شناسهٔ خبر: 36425794 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: جهان نیوز | لینک خبر

روایتی از یک مرگ مغزی؛ ضرباتی‌که ناتو را به‌کما برد

سخنان ماکرون در خصوص مرگ مغزی ناتو، بار دیگر داغ شدن بحث‌ها را بر سر فروپاشی ناتو را داغ کرده است.

صاحب‌خبر - به گزارش جهان نيوز، از زمانی که در سال ۱۹۴۹ پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو با مشارکت ۱۲ کشور اروپای غربی و آمریکای شمالی در مقابل خطر تسلط اتحاد جماهیر شوروی بر اروپا بسته شد تا اکنون که در سال ۲۰۱۹ میلادی هستیم، نزدیک به ۷۰ سال می‌گذرد.
 
در طول این ۷۰ سال ناتو با تلفیق توانمندی نیروی سرمایه‌داری و سرمایه‌گذاری گسترده در حوزه زیرساخت‌های نظامی و عملیات‌های مخفی بر چالش‌های مهمی فائق آمده است که شاید بتوان نقطه اوج آن را سقوط دیوار برلین و فروپاشی اتحاد جماهیر دانست.

از آن زمان تاکنون و علی‌رغم توافقات اولیه بین روسیه و غرب، حرکت ناتو به سمت مرزهای روسیه فزونی یافته، به گونه‌ای که هم اکنون یگان‌های زرهی سپاه تفنگداران آمریکا در کشور لتونی کمی از بیش از ۷۰۰ کیلومتر با مسکو پایتخت کشور روسیه فاصله دارند. حتی تصور واکنش آمریکایی‌ها درباره استقرار لشکرهای نظامی روسیه در این فاصله از واشنگتن نیز ترسناک است.

علی رغم چنین چشم‌اندازی ناتو این بار نه با یک تهاجم خارجی که با امکان فروپاشی از داخل روبه‌رو است. سخنان «امانوئل ماکرون» رئیس‌جمهور فرانسه در خصوص مرگ مغزی ناتو و بی‌اعتمادی به اجرای ماده ۵ این پیمان در خصوص دفاع جمعی کشورهای عضو آن در مقابل هرگونه تهاجم خارجی بازتابی از گسستگی عمیق در معنا و مفهوم ناتو به عنوان یک پیمان دفاع دسته جمعی است.

 
چرا مرگ مغزی؟
اشاره ماکرون به مرگ مغزی ناتو بدون شک به سیاست متفاوت «دونالد ترامپ» رییس جمهور آمریکا در این خصوص است. از مجموع هزار میلیارد دلار بودجه نظامی کشورهای عضو ناتو ۷۵۰ میلیارد دلار آن متعلق به بودجه نظامی ایالات متحده است. در حقیقت ماشین نظامی آمریکا با قدرت از نظم حاکم بر دنیای سرمایه‌داری دفاع کرده و در سایه آن به خصوص پس از جنگ سرد کشورهای اروپایی از بودجه نظامی خود به مقدار چشم‌گیری کاسته‌‌اند.

برای درک این مطلب کافی است که بدانید بودجه نظامی آلمان از ۳.۶ درصد تولید ناخالص ملی به ۱.۴ درصد کاهش یافته و طبق گزارش وزارت دفاع این کشور بخش مهمی از توان نظامی آلمان از جمله یک سوم جنگنده‌های نیروی هوایی از حالت عملیاتی خارج شده‌اند. همچنین سیاست کاهش تعداد نفرات ارتش در بریتانیا سبب شده تا نفرات نیروی زمینی این کشور از پلیس نیویورک نیز کمتر شود.

در سایه این کاهش بودجه نظامی، کشورهای اروپایی مبالغ بیشتری را به حوزه خدمات اجتماعی اختصاص داده‌اند. با این حال به نظر می‌رسد که آمریکا به عنوان ستون اصلی توانمندی پیمان نظامی ناتو پس از بحران سال ۲۰۰۸ میلادی آن توان سابق را برای دفاع از سایر اعضا از دست داده است.
 

اوضاع و احوال ناتو پس از بحران اقتصادی آمریکا
 


این که اوضاع و احوال ناتو به عنوان حامی اصلی نظام سرمایه‌داری جهانی به وضعیت رکن اصلی آن یعنی آمریکا وابسته باشد، چندان عجیب و غریب نیست، اما این که اوضاع آشفته در سرمایه‌داری این چنین دیر در بروکسل منعکس شده جای تعجب دارد.

