دفتر مشاور امور زنان و خانواده با همکاری روابط عمومی دانشگاه در سلسله گفتوگوهایی، بانوان موفق دانشگاه را به خوانندگان سایت معرفی میکند. مصاحبه دکتر سیما صدرای عضو هیات علمی و دانشیار دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تهران را در ادامه بخوانید.
دکتر سیما صدرای
به معنای واقعی عاشق یادگرفتن است و دوست دارد دانشجویانش را در ابعاد مختلف آموزش دهد. ازنظر او، هیئتعلمی باید یک الگوی اخلاقی یک انسان سالم در جامعه باشد و همه قوانین و قاعدهها را عادلانه برای همه اجرا کند.
در ابتدا خودتان را بیشتر برای خوانندگان ما معرفی بفرمایید؟
بسمالله الرحمن الرحیم و به نستعین و الله خیر الناصر و معین و صلیالله علیمحمد و آله الطیبین و الطاهرین
سیما صدرای Sima Sadrai متولد اسفند 1342 در تهران هستم. عضو هیات علمی و دانشیار دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تهران هستم.
در دوره دکترای عمومی داروسازی و PhD فارماسیوتیکس با گرایش فارماکوکینتیک، دانشجوی دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تهران بودم. بهمن سال 1361 بهعنوان دانشجوی عمومی وارد دانشگاه تهران شدم. دیماه 66 دکتری حرفهای را تمام کردم. سه ماه طرح نیروی انسانی را منطقه جنگی رفتم و از تیرماه سال 1367 مابقی طرح را بهعنوان مربی عضو هیات علمی (3درصد سهمیه دانشجویان ممتاز) در همین دانشکده مشغول خدمت شدم. از سال 68 نیز دورهی تخصص را شروع کردم. سال 76-77 نیز فرصت مطالعاتی پسادکتری یکساله را در دانشگاه آپسالا سوئد با پروفسور ماتس کارلسون که محقق برجسته خوب اخلاقی هستند، گذراندم.
خلاصه بیش از 35 سال است که دانشکده خانه دوم بنده است.
از خانواده خود برای ما بفرمایید؟
من فرزند ارشد و تنها دختر یک خانواده شش نقره هستم. پسرهای خانواده به ترتیب پزشک متخصص رادیولوژی، مهندس کشاورزی و دندانپزشک متخصص پروتز شدند. متأسفانه مهندس مسعود به علت سرطان کولورکتال در 9 آبان سال 1373 فوت شدند و هنوز فراقش برای ما جانسوز است. پدر عزیزم، متولد ده سینک لواسان، سحرخیز و پرکار و پرتوان که حسابدار بودند در سال 1381 به رحمت خدا رفتند.
در اردیبهشت سال 73 با دکتر حسینعلی ماهگی (هیئتعلمی دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران) که متولد دیماه 42 هستند ازدواج کردم. حاصل این ازدواج چهار فرزند است. محمدحسین که مانند پدر دندانپزشکی پردیس تهران میخواند و با دانشجوی عزیزی ازدواجکرده و ضحی، یک و نیم ساله هدیه خدا به جمع ما است و محمدامین که مهندسی عمران دانشگاه تهران میخواند. علی صدرا که یازدهم است و زهرا محیا کلاس سومی. فاطمه دختر نهماههام نیز در سال 87 متأسفانه مرحوم شدند. مامان گرامی و عزیزم که عاشقشان هستیم و با ما همراه هستند. مکانا بر بالای سر ما جادارند واقعاً همطبقه بالا هستند. ولی عملاً بدون همراهی ایشان بنده در فعالیتهای آزادانه و تماموقت بیرون از خانه موفق نبودم. ماشاالله خانواده شلوغ و گرمی هستیم. به تعداد اهالی خانه اختلافسلیقه در غذا و افکار سیاسی و اجتماعی داریم. یک سری خط قرمز داریم که خیلی سهلانگارانه است ولی در بقیه موارد همه آزادیم. اصطلاحاً حرام و حلالها، واجبها و ترک حرامها باید رعایت شود، ولی در مورد مستحب و مکروه و مباح باهم بحث میکنیم. مثلاً برای خودم جالب بود در یکشب قدر ملاحظه که کردیم، خانواده در پنج مکان مختلف شب قدر را احیا کرده بودند.
