به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، شب شاعر ویژه «محمدحسین انصاری نژاد» با حضور شاعران و استادان زبان فارسی ایران، هند، پاکستان، افغانستان و تاجیکستان به شکل مجازی در یکی از پیامرسانها برگزار شد.
این برنامه ساعت ۲۲ سه شنبه ۱۸ام تیرماه مصادف با ۹ام جولای ۲۰۱۹ به شکل مجازی به همت گروه بینالمللی هندیران و با حضور شاعران، پژوهشگران و اساتید دانشگاه از کشورهای ایران، هند، پاکستان، افغانستان، تاجیکستان، سوریه و روسیه برگزار شد.
ویژه برنامهای رادیویی به همت محمدحسینی باغسنگانی، راوی: رضا خضرایی و با مشارکت و همراهی علیرضا قزوه، بلرام شکلا، عل کمیل قزلباش، نغمه مستشار نظامی، نقی عباس کیفی و محمدحسین انصارینژاد تهیه و در ویژه برنامه منتشر شد.
همچنین در این برنامه چندین مقاله، شعر و کلیپ در تقدیر و تکریم محمد انصارینژاد توسط شاعران، پژوهشگران و استادان دانشگاه منتشر شد.
سلسله برنامههای شب شاعر و شب استاد از سوی گروه بینالمللی هندیران برگزار خواهد شد. بخشی از مطالبی که برای محمد حسین انصارینژاد در این برنامه منتشر شد:
ابتدا شعری از مصطفی محدثی خراسانی برای محمدحسین انصاری نژاد منتشر شد که به شرح زیر است:
ای عشق تا طراوت باران مرا ببر
بیرون بیا راز تن و تا جان مرا ببر
از«پشت سایهها» به افقهای آفتاب
تا «کشف رنگ» رنگ بهاران مرا ببر
خاکستری نشسته به روی «اجاق» شعر
آتش بیار و تا تب سوزان مرا ببر
ای باغ عطربیز «سحرخیز»گل بپاش
تا فهم عاشقانه انسان مرا ببر
آنجا کنار «زمزمه کاشی» شهود
شعری بخوان و تا لب عرفان مرا ببر
از صبح پر شکوفه پروانههای وصل
پیکی بیار و از شب هجران مرا ببر
دشتی نواز و پای بکوب و غزل بخوان
تا «کوهپایه»های خراسان مرا ببر
در ادامه محمدمهدى عبداللهى به بهانه شب شاعر محمدحسین انصارى نژاد، شعر دیگری را به وی تقدیم کرد؛
بخوان به نام غزلها بخوان به سرشارى
شکوه شیخ اجل، عشق بىکران جارى
زبان براى سرودن به لکنت افتاده است
بخوان قصیده به شوق "حسین انصارى"
مرور کن همه خاطرات باران را
میان "باغ سحرخیز" واژهها، بارى!
در این "مکاشفه رنگ رنگ" شب بوها
"ز پشت سایه"* ببین، چلچراغ بیدارى
به "ابر ساحلى" آسمان دلتنگى
قصیدههاى لطیف تو میکند یارى
به چشمهاى تو سوگند اى سپهر ادب
زمان بدون تو سر میشود به دشوارى
شهید زخم زبانهاى نارفیقانى
به مکتب شهدا تا ابد وفادارى
به "دلنخواهى" دوران فتنه مىخوانى
چقدر شعر بصیرت به قصد دلدارى!
بهار شعر تو در جان عاشقان گل کرد
میان باغ تعهد چه سبز و پربارى!
خوش است از تو سرودن میان رؤیاها
به لهجه غزلِ ساده، اینچنین آرى!
سلام گرم ادیبان عصر بىتابى
نثار شیخ معاصر، سلام بسیارى
به بیتهاى ضعیفم مگیر خرده عزیز
ببخش حضرت شاعر! اگر چه حق دارى
رضا اسماعیلی هم مطلبی با عنوان «بیدهای بیمجنون»، گامی بلند در غزل نیمایی به نگاهی اجمالی به آخرین مجموعه شعر محمدحسین انصارینژاد داشت:
علیرغم این که نیما میگوید: «امروز نه با غزلهای عاشقانه، نه با اشعار صوفیانه، نه با قصاید و حکایات اخلاقی، نه با شکل بیان و هنر قدیسیها... مسایل امروزین را نمیتوان مجسم ساخت»؛ غزل به عنوان یکی از اصلی ترین قالبهای شعر پارسی همچنان با قدرت و قوت به راه خود ادامه میدهد و حتی شاعران نیمایی سرا نیز هر از گاهی به وسوسه شیرین هم آغوشی با عروس غزل لبیک میگویند و همچون حافظ و سعدی مرتکب غزل میشوند !
