سرویس تاریخ جوان آنلاین - سمیرا صادقی: پس از بازگشت دکتر محمدمصدق از دادگاه لاهه و برگزاری انتخابات دوره هفدهم و افتتاح مجلس شورای ملی، با وجود اظهار تمایل اکثریت نمایندگان مجلس جدید به نخست وزیری مجدد دکتر مصدق، به علت کارشکنیهای اقلیت مجلس که تحت رهبری سید حسن امامی بودند و عدم تمایل مجلس سنا به زمامداری مصدق، وی ناگهان از سمت خود استعفا داد. سیدحسن امامی در این دوران با اکثریت آراء توانسته بود به عنوان رئیس مجلس شورای ملی انتخاب شود. براساس سنت پارلمانی، پس از انتخاب هیأت رئیسه جدید مجلس، نخست وزیر قبلی میبایست از سمت خود کنارهگیری کند تا مجلس جدید رأی تمایل خود را در حفظ دولت قبلی یا معرفی دولت جدید اعلام کند. در روز پانزدهم تیرماه ۵۲ نفر از ۶۵ نفر نمایندگان به نخست وزیری دکتر محمد مصدق اظهار تمایل کردند، اما روز بعد، مجلس سنا ابراز تمایل خود را به ارائه برنامههای دولت و بررسی آنها موکول کرد. همین مسئله باعث شد دکتر مصدق ۱۶ تیرماه از قبول پست نخست وزیری خودداری کند. حتی هجدهم تیرماه تنها ۱۴ نفر از نمایندگان حاضر در مجلس سنا به نخستوزیری مجدد دکتر مصدق ابراز تمایل کردند. مخالفت نمایندگان مجلس سنا باعث شد آیتالله کاشانی در تائید ادامه زمامداری دکتر مصدق، اعلامیه شدیداللحنی صادر کند.
تحت فشار گروههای سیاسی و اصناف و بازاریان و درخواستهای مردم و اظهار تمایل مجلس شورای ملی، شاه به رغم مخالفت مجلس سنا، فرمان نخست وزیری دکتر مصدق را صادر کرد. نوزدهم تیرماه پس از آنکه شاه فرمان مجدد نخستوزیری دکترمصدق را صادر کرد وی برای عهده داری این مقام خواستار اختیارات تام از مجلس شورای ملی شد. وی در ۲۵ تیرماه از شاه خواست حق تعیین وزیر جنگ، رئیس ستاد ارتش و فرماندهی سه گانه نیروهای مسلح را نیز به وی بسپارد. اما شاه پس از سه روز مذاکره با این درخواست موافقت نکرد. دکترمصدق نیز در پاسخ به این مسئله در نامهای به شاه نوشت: «چون درنتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب میکند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهدهدار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد، بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزاتی را که ملت ایران شروع کرده است پیروزمندانه خاتمه دهد.» پس از آن وی بدون مشورت با آیتالله کاشانی استعفا خود را از مقام نخستوزیری اعلام کرد و به احمد آباد رفته و سکوت اختیار کرد. با استعفای دکتر مصدق اکثریت مجلس در جلسه غیرعلنی، به زمامداری احمدقوام ابراز تمایل کردند. شاه که بازگشت قوام این سیاستمدار کهنهکار را در این دوران به صلاح میدید، فرمان نخستوزیری وی را صادر کرد و در ۲۶ تیرماه ۱۳۳۱ کابینه احمد قوام (قوامالسلطنه) برای بار چهارم تشکیل شد. احمدقوام یک روز پس از تشکیل کابینه برای تسلط بر جامعه، با انتشار اعلامیهای مردم را به مجازات و سرکوب خونین تهدید کرد و مراکز حساس شهر را به اشغال نیروهای نظامی در آورد. در اعلامیه قوام آمده بود: «من با اتکاء شما و نمایندگان شما این مقام را قبول کردهام و هدف نهائیم رفاه و سعادت شماست. سوگند یاد میکنم که شما را خوشبخت خواهم کرد. بگذارید من با فراغ بال شروع به کار کنم. وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را به هم بزنند. اینگونه آشوبگران با شدیدترین عکس العمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنانکه درگذشته نشان دادهام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین، کیفر اعمالشان را درکنارشان میگذارم. حتی ممکن است تا جائی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده، روزی صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی شفقت قانون قرین تیرهروزی سازم. به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد.»
