حوزه دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، مهدی طلوع وند؛ سردار سرتیپ پاسدار اسماعیل احمدی مقدم فرمانده سابق نیروی انتظامی جمهوری اسلامی و از دانش آموختگان دانشگاه تربیت پاسداری امام حسین(ع) است که از روزهای ابتدایی دفاع مقدس در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور داشت. او فارغ التحصیل دکترای مدیریت استراتژیک از دانشگاه عالی دفاع ملی است.
سردار احمدی مقدم یکی از افرادی بود که خاطرات خوبی از شهید بروجردی دارد، به همین جهت برآن شدیم تا گفتگویی را به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت این سردار رشید اسلام با وی انجام دهیم. متن زیر حاصل گفتگوی ما با اوست.
شخصیت شهید بروجردی؛ از تحصیلات حوزوی تا بنیانگذاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
اولین آشنایی من با شهید بروجردی در میدان صبجگاه پادگان ولیعصر بود هنگامی که از کامیون به همراه باقی دوستان همچون شهید ناصر کاظمی جاویدالاثر احمد متوسلیان پیاده شدیم، او را دیدیم.
شهید بروجردی از این واحد اولین واحد سازمان دهی شده نظامی سپاه را با نام گردان یکم سپاه تهران ساخت.
ابتدای تشکیل پادگان ولیعصر کارها به این نحو انجام میشد که ناگهان آزیر به صدا در میآمد و به طور مثال خبر اشغال پادگان مریوان میرسید و هر یک از افراد که کاری مانند زدن آرپی جی بلد بود، در یک دسته چهل پنجاه نفری به منطقه اعزام میشد.
تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان
من از اینکه او به نزد متحصنین می رفت آگاه بودم و پس از اینکه به نزد او رفتم و گفتم حداقل این بچه ها را با خود به داخل می آوردید. خطاب به من گفت مقدم اینجا بمان چون باید مطلب مهمی را با تو مطرح کنم.
شهید بروجردی گفت که اگر می توانید بچه ها را جمع کنید چون به ما دستور داده شده تا برای آزادسازی کردستان به این مناطق اعزام شویم. هدف ما این است که با استفاده از همین مردم رانده شده و پیشمرگان کرد این عملیات را انجام دهیم.
سازمان پیشمرگان کرد مسلمان هم با همین افراد پایه گذاری شد و شهید بروجردی معتقد بود که این افراد انسانهای مجاهدی هستند و باید برای دفاع از کشور و مناطق تحت اشغال ضد انقلاب وارد عمل شوند.
وضعیت کردستان
شهید بروجردی اولین گام را در بهمن ۵۸ برداشت و من را به سپاه جوانرود فرستاد. در آن موقع من مسئول تبلیغات سازمان پیشمرگان کرد مسلمان بودم، همان زمان گروهانی تحت فرماندهی شهید رضا مطلق و با جانشینی حاج احمد متوسلیان برای کمک به بازگشایی جاده پاوه آمده بود.
اولین عملیات این گروهان با حضور پیشمرگان کرد مسلمان بومی پاوه و گروهی از مردم بومی جوانرود باعث آزادسازی جاده پاوه شد. دومین عملیات با حضور شهید محمد فدایی برای آزادسازی کامیاران انجام شد به این دلیل که شهید بروجردی معتقد بود که در این موقعیت اتکاء به مردم اهمیت بسیاری دارد.
شهید بروجردی و برخی از فرماندهان همچون شهید ناصر کاظمی برخی از سردارانی که هم اکنون در قید حیات هستند نظیر سردار رستگارپناه، سرلشکر ایزدی و برخی دیگر از افراد در این مناطق باقی ماندند تا کردستان را به طور کامل از شر ضد انقلاب آزاد کنند.
علی شمخانی که در آن موقع جانشین فرمانده سپاه بود این تنگه را به مشابه تنگه احد تشبیه کرده بود، چون معتقد بود آنجا اهمیت زیادی داشت.
به خاطر دارم هنگامی که با شهید بروجردی کرمانشاه آمدیم ایشان در اولین سخنرانی خود به ما گفت که اگر تنها شش ماه در این مناطق ایستادگی و مقاومت کنیم مسائل این مناطق حل خواهد شد.
