطریق یک تلویزیون سیاه و سفید با اسفندیار سخن میگوید. همین همنشینی و حضور است که او را به فکر میاندازد در پی عذرخواهی و طلب بخشش از کسانی باشد که عمری تحت سلطهاش بودند و در فرمانروایی کوچکش یعنی قبرستان روستا گاهی آنها را آزار داده است. به همین خاطر به سراغ «دلبر» همکار دیگرش در گورستان و کسانی چون قبرکن و جوان مسئول آتش زدن لباسها میرود تا از آنها به خاطر برخوردهای تند خود طلب بخشایش کند. نتیجه این حس مومنانه قبل از مرگ یک سلسله سکانسهای خنده دار هم هست که بازیگران غیرحرفه ای فیلم بهصورت درخشانی آن را اجرا میکنند.
بیشتر ماجراهای این فیلم که در ۱۹ اپیزود روایت میشود، در گورستانی قدیمیو کهنه در شهر «سده که بیش از هشتصد سال عمر دارد اتفاق میافتد. همهی آدمهای فیلم از اسفندیار گرفته تا قبرکن، مردهشور زن و مردی که لباس مردهها را میسوزانند، نابازیگرند و در نقش واقعی خود ظاهر شدهاند. «خواب تلخ»، از نظر ساختار روایی در سینمای ایران، فیلمیمتفاوت و آوانگارد است و امیریوسفی در آن با رویکردی طنزآمیز به شکاف مدرنیته و سنت در جامعهی ایران پرداخته است.
خواستگاری - 1368
نویسنده و کارگردان: مهدی فخیم زاده
مهدی فخیم زاده، سابقه طولانی بهعنوان نویسنده بازیگر و کارگردان در تئاتر، تلویزیون و سینما را دارد. او که نقشی کوتاه در فیلم «اسرار گنج دره جنی» اثر «ابراهیم گلستان» بهعنوان بازیگر را داشت، بعد از تجربههای فراوان در سال 1366 با فیلم «مسافران مهتاب» شناختهتر شد. فخیم زاده دو سال بعد فیلم «خواستگاری» را با موضوع عشق در پیری با بازی «ثریا قاسمی» و «هادی اسلامی» به تصویر کشید.
داستان فیلم درباره پیرمردی است که چندین نوه و فرزند دارد و همسرش هم سالها پیش مرده است. او تصمیم میگیرد دوباره با پیرزنی که خود نیز نوه دارد ازدواج کند. این خواسته او موافقین و مخالفین زیادی دارد. فرزندان او ابتدا مخالفت میکنند ولی بعد سعی میکنند که او را در راه خواستهاش، که زندگی با پیرزن همسایه است یاری دهند. پسر پیرزن مخالف شدید این ازدواج است گرفتاریهایی در این رابطه برای پیرمرد ایجاد میکند. یک روز دوستان پیرمرد تصمیم میگیرند که به او کمک کنند و به همین جهت پیرزن را نیز که خواستار این ازدواج است میدزدند.
دایره زنگی - 1386
نویسنده: اصغر فرهادی
کارگردان: پریسا بخت آور
پریسا بخت آور با سریال «پشت کنکوریها»و «من یک مستاجرم» بهعنوان کارگردان در این عرصه چهره شد. سپس اولین فیلم سینمایی خود را به نام «دایره زنگی» با نویسندگی «اصغر فرهادی» ساخت. داستان فیلم درباره «شیرین» با بازی «باران کوثری» است که با «محمد» با بازی «صابر ابر» که نصب کننده ی آنتن و ماهواره است آشنا شده است. شیرین فقط تا بعدازظهر فرصت دارد تا هزینهی صافکاری اتومبیلی را که زیر پایشان است تأمین کند چرا که شیرین جرأت ندارد اتومبیل تصادفی پدرش را بدون تعمیر به خانه بازگرداند.
«محمد» که برای کار به یک مجموعهی مسکونی دعوت شده، صادقانه برای کمک به شیرین ساکنان مجموعه را به نصب ماهواره ترغیب میکند تا پول لازم را برای «شیرین» به دست آورد؛ اما مخالفت یکی از ساکنان مجموعه با نصب ماهواره کار را پیچیده میکند. ورود به مجموعهی آپارتمانی، «شیرین» و «محمد» را با شخصیت و روحیات متفاوت و متضاد ساکنانش که برشی از جامعهی متوسط است مواجه میسازد. هیچ یک آن نیستند که به نظر میرسند. سرانجام روز به پایان میرسد و ناگهان «شیرین» ناپدید میشود. «شیرین» که روز را با سرقت پیکان آغاز کرده، بعد از بالا کشیدن حاصل رنج «محمد» و کف رفتن پول، زیورآلات خانوادههای مختلف مجموعه، با درآمد قابل توجهی آن را به پایان میرساند.
فیلم با اینکه تمام مشخصات سینمای عامهپسند را دارد اما در زیرمتن خود دارای نگرش ژرف اجتماعی و بررسی ناهنجاریها و تضاد و تقابلهاییست. موقعیت افراد و انسانهایی که حتی اگر نخواهیم بهصورت نمادین با آنها برخورد کنیم حداقل بهطور اتفاقی بازگوکننده نوع زندگی، افکار، عقاید، علامت سؤالها و واکنشهای خام ماست به این روند که از بیپاسخ بودنمان در قبال مسائل مطرح در نظام فعلی دنیا حکایت دارد. دراینمیان البته ماهواره و موضوع آپارتمان و آپارتماننشینی شاید بهعنوان دو مؤلفه از میان همه گزینههای موجود مایه ایجاد و شکلگیری این پارادوکسها و تقابلهاست.
سن پطرزبورگ - 1388
نویسنده: پیمان قاسم خانی
کارگردان: بهروز افخمی
تجربه عجیب همکاری بین پیمان قاسمخانی و بهروز افخمی تبدیل به فیلمی عجیبتر در ژانر کمدی شده است. افخمی که با فیلمهای «عروس» و «شوکران» خود را بهعنوان کارگردانی خوب معرفی کرده بود، بعد از فیلم ناموفق «فرزند صبح» تصمیم به ساخت سن پطرزبورگ با بازی «محسن تنابنده» و «پیمان قاسم خانی» گرفت.
علاوهبر انتخاب بازیگران صحیح، فیلم از کست خوبی نیز برخوردار است. تورج اصلانی بهعنوان فیلمبردار، کارن همایونفر بهعنوان آهنگساز و مستانه مهاجر در نقش تدوین، باعث شده فیلم دارای لحن کمدی قابل احترام و سطح خوبی از لحاظ فنی باشد. بخشهایی از اتفاقات این فیلم كاملا مستند است و فیلم براساس یك گنج واقعی كه در تاریخ روسیه وجود داشته است، طراحی شده و شوخیها بر مبنای همین حقیقت شکل گرفته است.