از دوران کودکی و نوجوانی و تحصیلات خود بفرمایید؟
در سالهای اول زندگی ما و خانواده عموی بزرگم در یکخانه بودیم و بنده دختر کوچولوی موردعنایت هفت نفر آدمبزرگ و شاید همین سبب رشد هوشی و اجتماعی بنده شده است. بعدها در بزرگی و تاکنون اجر این عنایت را میپردازم. در مورد هر ازدواج، تعیین رشته، تصمیم به خرید خانه، انتخاب طرح درمان در بیماریها، خانواده بزرگ فعلی خود و همسرم باید مشاوره دهم که همیشه از خدا میخواهم و امیدوارم که ناصح بصیری باشم.
تحصیلات دوره ابتدایی را تا کلاس چهارم در دبستان شهابی خیابان شهیدان نور صالحی فعلی، از کلاس پنجم تا دوازده (سال 58) در کلاس استعدادهای برتر مدرسه آلمانیهای تهران در خیابان یخچال قلهک گذراندم. دولت آلمان طی قراردادی از بین ۸۰۰ تا ۹۰۰ نفر دانشآموز شاگرداول کلاس چهارم مدارس تهران، یک کلاس پنجم سی نقره فوقالعاده ایرانی تو مدرسه آلمانیهای تهران برگزارمی کرد. ما بهجز درسهای ادبیات فارسی، تاریخ و دینی بقیه دروس را به آلمانی میخواندیم. معلمهای ایرانی خوبی داشتیم. دوست دارم از دو نفرشان نام ببرم؛ مرحوم آقای حسن خواجوی که متولد نیمه رمضان بودند و در شب نیمه رمضانی فوت کردند، هرسال نیمه رمضان یادشان میکنم و آقای معارفی که در سالهای 55 و 56 در کنار ادبیات با سمینارهایی که ما را تشویق به ارائه میکردند، با کتابهای دکتر شریعتی و مرحوم جلال آل احمد آشنایمان کردند. بعد از انقلاب هم یک سال در مدرسه آلمانی ادامه دادیم. سال دوازدهم در دبیرستان ایران در همان محل مدرسه آلمانیهای تهران دیپلم تجربی گرفتیم سال بعد هم چون به علت انقلاب فرهنگی کنکور برگزار نشد، دیپلم ریاضی گرفتم. سال تحصیلی 61 نیز وارد دانشگاه شدم. شدیداً پرجنبوجوش و اهل شنا، جودو، کوهنوردی، طبیعتگردی و ایرانگردی بودم. حتی یکبار شانسی مقام قهرمانی والیبال دانشگاه تهران را آوردیم (اثر بودن در تیم موفق!) و یکباردوم شنا شدم. الآن دارم از برکت آن فعالیتها استفاده میکنم! و دائم نگران دانشجویانی هستم که فعالیت ورزشی حداقلی دارند. از دوستان دوران تحصیل در مقاطع مختلف اگر بخواهم بگویم خودش کتاب مستقلی میطلبد. در سطح دنیا پخش هستند و هرکدام داستانی دارند. مثلاً تیمی از محققین سوئیسی که آمده بودند، دکتر امین شکراللهی که از همکلاسیهای مدرسه بودند در بین آنان بود در جلسه یک یادداشت به او دادم که آیا من را به یاد میآورید (بنده تقریباً وزنم در 25 سال اخیر دو برابر شدم!)، بعد از یادآوری و مرور دوستان هر دو خیلی خوشحال شدیم.
