به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری آنا، استفاده نظامی از کودکان سه شکل مشخص دارد: کودکانی که نقش مستقیم در جنگ ها دارند(کودک سربازها) یا در نقش های کمکی از آنها استفاده می شود مثل حمال، جاسوس، پیغام رسان، نگهبان و برده های جنسی و یا اینکه در مقاصد سیاسی از آنها استفاده می شود مثلا به عنوان سپرانسانی یا در تبلیغات.
استفاده نظامی از کودکان در طول تاریخ
در طول تاریخ و در بسیاری از فرهنگها، استفاده وسیع نظامی از کودکان رایج بوده است هر چند چنین اعمالی احتمالاً خلاف اصول اخلاقی فرهنگی محسوب میشده. از دهه 1970 تعدادی معاهدههای بینالمللی ایجاد شده که سعی در محدود کردن به کارگیری کودکان در جنگهای مسلح داشته است. با این حال انجمن متوقف کردن استفاده از کودک سربازها گزارش میدهد که همچنان این فعالیت بسیار گسترده است.
اولین اشارات به حضور کودکان در جنگ به دوران باستان برمیگردد. در سرزمینهای مدیترانه از کودکان در جنگ به عنوان نیروهای کمکی و برای حمل اسلحه استفاده میشد. نمونه این فعالیت را میتوان در کتاب مقدس دید مثلاً زمانی که از کمکهای داوود به پادشاه سائول سخن میگوید. در هنر هائیتی و مصر و در ادبیات، فلسفه و اسطوره یونان (مثلاً داستان هرکول و هیلاس) هم این نمونهها یافت میشود. همچنین گفته میشود در دوران باستان، کودکان را به همراه سایر اعضا خانواده نظامیان به عنوان "اسباب " نظامیان به جنگ میبردند. در یکی از این جنگها کودکان و خدمتکاران ارتش انگلیس توسط ارتش فرانسه قتلعام شدند. رومیها هم علیرغم آگاهی از ناعاقلانه بودن این امر از کودکان در جنگهایشان استفاده میکردند.
در اروپای قرون وسطی پسران 12 ساله به عنوان کمک و دستیار در جنگها حضور داشتند هر چند به لحاظ نظری نقششان در جنگ واقعی محدود بود. جنگ صلیبی کودکان در 1212 هزاران کودک را به عنوان سربازان آموزش ندیده به کار گرفت با این فرض که قدرت الهی آنان را قادر به پیروزی بر دشمن میکند. البته بر اساس این داستان هیچیک از کودکان وارد جنگ نشدند و در عوض به عنوان برده فروخته شدند.
در اوایل دوره مدرن جنگ پسران جوان حضور داشتند. یکی از آشکارترین نقشهایشان نقش طبلنواز است که در فیلم واترلو که بر اساس جنگ واترلو ساخته شده نشان داده میشود. در این فیلم پسران جوان فرانسوی طبلزنان حمله نخست ناپلئون را هدایت میکنند و توسط سربازان متحدین کشته میشوند. در دوران دریانوردی پسران جوان بخشی از نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا را تشکیل میدادند و مسئول بسیاری وظایف مهم از جمله آوردن باروت و گلوله از انبار اسلحه کشتی برای اسلحه به دستها بودند. به این بچهها "میمونهای باروتی " میگفتند.
در جنگ جهانی دوم نیز کودکان فعال بودند. بسیاری از اعضا حزب جوانان در شورش 1943 ورشو حضور داشتند. شرکت کودکان در این مقاومت مسلحانه کم از فعالیتهای قهرمانانه ندارد.
بسیاری از دیگر جنبشهای مقاومت ضد نازی در سراسر اروپا نیز تا حدی شامل کودکان بود. تعدادی از کودکان سرباز نیز در جنگ نیروهای مسلح شوروی شرکت کردند. در بعضی موارد کودکان بیسرپرست نیز به ارتش سرخ شوروی میپیوستند.
