به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهشهای خبری ایرنا، سیزدهمین همایش سالانه انجمن علوم سیاسی ایران با عنوان «علم سیاست، ایران امروز و گذارهای پیش رو» روز پنجشنبه بیست و یکم آذرماه با یک نشست افتتاحیه و پنج نشست تخصصی برگزار شد. در ابتدای این همایش و نشست افتتاحیه «محمدرضا تاجیک» استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی سخنرانی کرد که محتوای آن به شرح زیر است؛
گاهی زمانی فرامیرسد که کلام و زبان عقیم میشود و گزارهها نمیتوانند مقصود خود را بیانکنند. گزارهها کارآمدی خود را از دست میدهند . زمانی فرامیرسد که زبان و بیان امکان بازنمایی خود را از دست می دهند و نمیتوانند حقیقت جامعه را بیان کنند. اکنون ما در یک وضعیت نادوران به سر میبریم و در این زمان علم سیاست منطبق با شرایط نیست. در شرایط کنونی تاریخ راه خود را گم میکند و اگر اندیشمند سیاسی با علم سیاست به شرایط کمک نکند، وضعیت بحرانی در جامعه شکل میگیرد. سیاست باید بتواند تاریخساز شود و انشائی متفاوتی به زمانه بگویید. وظایف کنونی همه ما، کمک برای رفع بحران در جامعه است. به اعتقاد من وضعیت کنونی یک حفره است. این حفره یک مازاد نیست یک مادون است.
وضعیت کنونی ما یک وضعیت مادونی است. جایی که سیاست، از سیاست میافتد و سیاست، سیاست نمیکند. خود، اپوزیسیونِ خود است. بنابراین، شرایط کنونی عادی نیست باید این وضعیت را کشف و با آن دیالوگ کرد. در غیر این صورت به نظر من علم سیاست علم عقیمی خواهد بود که هیچگونه کارآمدی نخواهد داشت.
در شرایطی قرار داریم که تاریخ مسیر خود را گم کردهاست. رخدادها از کوره در رفته و معناها بارِ معنایی خود را ندارند. واژگان هم نمیتوانند بازنمایی از وضعیت کنونی را شرح دهند. در اتفاقات آبان و دی ماه که در کشور اتفاق افتاد، علم سیاست در هیچ جایِ این جریانات نبود و نمیتوانست در مورد این وقایع بحث کند. این مسایل باید فهم شود. اندیشمندان علم سیاست دیرزمانی است که به وظیفه خود عمل نکردهاند و سیاست تبدیل به کارگاههایی شده که هر وقت میرسیم جنازه پهن است و به نشانهها پی نمیبریم که حادثه در راه است. قبل از حوادث روکشِ نظری میزنیم و از دیدگاه متفاوت آن بررسی می کنم اما هیچ کجای این جریانات نیستیم.
شرایطی کنونیِ شکل گرفته در جامعه ما و وضعیت نادوران حاصل تقاطع سه نوع سیاست است؛ سیاست رسمی، سیاستی که به صورت کلاسیک شهروند اطاعتپذیر را طلب می کند و مبتنی بر ارزشهای اصطلاحی خود است و صدای بزرگی در جامعه دارد. سیاستِ دیگر در کف خیابان مشاهده میشود و به اَشکال مختلف عمل میکند؛ سیاستی که هر امری را تبدیل به سیاست می کند. در این گونه، سیاست از تعریفِ کلاسیک خود میافتد. سیاست دیرزمانی است که به اخلاق درونماندگاری مزین شده است و به دنبال خیر عمومی نیست و خیر خصوصی را میطلبد. در این وضعیت، فرد مهم است. فرد به صورت یک جامعه و ملت عمل میکند؛ هم کنشگر و هم ایدئولوگ خود است.
سیاست سوم که در جامعه ما نقش آفرینی میکند سیاست دانشگاهی است. این ناوضعیت و نادوران حاصل همپوشانی این سیاستها با همدیگر است که ناقض یکدیگرند. به اعتقاد من، سیاست مرسوم جامعه ما، از سیاست اسم آن را یدک میکشد. سیاست امروز ما مفهوم گیج از سیاستها و ناسیاست است. از کهنسیاست، نوع فضای اجتماعی همگن و انداموار ر ا دنبال می کند. از فراسیاست نوعی خیمه شببازی به اسم کسانی که سیاست نمیدانند دنبال میشود. در عرصه سیاست، برخی نوعی نظامیگری را دنبال می کنند تا سیاست عقیم شود. در پساسیاست، قدغن کردن سیاست مطرح میشود. در سیاست مدرن، سیاست انداموار با یک منطقِ جهانشمول، چگونه خوردن و بردن را مطرح میکند.