یک روز پس از انتشار اعلامیه تهدیدآمیز احمد قوام، آیتالله کاشانی در اعلامیه شدیداللحنی عموم مردم را به شرکت در جهاد علیه دولت وی فراخواند. در متن این اعلامیه آمده بود: «احمد قوام، عنصری که در دامان دیکتاتوری و استبداد پرورش یافته و تاریخ حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی، حکم مرگ و قطع حیات سیاسی او را صادر کرده است، برای چندمین بار بر مسند خدمتکاران واقعی گماشته اند. احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیکتاتوری کشیده اند، نباید رسماً اختناق افکار و عقاید را اعلام، و مردم را به اعدام دسته جمعی تهدید نماید. برعموم برادران مسلمان من لازم است که در این راه جهاد اکبر، کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها دربه دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است.»
انتشار این اعلامیه باعث شد شاه ۲۸ تیرماه حسین علاء وزیر دربار را به خانه آیتالله کاشانی بفرستد با تطمیع آیة الله، ایشان را وادار به سکوت نماید. اما آیتالله کاشانی با لحن تندی به وزیر دربار گفته بود: «به اعلیحضرت بگویید که اگر بی درنگ دکتر مصدق بر سر کار باز نگردد، شخصاً به خیابان خواهد رفت و مبارزه مردم را مستقیماً متوجه دربار خواهد کرد.»
علاوه بر حسین علاء، حسن ارسنجانی کارگزار قوام السلطنه نیز به منزل آیتالله کاشانی رفت و از طرف قوام پیام داد که جناب اشرف انتخاب شش وزیر را در اختیار حضرت آیتالله میگذارند در صورتی که در فقره نخستوزیری سکوت اختیار کند. آیتالله کاشانی، ارسنجانی را نیز همچون علاء با پاسخی کوبنده بیرون راند و روز بعد یعنی ۲۹ تیرماه در نامهای به وزیر دربار نوشت: «جناب آقای علاء دام ظله، عرض میشود دیروز بعد از شما ارسنجانی از جانب قوام السلطنه آمد و گفت به شرط سکوت، قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من میگذارد. همان طور که حضوری عرض کردم به عرض اعلیحضرت برسانید، اگر در بازگشت دولت مصدق تا فردا اقدام نفرمایید، دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد. در انتظار اقدامات مجدانه شما. والسلام. سید ابوالقاسم کاشانی»
آیتالله کاشانی همچنین ۲۹ تیرماه در حالی که سرتاسر خیابان محل سکونتش به اشغال سربازان حکومتی درآمده بود در پاسخ به سوال یکی از خبرنگارانی که پرسیده بود: اگر قوام نرود حضرت آیة الله چه تصمیمی میگیرند، خطاب به دربار گفته بود: «به خدای لایزال اگر قوام نرود اعلام جهاد میکنم و خودم کفن پوشیده با ملت در پیکار شرکت مینمایم.» احمد قوام درپی انتشار پیام آیتالله کاشانی از شاه خواست یا فرمان انحلال مجلس را صادر کند و یا استعفایش را بپذیرد.
