سرویس تاریخ «انتخاب»: آنچه در پی میخوانید گزارشی تاملبرانگیز درباره برنامه اصلاحات ارضی شاه و نتایج حاصل از آن است که در یازدهمین شماره فصلنامه «جامعه نوین»، منتشر شد (بازنشر شده در مجله خواندنیها ۳ دی ۱۳۵۶). این گزارش پس از آسیبشناسی ابعاد مختلف سیاستهای انقلاب کشاورزی توسط شاه به این نتیجه میرسد که اعمال این سیاست نه تنها موجب رشد محصولات کشاورزی نشده که پیامدهای مخربی، چون مهاجرت روستاییان به شهرها و کمبود محصولات کشاورزی و افزایش واردات داشته است. گفتنی است فصلنامه «جامعه نوین» ارگان «گروه بررسی مسائل ایران در پرتو انقلاب شاه و ملت» بود؛ گروهی که بدون جانبداری از سیاستها و روشهای خاص و با استفاده از دانش روز و تطبیق آن با وضع محل و خصوصیات مردم آن در هر مورد بدون وقفه و البته به صورت رایگان حاصل تحقیقات و مطالعات خود را به دست شاه میرساند.
هدف اصلی سیاست کشاورزی ایران در سالهای اخیر حرکت در جهت مدرنیزه کردن سریع کشاورزی توجیه شده است. دولت بودجههای سنگینی برای ایجاد کشاورزی مدرن تخصیص میدهد و در جاهایی که زمین و آب در اختیار باشد واحدهای بزرگ کشاورزی شرکتهای کشت و صنعت، شرکتهای تعاونی تولید و ... ایجاد میکند. تمام این شرکتها از کمکهای مهم دولت به اشکال مختلف استفاده میکنند و در ضمن اخذ وام یا به کار گرفتن متخصصین دولتی نیز برای آنها سهلتر است. در صورتی که بخش مهم کشاورزی ایران متشکل از روستاها است که دامداری سنتی و ایلات نیز جزو آن محسوب میشوند. سیاست دولت در قبال این بخش عظیم روستایی چندان روشن نیست، گاهی در جهت توسعه و بهبود این بخش به ایجاد شرکتهای تعاونی، تاسیس مدارس و فراهم آوردن تجهیزات عمومی و ... اقدام میکند، زمانی هم مسئولین کشاورزی از فواید متمرکز کردن کشاورزی در جاهای مناسب دفاع مینمایند و شعار این دسته از افراد نیز این است که برای رسیدن به کشاورزی فردا که یک کشاورزی مدرن و با هزینه زیاد خواهد بود، نمیتوان جز به محلهایی که دارای بهترین شرایط هستند امیدوار بود. چنین استدلال مینمایند که با توجه به تعدد و پراکندگی روستاهای ایران تمرکز آنها جهت رسیدن به امکان زندگی بهتر و استفاده از خدمات اجتماعی مانند خدمات آموزشی و بهداشتی و ... که خواست خود روستاییان است اجتنابناپذیر میباشد. در صورتی که در عمل، برنامههایی که برای بخش مدرن تهیه میشود از نظر سرمایهگذاری قابل مقایسه با برنامههایی که برای عمران دهات تدوین میشود نیست.
قبل از اینکه عواقب از بین رفتن قسمت اعظم بخش کشاورزی که مربوط به انحطاط وضع اقتصادی و اجتماعی این بخش است صحبت کنیم، بهتر است نظری به علل اصلی انتخاب الگوهای توسعه فعلی بیندازیم، یا به عبارت دیگر از خود سوال کنیم چرا چنین سیاستی اتخاذ گردیده و اثر آن در بخش کشاورزی چه میتواند باشد؟ تصور میرود دلیل این انتخاب ناچیز انگاشتن توان نیروی انسانی در بخش روستایی و استفاده از الگوهای نامناسب توسعه باشد.
در بخش روستایی عدهای از مسئولان بر این عقیدهاند که، چون جامعه روستایی عقب افتاده است و نمیتواند خود را با تغییرات روز هماهنگ سازد و در مقابل محاسبات اقتصادی نیز بیتفاوتی از خود نشان میدهد، بهتر است که روی گذشته آن خط بطلان کشیده و برای آینده نیز به فکر ایجاد بخش مدرن بود.