داستان فیلم درباره دو خلافکار آس و پاس به نامهای کریم و فرشاد است که بهطور خیلی اتفاقی سرنخی از گنج تزار روسیه (گنجی با کلید عقاب دو سر) به دستشان میرسد. آنها بعد از کلی کشمکش تصمیم میگیرند برای پیدا کردن گنج با یکدیگر همکاری کنند و در پی یافتن این گنج با اتفاقات جالبی روبهرو میشوند. فیلم در نوع شوخی لحنی بدیع و نو دارد که این نوع شوخیها بدون بازی تنابنده و قاسم خانی امکانپذیر نبود. اکت صورت تنابنده و قاسم خانی در مواجهه با یکدیگر و دست انداختن دیگران از این طریق فیلم را بهنوعی کمدی بدل کرده که نهتنها یکبار دیدنش کم است بلکه بارها دیدنش از مزه و طعم شوخیها کم نمیکند و شما را بارها میخنداند.
فیلم در زیرمتن نیز اتفاقات و حوادث را چه از نظر سیاسی، اجتماعی و چه از نظر جغرافیایی با نریشن «ناصر طهماسب» پر کشش و روان روایت کرده است. بارها زمزمه ساختن قسمت دوم این فیلم نیز به گوش رسیده است که تاکنون تصمیمیجدی از سوی قاسم خانی یا افخمی برای ساخت قسمت دوم به مرحله اجرا نرسیده است. امیدواریم این فیلم نیز تبدیل به یک سهگانه کمدی محترم که در سینمای ایران کمیاب است تبدیل شود.
لیلی با من است - 1374
نویسنده: رضا مقصودی و کمال تبریزی
کارگردان: کمال تبریزی
تبریزی که فارغالتحصیل رشتهی سینما و تلویزیون از دانشگاه هنر است در چهارمین فیلم بلند خود سراغ زیر ژانر کمدی جنگی رفت و «لیلی با من است» را با این تم ساخت. شوخی با جنگ یا شوخی در جنگ در آن سالها و سالهای اولیه تمام شدن جنگ موضوع حساس و ظریفی است که پرداختن به آن جسارت میخواست که تبریزی به خوبی از عهده آن برآمده است.
داستان فیلم درباره صادق مشکینی با بازی «پرویز پرستویی»، فیلمبردار تلویزیون است که بسیار زیاد از جبهه و جنگ میترسد. او برای اینکه بتواند از صندوق تلویزیون وام بگیرد تا خانهی نیمهساختهاش را تکمیل کند، باید برای فیلمبرداریِ فیلمیمستند از اسرای عراقی به منطقه جنگی برود. صادق شبانه وصیتی تنظیم میکند و فردا صبح بههمراه آقای کمالی (محمود عزیزی) عازم منطقه میشود و صادق برای اینکه پایش به جبهه و منطقهی جنگی و خط مقدم نرسد، حوادث عجیب و غریبی رقم میزند. همسر او لیلی با بازی «شهره لرستانی» خواب دیده که شوهرش در حین شکار یک تانک، زخمی میشود. صادق که بهطور ناخواسته و برای فعالیتهای فیلمبرداری مجبور شده است به جبهه برود هرچه میخواهد به عقب برگردد برعکس به خط مقدم نزدیکتر میشود و درنهایت تطهیر میشود.
جدا از شخصیت پردازی و فرهنگ کلامی فیلم که تا حدود زیادی در شکل گیری طنز گزنده فیلم کمک میکند، باید اذعان کرد که «لیلی با من است» فیلمی با هویت است. فیلمنامه محکمی دارد که در آن با قصه ای ایرانی و آدمهایی با فرهنگ و منش ایرانی مواجهیم. مردی از همین جماعت شهری به خاطر مشکلات مالی پایش به جبهه و جنگ باز میشود. او آدمیاست با همه ترسهایی که در یک آدم وجود دارد، مانند برخی از مردم که از جنگیدن میترسیدند و از جبهه هراس داشتند رفتار میکند. همه این شباهتها از او که در فیلم صادق مشکینی نام دارد و پرویز پرستویی نقشش را بازی میکند، کاراکتری دوست داشتنی ساخته است. صد البته که پرستویی در این اثر خوش درخشیده و محمود عزیزی نیز در بسیاری از سکانسها خوب همراهیاش کرده است.
مهمان مامان - 1382
نویسنده: وحیده محمدی فر و داریوش مهرجویی
کارگردان: داریوش مهرجویی
مهرجویی بعد از کمدی «اجاره نشینها» فیلمهای جدی خوبی نظیر «هامون»، و سهگانه «سارا، پری، لیلا» ساخت که هر کدام آثار مهمی در کارنامه مهرجویی است. یکی از مهمترین خصیصههای مهرجویی در آثارش اقتباسهای ادبی اوست که اساسا موفق است. او در تجربه کمدی بعدی خود سراغ اقتباسی از کتاب «مهمان مامان» نوشته «هوشنگ مرادی کرمانی» رفت. این اقتباس درنهایت تبدیل به فیلمی پر بازیگر و متفاوت شد که مانند فیلم «اجاره نشینها»، گوشههایی از جامعهی ایرانی و عادات و رفتار آن را با استفاده از شخصیتهای مختلفی که شاید نمایندهٔ قشرهای مختلف جامعه ایرانی هستند، نشان میدهد. فیلم درنهایت موفق شد در بیست و دومین دوره جشنواره فیلم فجر، سیمرغ بلورین بهترین فیلم را دریافت کند.
داستان فیلم درباره خانوادهای است که مهمانی سرزده (تازه عروس و داماد) برای آنها میآید، اما چون وضع مالی خانواده خوب نیست، همسایهها دست به دست هم میدهند تا آبروی صاحبخانه را حفظ کنند. حضور تعداد بسیار زیادی پرسوناژ در محیطی نسبتا كوچك و تردد و رفتوآمد آنها باتوجهبه ریتم تند و پر حس و حال و باتوجهبه اینكه داستان در یك شب اتفاق میافتد و حفظ زمان و یكدستی صحنه و كنترل فضا، كار بسیار سخت و پیچیده ای است كه داریوش مهرجویی باتوجهبه سابقه اش در فیلم «اجاره نشینها» سربلند از ساخت آن بیرون آمده است.
