شناسهٔ خبر: 35825013 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

مذاکرات برجامی و درس‌هایی برای آینده

مذاکره با آمریکا و اروپا در قالب مذاکرات موسوم به برجام،تصمیم نظام جمهوری اسلامی ایران(رهبری+دولت)، بود که البته اکثریت مطلق مجلس نیز با آن موافق بود.. اکنون که این تجربه ذیقیمت در کارنامه سیاست خارجی ایران، جای گرفته است می توان درس هایی از آن آموخت: متن حاضر ، پاسخی به این پرسش است که از روند گذشته، چه درس هایی می توان آموخت؟

صاحب‌خبر -

۱- برخی از محققان فرانگر و بسیاری از اندیشمندان و افرادی که به تعامل حداکثری با دنیا باورمند بوده و هستند، در گذشته و حال، چنین می اندیشند که می توان به مذاکره با آمریکا دل بست و با آمریکا مثل همه دولتهای بزرگ دیگر، طرح تنش  زدایی ساخت.

رئیس جمهور حسن روحانی نیز به پشتوانه درک و تجاربش، از جمله کسانی بود که بر این نظر بود که می توان با امریکا مذاکره نمود و به نتایج مذاکرات، هم امیدوار و دلبسته بود.حسن روحانی مذاکره با کدخدا را  توصیه می نمود. مذاکره با کدخدا(آمریکا)، یک نظریه در مقابل مذاکره با کشورهای دست دوم،کم اختیار و پیرو(اروپا)، بوده است که احتمالا از تجربه دوره دبیری امنیت ملی روحانی و مذاکرات سعدآباد(۱۳۸۲)، حاصل شده بود. روحانی اتفاقا زمانی که بر منصب ریاست جمهوری نشست، مذاکره با کدخدا را عملی نمود.

۲- محمدجواد ظریف چهره شاخصی بود که تجاربش او را به این باور رسانده بود که دنیای امروز دنیای چندجانبه گرایی است و بر همین اساس، چنین باور داشت که می توان در یک تفاهم جهانی و در قالب تعامل با اروپا و آمریکا، به یک نتیجه مناسب دست یافت. ظریف دنیای امروز را دنیایی فراتر از یک جانبه گرایی تصور می نمود. بعلاوه ظریف آمریکا را یک کل یکپارچه نمی دید، بلکه معتقد بود در آمریکا هم گروههای سیاسی بدخیم و خوش خیم، و تندرو و کندرو وجود دارند. انتظار و امید ظریف این بود که در تفاهم با تعامل گرایان آمریکا(اوباما و کری)، می تواند به نتیجه قابل قبولی دست یابد.

۳- رهبر جمهوری اسلامی ایران، علیرغم موافقت با مذاکرات در قالبی که خود آنرا "نرمش قهرمانانه" صورت بندی نموده بود، از آغاز معتقد بودند آمریکایی ها- چه دموکرات و چه جمهوری خواه- اساسا به لوازم مذاکره و آداب مذاکره پای بند نیستند. باور رهبری چنین بود که آمریکایی ها، دستان مخملین را در مذاکره نشان می دهند اما رفتار گرگ صفتانه در پنهان انجام می دهند.مطابق چارچوب ذهنی رهبری و بدلیل بدگمانی به آمریکایی ها، دل بستگی به مذاکره به تنهایی کافی نبود. به همین جهت رهبر جمهوری اسلامی ایران پیش و هم زمان با مذاکرات، دو رویکرد مستقل و مکمل (سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی و تقویت دفاع ملی)، را توصیه و پیشنهاد می کردند.

۴- حسن روحانی و ظریف علیرغم بدگمانی ها، موفق شدند با رعایت بسیاری از دغدغه ها و نظرات رهبری، توافق برجام را به تایید ۱+۵ برسانند و جمهوری اسلامی ایران نیز توانست در بازه ای از زمان از منافع این توافق مهم بهره مند گردد.

شاید اگر اوباما همچنان در مصدر کار می بود، فهم روحانی و فرضیه ظریف از مذاکره با آمریکایی ها و اروپا، اکنون به یک اصل تبدیل شده بود و شاید امروز می‌شد مقامات بلندپایه کاخ سفید را افرادی متعهد به توافقات توصیف نمود.

اما آمدن ترامپ در کاخ سفید، پیش فرض ها و گزاره های ذهنی حسن روحانی و هم نظران او را واژگون کرد بدین سان که بنظر می رسد امروز حسن روحانی و ظریف و دیگر علاقمندان به مذاکره با آمریکا، به همان جایی رسیده اند که رهبر جمهوری اسلامی ایران قبلا بدانجا رسیده بود.

امروز حسن روحانی و ظریف هم بدگمان شده اند...امروز روحانی و ظریف و بسیاری دیگر(امید، اصلاحات، اعتدال و ...)، نه از سر ترس که بواسطه درک جدیدشان، مذاکره با آمریکایی ها را مضر می‌دانند. حسن روحانی اکنون که تجربه مذاکره را از سر گذرانده است، در فهم جدیدش، به روشنی و صراحت، مذاکره با چاقوکش و دیوانه را حماقت تعریف می کند. روحانی کلید دار کنونی کاخ سفید را مصداق چنین توصیفی می داند.

روشن نیست که آیا روحانی و ظریف پیش بینی چنین روزی را می کردند اما شواهدی در دست است که به باور این دو، رئیس جمهور بعدی آمریکا نمی توانست توافق را نابود کند. گویی تصور اولیه این بود که سیستم منسجم سیاست خارجی آمریکا چنین اجازه ای به یک فرد(حتی در جایگاه رئیس جمهور)، نخواهد داد که توافقی بین المللی و چندجانبه را به تعلیق درآورد...اروپا نیز همه اختیار و هویت خود را به آمریکا، گره نخواهد زد.