قبل از اصلاحات ارضی بین زارع و ارباب و یا نماینده او یک نظام ارتباطی برقرار بود و این ارتباطات اغلب با زور و دروغ توام میشد، ولی هر دو طرف به این نظام عادت کرده و هرکس به موقع نقش خود را بازی میکرد. ولی بعد از اصلاحات ارضی کارمندان و یا مسئولان دولت که برای ارشاد وارد دهات شدند به عوض اینکه حس احترام و اعتماد را در نزد زارعین بالا ببرند با اعمال و رفتار خود که بیشتر ناشی از عدم آشنایی با محیط روستا میشد، بعضا حالت اربابان و یا نمایندههای سابق آنها را به خود گرفتند و زارعین نیز طبق عادات سابق خود سعی بر گول زدن و سوءاستفاده کردن از این افراد نمودند. در این موقع، چون ماموران دولت خود را در معرض سوءاستفاده زارعین احساس کردند، ناچار در مقابل آنها جبههگیری نمودند و این امر باعث شد که به تدریج از میزان اعتماد زارعین نسبت به ماموران دولت کاسته شده و در زیاد شدن فاصله بین شهری و روستایی کمک نماید.
موقعی که برنامههای عمران روستایی با شکست مواجه میشود، تمام تقصیرها متوجه زارع میگردد و چنین توجیه مینمایند که، چون زارع فاقد طرز تفکر اقتصادی است بدین جهت در مقابل کمکهایی که به او داده میشود نتیجهای اخذ نمیشود. مثلا وامهایی در اختیار زارعین جهت بالا بردن میزان تولید قرار میگیرد، ولی همین وامها اغلب به عنوان هزینههای روزمره، خرید اجناس مورد احتیاج و حتی تجملی، بالاخره رفتن به زیارت مصرف میشود بدون آنکه کارهای تولیدی انجام گیرد. همچنین از ماشینآلات مختلفی که با شرایط سهل در اختیار زارعین قرار میگیرد استفاده صحیح به عمل نمیآید. البته این موضوعها تا اندازهای صحیحاند، ولی باید دید علت واقعی چیست؟ آیا افرادی که شناخت صحیحی از جامعه روستایی و مسائل مربوط به آن ندارند میتوانند به همین سادگی توان واقعی عوامل تولید و بهخصوص نیروی انسانی آن را ارزیابی نمایند؟ آیا چنین کمکهایی با آشنایی کامل از وضع اجتماعی و اقتصادی بخش روستایی انجام میگیرد؟
برای مسئولین امر به عوض تجزیه و تحلیل اثرات سرمایه در تولید کشاورزی، که احتیاج به معلومات و صرف وقت کافی دارد، آسانتر است که باز زارع را به عنوان مسئول اصلی نارساییها در برنامههای تولید نام ببرند و به سرعت فکر کنند که بهترین راهحل مشکلات کشاورزی ایران در ایجاد قطبهای کشاورزی و متمرکز کردن روستاها است.
روابط و رفتار بخش شهری در مقابل بخش روستایی بیشتر مربوط به الگوهایی میگردد که در مورد توسعه در نظر گرفته میشود یا به عبارت دیگر همین الگوها هستند که خط مشی آینده یک جامعه را ترسیم مینمایند.