«مهمان مامان» فیلمی بهشدت سهل و ممتنع است که شكل فیلمبرداری به طریقه دوربین روی دست در آن اصلاً به چشم نمیآید. میزانسن در «مهمان مامان» به شكلی باورنكردنی و به طرز كاملا ماهرانهای و بدون اینكه یك لحظه بیننده متوجه آن شود، اجرا شده است. و این اجرا با وسواسی كه در مهرجویی سراغ داریم، بهراحتی به دست نیامده است. این فیلم مجموعهی بی نظیری از بازیهای بیادماندنی است. گلاب آدینه تمام سعیاش را كرده تا كمتر از طوبی در «زیر پوست شهر» ظاهر نشود. حسن پورشیرازی ثابت میكند كه تواناییهایش در اوج میانسالی میتواند به چشم بیاید. پارسا پیروزفر، یکی از بهترین بازی كارنامه هنریاش را انجام داده است. نسرین مقانلو پس از بازی در انواع و اقسام فیلمهای درجه دو و سه اینبار خوب ظاهر میشود. بازی فریده سپاه منصور، آفرین عبیسی، ملیكا شریفی نیا، و امین حیایی جای تحسین دارد. بهر حال «مهمان مامان» فیلمی است که ثابت کرده، مهرجویی همچنان یكی از معدود كارگردانان فهیم و آگاه سینمای ایران است و حضورش در سینمای فعلی غنیمت.
مکس - 1383
نویسنده: پیمان قاسم خانی
کارگردان: سامان مقدم
سامان مقدم بعد از ساخت دو فیلم «سیاوش» و «پارتی» که مضامین سیاسی و اجتماعی را بهصورت انتقادی عنوان کرده بود، در سومین تجربه خود سراغ کمدیای به نام «مکس» رفته است. این فیلم نیز نوشته «پیمان قاسم خانی» است که حضور او بهعنوان نویسنده در تاریخ سینمای کمدی ایران بسیار چشمگیر و پررنگ است.
مکس» بعد از ۶ سال از وزارت ارشاد مجوز گرفت. همچنین در نمایش خانگی صحنههای زیادی از این فیلم سانسور شده بود. داستان فیلم درباره یک موقعیت اشتباه است که سهوی پیش میآید و اتفاقات بعدی را رقم میزند. خلاصه داستان این است که: در راستای سیاست دولت مبنی بر ترغیب متخصصان برجسته ایرانی شاغل در خارج کشور به بازگشت، مرکز علوم و تحقیقات موسیقی وابسته به وزارت ارشاد تصمیم به دعوت از یک آهنگساز و محقق سرشناس موسیقی مقیم نیویورک و رهبر ارکستر سمفونیک این شهر استاد مجید کسرایی به ایران میگیرد. دعوت نامه ای که برای استاد کسرایی ایمیل میشود با یک اشتباه در هجی نام خانوادگی به دست مجید کسرایی ملقب به «مکس»، شاعر و آهنگساز و خواننده آهنگهای کوچه و بازاری در کافه و رستورانهای ایرانی لس آنجلس میرسد. «مکس» با بازی «فرهاد آئیش» به ایران میآید و سوءتفاهم دوجانبهای شکل میگیرد. او تصور میکند که بالاخره استعداد و هنرش شناسایی و قدر نهاده شده است و در تهران هم فکر میکنند که او نابغهای است سنت شکن که دارد امکانات نهفته در موسیقی فولکلور ایرانی را کشف میکند و میخواهد این موسیقی را به دنیا معرفی کند.
«مکس» در مدت کوتاه حضورش در ایران با سادگی، محبت و پاکی اش، تأثیر مثبتی روی اطرافیانش میگذارد و باعث میشود آنها به شناخت تازهای از خود و دیدگاه جدیدی در مورد هنرمند و مفهوم ابتذال برسند. با نگاهی به فیلم «مکس» به نقاط ظریفی در نوع ارائه روایتی پی میبریم که هنوز رنگ نباخته است و مورد توجه قرار میگیرد؛ اتکای قصه فیلم به مفاهیم پشت اثر است که جلوه آشکاری دارند.
جوشش اصلی قصه که فرار مغزها است با تفاوتهای فکری نسلها در هم آمیخته و فیلمی را پدید آورده که از موسیقی و همچنین لحظههای کمدی بهعنوان عاملی جذاب بهره فراوانی برده است. این نگاه هوشمندانه بیشتر متوجه پیمان قاسم خانی نویسنده فیلمنامه است که معمولاً موقعیتی کمیک را برای لایههای عمیق اجتماعی در نظر میگیرد و از جسارت کافی برای پرداخت به چنین موضوعاتی برخوردار است. سازنده این اثر حتی برای جلوگیری از به وجود آمدن حواشی مختلف در همان لحظه اول و روی عنوان بندی، شخصیتهای فیلم را غیر واقعی میپندارد درحالی که با نگاه دقیقتر میتوان هر یک از آنها را به بخشی از رخدادهای اجتماعی مربوط دانست. به واقع، همخوانی موضوع مطرح شده در فیلم با شرایط اجتماعی روز آن دوره بسیار قابلتوجه است.
مرد عوضی - 1376
نویسنده: فرهاد توحیدی
کارگردان: محمدرضا هنرمند
محمدرضا هنرمند که قبل از ساختن «مرد عوضی» با فیلمهای «دیدار» و «دزد عروسکها» به شهرت رسیده بود، مرد عوضی را با نویسندگی «فرهاد توحیدی» و بازی «پرویز پرستویی» و «فاطمه معتمد آریا» ساخت. «مرد عوضی» از همان ابتدا با قرار دادن زندگی خسرو پذیرش (رضا ژیان) که یک نابغه در علم شیمی است اما زندگی فقیرانه و محقری دارد در مقابل زندگی داریوش جم (پرویز پرستویی) یک کارخانهدار ثروتمند اما نالایق، ریشههای روایت کمدیاش را میپروراند.
خسرو پذیرش، مخترع یک پودر جادویی لباسشویی، به یک کارخانه تولید پودر میرود تا با دیدن مدیرعامل، اختراعش را به تولید برساند اما در آسانسور دچار سانحه میشود. از طرفی دیگر داریوش مدیرعامل کارخانه هم سکته مغزی میکند و فوت میشود. در بیمارستان متخصص آن دو را عمل میکند و مغز دونفر را جابهجا میکند. خسرو را دفن میکنند و داریوش با مغز خسرو دوباره وارد زندگی میشود. در یکسو، خسرو است که در زیرزمین خانهاش به فرمول پودر جادویی دستیافته است و رؤیاهای بزرگ در سر میپروراند و همسرش شیرین (فاطمه معتمدآریا) که از این بلند پروازیها خسته شده و فقر امانش را بریده است،. در سوی دیگر، داریوش که کارخانهاش دچار بحران شده، اما غرور و نخوتی که با خود دارد او را نزد زیردستانش منفور کرده است و همسری که عاجزانه بهدنبال جلب محبت داریوش است، تضاد موقعیتهای دو کاراکتر، کارگردانی خوب هنرمند و بازی خوی پرستویی باعث میشود کمدی موقعیت زیبایی خلق شود که تماشایش خالی از لطف نیست.