از سه رشته دیگر هم که در این سالها خواندم و ادامه میدهم بگویم و جواب این سؤال را جمع میکنم.
از 5 آبان 73 به مدت دو سال با دکتر مسعود ناصری پنجشنبه و جمعهها هومیوپاتی خواندم و هنوز هم در این زمینه مطالعه دارم و به آن بهعنوان یک روش خوب درمانی معتقدم. بعدازآن هم رشتههای مختلف طب سنتی (ایرانی) و مکمل را مانند سو جوک، رفلکسوتراپی و... البته نه به کاملی هومیوپاتی، در دورههای کوتاهمدت یاد گرفته و یاد دادم.
از سال 91 هم یک گروه پزشک و داروساز و دندانپزشک از مدیر محترم حوزه السلطان علی ابن موسیالرضا خانم بروجردی درخواست کردیم که طلبه حوزه شویم و آهستهآهسته علوم طلبگی میخوانیم (دو جلسه در هفته) و این طلبگی و یادگیری آن نیز خیلی شیرین و جذاب است.
از سال 97 هم از رانت هیئتعلمی استفاده کرده و شدیم دانشجوی مجازی دوره حدیث، اخلاق و آداب پزشکی و درسهای آن را هم شبها میخوانیم. مطالب این دوره هم خیلی سودمند و مفید است. خلاصه پسر کوچیکه دائم نمرات ما را چک میکند و قرار است اگر کارت دانشجویی هم بدهند یکدفعه با آن برویم تلهکابین توچال نصف قیمت!
از ویژگیهای شخصیتی خود برای ما صحبت کنید؟
اول از عیبهایم بگویم که شاید با دعای دوستان موفق به تصحیح آن شوم. از تنبلی، بینظمی، خواب صبح خود شدیداً شاکی هستم. ولی شکر خدا دارای قدرت ادراک و محاسبه خوبی هستم. شاید همین نیز با توجه به آن عیوب جدی سبب عدم ایست بنده شده است. معمولاً در صحبتها طنز و ضربالمثل زیاد بکار میبرم (متأسفانه امروزه استفاده از ضربالمثل کم شده و گاها سبب رنجش میشود و باید احتیاط کرد)؛ کلاً روابط عمومی خوبی دارم.
سعی میکنم کسی که در جمع غریب است را تحویل بگیرم تا احساس خوبی داشته باشد. روحیه نقادانه دارم. هم خودم را دائماً نقد کرده و سعی در بهینهسازی دارم، هم نسبت به بقیه اینگونه ام. خیلی باید سعی کنم وارد وادی، اصطلاحاً کلکل (با فتحه بخوانید) نشوم! سعی میکنم متواضع و صادق باشم. صداقت با ابعاد مختلف آن برایم خیلی مهم است.
دوست دارم دانشجویانم را در ابعاد مختلف آموزش دهم. یکبار موقع سمینار دادن دانشجویی با چوبخط تعداد «درواقع» او را چوبخط کردم، بعد سمینار بیستدقیقهای پرسید چه را میشمردید، گفتم نودوسه بار گفتید ' درواقع'. این کلام شاخص اضطراب پنهان است (قبلاً گفته بودم تمرین کنید و نگویید). به معنای واقعی عاشق یادگرفتن هستم. فکر کنم اینیکی را تا آخر عمر رها نکنم انشالله.
از مهمترین فعالیتهای اجرایی که بر عهده داشتید، برای ما بفرمایید؟
بااینهمه مشغله که در بالا گفتم و تازه تا حدی هم در دانشکده باید جبران کارهای دوستانی که کارهای جدی اجرایی دارند را کنیم، وقتی برای کار اجرایی میماند؟!