قانون جهانی حقوق بشر
در معاهده حقوق کودکان در سازمان ملل ماده 38 (1989) آمده: " احزاب دولتی میباید تمامی اقدامات ممکن را به عمل آورند که مانع حضور مستقیم افراد زیر 15 سال در درگیریها شود." با این حال افراد بالای 15 و زیر 18 سال قادرند به عنوان سرباز حضور داوطلبانه در جنگ داشته باشند. در سال 2002 "پروتکل اختیاری حضور کودکان در درگیریهای مسلح " برای این معاهده تصویب شد که از این قرار بود: " احزاب دولتی میباید تمامی اقدامات ممکن را به عمل آورند که مانع حضور مستقیم افراد زیر 18 سال در درگیریها شود و از این امر اطمینان حاصل کند که به طور اجباری به جنگ برده نمیشوند." این پروتکل همچنین دولتها را وادار میکند " تمامی اقدامات لازم برای جلوگیری از اینگونه جذب نیرو و استفاده از کودکان به عمل آورده شود و همچنین از اقدامات قانونی لازم برای منع و پی گیری قانونی چنین اعمالی استفاده شود.
چند نمونه از سازمانهای مشهوری که از کودکان به عنوان سرباز استفاده کردهاند
جوجه عقابها
در قلب شهر ورشو مجسمهای هست با نام "پارتیزان کوچک ". یادبود بچههای جنگی که در جریان قیام ورشو در جنگ جهانی دوم مبارزه کردهاند. لهستان جزو معدود کشورهایی است که از بچههای جنگ یاد خوشی در ذهن دارد. اولین خاطره مربوط است به جوجه عقابهای لویو (Lviv). گروهی از بچههای جنگ که در مقاومت چندهفتهای شهر لویو در جریان جنگ لهستان و اکراین نقش پررنگی بازی میکنند. البته این لقب مربوط به شخص خاصی از آنان است؛ Antoni Petrykiewicz نوجوان 13 سالهای که سال دوم راهنمایی به صورت داوطلبانه وارد ارتش میشود و در جریان این جنگ دو ساله (1917-18) بارها زخمی به بیمارستان منتقل میشود؛ و لقب جوجه عقاب میگیرد که کمکم در مورد تمام نوجوانهایی که در این جنگ حضور داشتهاند به کار میرود.
اما مجسمه پارتیزان کوچک یادبود نوجوانهای سازمان افسران خاکستری یعنی یک سازمان زیرزمینی در جریان جنگ دوم جهانی مقابل آلمانهای نازی است. بچههای زیرمجموعه این سازمان البته اسلحه به دست نمیگرفتهاند کارشان بیشتر خرابکاری بوده؛ دیوارنویسی، پخش اعلامیه و پوستر و خرابکاری در برنامههای آلمانها و...
کوماندوی دوساله
بسکوبوها پارتیزان کوچک دیگری است که یکی از سمبلهای یوگسلاوی در جنگ دوم جهانی است و تماشاخانهای به یاد او در شهر بلگراد نامگذاری شده است. خانواده بوها پس از اشغال یوگسلاوی توسط متحدین تحت تعقیب انقلابیون کروات قرار میگیرد. بوهای 15 ساله ابتدا به علت کمی سن در ورود به قلمرو پارتیزانهای ارتش آزادیبخش یوگسلاوی ناموفق است. اما با تلاش بیشتر خودش را در قلمرو پارتیزانها جا میکند. کمکم استعداد خاص و عجیبی از خودش بروز میدهد؛ بوها آرام به سنگر دشمن نزدیک میشده و با نارنجک دستی آن را منهدم میکرده است. این حرکت را با گروه دیگری از نوجوانها ادامه میدهند و لقب "توپخانه پارتیزانها" را میگیرند. بسکو بوها شخصاً از تیتو دیکتاتور یوگسلاوی درجه نظامی میگیرد. دو سال بعد در 17 سالگی کشته میشود و به یک شخصیت افسانهای در جنگ یوگسلاوی تبدیل میشود.