بدون هیچ تردیدی راز ماندگاری «غزل» حتی پس از رنسانس ادبی نیما ـ وجود شاعری معاصر و رویینتن به نام «حافظ» است. حافظ با نبوغ ادبی شگفت خویش به غزل رنگ جاودانگی زده و باعث شده است که این قالب ادبی ـ با وجود همه چالشهایی که بین نوسرایان و سنتیسرایان وجود دارد ـ به عنوان محوریترین قالب ادبی تا به امروز به حیات باشکوه خویش ادامه بدهد. دقیقاً به خاطر همین جاذبه رازگونه است که حتی بعد از ظهور نیما و شکلگیری جریان شعر نو، غزل نه تنها از نَفَس نمیافتد، بلکه به خاطر قدرت انطباق با مؤلفههای شعر نیمایی (انطباق مضمونی و محتوایی) و همراهی غزلسرایان با جریان شعر نو، شاهد ظهور پدیدهای به نام «غزل نیمایی» در ادبیات معاصر هستیم، و اولین کسی که درصدد این انعطاف و انطباق برمیآید، سرآمد غزلسرایان عصر نیما، یعنی «شهریار تبریزی» است که با دمیدن روح «تجدد و نوآوری» در کالبد غزل، باعث پوستاندازی غزل میشود و غزل «لهجه نیمایی» پیدا میکند.
در ظاهر، ترکیب «غزل نیمایی» یک پارادوکس به نظر میآید. زیرا معمولاً ما عادت کردهایم که سنت و تجدد را در تقابل با یکدیگر مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. در واقع نیز جمع اضداد امری غیرمعقول و محال است، ولی ما این ترکیب را تعمداً و از آن جهت به کار بردهایم که بگوییم در این مورد «تقابلی» در کار نیست و شعر نیمایی، ادامه روند طبیعی و سیر تکاملی ادبیات پارسی است.
پیشینه «غزل نیمایی» به نیمه اول دهه ۳۰ برمیگردد. البته در آن زمان این جریان به نام «سنتگرایان جدید» یا «نوقدمایی» معروف بودند؛ یعنی شاعرانی که با بهره گیری از گویش نیمایی و فضاها و ظرفیتهای جدیدی که او در ادبیات معاصر ایجاد کرد، به سرودن شعر در قالبهای سنتی و نیمهسنتی پرداختند. شاعرانی همچون: پرویز ناتل خانلری (پسرخاله نیما)، فریدون توللی و نادر نادرپور. این شعر به خاطر نزدیکی به ذوق و ذایقه ادبی مردم آن روزگار، به زودی موردپسند و استقبال عمومی قرار گرفت و برای خود در جامعه نوجو و تجددخواه آن دهه طرفدارانی دست و پا کرد.
سنت گرایان جدید (نوقدمایی) بعد از کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ به مدت یک دهه طلایهدار نوآوری در ادبیات شدند و به عنوان جریان شعر نو بر جامعه ادبی ایران حکومت کردند. جریان «سنت گرایان نو» از زمان نیما تا به امروز ـ با فراز و نشیبهایی ـ همچنان تداوم یافته است. پیروان این جریان امروز با نام پیروان «غزل نو» یا «نوکلاسیک» شناخته میشوند. از چهرههای شاخص این جریان از شاعران زیر میتوان نام برد: هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه)، منوچهر نیستانی، حسین منزوی، سیمین بهبهانی، و محمدعلی بهمنی، چنان که «بهمنی» خود در غزلی گفته است:
جسمم غزل است اما، روحم همه نیمایی ست
در آینه تلفیق، این چهــــره تماشایــی است
(بهمنی، محمدعلی، گاهی دلم برای خودم تنگ میشود، تهران، دارینوش، چاپ سوم، ۱۳۸۰، ص ۱۵.)
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز اکثر شاعران به سرودن غزلهایی با مؤلفههای زبانی شعر نیمایی پرداختند و این جریان را تقویت کردند. تفاوت غزلهای شاعران انقلاب با غزلهای دیگران در انتخاب موضوع و مضمون است. موضوع و مضمون اکثر غزلهای شاعران بعد از انقلاب مضامینی چون: انقلاب، امام، حماسه و عرفان است.