مارمولک - 1382
نویسنده: پیمان قاسم خانی
کارگردان: کمال تبریزی
نوشتن از فیلم «مارمولک» هم کاری سهل است هم سخت، چرا که این فیلم از نگاه نگارنده بر قلههای سینمای کمدی ایران نشسته است. ترکیب پیمان قاسم خانی نویسنده و کمال تبریزی کارگردان و پرویز پرستویی بازیگر، معجونی خوش طعم است که مزه اش بارها برای شما لذتبخش میشود. نزدیک شدن به خط قرمزها و تابو شکنی در شوخی با روحانیت مرز باریکی است که روی آن ماندن و رد نشدن از آن، کار هر تیم سازنده ای نیست.
فیلم هم در شوخی در سطح، هم در معنا در زیر متن، پرداخت مناسبی دارد. این روزها جای خالی این نوع کمدی در فضای مسموم و مبتذل کنونی سینمای کمدی؛ حسابی احساس میشود. هنوز دیالوگهای رضا مارمولک بعد از گذشت هفده سال نهتنها در ذهن مانده است بلکه بهعنوان تیکه کلام جا افتاده است. از شوخی با پالپ فیکشن برادر تارِنتینو تا انواع راههای رسیدن به خدا مثل کف گرگی و فته پا، از دیالوگ "شیطان دهن شما را مورد عنایت قرار خواهد داد و شخصا بر شما تف میکند" تا دیالوگ "سلام بنده رو به مادر و خواهر ابلاغ فرمایید" و کلی دیالوگ دیگر که در ذهن کسانی که فیلم را دیده اند ماندگار شده است.
این فیلم درباره رضا مثقالی معروف به رضا مارمولک دزد سابقه داری است که بارها دستگیر و زندانی شده، اما در آخرین دستگیری، اتهام او سرقت مسلحانه است. رضا را به زندانی تحویل میدهند که رئیس آن آقای مجاور، احتمالاً برگرفته از نام و شخصیت ژاور در داستان بینوایان که مردی بسیار سختگیر و انعطافناپذیر است. او عقیده دارد باید آنقدر نسبت به مجرمان با روشهایی خاص سختگیری کند که حتی فکر اعمال خلاف به مغزشان نرسد؛ و معتقد است زندانیان را به زور هم که شده باید وادار به درستکاری کرد تا به بهشت بروند. رضا در حادثهای مجروح میشود و به بیمارستان خارج از زندان منتقل میشود. در آنجا لباس یک روحانی بیمار را میرباید و در لباس روحانیت موفق به فرار از بیمارستان میشود. او با مصونیتی که در لباس تازه پیدا کرده به یک شهرک مرزی میرود تا از این طریق و با گذرنامه جعلی از کشور خارج شود؛ اما با روحانیای که قرار بوده بهعنوان امام جماعت به آن روستا اعزام شود اشتباه گرفته میشود و امامت جماعت مسجد روستا را برعهدهاش میگذارند.
او با شیوههای خودش مردم را موعظه و راهنمایی میکند و چندین بار اعمال خلافکارانه اش به سوءتعبیر نیکوکاری قلمداد میشود. به هر حال در روستا مریدهای زیادی پیدا میکند و خود او نیز کمکم تحت تأثیر لباس و موقعیت جدید قرار گرفته و شخصیتش عوض میشود و در روستا نامش بر سر زبانها میافتد و به اعمال مثبتی روی میآورد تا اینکه آقای مجاور رئیس زندان که همه جا بهدنبال او میگردد، به سراغش میآید؛ اما او هم دیگر مایل نیست رضا را با دستبند دستگیر کند. فیلمی سراسر در بستر متضادها که براساس تضاد درونی و طبیعیِ ورود یک خلافکار بهعنوان عنصری خطرناک به جایگاه روحانی بهعنوان عنصری حاکمیت بخش و دارای جایگاه مشروعیت شکل میگیرد. ارجاع فیلم به کتاب «شازده کوچولو» اثر اگزوپری و موضوع اهلی شدن تعمیم درستی از موقعیتها و آدمهاست. رستگاری رضا مارمولک و قوس شخصیتی اش و تبدیل شدنش از یک دزد خلافکار به انسانی خیّر و شرافتمند باورپذیر و شیرین درآمده است.
همسر -1372
نویسنده و کارگردان: مهدی فخیم زاده
تقابل بین زن و شوهر موضوعی جدی است که شوخی با آن موقعیتی پارادوکسیکال را ایجاد میکند که فخیم زاده به خوبی این موضوع را دستمایه فیلم خود قرار میدهد. یکی از نقاط قوت این فیلم بازی خوب «مهدیهاشمی» و «فاطمه معتمدآریا» است. هاشمیکه با «مرگ یزدگرد» بیضایی، فعالیت حرفهای خود ر آغاز کرده بود، و همکاریهای خوبی نیز با داریوش فرهنگ در سینما را داشت، اینبار به خوبی از عهده نقشی که فخیم زاده برای او نوشته شده بود بر میآید. در مقابلش سیمین سینمای ایران (فاطمه معتمد آریا) نقش زنی قاطع و مدیر را به خوبی ایفا میکند.
داستان فیلم دربارهی زن و شوهری (شیرین و احمد) است که در شرکتی دارویی کار میکنند. «شیرین» به کمک دوستش از یک شبکه اختلاس پرده برمیدارد و در پی آن مدیرعامل شرکت از کارش برکنار میشود. مرد هم که معاونت شرکت را به عهده دارد، مطمئن است وی را به ریاست شرکت انتخاب خواهند کرد ولی هیئت امنا همسر او را برمیگزیند. مرد که تحمل ریاست همسرش را ندارد مشکلاتی در محل کار و در نتیجه خانواده به وجود میآورد. فخیم زاده در «همسر» دست روی موضوعی کلیدی یعنی مناسبات حرفهای زن و شوهر گذاشت. او زمانی این کار را کرد که نقش زنان رفته رفته در جامعه بیشتر میشد و تعامل شان با مردان بیشازپیش به چشم میآمد. او داستان زن و مردی را برای فیلمش انتخاب کرد که هر دو آرزوی ریاست داشتند. درنهایت زن رئیس شد و کل کل به اوج رسید.
«همسر» همچنان فیلمی تراز در سینمای ایران است که هم مورد توجه منتقدان بوده و هم مخاطبان. به جرأت آن را میتوان بهترین نمونه فیلمهای زن و شوهری دانست که ضمن کمدی بودن، حرفهایی جدی در دل داشت. فاطمه معتمد آریا به خاطر بازی در این فیلم، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن در جشنواره دوازدهم فجر را به دست آورد و مهدی فخیم زاده دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه را. فیلم در گیشه موفق بود و هنوز تماشایی است.