شهید بروجردی به آزادسازی این مناطق بسیار خوشبین بود و به نظرم حتی اگر دفاع مقدس آغاز نمیشد کار آزادسازی این مناطق سرعت بیشتری به خود میگرفت اما آغاز جنگ تحمیلی ما را از اهداف تعیین شده کمی عقب انداخت، یعنی همان منقطهای که ما در مهر ۵۸ در کردستان با فرمان امام آزاد کرده بودیم، وقوع جنگ تحمیلی باعث شد تا مجدداً در سال ۶۴ با تقدیم شهدای بسیاری باز پس بگیریم.
شهید بروجردی روحیه کم نظیر داشت که من پس از او به سختی در فردی مشاهده کردم. اولین برخورد من با ایشان در پادگان ولیعصر بود که وقتی او را دیدم موهای بلند نامرتب و لباس پلنگی زمان پیش از انقلاب که در پادگان وجود داشت را بر تن داشت که حتی رنگ آستین هایش با هم دیگر متفاوت بود.
همراهان ما که با ایشان ملاقات کرده بودند، چون بچههای پرشر و شور و شلوغی بودن هنگامی که شهید بروجردی صحبت میکرد با هر صحبت او شروع به تمسخر و خنده می کردند.
ایشان روحیه و شخصیت بسیار دوست داشتنی داشت که حتی ضد انقلاب هم که در مقابل ما قرار داشت پس از تسلیم شدن مجذوب او میشد.
او گفت که من قصد دارم تا به تنهایی با اهالی آن جا مذاکره کنم، همان موقع همه به او گفتند که اگر تنها به نزد آنها بروید احتمال دستگیری شما توسط ضد انقلاب وجود دارد.
او با اطمینان گفت که عشایر به من قول مذاکره دادند و هیچگاه پیمان خود را نمیشکنند و فردای همان روز دیدم که تعداد زیادی خودرو، وانت و تراکتور به همراه عده زیادی از افراد مسلح نزدیک به ۸۰۰ نفر با تمامی تسلیحات در حال آمدن به سمت ما هستند.
این افراد همانهایی بودند که بروجردی با آنها مذاکره کرده بودند و آنها تسلیم شده بودند. او گفت که سلاح های آنها که برنو و ام یک بود را تحویل بگیرید و به آنها سلاحهای سازمانی تحویل دهید، چون آنها دیگر بسیجی هستند.
شهید بروجردی در ارتش هم دوستان بسیار زیادی داشت. شهید حسن آبشناسان، امیر سرتیپ دادبین و امیر سرتیپ ظهوری از دوستان شاخص او بودند و او در وجود آنها تاثیر عمیقی داشت.
مکتب دفاعی
این همان روشی است که کشورهای مانند عراق و سوریه و برخی دیگر از کشورها از ما اقتباس میکند. مردم پایههای اصلی امنیت هستند و باید صف آنها را از ضد انقلاب جدا کرد.
نفوذ در قلب ها
شهید بروجردی به من گفت آنها را توجیه کن و از اهمیت حفظ این مناطق برای آنها توضیح بده. من هم گفتم هر چه با آنها صحبت میکنم قانع نمیشوند.
وقتی که صحبت من با او تمام شد و در حال خروج از در ورودی بودم به او گفتم اگر امکان دارد محل خدمت من را هم تعویض کنید و اگر به جنوب نفرستادید به جبهه فعال تری مانند پاوه و یا مریوان بفرستید.
او به من گفت مشکل هم اینجاست که تو خود هم به خدمت در آن منطقه اعتقاد نداری. خودت میگویی که آنها بمانند، اما خودت هم قصد ماندن در آنجا را نداری. به پادگان برگرد و آنها را در یک نقطه جمع کن تا برای آنها سخنرانی کنم.
شهید بروجردی آمد و برای حدود ۳۴ نفر از افراد در پادگان پس از خواندن دعای کمیل و نماز جماعت برای آنها سخنرانی کرد و از لزوم استقامت برای آنها گفت و مثال استقامت پیامبران را برای آنها گفت.
نظر شما