به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛به نقل سپاس،سازگاری با طبعیت در صنعتی شدن کنگان یک ضرورت حیاتی است! وقتی سراغ گذشته ی شخصی و اجتماعی مان می رویم تصویری چهار بعدی ترسیم می کنیم مبتنی بر ابعاد فرهنگی ،تاریخی، روحی و روانی،محیطی تا مبنای هویت و آگاهی را در وجود خودمان تقویت کنیم و رو در رو دری با چالش ها از آن عناصر کمک بگیریم یا حداقل به عنوان سایه روشنی از تجربه ی ماندگار آن را منعکس کنیم.
دوستی از خاطرات شفاهی قدیم کنگان تعریف می کرد.
الف) اگر بخواهی لحظات خوش و نشاط آوری را مرور کنی، زندگی شخصی و عاطفی اجتماعی دوران نوجوانی ایده ال و آرمانی است.
ب) و اگر بخواهی سر انبان اندوه و غم وغصه ی را برای خود باز کرده و سرگذشتی تلخ را یادآورشوی همان اندک کار سیاسی که داشته ای کافیست.
لذا همان "بند الف" را فعلا بگیریم و درباره اش کمی مطالعه کنیم و بنویسم و درباره اش فکر کنیم: گاهی حرکتی، عبارتی و کلمه ی یا ابزار و وسیله ی که حتی غیرمنتظره پیش رویت، خودی نشان می دهد، کافیست تا شباهت موارد مرتبط از گشته ی دور در ذهنت، روی سطح فکرت شناور شوند و با پاروی بی اختیار تو را به ساحل دور فراموش شده ی از زندگی دور دست سابق رهنمون شوند می برند و می برند تا ناگاه خیلی از موضوعات کاملاً مورد غفلت قرارگرفته دوباره در قالب خیالت شکل و وزن بگیرند ؟ آها حالا یادم آمد.
یکی از این عناوین طبیعت بکر و هوای پاک کنگان بود که در تابستان گرم و تفتیده و شرجی دم کرده با نسیم دریا به خشکی و بالعکس، حتی در ظواهر طبیعت آن سالها با جسم آفتاب درخشان تنیده، ساحل دیده و لبان آب دریا چشده مان سازگار تر و مسالمت آمیز ترمی نمود.
دنبال کردن برخی خاطرات که از ذهن ما محو شده یا در شرف پاک شدن هستند مانند جستجوی خروسی سیاه در شبی تاریک است، که صدای آن را می شنویم، اما آن را نمی بینیم، بنابراین نمیتوانیم آن را بگیریم؟
مثالی جالب برای عبارت تنها اگر کسی از درد خود رها شده و آن را نبیند، می تواند درد کسی دیگر را دیده و یا حس کند از نویسنده ی روسی گفت: روزی که عیسی مسیح (ع) را با غل و زنجیری ثقیل به صلیب کشیده بودند در واقع اورا با وزن رنج بدفهمی و کج فهمی بسیاری از مردمان عصرش بسوی "کوه جمجمه" می بردند تا به جوخه ی مرگ بسپارند؟ وعده ی قلیل هم از حواریون و آشنایان با فریاد بلند و شیونی رسا بدنبال قافله ی اعدام براه افتاده بودندتا معترض باشند.
و از این سو برپشت بام خانه ی در همان حوالی، مردی که دندان درد در فک پاینی داشت و با صورتی متورم این صحنه ی دهشتناک را به اتفاق همسرش، تماشگر بود، از "عیالش" پرسید راستی بگو ببینم چطور امکان دارد" انسانی فک هایش را اینقدر باز کند تا این همه داد و فریاد وحشتناک سر بکشد و اینچنین جنجال گوش خراشی را به پا کند؟ زن نگاهی "عاقل اندر سفیه" به شوهر انداخت : تو دندانت درد می کند و صورتت ورم کرده نمی توانی داد بزنی؟! بقیه که این مشکل را ندارند، البته تا تو خوب شوی و بتوانی اینکار بکنی دیگر "عیسای" در کار نخواهد بود؟
این داستان برای همه معضلات و مشکلات درگیر و پیش رو و نوع ارزیابی های متنوع مقابل آن است که اقشار مختلف مردم با نوع برداشت خاص خود آن را پایش می کنندتا حدی گویاست ؟
کنگان قدیم نوعی هبه ی دریابود که بر دامنه ی عریضی از کوه خود نمای می کرد و واسطه ی مهربانی بود که کوه و دریا را با طبعیت زیبایش بهم پیوند داده بود. و کنگان فعلی با همه ی کم و زیادش و آلودگی وگرد خاکش نتیجه ی صنعت است.که مشاهده می کنید؟
معلم ها می گویند که اگر می خواهید کودکی قانع شود که حتماً دو دوتا چهارتاست با کمک چهار شکلات زودتر می پذیرد 2+2=4 اما برای بزرگسالی که ذوقش به بازی گرفته می شود بجز فریاد کردن گذشته ی خودش و یادی مقطعی از محیطی که درآن رشد کرده چه دارد که عرضه کند و بپذیرد؟
و در افسانه یونانی ها،بی علت نبود که شاعران به آبشارها پناه برده و با آواز پرندگان به خواب می رفتند و تصادفی نبود که پرندگان به لبان "هومر" شاعر مشهور آتن نزدیک میشدند تا با مکیدن قطراتی آبی که از رخ او جاری میشد شهد شاعرانه ی برای تجدید آواز برچینند.
نظر شما