ورود آقایان ممنوع - 1390
نویسنده: پیمان قاسم خانی
کارگردان: رامبد جوان
«ورود آقایان ممنوع» سومین فیلم رامبد جوان بعد از دو تجربهی «اسپاگتی در هشت دقیقه» و «پسر آدم، دختر حوا» است. «جوان» که خود دوران بازیگری خود را بیشتر در ژانر کمدی گذرانده، در سومین فیلم بلند سینمایی خود با نویسندگی پیمان قاسم خانی و بازیگری رضا عطاران، طنزی شیرین و جذاب را ساخته است.
جذابیت فیلم بیشتر بر فیلمنامه آن استوار است. فیلمنامه ورود آقایان ممنوع به دور از هرگونه کلیشهای داستان دبیرستانی دخترانه و غیرانتفاعی را روایت میکند که دانش آموزان نمونهای دارد. خانم بیتا دارابی (با بازی ویشکا آسایش) که مدیر این دبیرستان است دیدگاهی فمینیستی و ضد مرد دارد. ازاینرو تاکنون ازدواج نکرده و اغلب دانش آموزان و همکارانش را از مراوده و ازدواج با مردها بر حذر میدارد. وی تاکنون اجازه ورود هیچ مردی را به حریم مدرسه اش نداده است. اما بهدلیل رقابت تنگاتنگ با مدیر یک دبیرستان پسرانه و بهدلیل آن که یکی از بهترین معلمانش بیمار است و نمیتواند به مدرسه بیاید برآن میشود تا یکی از معروفترین دبیران مرد درس شیمی با نام وحید جبلی (با بازی رضا عطاران) را برای تقویت هرچه تمام تر دانش آموزاناش که قرار است در المپیاد شیمی شرکت کنند استخدام کند. دانش آموزان تصمیم میگیرند بهنوعی علاقه ای بین خانم دارابی و این دبیر به وجود آورند و به همین منظور تدابیر مختلفی در این زمینه در نظر میگیرند. غافل از آنکه وحید، دل در گرو یاسمین معلم ادبیات مدرسه (با بازی بهاره رهنما) دارد دراینمیان، توجه پدر یکی از دختران مدرسه (با بازی مانی حقیقی) است که به خانم دارابی معطوف میشود.
این موقعیتها تعارضاتی را در مواجهه خانم دارابی با احساس درونی و وجه بیرونی خود به وجود میآورد. پیمان قاسمخانی و رامبد جوان این تعارضها را به خوبی ترسیم میکنند و ازاینرو میتوان ادعا کرد «ورود آقایان ممنوع» اثری به ذات کمدی است که میتواند از منظری درست به هدف خود یعنی خنداندن تماشاگر نزدیک شود.
اسب حیوان نجیبی است - 1389
نویسنده و کارگردان: عبدالرضا کاهانی
کاهانی قبلا با فیلم «هیچ» تجربه موفقی در خلق اتمسفر ابزورد در سینمای کمدی را داشته است. او اینبار با گروه بازیگران چهرهتر کمدی سیاهی تلخ و متفاوت خود را ساخته است. در سراسر فیلم «اسب حیوان نجیبی است» نوعی بی توجهی و بی هدفی را شاهد هستیم که شخصیتها را در برگرفته است.
روایت در یک شب و در مدت زمان محدودی میگذرد با اینحال ریتم فیلم بسیار مناسب است. داستان این فیلم درباره مجرمی به نام بهروز شکیبا (رضا عطاران) است که چند ساعت مانده به پایان مرخصیاش از زندان، تصمیم میگیرد در شب با به تن کردن لباس مامور نیروی انتظامی، به خانههای مردم برود و به بهانه مشکلات اخلاقی از آنها اخاذی کند. او برای اینکار سراغ خانهایی میرود که محل برگزاری یک جشن شبانه است و فرصت کم نظیری هست که برای این مسئله از آنها اخاذی کند. اما رفته رفته بر تعداد افرادی که مشکلات اخلاقی و اجتماعی دارند افزوده میشود و این در حالی است که همگی آنها به با مشکلات فراوان مالی و اجتماعی گریبانگیر هستند.
«اسب حیوان نجیبی است»دارای فیلمنامهای با کاراکترهای متعدد است. هر یک از این شخصیتها به واسطهی برخورد با بهروز شکیبا به مخاطب معرفی میشوند و بخشی از زندگی و دغدغهها و مشکلاتشان برای مخاطب روایت میشود. بعضا برخی از آنها نیز که برای دادن پول به بهروز شکیبا با مشکل مواجه میشوند، با او همراه شده تا پولی را برای آزادی خود جور کرده و در اختیار بهروز قرار دهند.
تمام شخصیتهای فیلم «اسب حیوان نجیبی است» به بهترین شکل ممکن پرداخته شدهاند و هر یک نشاندهندهی بخشی از جامعه و مشکلات آن بخش هستند. رضا عطاران یکی از بی نقصترین و مصممترین بازیهای عمرش را در این فیلم ارائه داده است. عطاران در این فیلم شخصیتی دو وجهی دارد. شخصیتی که هم میل به اخاذی دارد و هم میل به دلسوزی نسبت به همراهانش. غم و اندوه نهفته در چهره ی وی را باید به دو قسمت کلی تقسیم کرد، غمیکه در ابتدای امر ریشه و منشأ وجودی آن در تجسم گذشتهی تباه و ناهنجار خود و عذاب وجدانش از قانون گریزی در لباس قانون است که این غم و اندوه به یکباره در اواخر فیلم با مشاهدهی اینکه بدبختی همراهانش از او بسیار بیشتر است به یک حس ترحم و تاسف برای وضع جامعه تغییر جهت پیدا کرد؛ و حتی وی را قانع کرد تا از قید کفشی که از یکی از آنها اخاذی کرده بود بگذرد و آن را به دخترک بیخانمان بدهد. همچنین از قید همهی پولها که تمام شب را به خاطرش سگ دو زده بود که درواقع این پول همان هدف مامور قلابی در کل فیلم است را بزند و آن را به فرد معتاد قرض بدهد. حال اوج تراژدی و نقطهی اوج فیلم در جاییست که عطاران در پایان فیلم با دیدن وضع فلاکت بار همراهانش میفهمد که آزادی در این اجتماع از اسارت نیز بدتر است و به همین دلیل با آرامش و افتخار به زندانش باز میگردد و زندان را به اجتماع این چنینی ترجیح میدهد.