محمدکاظم کاظمی در کتاب «روزنه» در تعریف این سبک چنین میگوید: «در سالهای اخیر و به ویژه بعد از انقلاب اسلامی، ما ظهور پدیدهای خاص در شعر فارسی را شاهدیم که در واقع پلی است بین شعر کلاسیک و شعر نو، و از همین روی به آن «نوکلاسیک» میگویند. در این جا، شاعر از لحاظ موسیقیایی، قالبهای کلاسیک را حفظ میکند، اما در خیال، زبان و عناصر معنوی، سعی میکند امروزی باشد یا به تعبیری دیگر، تلاش میکند نوآوریهای شعر بعد از نیما را در قالبهای کلاسیک پیاده کند. این نوع شعر که نخستین کوششهای موفقیتآمیز آن در آثار شاعران دهههای چهل و پنجاه به چشم میخورد، در سالهای پس از انقلاب اسلامی، در نتیجة آمیختگی با ارزشهای معنوی و انسانی انقلاب، شکل نوین و کمالیافتهای پیدا کرد».
(کاظمی، محمدکاظم، روزنه، مشهد، کانون شاعران و نویسندگان امور تربیتی خراسان، چاپ اول، ۱۳۷۲، صص ۲۰۲ و ۲۰۳.)
واما «بیدهای بیمجنون»...
ذکر این مقدمه نسبتا طولانی برای پرداختن به آخرین مجموعه شعر محمدحسین انصاری نژاد شاعر صمیمی و خونگرم جنوبی با عنوان «بیدهای بیمجنون» است. انصاری نژاد که به راستی شایسته عنوان استادی است، در همسایگی غزل و قصیده روز و روزگار میگذراند. وی به شهادت دفاتر شعری که در سالهای اخیر از او چاپ و منتشر شده است، در شمار شاعران پرکار زمانه ماست. با این توضیح که پرکاری از کیفیت آثارش نکاسته و باعث هبوطش در برزخ تکرار و تقلید نشده است.
علت این توفیق، سلوک و زیست شاعرانه ای است که با کلمه و کلام دارد. زیست عاشقانه و مومنانه ای که به او آموخته است کلمه ارج و قرب دارد و وقتی حرفی برای گفتن نداری، نباید وقت شریف کلمات را بگیری. شاعری که با تحمل تمام مصائب، به مدد «درد» به کالبد مرده کلمات جان میبخشد و همدوش کلمات معترض، به مصاف زشتیها و پاشتیها میرود:
تشر زدند مرا: حال و روزت این باشد
به اعتراض اگر دست بر قلم باشی!
مجموعه شعر «بیدهای بیمجنون» را به خاطر پیشگیری از پراکندگی مضمون در « محور عمودی» و بیان وصفی ـ روایی(روایتی بر بستر اعتراض) باید گامی بلند در نزدیک شدن به غزل نیمایی دانست. اکثر غزلهای این مجموعه در بستر یک روایت منسجم شکل میگیرند، هم چنان که در «غزل ـ چارپاره» زیر(انتخاب عنوان «غزل ـ چارپاره» به خاطر سرودن غزل در اوزان مهجور یا «دوری» است که قابلیت تفکیک یک بیت به چهار مصرع را به وجود آورده است.)