با آغاز بحران در نظام سرمایه‌داری جهانی و ورشکستگی بانک «لیمن برادرز» که رقمی معادل یک تریلیون دلار برای نظام بانکی آمریکا ضرر و زیان همراه داشت، بسیاری در انتظار این بودند تا اثرات آن را در سیاست خارجی این کشور مشاهده کنند.

با اطمینان می‌توان گفت شکست «جان مک کین» نامزد حزب جمهوری خواه در سال ۲۰۰۸، خروج ارتش آمریکا در سال ۲۰۱۱ از عراق و سخنرانی باراک اوباما رییس جمهور آمریکا در دانشگاه نظامی «وست پوینت» در خصوص ضرورت بازنگری جدی در مورد استفاده از نیروی نظامی این کشور در هر نقطه از جهان، بازتابی از این شکست بزرگ بودند.

شاید نقطه اوج این تحول را بتوان در خودداری واشنگتن از حمله نظامی به سوریه با وجود ادعای به کار رفتن تسلیحات شیمیایی در غوطه شرقی دمشق دانست. اتفاقی که برخی از مهم‌ترین متحدان اروپایی و عربی آمریکا امید داشتند که مسبب آغاز عملیاتی همچون «ادیسه» در لیبی شده و بستری را برای سقوط دولت «بشار اسد» فراهم کند.

از این پس بود که مهم‌ترین پروژه غرب در خاورمیانه برای ایجاد نظمی جدید در این منطقه در دنیا در سراشیبی شکست قرار گرفت. اگرچه ظهور داعش که بنا به گفته «مایکل فلین» رییس سابق سازمان اطلاعات نظامی پنتاگون علی‌رغم وجود گزارش‌های مستند اطلاعاتی مورد بی‌توجهی عمدی کاخ سفید قرار گرفت، می‌رفت تا مرزهای قرارداد سایس- پیکو را به طور کامل محو کند، ولی مقاومت مردم سوریه و عراق به همراه حمایت تمام و کمال دولت‌های ایران و سوریه سرنوشت متفاوتی را برای تاریخ رقم زد.

در کنار این به قدرت رسیدن «دونالد ترامپ» رییس جمهور جدید ایالات متحده نشان داد موج بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ میلادی به فضای سیاست داخلی آمریکا نیز رسیده است.

ترامپ، انتقام طبقه کارگر سفید پوست
 

 
به قدرت رسیدن ترامپ در آمریکا بازتابی از شکاف گسترده‌ای است که در این کشور وجود دارد. علی رغم این که بعد از برخی اقدامات اضطراری واشنگتن در کمک به بخش خصوصی و صنعت بانکداری، میزان رشد اقتصادی در سطح بالایی قرار گرفت، اما بخش بزرگی از این رشد اقتصادی سهم صنایع نوین همچون صنایع فنآوری اطلاعات شده است. این مسئله در کنار تخلیه مداوم صنعتی و انتقال کارخانجات تولیدی به کشورهایی همچون چین و مکزیک سبب شده تا طبقه متوسط سفید پوست در آمریکا خود را بازنده اصلی این رشد اقتصادی تصور کند. مسئله‌ای که از سوی دیگر به دلیل فشارهای مالی سنگینی که به افزایش بودجه نظامی آمریکا نسبت داده می‌شود، بر خشم سفیدپوستان سنتی افزوده است.

مهم‌ترین شعار ترامپ که وی را به قدرت رساند، پایان دادن به این وضع بود. ترامپ بر خلاف دموکرات‌ها خواستار بازگشت صنایع تولیدی از چین، پایان دادن به صنعت بانکداری لجام گسیخته و پایان حمایت از پروژه‌های جهانی مداخله در نقاط مختلف دنیا و تمرکز بر مناطقی همچون آمریکای لاتین است.