باکار اجرایی باید پاسخگوی بالادستیها شوی و این باروحیه من سازگار نیست. البته بیشتر در کمیتههای مختلف بهعنوان یک عضو نظر میدهم. چند سالی است رابط دانشجویان ستاد شاهد و ایثارگران هستم. معاون آموزشی گروه، مسئول و هماهنگکننده امور طب مکمل در دفتر طب ایرانی و مکمل هستم. استاد راهنمای حدود صد دانشجو هستم. خوشبختانه اکثراً مشکلی ندارند وگرنه بنده که مانند بچههای خودم به کارشان نمیآمدم! مسئول شعاع دانشکده نیز هستم.
در خصوص کسب افتخارات و جوایز خود بفرمایید؟
بهجز همان والیبال و شنا که گفتم که آنهم شانسی بود هیچ افتخاری برای دانشگاه نیافریدم.(با خنده)
البته یکبار یک هفته در سمیناری که هرروز صبح زود از مطالب روز قبل امتحان میگرفتند، بهپاس قدردانی از سحرخیزی ما، جایزه شرکت در یک کنگره خارجی نصیب ما شد؛ ما هم کنگره جهانی فارماکولوژی در ژاپن را با یک کارگاه سازمان بهداشت جهانی متصل به آن در ژاپن را انتخاب کردیم (باراهنمایی استاد عزیزم خانم دکتر تاجرزاده) و دوهفته هم در سال 1992 با هزینه شرکت پخش هجرت رفتیم ژاپن! ۱۸۰ هزار تومان هزینه شد. ناگهان دلار گران و شده بود شصت تومان!
چه دستاوردهایی تاکنون نصیب شما شده است؟
حاصل فعالیتهای من در طول سالیان گذشته، آموزش دروس مرتبط با رشته تخصص ام فارماکوکینتیک و فیزیکال فارماسی و آمار تخصصی و مدلسازی به دانشجویان داروسازی، فارمسایوتیکس و سایر پی اچدیهای دانشکده داروسازی، دانشکده فنی، طب سنتی و داروسازی سنتی است. متأسفانه در هر ترم بنده با حدود دویستتا سیصد دانشجو در تهران، پردیس و واحد بینالملل و دانشگاههای دیگر تدریس داشته و لذا از شناختن آنها به اسم معذورم و این برایم ناخوشایند است. راهنمایی یا مشاوره به حدود 70 دانشجوی عمومی یا تخصصی درزمینهٔ پایاننامه نیز دستاورد دیگری است. همیشه وقتی دعای «عالیه المضامین» را بعد زیارتهایم میخوانم از ته قلب فراز؛ « وَلِجَميعِ مَنْ عَلَّمَنى خَيراً، اَوْ تَعَلَّمَ مِنّى عِلْماً، اَللّهُمَّ اَشْرِکهُمْ فى صالِحِ دُعآئى وِزِيارَتى لِمَشْهَدِ حُجَّتِک وَوَلِيک، وَاَشْرِکنى فى صالِحِ اَدْعِيتِهِمْ بِرَحْمَتِک يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، وَبَلِّغْ وَلِيک مِنْهُمُ السَّلامَ، وَالسَّلامُ عَلَيک وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ، ...» را میگویم. در فعالیتهای تحقیقاتی نیز چون مسئول تحلیل دادهها هستم گاهی سبب نتایج خوب کارهای تحقیقی میشوم و در چاپ بیش از 40 مقاله تحقیقاتی همراه هستم و بعضی از آنها مورد استناد در سایر مقالات قرارگرفتهاند و اچ اندکس حدود 7 دارم. کتابی هم در ارتباط با کروماتوگرافی با کارکرد عالی تألیف کردیم.