اگر هدف از توسعه، بهبود وضع کشاورزان باشد، بالا بردن سطح زندگی آنها بایستی در درجه اول اهمیت قرار گیرد و بنابراین در فهرستبندی احتیاجات آنها، اولویتها طوری تعیین شوند که ابتدا مسائل اساسی از قبیل: مسکن، پوشاک، بهداشت و تعلیم و تربیت با مشارکت فعال و سازنده خود کشاورزان حل شود. ولی اگر انتخاب الگوها بر اساس آنچه که به وسیله محافل غربی ارائه میشود پایهگذاری شود، نوع استدلال و نتیجهگیری متفاوت خواهد بود، به طوری که طرفداران این روش عقیده دارند که، چون سطح زندگی جامعه غربی بالا بوده و همگی از یک رفاه نسبی برخوردار هستند، پس چه بهتر که ما نیز جامعه غربی را، چون الگوی پیشرفت قبول کنیم و روشهای آنها را عینا و یا با تغییرات جزئی در مملکت پیاده نماییم تا به نتیجه مطلوب برسیم و بدون در نظر گرفتن عوامل مختلف و پیچیدهای که در هر جامعه، بسته به وضع و یا منطقه وجود دارد، به سهولت نتیجهگیری میکنند که جوامع روستایی خودمصرف با تولیدات کم، مربوط به جوامع عقبافتاده گذشتهاند. حال که منظور توسعه اقتصادیست، این جوامع بایستی یا در داخل مجتمعهای بزرگتر حل شوند، و یا اینکه با ایجاد واحدهای بزرگ مکانیزه بازده را که اقتصاد بازار نیز وابسته به آن است بالا برد.
طبق الگوی ارائهشده برای توسعه یک منطقه و یا کشور، باید کشاورزی سنتی را به طرف کشاورزی مدرن سوق داد که این موضوع با اینکه بسیار منطقی به نظر میرسد، ولی احتیاج به بررسی عوامل متعدد و پیچیده دارد و نمیتوان مشکلی به این بزرگی را چنین ساده حل نمود. حال باید دید این نوع الگوها به وسیله چه کسانی تبلیغ میشوند و هدف از آنها چیست؟
این نوع ایدئولوژی توسط سازمانهای وابسته به کشورهای غربی ارائه میشود و با وجود ظاهر آراسته به حفظ منافع آنان نیز کمک مینماید، چراکه این نوع مدلها به ورشکستگی کشاورزان خردهپا میانجامد و کشاورزان را به صورت کارگر ساده روانه کارخانجات و یا بخشهای خدمات مینماید. به این ترتیب در صورت اول به استقلال غذایی کشور لطمه وارد میشود و در صورت دوم علاوه بر کاهش استقلال غذایی، یک تولیدکننده تبدیل به یک مصرفکننده میگردد.
این الگوها علاوه بر اینکه اختلاف سطح درآمد را چه در سطح ملی و چه در سطح بینالمللی افزایش میدهد، تمام مسئولیت عدم توجه را به گردن آن عدهای میاندازد که میبایست بالا بردن سطح درآمدشان هدف توسعه باشد و همین جا است که مفهوم توسعه کاملا تغییر مییابد.
اگر باز اختلاف درآمدها کمک میکرد که سود به دست آمده از سرمایهگذاریهای زیاد، صرف سرمایهگذاریهای مجدد تولیدی گردد، میشد امید بر این داشت که شاید آنچه در حال حاضر از این الگوها نتیجه میگردد، یک امر موقتی برای نیل به توسعه باشد. ولی متاسفانه مشاهده میشود که مازاد اقتصادی ایجادشده بیشتر در سفتهبازی راه خود را جسته است تا در کارهای تولیدی و این امر بهخصوص سرمایهگذاری در امر کشاورزی را که عموما نرخ بازدهی در آن پایینتر است دچار مشکل مینماید.
چنین الگوهای توسعه اقتصادی اغلب در اختیار مسئولین برنامهریزی و یا اجرایی برنامههای توسعه کشاورزی قرار میگیرد و این برنامهریزان پشت میزنشین، بدون شرکت مستقیم زارع که با آب و خاک تماس داشته و اطلاعات عملی کافی در این زمینه دارد شروع به پیاده کردن الگوهای از پیش ساخته شده غربی میکند. در این صورت یا برنامه آنها جواب نمیدهد و یا با عکسالعملهای زارعین روبهرو میشوند و ناچار باز تمام تقصیرها را به گردن آنهایی میاندازند که رفاهشان هدف توسعه است. این افراد کمتر به تجزیه و تحلیل شکستها میپردازند و اغلب اوقات حتی علل شکست برای خود آنها نیز نامفهوم باقی مانده و یا با گذاشتن سرپوشی مخفی میگردد.
