رکنا نوشت: دختر جوان پس از آن که کمی آرام گرفت در تشریح ماجرای دوستی خیابانی اش گفت: حدود ۳ ماه قبل که به پارک رفته بودم با پسری آشنا شدم. او که تا اول راهنمایی درس خوانده بود در یکی از شهرک های حاشیه مشهد زندگی می کرد و کارگر ساختمانی بود.
ارتباط من و هادی هر روز بیشتر می شد تا این که فردی را به عنوان خواستگار نزد خانواده ام فرستاد اما وقتی پدرم فهمید که او هیچ تناسب فرهنگی و اجتماعی با ما ندارد به شدت با ازدواج ما مخالفت کرد. پدرم می گفت: همه خانواده ما تحصیلات عالیه دارند حتی تو که کمتر از همه درس خوانده ای لیسانس هستی.
از آن گذشته آن جوان طبق تحقیقاتی که انجام داده ام از شهرت خوبی برخوردار نیست و همه او را به عنوان یک فرد خلافکار می شناسند! از این حرف های پدرم به شدت رنجیده خاطر شدم. من عاشق هادی بودم و هیچ حرفی که او را بد جلوه بدهد قبول نمی کردم.
رابطه من با هادی تأثیر بدی در روح و روان پدرم داشت. آن ها هر چه سعی کردند مرا قانع کنند که داشتن چنین روابطی حتی برای ازدواج اشتباه است، بی فایده بود. تمام فکر و ذهن من هادی بود اگر چه پدر ومادر او از هم جدا شده بودند و به صورت مجردی زندگی می کرد ولی چشم های من کور بود و هیچ عیبی را در او نمی دیدم. با آن که من تدریس خصوصی انجام می دادم ولی او را همین طور قبول داشتم تا این که چند روز ارتباط ما از طرف هادی قطع شد.
من که نگران بودم بدون اطلاع خانواده ام از خانه خارج شدم و به محل زندگی هادی رفتم. یکی از دوستان هادی هم در منزل مجردی حضور داشت که ناگهان مأموران انتظامی آن جا را محاصره کردند و من هم همراه آنان دستگیر شدم.
در بازرسی از منزل مجردی هادی مقدار زیادی لوازم مسروقه، مواد مخدر از نوع شیشه و... کشف شد. آن جا فهمیدم که او سوابق کیفری زیادی در ارتباط با زورگیری، فروش مواد و... دارد. دنیا روی سرم خراب شد. حالا تمام حرف های پدرم در ذهنم مرور می شود انگار به روشنی عواقب این دوستی خیابانی را می دانست. اگر چه من هم شریک جرم هادی شده ام ولی نمی دانم با آبروی از دست رفته ام چه کنم و جواب پدرم را چگونه بدهم و از همه مهم تر چگونه ثابت کنم که من در سرقت و فروش مواد مخدر نقش نداشتم و تنها یک آشنایی خیابانی مرا به اینجا کشانده است.
نظر شما