در سالهای 90 کمک به تدوین آییننامه طب مکمل در گروه فام و گرفتن امضای خانم دکتر دستجردی، وزیر وقت نیز از دید خودم دستاوردی خوب است. با توجه به نتایج یک پایاننامه فرزند شهید (جالب است هنگام دفاع ایشان فهمیدم فرزند شهید هستند) نیز سبب فعال شدن کمیته هم ارزی زیستی وزارت بهداشت در سال 92 شدیم که سبب بهبود کیفیت داروها میشود. انشالله
از چه زمانی وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شدهاید؟
از تیرماه سال 67 بهعنوان عضو هیئتعلمی وارد شدم. در بدو ورود هم دو تا از اساتید گروه برای زایمان رفته بودند و دو عضو دیگر هم فرصت مطالعاتی خارج کشور. به بنده 9 واحد برای تدریس دادند. بنده هم سعی در تغییر اشکالاتی که سرخودمان بود، با امکانات حداقلی آن زمان.
بهطور اصلی تختهسیاه وسیله آموزشی بود و کتابخانه برای بررسی منابع. بهعنوانمثال کلاس عملی یکساعته تبدیل شد به کلاس عملی 4 ساعته با تحقیق منابع و مجهول و گزارش!
از توفیقات خود برای ما بفرمایید؟
توفیق داشتن خدای خوب، دین خوب، مذهب شیعه اثنی عشری، خانواده خوب، کشور خوب، دوستان خوب، رشتههای خوب، اساتید خوب، همکارهای خوب، دانشکده خوب، دانشجویان خوب و... تازه همه این خوبها را تبدیل کنید به عالی خواستم چشم نخورم.(با خنده)
به نظر شما دلیل انتخاب شما بهعنوان یک زن موفق در دانشگاه چیست؟
کسی که بیش از 35 سال از در دانشگاه میآید درون و باادب هم است و به همه سلام میکند و دو روز در هفته هم بعد از هشت شب از نگهبانان گرامی خداحافظی میکند و میرود چگونه موفق نباشد!
حالا شاید از شوخی گذشته کاری پیش نبردم، ولی سالها است دلنگران دانشگاه و درصدد بهینه کردن آن هستم.
بهعنوان یک عضو هیات علمی چه وظیفهای بر عهده شماست؟
اگر بتوانیم در زمین تخصصی و اخلاقی فردی با توانمندی لازم و مناسب تربیت کنیم توانستیم تا حدی وظیفه خود را بهجا آوریم. به همین علت بنده باوجوداینکه دانشجویان از محاسبات و آمار و تحلیل دادهها خیلی خوششان نمیآید در آموزش عملی و کاربردی این مباحث خیلی تأکیددارم. درواقع روش یادگیری با حل مسئله. خود هیئتعلمی باید یک الگوی اخلاقی یک انسان سالم در جامعه باشد. قوانین و قاعدهها را عادلانه برای همه اجرا کند. خلاصه همه باهم به وادی انسان کامل وارد شویم. خلاصه همهاش از خدا میخواهم « ویل للمطففین» شامل حالم نشود.
خانم دکتر، نقش زنان در اجتماع را چطور ارزیابی میکنید؟
در حال حاضر کمی نگرانم. خوبها زیاد هستند، ولی کسانی که بهدرستی عمل نمیکنند هم نگرانکننده است. قبلاً معتقد بودم خانمها خیلی قابلاعتماد و پاک دست هستند. ولی جدیداً این اعتقاد خدشهدار شده است. ظاهراً خانمها هم وارد بازیهای نادرست مردانه شدند!