با توجه به مطالب فوق میتوان نتیجه گرفت: کشورهای غربی سعی میکنند که کشورهای در حال توسعه را هر روز بیشتر به خود وابسته و به طرق مختلف (با بازرگانی نابرابر و یا به وسیله وامها و کمکهایی که به کشورهای در حال توسعه مینمایند – که به ظاهر به نفع کشورهای در حال توسعه بوده و در اصل به سود خود آنها میباشد) به همان ترتیب در داخل کشورهای در حال توسعه نیز برای گسترش بخش مدرن وابسته (چه از لحاظ تکنولوژی و چه از لحاظ مالی) بخشهای سنتی هر روز بیشتر در مضیقه قرار میگیرند و فشارهای مالی و یا نابرابر را تحمل مینمایند. این عمل باعث میشود که روستاییان روستاها را رها کنند و به طرف شهرها هجوم برند و میزان تولیدات کشاورزی مورد لزوم هر روز کمتر و وابستگی آنها بیشتر شود. آنهایی هم که در ده باقی میمانند، به علت رابطه با شهرها از یک طرف هر روز در تهاجم احتیاجات مصنوعی، و از طرف دیگر زیر فشار قرضهها و یا معاملات نابرابر قرار میگیرند و برای آنکه بتوانند این وضعیت را تحمل نمایند مجبورند بر فشار خود بر روی منابع طبیعی بیفزایند و مشکلات آبخیزداری را تشدید نمایند.
در شرایط فعلی اهالی ده خود را در محیط بسته و عقبافتاده احساس میکنند و سعادت و خوشبختی خود را منوط به شهرنشینی میدانند. وقتی از محصلین دهات سوال میشود که در آینده میخواهند چه کاری انجام دهند هریک به نحوی برای آینده خود زندگی شهری را مجسم میکنند و حتی به امید آن تحصیل مینمایند و یا خود زارعین علاوه بر میل به مهاجرت، نسبت به کارمندان دولت هم احترام قائل میشوند و هم عدم اعتماد از خود نشان میدهند. در عین حال آرزو دارند کهای کاش به جای آنها بودند. پس باید فرمولی پیدا شود و علاقه آنها را نسبت به زمین و کشت زیاد کند.
مسلما هدف از این فرمول ایجاد شهرکها با ساختمانهای کارگری و کشت درخت و ایجاد چمن و یا محوطهسازی نیست. بلکه منظور شرکت در مسائل روستایی است تا نشاندهنده این باشد که اختلافی بین زارع و شهری وجود نداشته و هریک به نوبه خود اگر مثبت عمل نمایند در به حرکت درآوردن چرخهای کشور به طرف توسعه موثرند.
برای نیل به این هدف میبایست اختلاف درآمد بین شهری و روستایی کاهش یابد و از تاثیرات نامطلوب روابط شهری روستا در جهت معاملات نابرابر تا حد امکان جلوگیری شود و بالاخره زارعین باید با به دست گرفتن کارهای مربوط به خود، مشکلات و مسائل موجود را خود حل کرده و از بین ببرند. در نتیجه بین زارعین و افراد مسئول، امکان گفت و شنود به وجود آید و هر دو طرف با حس اعتماد و از بین بردن مشکل مشترک که در حقیقت مشکل مملکتی است بکوشند.
در شرایط فعلی تمام کارهای مربوط به آبخیزداری توسط دولت انجام میگیرد و، چون انجام و سرکشی کارهای پراکنده به وسیله نمایندههای دولت و یا شرکتهای مقاطعهکار مشکل است، بدین جهت نسبت به کارهای متمرکز مانند احداث سدهای اصلاحی و یا ایجاد شبکه بانکت در روی زمینهای شیبدار و بالاخره جنگلکاری تمایل پیدا میکنند. این نوع کارها قابل رویت و چشمگیر هستند و از نظر ظاهر کار و جنبه نمایشی آن نیز جالب به نظر میرسند، ولی میزان اثر آنها با توجه به هزینه زیادشان معمولا کمتر است و اگر روزی برآورد واقعی از هزینه و نفع حاصله انجام گیرد، این موضوع به خوبی روشن خواهد شد.
نظر شما