الف/ مراکز مطالعات استراتژیک و دیپلماتیک در جهان این روزها به دو حقیقت مهم میپردازند؛ واقعیت اول مربوط به نقش روز افزون ایران همزمان با مشخص شدن این نکته است که در سوریه جنگی نیابتی علیه ایران شکل گرفت که هدف از آن، انتقام گیری از ایران و دولت سوریه برای حمایت از نیروهای مقاومت بود؛ چرا که این حمایت موجب آغاز عقب نشینی تدریجی اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ شد، در سال ۲۰۰۵ با عقبنشینی صهیونیستها از غزه ادامه پیدا کرد، در سال ۲۰۰۶ با جنگ حزب الله و در سال ۲۰۰۸ با جنگ علیه غزه به اوج خود رسید.
واقعیت دوم، آن است که نظر به این صعود نقش ایران، نمیتواند با پیشگوییهایی در مورد مسیری که تنشهای حاصل از خروج آمریکا از برجام به دنبال دارد، مرتبط باشد. خواه این خروج موجب برخورد مستقیم ایران و آمریکا شده و یا به آتش بس و مصالحه بینجامد. مساله اینجاست که ایران تبدیل به یک بازیگر منطقهای قدرتمند شده است؛ در حالی که نقش مصر، ترکیه، عربستان و اسرائیل در حال کمرنگ شدن است.
* صحبت از آن است که خلأ ایجاد شده از خروج ترکیه از محور عربی-اسرائیلی و ناتوانی آنها از تشکیل یک محور ویژه، موجب موفقیت ایران در تقویت جایگاه خود شده و به موازات این موفقیت، ایران توانسته است از کاهش جایگاه عربستان در برابر یمنیها نیز استفاده کرده و خود را به عنوان یک میانجی ضروری برای هر گونه ثباتی در منطقه خلیج فارس مطرح کند.
* همزمان، ایران در اداره دیپلماتیک پرونده هستهایاش از طریق قرار دادن روسیه و چین در یک جایگاه بینالمللی پیشرفته نیز موفق عمل کرد و توانست حمایت آنها را به دست آورد. مراکز مطالعاتی و اندیشکدهها بر این مساله تاکید میکنند که توافق هستهای اولین اقدام چند جانبهای است که نقش زیادی در شکستن تک قطبی بودن آمریکا داشته است؛ به نحوی که بازگشت به این توافق یکی از دغدغههای اصلی دونالد ترامپ را تشکیل میدهد و حمایت ایران از این توافق تنها راه تبدیل آن به یک الگوی قابل تعمیم است.
* در مقابل، اروپایی که به حرکت پشت سر آمریکا عادت دارد، خود را در توافق هستهای با ایران و در جریان پرونده سوریه صاحب نقش مهمی یافته است که در صورت ایفای درست آن میتواند امنیت ملیاش را به دور از حمایت های مشروط آمریکا حفظ کند. در این میان همین برای ایران کافی است که واشنگتن را در عزلت بینالمللی ببیند، در حالی که خود به جایگاه شایستهای در حیات سیاسی و دیپلماسی بینالمللی رسیده است.
* مساله فلسطین یک الگوی کافی برای خوانش دو مسیر دیپلماتیک برای واشنگتن و تهران است؛ آمریکا تنها حامی طرحهای مربوط به سازش در مساله فلسطین است و اقدامات خود را در چارچوب معامله قرن تنظیم کرد که تنها حدود ده دولت در جهان موافق آن هستند. این در حالی است که ایران امروز در قلب صف بینالمللی عریضی ایستاده است که مخالف این معامله است.
* واشنگتن از توافق هستهای خارج شد، تا ایران را از دستاوردهای وعده داده شده در این توافق دور کند. ایران یک سال کامل صبر کرد و منتظر اقدامات تضمین شده از سوی اروپا ماند، اما پس از یک سال از عزم خود برای خروج از برجام (با آغاز کاهش تعهدات براساس توافق هستهای) خبر داد. با این اقدام ایران چیزی را از دست نمیدهد، اما واشنگتن فرصت تحریمهای سازمان ملل علیه ایران و همچنین حمایت اروپا را از دست داده است.
* کنفرانس منامه در مقابل روز جهانی قدس معادلهای است که برای مقایسه پیروزی ایران و حجم شکست آمریکا کفایت میکند. در هر حال، بین بافنده فرش و یک بورس باز تفاوت زیادی است.
نظر شما