به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم،عاطفه جعفری در یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت :
«شب غوغای جوانها»، «شبی برای دیدار با ماه»، همه اینها را که جستوجو کنید میرسید به مراسمی در نیمهرمضان که هرساله برگزار میشود، برنامهای که تشریفات خاصی ندارد و یک افطاری ساده است، اما هزاران چشم به همین مراسم است و خیلیها منتظرند که قرعه به نامشان باشد تا در این مراسم داشته باشند و حتی اگر شعر نخوانند باز هم باشند؛ مراسم دیدار نیمهرمضان با شعرا، سالهاست که برگزار میشود. در این گزارش با شاعرانی صحبت کردیم که در این دیدار حضور و شعرخوانی داشتهاند و برایمان از این شب و این دیدار گفتهاند. به سراغ شاعران افغانستانی رفتیم که رهبر معظم انقلاب، همیشه نگاه ویژهای به این شاعران داشته است. همچنین سابقه برگزاری این چنین جلسه شعرخوانی از زبان افرادی که از سالهای قبل از انقلاب با رهبری آشنا بودند هم در بخش دیگری از این گزارش آمده است.
علاقه رهبری به پهنه شعر فارسی
محمدکاظم کاظمی شاعر افغانستانی
سابقه برگزاری این جلسه شعرخوانی که با عنوان دیدارهای نیمهرمضان یا دیدار شاعران با مقام معظم رهبری شناخته میشود؛ به سالهای قبل از رهبری ایشان باز میگردد و این نشان از علاقه ویژه رهبری به شعر و شاعران است.
اولین دیداری که من در جلساتی از این جنس شرکت کردم در نوروز سال 1367 بود که ایشان به مشهد تشریف آورده بودند و با وساطت بعضی از دوستانی که با دفتر ایشان ارتباط داشتند، جلسهای برای شاعران خراسان در حرم رضوی(ع) برگزار شد.
از آن زمان به بعد هم این دیدارها چه در زمان ریاستجمهوری ایشان و چه در زمان رهبریشان وجود داشته که نشاندهنده اهمیت موضوع شعر برای ایشان است و برای همین است که از «شعر» بهعنوان ثروت ملی و کالای ملی یاد میکنند؛ این در حالی است که بسیاری از مسئولان نسبت به نقش مهم شعر در جامعه ایرانی تردید دارند یا احیانا کم توجه هستند. دیدارهای شاعران با ایشان میتواند اهمیت و جایگاه شعر را بهعنوان رشته مادر گوشزد کند.
موضوع دیگری که برایم جالب است و در همه دیدارها در خاطرم مانده، میزان وقوف و اطلاع ایشان از عناصر شعر و جوانب فنون شعر است. یعنی ایشان علاوهبر اینکه برای خود شعر اهمیت قائل هستند، خودشان شعرشناس خوبی هستند و در جلسات هم نقدها و نکتههای خوبی در مورد اشعار خوانده شده، ارائه میکنند که بعضی مواقع بنده دیدم نسبت به بعضی از دوستان که متخصص در امر شعر هستند، هم نقد ایشان دقیقتر بوده است.
بنده خاطرهای هم دارم از یکی از دوستان شاعر ما که در وزن شعر مسلط است. در سالهای پیش مثلا 15 سال پیش در یکی از دیدارها ایشان یک وزنی ابداع کرده بود و میگفت این وزن از متفرعات بحر عروضی است و من که در آن جلسه بودم دیدم که نظر ایشان دقیقتر از همان دوستی بود که به وزن شعر مسلط بود؛ البته که تشخیص آن وزن هم دشوار بود. موضوع سوم حضور ذهن و وقوف دائمی ایشان با جریانهای شعر است. یک وقتی است که کسی با فنون شعر به صورت قدیمی آشناست ولی با جریان شعری امروز فارسی آشنا نیست. یعنی بسیاری از مسئولان و علما و روحانیون نسبت به شعر مشروطه به این طرف، آگاهی زیادی ندارند. به خاطر اینکه تحصیلاتشان و آشناییشان با شعر مبتنی با متون قدیمی است ولی درخصوص ایشان نکته جالب این است که از شاعران دوره مشروطه و بعد شاعران قبل از انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب اسلامی و حتی شاعران جوانی که در سالهای اخیر بیشتر رشد کردهاند، غالبا با اسم میشناسند و حتی اشعاری هم حفظ هستند و اشاره میکنند. این هم باز نکته قابل توجهی است که در مورد ارتباط ایشان با شعر دیده میشود. موضوع دیگری که برای بنده جالب است، علاقه ایشان به تمام پهنه شعر فارسی است و توجه خاصی که به شعر افغانستان دارند. بنده از اولین دیدارهایی که خدمت ایشان رسیدم و شعر خواندم و گفتم از افغانستان هستم؛ ایشان گفتند من به شعر افغانستان علاقه دارم و سراغ بعضی از شاعران افغانستان را گرفتند، شاعرانی که نیم قرن پیش بودند و بنده هم خیلی اطلاعی از وضعیت آنها نداشتم، ایشان سراغ میگرفتند که آقای محمود فارانی مثلا الان در کدام کشور است؟ یا مثلا در حوزه ادبیات داستانی غالبا در دیدارها وقتی صحبت میشده ایشان از افغانستان و از کتابهایی صحبت میکردند که برخی از این کتابها در ایران هنوز به بازار نیامده ولی به دست ایشان رسیده است، مثل کتاب «شوکران درگین سرخ» از حسین فخری که اصلا در ایران منتشر نشده بود ولی ایشان آن کتاب را خوانده بودند.