نان، عشق و موتور هزار - 1380
نویسنده: پیمان قاسم خانی وابوالحسن داودی
کارگردان: ابوالحسن داودی
ابوالحسن داودی که با سه فیلم کمدی «سفر جادویی»، «جیببرها به بهشت نمیروند» و «من زمین را دوست دارم» آثار موفقی را در گیشه ساخته بود، با همکاری پیمان قاسم خانی سراغ ساخت یک کمدی سیاسی در «نان، عشق، موتور هزار» رفت. «نان، عشق و موتور هزار» نزدیک به دو دهه، آخرین کمدی او باقی ماند. داودی دراینمیان «تقاطع» و «رخ دیوانه» را هم با فواصل نسبتا طولانی تولید کرد که هر دو پرفروش بودند اما کمدی نبودند.
«زادبوم» هم سالها در توقیف ماند و با تأخیر فراوان پخش شد. داودی بالاخره بعد هجده سال به ژانر کمدی برگشت و «هزارپا» را ساخت. در فیلم «نان، عشق، موتور هزار»، یارولی (اکبر عبدی) عموی باران (بهاره رهنما) كه تنها نگهدارنده وی و قیم او نیز به شمار میآید. پس از تعلل باران در مورد ازدواج، او را موظف به تصمیم گیری و انتخاب همسر در مدتی معین میكند. باران كه در مدت تعیین شده موفق به انتخاب همسر نشده است مورد توجه و علاقه برزو جوان تعمیركار (سروش صحت) قرار میگیرد اما در ادامه فیلم مسیر متفاوتی را در پیش میگیرد.
در این فیلم آن چه که از یك فیلم كمدی اجتماعی مد نظر فیلمساز است، زندگی افرادی در جامعه است كه شباهتهای بیرونی داشته و سیر وقایع ملهم از شرایط اجتماعی موجود باشد. لذا این بستر جوانبی را پدید میآورد كه بر خط اصلی قصه برتری مییابد. در حالی كه فیلم از یك موضع كاملا غیر سیاسی و بدون اغراق از موضع یك هنرمند و جریان سیاسی در جامعه مرور شده است اما انتقاد در قالب شوخی با جناحهای مختلف سیاسی منجر به خط قرمزهایی در این فیلم شده است که برآمده از شرایط سیاسی حاکم در آن دوران است.
مهمترین وجه موفقیت «نان، عشق، موتور هزار»، هجو موقعیت آدمهای روزگار ماست. درواقع تمام مسائلی كه در فیلمهای جدی و پر حرف به آنها پرداخته میشود در این فیلم هم مورد توجه قرار گرفته اما با رویکردی مضحك و طنزآمیز. درگیریهای سیاسی وجناحی، وضعیت جوانان نسل امروز، اختلاف طبقاتی، كلاهبرداریهای بزرگ و كوچك اقتصادی و ریا و دورویی همه در داستان دقیق و پرجزئیات فیلم پرداخته شدهاند و جالب است كه باعث خنداندن مردم هم میشوند. داستان در قالبی روایت میشود كه به فیلم فارسی معروف است و نماد ابتذال و انحطاط سینمای پیش از انقلاب ماست اما فیلمساز استفادهی هوشمندانهای از این قالب كرده تا داستان خودش را تعریف كند.
جیب برها به بهشت نمیروند - 1370
نویسنده: محمود سمیعی
کارگردان: ابوالحسن داودی
«جیب برها به بهشت نمیروند» با بازی «علیرضا خمسه» در نقش اصلی، روایتگر دستفروش دورهگردی است که به خاطر مشکلات مالی و اجارهخانه عقب افتادهاش ناچار میشود راههای جدیدی را برای بهدست آوردن پول بیازماید. اما همه راهها به روی او بسته میماند. تنها، راهی غیرمعمول او را وسوسه میکند. سرانجام او دربرابر بزرگترین و غیرمعمولترین واقعه زندگیاش قرار میگیرد.
خمسه از همان ابتدای ورود به سینما با تکیه بر میمیک صورت و نوع خطوط چهره و تسلط او بر حرکات اجزای صورت و نرمیای که در حرکات بدنش وجود دارد توجه کارگردانهای کمدیساز را به خود جلب کرد. او که با فیلم «روز با شکوه» اثر کیانوش عیاری به چهره شناخته ای تبدیل شده بود؛ با بازی در فیلمهای «آپارتمان شماره 13»، «من زمین را دوست دارم»، «دونفر و نصفی» و «مهریه بی بی» کاراکتر خود را بهعنوان یکی از کمدینهای سینمای ایران به خوبی جا انداخت. او در این فیلم «جیب برها به بهشت نمیروند» در نقش «دلشاد»، به خوبی بار کمدیِ فیلم را بر دوش میکشد. فیلمساز نیز با تکیه بر پتانسیل قصه، و تجارب خود در سینمای کمدی، این فیلم را به تجربهای لذتبخش تبدیل کرده است.
آپارتمان شماره ۱۳ – 1370
نویسنده: حسن قلی زاده و علیرضا خمسه
کارگردان: یداله صمدی
یدالله صمدی فعالیت سینمایی خود را با فیلم «تختخواب سه نفره» از دستیار کارگردانی نصرت کریمی در سال ۱۳۵۱ آغاز کرد و در سال ۱۳۶۳ با ساخت اولین فیلم خود «مردی که زیاد میدانست»، ساخت اوّلین فیلم طنز پس از انقلاب را به نام خود سند زد. صمدی در ادامه فعالیتهای خویش دوباره به ژانر کمدی شهری بازگشت و آثاری چون «آپارتمان شماره 13»، «دو نفر و نصفی» و «معجزه خنده» را خلق کرد.
«آپارتمان شماره 13» داستان ماشاءالله ایرانمنش (علیرضا خمسه) است که از کرمان راهی پایتخت میشود تا ارث پدریاش، آپارتمان شمارهٔ ۱۳ را بفروشد و کارگاه تراشکاری کارفرمای خود را در زادگاهش خریداری و با دختر محبوبش ازدواج کند. اما آپارتمان بهدلیل وجود ساکنان مجتمع که آدمهای بدقلقی هستند فروش نمیرود. فیلم «آپارتمان شماره 13» عمداً خواسته تا كاریكاتوری از تیپهای اجتماعی ارائه دهد و در كاریكاتورسازی، معمول است كه قسمتهایی از شخصیت یك پرسوناژ عمده شود و برجستگی پیدا كند. اینجا نیز کاراکترها به خوبی از این برجستگی نقش خود در جهت ایجاد موقعیتهای کمیک استفاده میکنند. درنهایت تمام هرجومرج و بلبشویی که در تهران کوچک (آپارتمان) میبینیم به یک انتخاب اخلاقی از طرف شخصیت روستایی داستان میرسیم (ماشاءالله). او در پایان فیلم به نفع انسان دوستی از پول میگذرد، تماشاگر این انتخاب را نیز به حساب بلاهت او میگذارد.