در تصمیمِ تغییر قیمت بنزین با این همه هزینه، کسی نمیدانست این بدنِ سیاسی چه کاری می خواهد انجام دهد. این سیاست رخدادهای جامعه را به هیچ چیز نمیشناسد و هیچکدام یک رگ از بدنه حاکمیت را بیدار نمی کند. در مقطعی که جامعه به عقب رانده میشود نوعی بازگشت به رادیکال جدیدی شکل می گیرد که در مجال جامعه سر باز میکند و بیرون میریزد. این تدبیر سیاست رسمی جامعه ما است که اینگونه عمل می کند. سیاست غیررسمی در کف جامعه جاری است و این امکان وجود دارد که تمام هنجارها را از اعتبار خارج کند.
این سیاست، ناممکن را ممکن میسازد و در شرایطی که قابلتحلیل نیست امکان این را دارد که حضور خود را به سیاست رسمی تحمیل کند. میتواند خلق زندگیِ متفاوت را به وجود آورد و خلق فراانسانی کند. سیاست رسمی را عرصه کنشگری خود قرار دهد و بازی تفاوتها راه اندازی کند و حرکت مولکولی راه بیندازد. این وضعیت، آینده معادلات را تغییر میدهد و شکلی از جنبشها را به وجود میآورد که باید در جامعه منتظر آن باشیم.
سیاست نوع سوم همچنان که اشاره شد سیاست دانشگاهی، سیاستِ بدون سیاست نامیده میشود؛ همانند کافئین بدون کافئین و سیاست افسرده، کرخت و سترون است؛ سیاستی است که ورای ترجمه کتب دیگران صحبت می کند و خود خلق معنا ندارد و در تلاش است جامعه را شبیه متنِ خود کند و رخدادها و شهروندها شبیه سیاست آنان شوند. این سیاست امکان فهم رخدادهای غیر طبیعی را ندارد. این فضای آکادمیکی، غیرقابل ترجمه است و سوژهای ندارد که به زبان خود سخن بگویید. در نقشِ کل صحبت میکند و همواره زبان و بیان سیاست رسمی بوده است. وقایع نشان میدهند که جامعه خیلی منتظر آموزهها و ارائه نظریات ما نیست. به نظر میرسد این سیاست امکان تبدیل قدرت در استراتژی را ندارد و عمدتا دانش نقزنی اشباع شدهای را دنبال می کنند. در پسِ حوادث به خلوتگاه خود می رود تا رویدادها فراموش شود، همانند احزاب سیاسی که در آستانه انتخابات پیدا میشوند و کنشگری دارند. دانشگاهیها نیز در پسِ رخدادها پیدا شده، شور و هیجان ایجاد میکنند و بعد فراموش می شوند.
ما با سیاستهایی مواجه هستیم که نمیتوانند دیالوگ داشته باشند. تقاطع این سیاستها، نادوران امروز را ایجاد کردهاست که امکان تن دادن به وضعیت را نداشته و مایل به همنشینی مسالمتآمیز نیست. معتقدم در این نادوران علل متعددی دخیلند. در این ناوضعیت، اشکال مختلف سیاست تاثیر دارند. راه برون رفتن از این وضعیت، دخیل بستن به سیاست است؛ سیاستی که تصویری عمل کند و نه تفسیری؛ سیاستی که بتواند انشاء متفاوتی بنویسد و درونماندگار باشد نه سیاستی که از آینده دور میگوید؛ سیاستی که در فضای جامعه حرکت کند و نسبت به تحولات جامعه نسخه بپیچد. استادان علم سیاست باید از جزء به کل حرکت کنند، باید در نقش دانایی جزء حاضر شوند نه دانایی کل.
مردم عادی نمیتوانند نسبت به ایدههایشان صحبت کنند، اما رخدادهای اخیر جامعه ما ایده و گفتار مردمان عادی هستند. ما باید بتوانیم با زبان آنان صحبت کنیم و دیالوگی برپا کنیم و گرنه سوژههایی به وجود میآید که امکان تفسیر و تحلیل آنان وجود ندارد و شرایط را به گونهای غیر قابلانتظار رقم میزند.
نظر شما