۵- گذشت زمان اما نشان داد در سیستم آمریکایی هم یک فرد می تواند توافقی جهانی و مورد تایید کنگره را نابود کند! چیزی که کسی فکرش را هم نمی کرد.

به علاوه روشن شد چندجانبه گرایی هم آن قدر بالنده و راسخ نشده است که اروپا هویت مستقل خود را از امریکا به منصه ظهور برساند...گویی همچنان جهان یک جانبه اداره می شود!

۶-  در داستان مذاکرات برجامی با امریکا و اروپا، یک نکته روشن شد و آن اینکه گذشت زمان نشان داد که دیدگاه مشروط رهبر جمهوری اسلامی ایران از مذاکره با آمریکا، درست بود.

از سیستم نسبتا معقول و منسجمی مانند آمریکا، انتظار نمی رفت که به ترامپ اجازه دهد برجام را به بایگانی بسپارد و اگر اروپا قابل اتکاتر بود، نباید چنین میشد.گویی چندجانبه گرایی هم هنوز میوه هایش آن قدر رشد نکرده است که به آسانی قابل برداشت باشد!

بنابراین امروز این گزاره به راحتی قابل فهم است که آمریکایی ها اساسا در برابر ایران، عهدشکن اند و غیر متعهد!.. تلخ تر اینکه عهدشکنی نه تنها در برابر ایران که در برابر جهان نیز برایشان قبیح نیست!...اروپایی های هم آنگونه که تصور می رفت، مستقل و شفاف نیستند!

البته در برابر چنین برداشت و گزاره ای، نظر دیگری هم وجود دارد. تعامل گرایان معتقدند  که عملکرد برخی از گروه های داخلی ایرانی، منجر به واکنش فعلی آمریکا شده است و ایران می توانست برجام را با سیاست عاقلانه تری به شکل قبلی ادامه دهد. سنجش صحت چنین برداشتی البته به تامل و مطالعات مستقلانه، نیازمند است.

۷- خیلی روشن نیست اگر هیلاری بجای دونالد می آمد، چه می شد... شاید حسن روحانی و ظریف خوش شانس نبودند که بجای کلینتون با ترامپ مواجه شدند...

شاید اگر خلف صالحِ اوباما می آمد، فهم جدیدی از آمریکای متعهد و قابل اتکاء در ذهن ایرانیان و انقلابیون  پدید می آمد و شاید در چنان صورتی می‌شد روی آمریکای جدید حساب باز کرد!

 اما دونالد تصویر دیگری را نشان داد و آن اینکه آمریکایی ها، مذاکره پذیر نیستند و یا مذاکره ای صرفا با شرایط خودشان را می خواهند.

گویی حق با انقلابیون است که آمریکایی ها فقط زبان اقتدارگرایانه خود را می فهمند.

به باور انقلابیون پایدار، آمریکایی ها اگر مذاکره پذیر بودند باید در برابر انعطاف های نسبی جمهوری اسلامی ایران، اندکی از لجاجت و اقتدارگرایی حداکثری شان دست می شستند.

انقلابیون معتقد بوده و هستند که دولت فعلی یا جریان حاکم فعلی در آمریکا، ایرانی حقیر و مطیع را می پسندد، آمریکا ایرانی بسان حاکمان سعودی را دوست می دارد...چیزهایی که اگر هم کسی بخواهد، مطابق روانشناختی و مولفه های جمهوری اسلامی ایران، امکان شکل گیری آن هم بسیار بعید و دشوار خواهد بود.

البته یک نظر دیگری هم وجود دارد و آن اینکه آمریکا هم کشوری مثل عربستان و هم کشوری مانند ایران را می خواهد تا بتواند اسلحه هایش را بفروشد و با تجارت اسلحه، اقتصادش را رونق بخشد. اگر ایران عربستان شود در آن صورت سود اقتصاد آمریکا، از تجارت سلاح چگونه باید جبران شود؟

۸- اکنون که به رخ دادهای گذشته می نگریم، می فهمیم که گویی روحانی و رهبر جمهوری اسلامی ایران، فرضیه خود را به بوته آزمون گذارده بودند.

رهبری انقلابی، نه به اصل مذاکره بلکه به آمریکا و اروپا چندان امیدوار نبودند اما روحانی و ظریف دیپلمات، خوش بین تر بودند، اگرچه که روحانی کدخدا را بر مباشران کدخدا ترجیح می داد. روحانی در ۱۳۹۲ مایل بود مدلش را به آزمون گذارد.روحانی دیپلمات و معتدل، اکنون مایل بود بجای مقابله با سیاست های آمریکا، با آمریکا مذاکره کند.بنظر ، او ترجیح می داد بجای انقلابی بودن، دیپلمات شود.ظریف هم چندجانبه گرایی اش را می آزمود.

امروز اما پس از گذشت سال ها، هر دو فرضیه در بوته آزمایش و سنجش قرار گرفته اند.اگرچه هنوز آزمایشگاه و آزمایش ها استمرار دارد اما به نظر می رسد فرضیه بدگمانی به آمریکا،در شرایط کنونی، از ابطال پذیری کمتری برخوردار است.

گزاره متقن از تجربه سپری شده، این است که مذاکره خوب و لازم است اما جمهوری اسلامی ایران باید خود را در داخل هم مستحکم و استوار سازد.

به عبارتی دیگر امروز می توانیم بر درستی نگاه ترکیبی(نگاه به داخل و نگاه به خارج)، تاکید و وفاق نماییم. نگاه به خارج مفید اما کافی نیست.

 * صاحب‌نظر در حوزه برنامه‌ریزی و توسعه

223223

نظر شما