دیدمت باز و باورش سخت است،
دردت این گونه بستری بکند
همسرت پای تخت، اشکش را،
پاک با بال روسری بکند
من لجم از خودت گرفته، چرا،
دست هی روی دست بگذاری
تا «سُرم»ها تو را بیاشوبند،
در سرت «لخته»، خودسری بکند
مرگ با چشم قهوه ای آن جا،
چون پرستارهاست تن پوشش
می شکوفد به قصد بوسه لبش،
تا عروسانه دلبری بکند
گله از روزگار بیهوده ست،
در قمار زمانه باخته ای
بنشین تا رقیب قلدر تو،
ادعای قلندری بکند
تب و هذیان کلافه ات کرده،
زوزه گرگ مانده درگوش ات
بنگر دشنه «یهودا» را،
آمده تا برادری بکند
کو ردی از رفیق شاعر تو،
ساده بودی تو و دلت خوش بود
خانه اش مثل قصرودرویش ست،
تا برای تو«قیصری» بکند
قرص مهتاب، پشت پنجره ات،
این مُسکن برای خواب تو بس
کاش با شور فایزانه کسی،
ذکر افسانه پری بکند
از ابوذر سروده و دارد،
دست در کاسه زراندوزان
پشت سر غرق در دکان داری،
پیش رو جنگ زرگری بکند
تو رها میشوی خیالت تخت،
که خوش از ذکر یاعلی مددی
شک ندارم که عشق، درمانت،
باهمین شور حیدری بکند
تلفیق هنرمندانه فرم و محتوا، فرهیختگی اندیشه توام با اعتراضی شیعی، گستردگی دایره واژگان، بیان وصفی ـ روایی، نگاه نو به پدیدهها و اشیاء، تنوع و تکثر اوزان عروضی (به خصوص استفاده قدرتمندانه و هوشمندانه از اوزان بلند)، و فخامت کلام و نجابت زبان(بخصوص در عاشقانه سرودهها) شعرهای «بیدهای بیمجنون» را برای مخاطب امروز دلنشین و خواندنی کرده است. همچنین مراقبه زبانی، دوری از تکلف و تصنع و پرهیز از زبان بازیهای فضل فروشانه، بر شیرینی و دلنشینی غزلها افزوده است:
کارد بر سرخی انار بزن،
پیش از آنی که میهمان برسد
دشمنت را از این شب یلدا،
کارد باید به استخوان برسد
فال حافظ بگیرومست بخوان،
بعداز آن شربت تمشک بنوش
تا پریزاد مثل شاخ نبات،
با هِل و چای زعفران برسد
آی! تا از دهن نیفتاده،
دست بر زلف یار قهوه بنوش
چه کسی گفت دست همسایه،
امشب ای کاش تا دهان برسد
دست همسایه سخت کوتاه است،
از سبدهای دست چین شما
شب یلدا مباد بگذارید،
سیب سرخی به دیگران برسد...
از دیگر ویژگیهای این مجموعه روزآمد بودن زبان و انطباق لهجه ادبی شاعر با لهجه انسان معاصر است. انصاری نژاد که شاعری از نسل اکنون است، به خوبی دریافته است که شاعر امروز نمی تواند نسبت به مطالبات و نیازمندیهای انسانی که در عصر «پسامدرن» زندگی میکند بیتفاوت باشد. چون این بیتفاوتی او را به گذشته پرتاب میکند و از درک مناسبات فرهنگیـ اجتماعی عصر حاضر غافل. شاعرانی که از درک زمانه خویش عاجزند، چاره ای جز هم نفسی و همنشینی با شاعرانی چون فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، عنصری و یا شاعران دوره «بازگشت» ندارند. و این یعنی حرکت در دایره تکرار و تقلید. ولی شاعرانی که «فرزند زمانه خویشند»، ضمن این که به توصیه نیما براى رسیدن به زبانى هر چه کارآیندتر عمل میکنند ـ بیهیچ تعصبی ـ از مطالعه انتقادى آثار گذشتگان غفلت نمی کنند و همزمان در شعر به دنبال یافتن زبانی مشترک برای تعامل و تفاهم با نسل اکنون هستند:
صف سربازها سراسیمه،
ناگهان اسب و شاه میافتند
و «سیاهان» راه بسته به شاه،
بین آن شاهراه میافتند
قلعه مانده است مات بین غبار،
آخرین دیده بان خبر آورد
فیلها پایکوب آمدهاند،
اسبها پابه ماه میافتند
در شبیخون فاتحان بنگر،
چون ملخها که بر مزارع چای
و سه سرباز مانده بر قلعه،
غرق خون، بی کلاه میافتند
و کلاه وزیر، قاضی شد،
آن وزیری که پشت معرکه دید
پیش رویش پیاده سربازان،
یک به یک کینه خواه میافتند
آخر شاهنامه جای خودش،
کاوه از کوه برنگشته هنوز
مهرهها مثل شاه ماربه دوش،
بین شطرنج، راه میافتند
چشمها مات صفحۀ شطرنج،
و دلم در غروب آفریقاست
به کلاغان نامهبر، که به شهر،
چون خطوطی سیاه میافتند
کودکان بین چالهها مردند،
کسی از یوسفان عزیز نشد
کاش یک شب به خواب میدیدند،
گرگها هم به چاه میافتند...
جان کلام آن که «بیدهای بیمجنون» آمیزهای هوشمندانه، مومنانه و هنرمندانه از مولفههای زیباشناختی و اعتراض شیعی است. اعتراضی ابوذرانه و عدالت خواهانه. سلام و درود بر جان بیدار و طبع پربار محمدحسین انصاری نژاد که در عرصه شعر و شاعری «اصالت» و «رسالت» را با هم در آمیخته است.