بچهای از بوسنی
ادین سالکانوویچ یکی از فرماندهان ارتش آمریکا در بغداد یک خصوصیت عجیب دارد؛ خودش راجع به هیچ موضوعی صحبت نمیکند مگر اینکه از او پرسیده شود، این را فرمانده او میگوید. فرمانده میگوید او یک لیدر بالفطره است، وقتی که از در گیت خارج میشود به طور کامل تبدیل به شخصیت دیگری میشود. اما سؤالی که بیش از ده سال از ادین سالکانوویچ پرسیده نشده بود که او هم جوابی بدهد مربوط به گذشته اوست. این سؤال در یک کنفرانس خبری در سال 2004 پرسیده میشود و سالکانوویچ خیلی راحت انگار که موضوع خیلی عادی باشد میگوید که در 14 سالگی از بچههای جنگ بوسنی بوده است. در همان 14 سالگی برای ورود به ارتش زادگاهش در جنگ علیه صربها تلاش میکند ولی به علت کمی سن ابتدا به او اجازه ورود نمیدهند اما هر جور که هست خودش را وارد ارتش میکند ابتدا به عنوان مسئول ارسال پیامهای رادیویی و خیلی زود به عنوان یک سرباز کامل. پس از زخمی شدن پدرش در جنگ و مریضی خواهرش به آمریکا منتقل میشوند و سالکانوویچ به دبیرستان میرود و سپس امتحان میدهد و وارد ارتش آمریکا میشود. کسی چیزی نمیپرسد او هم جوابی نمیدهد تا روز مصاحبه. او که اکنون از فرماندهان مهم ارتش آمریکا در عراق است خیلی صادقانه میگوید که جزو آدمهایی است که نیاز دارد همیشه در کانون هیجان باشد. میگوید از وقتی درگیر کار نظامی شده یک کلیک در زندگی او انجام شده و توقفی در کارش نیست.
طالبان کوچک
فرمانده افغان می گوید سرباز چشم سبز بهترین سربازی است که تابحال تحت فرماندهی او بوده است. سرباز چشم سبز می تواند به راحتی از 200 متری ریش یک سرباز طالبان را هدف قرار دهد، حتی وسط غبار در حالتی که دشمن در سنگر زیرزمینی سعی می کند خودش را پنهان کند. مختار چهار سال است که در ارتش شورشیان افغان بر ضد طالبان می جنگد و اکنون فقط 15 سال سن دارد.
ماجرای اسلحه به دست گرفتن مختار خیلی ساده است و خیلی هم سخت. او برای آب آوردن از خانه خارج می شود. راکت طالبان به خانه شان اصابت می کند و خانواده مختار همگی از بین می روند؛ پدر، مادر، سه برادر، دو خواهر و شتر خانواده. وقتی به روستا برمی گردد تنها موجود زنده باقی مانده یک سگ است که در حال لیسیدن خون است. او برای اولین بار اسلحه پدرش را برمی دارد و چهار گلوله شلیک میکند، سگ فرار می کند.
سه ماه بعد مختار به شورشیان شمال افغانستان می پیوندد تا کار با کلاشینکف را یاد بگیرد. او به یاد نمی آورد که ممکن است تا به حال چند نفر را کشته باشد. می گوید تمام زندگی من بعد از این با کشتن طالبان معنی می شود.
ماشین های جنگی
نمی شود از بچه های جنگ گفت و نامی از جوزف کنی نبرد. او خودش جزو بچه های جنگ محسوب نمی شود، یعنی 18 سالش گذشته بود که دست به اسلحه برد. او فرمانده LRA) Lord’s Resistance Army) "ارتش مقاومت خدا" است که علیه دولت وقت اوگاندا مبارزه مسلحانه می کند. طی بیست سال پیش بیش از 30 هزار کودک را از مدارس و جاهای دیگر دزدیده و به خدمت ارتش خود درآورده است؛ پسرها برای جنگ و دخترها به عنوان برده جنسی. بچه ها را وادار می کند یکدیگر و گاهی خانواده خود را بکشند و آنها را به ماشین های جنگی خود تبدیل می کند.
ماجرای قدرت گرفتن کنی برمی گردد به روی کار آمدن دولت رئیس جمهور موسیوینی و فرار قبیله آکولی که کنی جزو آنهاست به شمال سودان. اعتراض به مبارزه مسلحانه می انجامد. کنی کم کم قدرت می گیرد. و تدریجا مبارزه او علیه دولت به مقابله با مردم اوگاندا می انجامد. پس از گذشت مدتی سازمان ملل شمال اوگاندا را خطرناک ترین منطقه برای زندگی اعلام می کند. بچه های جنگ یکی از مهم ترین بخش های LRA را تشکیل می دهند و هر عملی از آنها ساخته است از بریدن اعضا و جوارح انسان ها بگیرید تا هر گونه قتل و تجاوز. عاقبت خیلی از این کودکان نامشخص است؛ هزاران نفر گم شده اند، کشته شده اند یا فروخته شده اند.LRA در حالی که به گروه های کوچک تری تقسیم شده همچنان مشغول به کار است و جوزف کنی به عنوان مجرم جنگی تحت تعقیب قرار دارد.
انتهای پیام/4129/
نظر شما