نهنگ عنبر – 1393
نویسنده: مانی باغبانی و مونا زاهد
کارگردان: سامان مقدم
سامان مقدم بعد از ده سال از ساخت آخرین فیلم کمدی خود (مکس 1383)، فیلم «نهنگ عنبر» را با بازی «رضا عطاران»، «مهناز افشار» و «ویشکا آسایش» کلید زد. این فیلم با وجود پذیرفتن برخی اصلاحات بازهم مورد تأیید وزارت ارشاد قرار نگرفت و قرار شد با حذف برخی صحنهها مجوز اکران بگیرد. درنهایت این فیلم با حذف برخی صحنهها در اواخر اردیبهشت سال ۱۳۹۴ مجوز اکران گرفت. اکران فیلم «نهنگ عنبر» در حالی شروع شد که سینماهای وابسته به حوزه هنری و شهرداری به طرزی غیرمستقیم آن را تحریم کرده بودند.
«نهنگ عنبر» رسماً در امتداد مسیر فیلمسازی سامان مقدم بهعنوان کارگردانی که همواره سعی داشته از خطوط قرمز عبور کند ساخته شده است. فیلم با تکیه بر تم نوستالژی دهه شصت، توانست مخاطبی زیادی را به خود جذب کند. استفاده از اِلِمانها، گریمها، لباسها، آهنگها و موضوعات محبوب و خاطره انگیز در دهه شصت، برای چند نسل مرور خاطرات خود و زندگی در آن دهه را تکرار کرد. این فرمول و موضوع دستمایه فیلمهای بعد از خود نیز قرار گرفت. در این فیلم ارژنگ صنوبر (رضا عطاران)، مردی ۵۰ ساله، در زندگی خود دچار تجربههای متفاوت و سخت عاشقانهای میشود و فیلم بازگوکننده آن ماجراهاست. او که از کودکی رؤیا (مهناز افشار) را دوست داشته، به دلایلی نمیتواند با او ازدواج کند و رؤیا باتوجهبه محدودیتهای اجتماعی دههٔ شصت، به همراه خانوادهاش راهی آمریکا میشود. ارژنگ که هرگز رؤیا را فراموش نکرده، دست به کارهای عجیب و غریبی میزند و در مقاطع مختلفی باز با رؤیا روبهرو میشود. اما هر بار ناکام میماند. او که حالا در دههٔ پنجم زندگیش ثروتمند شده، دردمندانه و مصرانه از رؤیا میخواهد که در ایران بماند و با او زندگی کند. سکانس پایانی فیلم به تصمیم رؤیا میپردازد.
زرد قناری - 1367
نویسنده و کارگردان: رخشان بنی اعتماد
رخشان بنی اعتماد در سال ۱۳۳۳ در تهران متولد شد. او در فیلمهایش به نابسامانیهای اجتماعی چون فقر، بزهکاری، خیانت، اعتیاد و... پرداخته است. آثار او به دور از شتاب زدگی رایج در سینما که تنها به تولید انبوه میاندیشد؛ با فراق بال و در فاصله با یکدیگر ساخته شدهاند. فیلمهای داستانی چون زرد قناری، نرگس، بانوی اردیبهشت، خون بازی، زیر پوست شهر، قصهها و.... و مستندهایی مانند : ما نیمیاز جمعیت ایران هستیم، حیاط خلوت خانه ی خورشید و... بستر مناسبی برای مطالعات اجتماعی است. میتوان در این آثار بازنمایی واقعیت اجتماعی را بررسی کرد و از سوی دیگر تصویری از شهر تهران با همه ی تناقضهایش یافت. زیرا شهر در آنها بسیار به تصویر در آمده است. آدمها و شهر به یکدیگر گره خورده اند و هویت هیچ کدام را بدون بررسی دیگری نمیتوان درک کرد.
بنی اعتماد در اولین تجربه فیلم بلند خود فیلم «خارج از محدوده» را ساخت. «حلیمی» در فیلم خارج از محدوده، نشانههای آشنای طبقه متوسط رشد نیافته را با خود دارد.یک کارمند صدیق و خدمتگزار و مقرراتی و محتاط و قناعت پیشه که دلش میخواهد کسی آرامشش را در چاردیواری کوچک خانهاش به هم نزند. حلیمیکارمند ساده دولت، پس از سالها اجاره نشینی با زدن از نان شب خانوادهاش آلونکی در حاشیه پایتخت به نام هرت آباد دست و پا میکند. در شب دوم سکونت دزد به خانه آنها میزند که حلیمی وی را دستگیر میکند. او قصد دارد دزد را تحویل مقامهای پاسگاه دهد که اهالی منطقه منعش میکنند. حلیمیکه پیرو قانون است دزد را به پاسگاه میبرد اما میشنود که محله هرت آباد در حوزه استحفاظی آنها نیست و نمیتوانند سارق را تحویل بگیرند. حلیمیبه همراه دزد به ادارات و وزارتخانههای مختلف مراجعه میکند تا وضع محله را روشن کند و عاقبت چون به این نتیجه میرسد که در نظام اداری حاکم راهی به جایی نخواهد برد با همت و همکاری اهالی هرت آباد زندانی برپا میکند تا به اصلاح و تهذیب سارقان بپردازند.
بنی اعتماد از همان فیلم «خارج از محدوده» نشان از ورود کارگردانی با مهارت کافی در سینمای ایران داشت. در فیلمهای اولیه بنی اعتماد، این جامعه است که تسلطش را به فرد تحمیل میکند.گویی فرد دربرابر آنارشیسم حاکم بر پیرامونش، فرصتی برای ابراز وجود و به کرسی کشاندن موجودیتش را ندارد. «زرد قناری» دومین فیلم رخشان بنی اعتماد است. این فیلم با فیلمنامهای از بهمن زرینپور و نقشآفرینی مهدیهاشمی و گلاب آدینه داستان کفاشی جوان است که سهم خود را در کفاشی میفروشد تا قطعهای زمین بخرد و زراعت کند. اما زمین با سند جعلی به دیگری فروخته شده و او مجبور میشود برای پیگیری کارها همراه خانواده راهی تهران شود. «زرد قناری» مشکلات مهاجران را هنگام ورود به کلانشهرها بررسی میکند. در این فیلم نصرالله (مهدیهاشمی) همراه زن و فرزندانش برای پیگیری پرونده جعل زمین راهی تهران و در خانه پدرزن ساکن میشود؛ اما راه به جایی نمیبرد. باجناغ او آقا کمال دام دیگری برای او میگسترد. فروختن یک دستگاه اتومبیل پیکان به نام زرد قناری که بارها به دیگران فروخته و دزدیده شدهاست. نصرالله که سر بازگشت به زادگاهش را ندارد و میخواهد با زرد قناری مسافرکشی کند با مخالفت آقا کمال روبهرو میشود که وحشت دارد صاحبان قبلی اتومبیل را ببینند و شاکی شوند. سرانجام اتومبیل را از او میربایند و نصرالله در تقلای یافتن آن در موقع معامله جدیدی بر سر زرد قناری سر میرسد و همه چیز را نقش بر آب میکند.