پس از آن یادداشت علیرضا قزوه بر مجموعه شعر «سنگ و فلاخن» حجت الاسلام محمدحسین انصارىنژاد منتشر شد؛
محمدحسین انصارینژاد، شاعری از خطه جنوب کشورمان است که به تازگی مجموعه شعرش با عنوان «سنگ و فلاخن» منتشر شده است. این شعر حاوی سرودههایی درباره فلسطین است. علیرضا قزوه، در یادداشتی این شاعر را «قلندر وادی بیداری» نامید. در ادامه بخشی از این یادداشت آمده است.
مجموعه شعری در برابر من است از برادر خوب و شاعر نازنین محمدحسین انصاری نژاد. شعری در موضوعات متنوع مقاومت و بیداری اسلامی، شعری متین و فخیم و ریشهدار با رگههایی از اندیشه و گاه جسارتهای ناب زبانی و رنگ و لعابی از صمیمیت که ذاتی مردم خونگرم جنوب خداست.
همین قدر بگویم که ورود و حضور در این عرصه جرئت میخواهد و جسارت که این همه را شاعر مهربان و ادیب و آدابدان ما میداند. انقلاب خمینی(ره) اگر هست و نفس میکشد و تا هنوز خواب ابوسفیانها را برمیآشوبد، به واسطه مردانی از جنس بلال و ابوذر و سلمانهاست!
مردانی با نامهای شیخ زکزاکی، سید حسن نصرالله، قاسم سلیمانی، شهید حججی و بزرگانی از این قبیله و آن که این جماعت را بستاید ستایشگر زور و قدرت نیست! جوانمرد عرصه عشق است و قلندر وادی بیداری! و خوشا آنان که ستایشگران حقیقتاند و مدافعان حریم عشق! شهیدان شعرند و شاعران راستین انقلاب و شهادت میدهم به حقیقت این واژگان و به زلالی این شعرها که همه از جنس معنویت و نورند. دیر بزیند و دیر بپایند. به حق محمد (ص) و آل محمد، آمین!
پس از این یادداشت مطلبی از نغمه مستشار نظامی پیرامون قصیدههای محمدحسین انصارینژاد ارائه شد:
قصیده از دیر باز قالبی فاخر از شعر پارسی بوده است، با مضامینی همچون مدح و توصیف طبیعت.در تاریخ ادبیات فارسی کمتر به قصاید عارفانه بر میخوریم و اگر هم قصایدی با این مضامین یافت شود،شاعری که قصاید عارفانه فاخر زیادی داشته باشد کمتر ظهور کرده است، در چهل سال اخیر اما نگاه نو به این قالب کهن توسط شاعران معاصر موجب خلق قصایدی با مضامین اجتماعی، عارفانه، آیینی و انقلابی شده است که از جمله بهترین آنها میتوان به قصاید استاد امیری اسفندقه، استاد قزوه، استاد حداد عادل و البته استاد انصارینژاد اشاره کرد.
استاد انصاری نژاد که به واسطه تسلط به ادبیات فارسی و علوم حوزوی در حوزه شعر آیینی و دفاع مقدس آثار ارزشمند و ماندگاری ارائه کرده است در حوزه سرایش قصیده نیز صاحب سبک است.
سبک ویژه این شاعر در سرایش قصیده در درجه اول به زبان شعر او بر میگردد، زبانی صمیمی و آشنا که در عین بهره مندی از صنایع درونی و بیرونی شعر،با مخاطب به آسانی ارتباط برقرار میکند و دشوار فهمی قصاید کهن را ندارد، این نکته مهمترین دلیل اقبال مخاطب معاصر به این قالب ادبی در میان آثار ایشان است.
تبحر در سرایش غزل در رسیدن به این مهم بیتاثیر نبوده است، همانگونه که تنوع موضوعی در میان غزلهای ایشان نسبت به سایرین به خوبی مشهود است در میان قصاید نیز به همین شیوه عمل نموده است،شاعر شعرهای تازه دم تنها به وصف محبوب نپرداخته است بلکه سرتاسر جهان هستی در نگاه او شعر است،امری که جز با سلوک عارفانه و نگاه شاعرانه محقق نخواهد شد. سبک زندگی شاعرانه ایشان امری است که بایستی به عنوان الگوی عملی مورد توجه ویژه شاعران جوان واقع شود تا به توفیق در سرایش خالصانه و صادقانه دست یابند.