کلاً از زنانه، مردانه نگاه کردن به قضایا خوشم نمیآید. ولی باید توانمندیها و کارآمدیها سنجیده شود. بعضی رشتهها احتیاج به حضور زنان دارد. ولی حتی مدرسه ابتدایی پسرانه با معلم مرد بهتر است. حالا حضور نمایشی و استثناء زنان در بعضی جاها مانند راننده کامیون اشکال ندارد. ولی کلاً به قول فرازی در نامه 31 نهجالبلاغه ' خانم ریحانه است نه قهرمانه'. پس این قضیه باید لحاظ شود. بنده الآن به خانم عزیزی که در امور خانه کمک میکنند ساعتی 15 هزار تومان میدهم. گاهی نیز بچهها را کلاس آموزشی، تربیتی میگذارم ساعتی 80 هزار تومان. اصلاً نمیخواهم قیاس کنم ولی نباید در جامعه ما برای فعالیت تماموقتی خانهداری خانمها معادلی ساعت 25 هزار تومان در نظر گرفته شود، روزی هشت ساعت (که بیشتر از این است) و ماهی سی روز؛ یعنی ماهی 6 میلیون تومان بهطور متوسط مادران گرامی طلبکار هستند. واقعاً استرس جدایی از مادر به بچهها خصوصاً در پنج سال اول برای طول عمر صدمه میزند. مادر با تحصیلات متناسب، آزاد در میزان فعالیت ولی محقق در خانه بدون نگرانی صبح زود و ساعت کار و ... این ایدئال است.
چه پیامی برای بانوانی که در عرصه اجتماع حضور دارند، دارید؟
سعی کنید خوب کارکنید. من شخصاً روزهایی که پرکارترم شب خسته هستم ولی روحی سرحالم. فکر کنید مراجع شما دانشجو، همکار، اربابرجوع، خواهر، برادر و فرزند خودتان است. خود حدیث مفصل بخوان زین مجمل. این واقعیتی است که با ذکر « لاحول و لا قوه الا بالله» توان بیشتری در جهت کار در چند بعد داشته باشید.
علت موفقیت خود را در چه چیزی میدانید؟
اگر موفقیتی است عنایت خدای سبحان است به یک بنده خودش.
آرزوی شما برای دانشگاه علوم پزشکی تهران چیست؟
آن نکات، اهداف و چشماندازهایی که چند وقت یکبار گروهی از دوستان صاحبنظر جمعآوری و تدوین میکنند، واقعاً تحقق پیدا کنند.
افرادی که در سطوح مختلف وارد میشوند، از همه نظر بهترین باشند. هم متخصص و هم متعهد بدون اعمال مسائل جانبی و رقابتها سالم باشد. در یک کلاس همه میتوانند بیست بیاورند. یک محیط سالم و شکوفا که همه در آن با لذت و سرور تلاش کنند.
امیدوارم قسمت اول این آیه در محیط دانشگاه تحقق پیدا کند:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ «96»
و اگر مردم شهرها و آبادىها ايمان آورده و تقواپیشه كرده بودند، قطعاً (درهاى) بركات آسمان و زمین را بر آنان مىگشوديم، ولى آنان (آيات ما را) تكذيب كردند، پس ما هم به خاطر عملكردشان آنان را (با قهر خود) گرفتيم.
خلاصه همه ما عملاً جزو منتظران باشیم و با ظهور ایشان جزو 313 نفر نشدیم جزو ده هزار نفر یاران حلقه بعدی حضرت عج تعالی باشیم. انشالله
از دستاوردهای دوران فعالیت خود برای ما بفرمایید؟
سعی در بهروز کردن و شفافسازی داشتم.
اگر خاطرهای از دوران مسئولیتهای مختلف خوددارید؛ بفرمایید؟
وقتی بعضی دانشجویان بعد چند سال شمارا میبینند و میگویند شما با فلان توصیه سیر زندگی مرا تغییر دادید، جالب است معمولاً خودم یادم نمیآید و ظاهراً ماجرای کانال کولری هستیم که باید پیامی را انتقال دهیم. مثلاً در مقطعی در یک بیمارستان در ده جلسه هومیوپاتی را تبیین کردم. یک خانم دکتری فقط جلسه آخر را خبر شده بود و بعدها این رشته را انتخاب کرده و خوانده بود. عملاً درگیریاش با همسرش که با توجه به بچههایشان مخالف تخصص گرفتن ایشان و شیفتهای شب و... بود حلشده بود. با این مهارت الآن جزو دکترهای هومیوپات خوب و موفق هستند. بعد چند سال دریکی از سمینارهای دو ماهانه ما به بنده مراجعه کرده که بله شما سیر زندگی مرا تغییر دادید.
