به گزارش خبرگزاری فارس از ابرکوه، شهید مسلم رجبی نصرتآبادی در 15 آذر سال 1348 متولد شد و هنگامیکه به سن ششسالگی رسید دوران دبستان را در مدرسه امام امت (ره) روستای نصرتآباد و راهنمایی را در مدرسه روستای مهرآباد سپری کرد.
روزی که جنگ آغاز شد او کودکی 11 ساله بود و سعی میکرد در تمام فعالیتهای بسیج حضور پر رنگ داشت باشد و برای رفتن به جبهه روز شماری میکرد؛ اما به خاطر پایین بودن سنش، او را ثبتنام نمیکردند. در سال 1364 به پایگاه بسیج مراجعه و برای گذراندن دوره عمومی بسیج ثبتنام کرد.
مسلم به همراه چند تن از دوستانش در یکی از پادگانهای آموزشی شهرستان کازرون دوره آموزشی را طی کرد و از گرفتن کارت این دوره بسیار خوشحال بود. بلافاصله پس از رسیدن به خانه کارت خود را خانوادهاش نشان داد و گفت: دیگر مانعی برای حضور من در جبهه نیست.
پانزده سال بیشتر نداشت که قصد عزیمت به جبهه کرد و این بار به علت قد کوتاهی که داشت باز هم با مخالفت مسؤولین بسیج مواجه شد؛ اما ناامید نشد و عاقبت نیز با دستکاری فتوکپی شناسنامه خود توانست مسؤولین را مجاب به پذیرش حضور خود در جبهه کند.
سرانجام مسلم برای اولین بار به همراه دو برادر دیگر خود پا به عرصه دفاع مقدس گذاشت. زرنگی خاصی که داشت و خلوص او در جبههها زبانزد دوستانش بود و با فرماندهان خود بسیار صمیمی بود و بسیار پر انرژی ظاهر میشد و همیشه هرکاری را که سختتر بود عهدهدار میشد.
در آستانه عملیات والفجر 8 بود که فرمانده گردان متوجه حضور دو برادر دیگر مسلم در عملیات شد و به همین دلیل از شرکت او در عملیات جلوگیری کرد؛ اما مسلم میگفت به هر قیمتی در عملیات شرکت میکنم.
مسلم به هر طریقی که بود در عملیات والفجر 8 شرکت کرد و در حین رزم با خصم کافر در روز 21 بهمنماه سال 64 در منطقه عمومی ام الرصاص بر بال ملائکه به سوی ملکوت اعلی عروج کرد. پدر مسلم که کشاورزی نیکاندیش بود فراق فرزند را تاب نیاورد و یک سال پس از شهادت فرزند در اثر ایست قلبی به او پیوست.
جنازه شهید مسلم رجبی در این عملیات مفقود شد و بعد از گذشت حدود 9 سال توسط گروه تفحص شناسایی و به زادگاهش در روستای نصرتآباد ابرکوه منتقل و در جوار دیگر شهدا و پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.
یکی از برادران شهید رجبی میگوید: دو یا سه ماه قبل از اعزام به جبهه از من در مورد نحوه پرداخت خمس سؤال کرد و من نیز از پرسش او در این سن و سال بسیار متعجب شدم، درحالیکه مسلم از پرسیدن این سؤال هدف دیگری داشت. هنگامیکه پاسخ سؤال خود را گرفت، گفت: ما پنج نفر برادر هستیم، پس من باید به عنوان خمس، در راه اسلام به شهادت برسم.
انتهای پیام/90027
نظر شما