طبع روان از دیگر موهبتهایی است که استاد محمد حسین انصارینژاد از آن بهرهمندند و از آن در سرایش قصاید شیوا بهره بردهاند. طیف وسیع موضوعات مورد سرایش ایشان از برف و جاده و فروردین و اردیبهشت و سفرگرفته تا اشعار دفاع مقدسی و آیینی در اثر وسعت نگاه و طبع روان شاعر پدیدار گشته است.
دغدغه شاعر نسبت به مسائل روز و سرایش قصاید آیینی از زاویه دید نو شعرهایش را خواندنی و ماندنی کرده است، از این جمله میتوان به قصیده تک درخت، قصیدههای رستاخیز ۱ و رستاخیز ۲ و قصیده خون نامه حجاج اشاره کرد. در پایان شما را به خوانش قصیدهای از این شاعر و اندیشمند معاصر در وصف قیام گوهرشاد دعوت میکنم:
چیست در اسلیمی این گنبد و معماریش
این خطوط روشن طاق مقرنس کاریاش
شب نشین نقش بندیهای این گلدستهام
باطنین دلنشین ساعت دیواری اش
پشت خط نسخ این ایوان و پیچاپیچ آن
جویباری هست و چشمم خیره بر سرشاریاش
هر کتیبه، رسم نستعلیق زلف دلبری ست
می کشد آخر مرا این شیوه دلداریاش
دیده ای در وسعتی از زعفران خورشید را
صبح این ایوان ببین و گیسوی زرتاریاش
پیچ وتاب نقشها هر یک چوماری رنگ رنگ
چشم دارد با غضب بر پونه و «رزماری» اش
پشت این تذهیب، اکسیر کدامین گوهراست
گوهری شاهی ست در ایوان میناکاری اش
شارع ایوان «مقصوره» ست تا دارالشفا
هر نفس از چشم بیماری ست رود جاریاش
ای خوشا چشم مسافر خواب در محراب او
باز، وقت شرعی نقارهها بیداریاش
روزه داران را خوش است اینجا سلوک شامگاه
نان وخرمایی به لب از سفره افطاریاش
باده نوشانند اینجا ساغر خورشید را
می فروش اینجاست مست از پیشه خماری اش
ای خوشا با لحن «قدسی» وصف این نقش و نگار
بعد از آن بیت الغزل با سبک «صاحبکار»ی اش
جلوه شاه شهید اینجا تماشاییتر است
در همین آیینه بنگر شوکت درباریاش
گر بیندیشد بر این دریا کسی از قحط آب
وای بر چشم بخیل وخوی بوتیماریاش
بنگر اینجا پشت هم رد قیامی سرخ را
در نقوش سرخ بنگر نم نم خون باریاش
سنگفرش این رواق از واقعه خون نامهای ست
باگذار سالها تازه ست زخم کاریاش
پنج نوبت باید اینجاکرد لعن «میرپنج»
چشم بر این گنبد و رسم الخط پرگاریاش
خصم خونی بود دین را «میر پنج» شب پرست
با کلاه زرنشان از حقیقت عاریاش
خواست بین روسری هرگز نماند طره ای
تا از آن هموار گردد جاده طراریاش
تا خروشی برنخیزد بعد از آن از ساز شرع
در پس جاز فرنگ و ضرب ناهنجاریاش
تا دهد دم را تکان بر منظر روباه پیر
سر برید از کفتران با خصلت کفتاریاش
تا بیفتد غرق خون عمامه روحانیان
تا ببندد چون یهودان تکمه سرداریاش
ای خوشا شیخ گنابادی و آن روح رشید
آن علمدار قیام و شور بیرق داریاش
عارفی چون سهروردی با شهودی سرخ بود
خواند بین آتش و خون مبحث اسفاریاش
او که مضمونهای خورشیدی ست نونو موج خیز
پشت ابیات بلند مخزن الاسراریاش
عارفی پیموده تنها هفت شهر عشق را
حاجت کشکول کو در مشرب عطاریاش
شهر در خواب تغافل بود در آن گیرودار
هست مدیون صدایی شب شکن، بیداریاش
سخت مسموم است آفاق مجازی، هوش دار
بنگر ابر فتنه را با جوش «نرم افزاری» اش
دستها در پرده میبینم به تحریف قیام
محو فرهنگ فرنگ و کیش آدم خواریاش
از قیام سرخ گوهرشاد بنویس ای رفیق
تا به نسیان در غبار فتنهها نسپاریاش
«موسوی»ها و «امیری»ها نوشتند از قیام
احتیاجی کو به طبع خسته انصاریاش
انتهای پیام/
نظر شما