در چنین شرایطی است که مهمانی برای سایر کشورهای عضو پیمان ناتو به پایان می‌رسد و ترامپ مشارکت جدی‌تر آنان را در تأمین بودجه نظامی این نهاد و رسیدن به ۲ درصد تولید ناخالص ملی مطالبه می‌کند. ترامپ به صورت جدی پشتیبانی از روند بی‌نتیجه حمایت از عملیات‌های مخفی در خاورمیانه را متوقف کرد و تمرکز خود را بر فروش تسلیحات بیشتر به کشورهای عربی همچون عربستان و امارات بدون درگیر شدن جدی در مناقشات نظامی معطوف کرد. اصطلاحی که وی آن را دوشیدن گاو شیرده توصیف کرده است. با چنین راهبردی جایی برای پروژه‌هایی همچون باز آرایی خاورمیانه که مورد توجه جدی برخی کشورهای اروپایی بود، باقی نمی‌ماند.

کمتر کسی دیگر به این مسئله شک دارد که فرانسه و انگلستان سرمایه‌گذاری وسیعی برای بازآرایی مجدد خاورمیانه کرده بودند. رییس سازمان اطلاعات خارجی فرانسه در همایشی در واشنگتن در سال ۲۰۱۵ از جدال ۳۰ ساله مذهبی در خاورمیانه سخن گفته بود. برآوردهای جدی همچون ایجاد منطقه مستقل کردی و تقسیم عراق به سه منطقه فدرال وجود داشت و یک منطقه وسیع که به صورت دو فاکتو قلمرو یک قدرت سنی بنیادگرا به نام داعش شده بود.

این سیاست را می‌توان در تأمین موشک میلان برای تروریست‌ها در محله باباعمرو حمص تا حمایت از برگزاری همه‌پرسی در کردستان عراق برای تشکیل یک کشور مستقل دید، اما حالا تمام این سرمایه‌گذاری‌ها بر باد رفته است.

حتی کردها که قرار بود یک منطقه مستقل فدرال در شمال سوریه تأسیس کنند، با حمله ترکیه که با حمایت خاموش آمریکا و عقب نیروهای نظامی آن همراه شد چاره‌ای جز پناه آوردن به دامن روس‌ها و دولت سوریه نداشتند.

در چنین شرایطی است که می‌توان انتظار داشت، آنچه که ما به عنوان سیاست استاندارد غرب و رویه ناتو به عنوان یک پیمان نظامی می‌شناسیم دیگر وجود نداشته باشد.

آمریکا به آرامی در حال عقب‌نشینی از خاورمیانه و تقابل یک جانبه نظامی با روسیه است. کشورهایی همچون فرانسه و آلمان یا باید بودجه نظامی خود را افزایش دهند و یا دیگر امیدی به داشتن حیات مستقل به عنوان یک قدرت جهانی نداشته باشند.

از همین رو است که ماکرون به صراحت از مرگ مغزی ناتو سخن می‌گوید چرا که امیدی به بازگشت روزهای خوش قبلی و استفاده بی‌قید و شرط از چتر نظامی ناتو را ندارد.

پاسخ اروپا به مرگ مغزی ناتو


 
پاسخ اروپا به این تغییر تشکیل ارتش اروپایی برای استقلال بیشتر در حوزه‌های دفاعی و امنیتی است. سیاستی که علاوه بر تشکیل ارتش مشترک اروپا همکاری‌های جدیدی در حوزه تولید سلاح و توسعه فناوری‌های جدید را فراهم می‌کند، اما واقعیت اینجاست که اندازه اروپا برای شکل‌دهی به یک نیروی نظامی مؤثر جهانی بسیار کوچک است.

اروپا با همان موج ملی‌گرایی اما به شکلی متفاوت در کشورهای عضو این قاره روبه‌رو است. هم اکنون جنبش پگیدا در آلمان به عنوان حزب جدی در حال مطرح شدن است.

در ایتالیا و مجارستان هم اکنون راست‌گرایان ملی‌گرا درصد مهمی از آرا را بر عهده دارند. با این تفاصیل حتی کشورهای اروپایی نیز نمی‌توانند آنچه که زمانی حاکمیت ارزش‌های لیبرال در جهان می‌نامیدند، محقق کنند.

از همین رو سفر ماکرون به چین و تلاش برای سهیم کردن اصلی‌ترین رقیب راهبردی آمریکا را برای اجرای پیمان پاریس باید به خوبی درک کرد. با این حال در چنین شرایط سیالی تنها با اطمینان می‌توان گفت که چنین سخنانی دردهای زایش ظهور یک دنیای چند قطبی و پایان سیطره یک جانبه غرب بر دنیاست.
 

نظر شما