آیتالله کاشانی با پیامهای شورانگیزخود در ظرف چند ساعت توانست تمام ایران را به هیجان آورد. بطوری که در سی ام تیرماه، بازار تعطیل شده و مردم به خیابانها ریختند و خواستار سرنگونی دولت قوام شدند. البته علاوه بر مردم تهران، عدهای از شهرهای دور نزدیک نیز عازم تهران شدند تا در این تظاهرات مردمی شرکت نمایند. اما به دستور قوام، همگی گلوله باران شدند و عدهای به شهادت رسیدند. از جمله مردم کفن پوشی که از کرمانشاه، همدان و قزوین به طرف تهران میآمدند، توسط سرلشگر وثوق (فرمانده ژاندارمری) در کاروانسرای سنگی به گلوله بسته شدند. شهربانی کل کشور شمار کشته شدگان واقعه ۳۰ تیر در تهران را ۲۱ نفر اعلام کرد حال آن که منابع دیگری شمار کشته شدگان آن روز را تا ۶۳ نفر هم اعلام کردهاند.
بعد از ظهر ۳۰ تیر پس از آن که خون مردم بیگناه بسیاری ریخته شد احمدقوام پای خود را از این ماجرا کنار کشید و اعلام کرد: «من اساسا در مذاکرات شورای امنیت شرکت نکردم. فرماندار نظامی البته اختیاراتی دارد و لابد به اختیارات خود عمل کرده است. اما از رییس دولت باید استجازه کند. شلیک به مردم یا جمع کردن نیروهای انتظامی از شهر و این قبیل باید رسماً با اطلاع رئیس دولت باشد. من نمیدانم اگر استعفای مرا قبول کردهاند چرا اطلاع نمیدهند و مرا در جریان نمیگذارند. پس معلوم میشود که آقایان هر چه خواستهاند کردهاند تا به حساب من بگذارند. من که استعفا کردهام، پس چرا استعفای من پذیرفته نمیشود؟» در نهایت با راهپیمایی گسترده مردم تهران که با حمایت روحانیت انجام گرفت، شاه وادار به برکناری احمد قوام و کابینه ۴ روزهاش شد.
یک روز پس از تظاهرات خونین مردم علیه روی کار آمدن دولت قوام، سرلشکر گرزن رئیس ستاد ارتش، سرلشکر علوی مقدم فرماندار نظامی تهران و سرلشکر کوپال رئیس شهربانی وقت از مقام خود برکنار و تحت تعقیب قرار گرفتند و دکتر محمد مصدق با فداکاری مردم مسلمان و رهبری روحانیت در حالی که به سمت وزارت جنگ نیز رسیده بود بر مسند نخست وزیری نشست. اما وی در عوض آنکه این فداکاری مردم و آیت الله کاشانی را ارج نهد، سرلشگر وثوق عامل کشتار مردم در کاروانسرای سنگی را به عنوان معاون وزارت جنگ برگزید. این انتصاب با عکس العمل آیتالله کاشانی همراه شد و ایشان در نامهای خصوصی به مصدق زیان ِ برگزیدن این گونه افراد را یادآوری کرد، اما محمد مصدق ۶ مرداد ۱۳۳۱ یک هفته بعد از واقعه ۳۰ تیر در نامهای به آیتالله کاشانی نوشت:
«.. نمیدانم در انتخاب آقای سرلشگر وثوق یا آقای دکتر اخوی که بدون حقوق برای خدمتگزاری حاضر شده اند و همچنین آقای نصرتالله امینی که از فعالترین اعضای نخست وزیر هستند، حضرتعالی چه عیب و نقصی مشاهده فرمودید که مورد اعتراض واقع شده اند. بنده صراحتاً عرض میکنم که اکنون در امور، اصلاحی عملی نشده و اوضاع سابق مطلقاً تغییر ننموده است و چنانچه بخواهند اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور، مدتی خودداری فرمایند. خاصه این که اصلاحاتی ممکن نیست، مگر این که متصدی، مطلقاً در کار خود آزاد باشد. اگر با این رویه موافقید، بنده هم افتخار خدمتگزاری را خواهم داشت.»
دکتر محمدمصدق علاوه بر این انتصاب در مردادماه همان سال طی متنی که در پشت قرآن نوشت، به شاه اطمینان داد «دشمن قرآن باشم اگر بخواهم برخلاف قانون اساسی عمل کنم و همچنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند، من ریاستجمهوری را قبول کنم.»
نظر شما