یا مثلاً دستیاری داشتم که همسرش میخواست فوق چشم بگیرید و ایشان با توجه به بچههای کوچکش مخالف، خلاصه راضی شدند. این دستیار الآن هیئتعلمی و فرزندش امسال با رتبه 110 علوم پزشکی تهران قبول شدند.
بنده از سالهای 78 تاکنون استاد راهنما و مشاور دانشجویان هستم. گاهی نیز دانشجویان شکایاتی از سایر اساتید دارند و به بنده مراجعه میکنند. گاهی دوستانه به آن استاد تذکری و قضیه حل میشود. یک مورد که خیلی قدیمی است و از گروه زبان بود و ما مجبور به مراجعه به رئیس دانشگاه که متأسفانه منجر به حذف آن استاد شد.
با توجه به مسئولیت متعدد شغلی آیا مسئولیتها در زندگی شخصی شما تأثیری منفی داشته است؟ چطور آن را مدیریت کردهاید؟
وقتی برنامهات پر باشد بیشتر همه کار را انجام میدهید. باوجوداینکه شاغل هستم نسبت به همردههای خانهنشین خود در امور الزامی مانند عیادت، دیدن از بزرگان فامیل، شرکت در مراسم و ... بیشتر میپردازم. بچهها کمی ما را کمتر میبینند. ولی اول و آخر آن عنایت خدای سبحان و همراهی مادر عزیزم است. در زیارتها از خدای سبحان میخواهیم؛ خدایا این بنده لوس و بیخاصیتت را خودت دریاب.
بنده بد، فرزند بد، همسر بد، مادر بد، معلم بد، همکار بد و ... اگر به فریادم نرسی که به من رحم کند. این فراز دعای کمیل را سعی میکنم خیلی جدی بگویم:
للَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَا اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَى نَفْسِکَ وَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِی مِنْ قُرْبِکَ وَ أَنْ تُوزِعَنِی شُکْرَکَ وَ أَنْ تُلْهِمَنِی ذِکْرَکَ.
البته خدا «جبار» است. یادم می آید سال 81 که به حج واجب مشرف شدم، علی صدرا هشتماهه بود و من خیلی پایبند این بودم که بچهها شیر خودم را بخورند. خانم بروجردی توصیه کردند این ذکر را زیاد بگویید و انشالله خدا جبران میکند. خلاصه بعد یک ماه از خودم غریبی میکرد ولی تا دو سال شیر مادر خورد.
ولی واقعاً نمیتوانم قضاوت کنم که کمکاریهایم چقدر تأثیر منفی گذاشته و چقدر مدیریت کردم و اللهاعلم.
سخن پایانی؟
برای نماز رفته بودم مسجد دانشگاه که یک روحانی که مهندس عمران نیز بود و لحن طنز خوبی نیز داشت، برای دانشجویان دوره محراب اندیشه، تفسیر سوره والعصر را میگفتند.
سخن پایانی این است که خدا کمک کند که دچار «لفی خسر» نشویم و جزو «الا الذین» سوره والعصر شویم.
از الهام علی و همکاران ایشان در روابط عمومی دانشگاه متشکرم که به بنده فرصت اندیشیدنی به سالهای رفته دادند. چون قرار نبود کاغذی حیف شود تا شد پرحرفی کردیم که امیدوارم اگر خواندید؛ همه را به نیکی برداشت کنید.
آیه ۹۷ و ۹۸ سوره مبارکه یوسف (ع) که طلب استغفار کردن از پدر خود میکنند و پدر هم قول مساعدت میدهند.
با تشکر از اینکه این فرصت را به ما اختصاص دادید.
نظر شما