چند میگیری گریه کنی؟ - 1384
نویسنده: محسن تنابنده و حسن وارسته
کارگردان: شاهد احمدلو
«شاهد احمدلو» با بازیگری وارد سینما شد و پس از چند نقش کوتاه سراغ فیلمسازی رفت. او فیلمهای کوتاه بسیاری ساخته که تعدادی از آنها موفق به اخذ جوایز از جشنوارههای داخلی و معتبر خارجی نیز شدهاند. احمدلو، پس از مدتی تصمیم به ساخت فیلمی داستانی از پشت صحنهی یک فیلم گرفت و فیلم «پس از سکوت» را که پشت صحنهی فیلم «کاغذ بیخط» ساخته ناصر تقوایی بود را ساخت. وی اولین کارگردان ایرانی بود که از پشت صحنهی یک فیلم سینمایی، یک فیلم داستانی خلق میکند و مورد استقبال منتقدان و مخاطبان سینما قرار میگیرد.
او اولین فیلم بلند سینمایی خود را با نویسندگی «محسن تنابنده» و «حسن وارسته» در ژانر کمدی ساخت. «چند میگیری گریه کنی» روایت یک پیرمرد (منوچهر نوذری) است که میخواهد مراسم کفن و دفن و تشییع خود را قبل از فرا رسیدن مرگش ببیند که در جریان و تدارک مراسم اتفاقاتی رخ میدهد که منجر به ازدواج دو جوان میشود. این فیلم در ابتدا با مرگ آغاز میشود و با جشن و پایکوبی پایان مییابد، واقعیتی که در بیشتر فیلمهای ایرانی رخ میدهد. از دیگر نکات قابلتوجه حضور مرحوم منوچهر نوذری برای آخرین بار در یک فیلم سینمایی است. منوچهر نوذری در این فیلم بهدنبال این است که مراسم خود را هرچه با شکوهتر برگزار کند و برای رسیدن به این خواسته پول میدهد تا دیگران گریه کنند. این در حالی است که در مراسم تشییع وی شاهد حضور چشمگیر علاقهمندان به این هنرمند پیشکسوت بودهایم. شاید در یک نگاه و در یک تقابل دو سویه این نکته برداشت شود که یک هنرمند با هنری که ارایه میدهد آنچنان جایگاهی پیدا میکند که در مقابل مادیات جایگاه خود را از دست میدهد.
دو نفر و نصفی - 1370
نویسنده و کارگردان: یداله صمدی
صمدی این داستان را با نگاهی به داستان «سه مرد و یک سبد» اثر کولین سرو نوشته است. فیلم نیز در ادامه روند کار فیلمساز در آن دهه کارکردهای کمدی خودش را دارد و با تکیه بر بازی علیرضا خمسه موفق عمل میکند.
در این فیلم «آتنه فقیه نصیری» دختر ۱۱ ماههاش، پریسا را به پارک میبَرَد، اما کالسکه در سراشیبی پارک به حرکت درمیآید و از پارک خارج میشود. زن مسیری را بهدنبال کالسکه میدود، اما درنهایت آن را گم میکند. کالسکه مقابل خانهٔ دو پسرعمو، به نامهای خسرو (فرامرز قریبیان) و علیرضا (علیرضا خمسه)، متوقف میشود. خسرو راننده است و علیرضا عکاس دورهگرد و دلقک. پسرعموها سعی میکنند پریسا را به دیگران بسپارند و از دست او خلاص شوند، اما کسی حاضر نمیشود از او نگهداری کند. درنهایت، مجبور میشوند خود از پریسا مراقبت کنند. آن دو بهتدریج به دختر کوچک علاقهمند میشوند و حضور پریسا زندگی این دو مرد مجرد را بهکلی تغییر میدهد.
دیگه چه خبر؟ - 1370
نویسنده و کارگردان : تهمینه میلانی
«دیگه چه خبر؟»، از جمله فیلمهای خاطره انگیز و کودکانه دهه هفتاد است که برای ما دهه شصتیها نوستالژی شیرینی است. این فیلم و فیلمهای عروسکی و فانتزی آن دوران مثل: «شهر موشها»، «دزد عروسکها»، «گلنار»، «سفر جادویی»، «دنیای وارونه» و... فیلمهایی نهتنها خاطره انگیز بلکه جریان ساز سینمای فانتزی کودک بودند.
مقاله مرتبط
تهمینه میلانی از جمله فیلمسازانی بود که این ژانر را در کارنامه خودش تجربه کرد. فیلم در آن دوران با اختراع کامپیوتر و ربات، سعی در نشان دادن ارتباط انسان با تکنولوژی با لحنی طنز را دارد. دستمایه قراردادن این موضوع در آن زمان یکی از دلایل فروش خوب در اکران شد. در فیلم رفتار و شوخیهای فرشته (ماهایا پطروسیان)، دانشجوی باهوش رشتهی ادبیات، موجب سوءتفاهم برای مسئولان دانشکده میشود. آنها او را از تحصیل معلق میکنند. برادرش عباس (دانیال حکیمی)، که به کار با کامپیوتر علاقه دارد، به او توصیه میکند که کاری پیدا کند. فرشته در یک شرکت انتشاراتی مشغول به کار میشود و عباس یک آدم آهنی به نام مبارک میسازد تا در کارهای خانه به او کمک کند. شخصیت مبارک بهعنوان یک ربات دلنشین و جالب از کار درآمده و کارها و رفتارهای او موقعیتهای کمدی شیرینی خلق میکند.
در پایان میتوان از فیلمهای شاخص کمدی دیگری نیز نام برد که آثاری موفق در زمان خود بودند و تماشایشان خالی از لطف نیست. مانند: «زیر درخت هلو»، «دختر شیرینی فروش»، «توكیو بدون توقف»، «كما»، «اخراجیها»، «خوابم میاد»، «گشت ارشاد» و «مومیایی 3» ؛ و بسیاری فیلمهای دیگری که مد نظر شما مخاطبان است و طبیعتا در فهرستهای اینچنینی مجال صحبت دربارهشان نیست. شما نیز در دیدگاههای این مطلب نظر خود را دربارهی بهترین فیلم های کمدی سینمای ایران بنویسید و به فهرست اضافه کنید.