رضا وطنخواه
نویسنده
خودش میگفت «من بچه شاهعبدالعظیم هستم و درخانهای به دنیا آمده و بزرگ شدهام که درهر سوراخش که سر میکردی به یک خانواده دیگر نیز برمیخوردی» و کسی که در این خانه به دنیا آمد بعدها شاعر و نقاش شد و نویسنده و با نام کامران برای خودش اسم و رسمی پیدا کرد و جوانیاش با ورود به دانشگاه معماری هنرهای زیبا وارد مرحلهای تازه شد. کامران آوینی (۲۱ شهریور ۱۳۲۶- ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ فکه) که بعدها نام مرتضی را در تحول فلسفی و عقیدتیاش برای خود انتخاب کرد سال ۱۳۴۴ وارد دانشگاه معماری شد و البته آن سالها هنوز همکلاسیها و اطرافیانش او را به نام و شهرت کامران آوینی میشناختند. همین دوره بود که او با دوستان هنرمند و نویسندهای دیگر مثل غزاله علیزاده، شهرزاد بهشتی و امیر اردلان آشنا شد و به فلسفه غرب و آنطور که دربارهاش میگویند به شعر فروغ و شاملو و اخوان علاقه پیدا کرد. آوینی، جوینده بود و عطش داشت و این دوره هنوز گویی آب نمک میخورد، عطشاش در پیدا کردن آن گمشده نه کمتر، که بیشتر میشد. خودش درباره این دوره میگوید: «من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا نیستم، من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفتهام. موسیقی کلاسیک گوش دادهام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام. ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوزه را - بیآنکه آن زمان خوانده باشمش- طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند عجب، فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد. اما خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده که ناچارشدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم» اما راهی که او را از این تفاخر به دانستگی جدا کرد و وارد مسیر تازهای کرد، همانراهی بود که از تغییر یک نام میشود به ذات آن پی برد. آوینی با یک دگرگونی روحی معنوی درگیر شد و تا شهادت، با آن پیش رفت. البته در تمام این مدت دوربین از دستش نیفتاد و راوی فتحهایی شد که جوانان این مرز و بوم در جبهههای جنگ رقم میزدند. او بعد از پیروزی انقلاب کارگردانی را با ساخت چند فیلم با موضوعیت غائله گنبد (مجموعه شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه مستند خان گزیدهها) شروع کرد و کمی بعد وارد جهاد سازندگی شد. ورود او به جهاد سازندگی مقدمهای بود که به قول خودش به جای بیلزدن دست به فیلمسازی درباره محرومیتهای جامعه بزند. اما جنگ، آغاز و انجام یک شکوفایی و عروج عاشقانه و عارفانه بود. با شروع جنگ به خرمشهر رفت و مستند «فتح خون» را ساخت. خودش میگوید: «وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونینشهر نشده بود شهر هنوز سر پا بود.» اما «روایت فتح» مردم را با صدایی دلنشین و مخملی و متنی بهشدت عاطفی، به دل صحنههای جنگ و حماسه برد و خودش در کنار همه سروهایی که به خاک میافتادند، به خاک افتاد تا از مرتضی آوینی نامی بماند که هرگز از تصویرها و خاطرهها و صداهای جنگ تحمیلی حذف نشود و هر کسی با هر عقیدهای او را محترم بشمارد و با عزت عاقبت بهخیری از او یاد کند. مرتضی آوینی بیست فروردین ۱۳۷۲ در منطقه فکه در حال بررسی لوکیشن فیلم مستند «شهری در آسمان»، به همراه محمدسعید یزدانپرست با مین برخورد کرد و بر اثر اصابت ترکش مین باقیمانده از جنگ ایران و عراق به شهادت رسید.
نظر شما