گویا کسی از مقاومت افغانستان برایشان اهدا کرده بود یا بهنوعی با اسم کتاب و اسم نویسنده آشنا بودند. نکته دیگری از این دیدارها به یاد دارم این بود که یک بار که برای صحبتهای حاشیهای خدمتشان رسیدم؛ دیدم که نگرش و نگاه مثبت خوبی نسبت به جامعه افغانستان داشتند؛ بنده یکی دو باری که از ایشان بابت عنایتی که به تحصیل دانشآموزان مهاجر داشتند، تشکر کردم؛ ایشان گفتند با مردم افغانستان از قدیم حشر و نشر داشتند و حتی در زمانی که در مشهد بودند؛ بسیاری از طلبههای حوزه علمیه، از افغانستان بودند. وقتی که در این دیدارها شعری از افغانستان خوانده میشود و شاعران افغانستانی مطرح میشوند برای دیگر مسئولان افغانستان هم میتواند هدایتگر این باشد که توجه بیشتری به گستره وسیع قلمرو زبان فارسی داشته باشند.
یکی دو بار اتفاق افتاد که حضور بنده در این جلسات چند سال فاصله افتاد یا حضور دیگر شاعران ما. مثلا در جلسات دهه 80 گاهی اتفاق میافتاد شعر افغانستان در میان نبود که ایشان گفتند چند سال است که ما شعر شاعران افغانستان را نشنیدهایم به نوعی خاطره ذهنی برای ایشان بوده که از شعر افغانستان همیشه انتظار داشتند که در جلسات باشد و در بعضی مواقع هم که برخی از شاعران ما در برخی جلسات حضور داشتند و در بعضی دیگر حضور نداشتند، میپرسیدند که فلان شاعر کجاست و این نشان میدهد که این موضوع برایشان اهمیت خاصی دارد.
نگاه منتقد ادبیات ما عین سیاست ماست؟
محمد شیخی شاعر
مثل آن جایی که ارتباط شاعران و نویسندگان با دوستان سیاسی خود در طول تاریخ به خاطر تفاوت نگاه در مسائل سیاسی به تعلیق یا بنبست رسیده است. در خاطره ادبیات ما این اتفاقها به وفور نمایان است.
در تورق تاریخ میشود از دوستی و ارتباط عاطفی شخص رهبری با شاعران بزرگ هم عصر خود مثل مهدی اخوانثالث و... یاد کرد، رابطهای که شاید در پیچهای سیاسی تاریخ دچار کشوقوسهای فراوان شده باشد اما در لابهلای همه این صفحات میتوان این را مشاهده کرد که با تمام اختلافنظرها و تفاوت سلایق، هیچگاه در توصیف و تحسین کیفیت و جایگاه شعر و شاعری اخوان ذرهای خدشه وارد نشده است، اما چه میشود که سالها بعد و در امروز و در شرایطی که آرامش بیشتری در فضای جامعه ادبی و سیاسی حکمفرماست، برخلاف مشی رهبری افرادی دچار ضعف در حافظه تاریخی خود میشوند و با خودکار قرمز بر نام و اسم و رسم شاعرانی که از زاویه چشم این افراد به مسائل نگاه نمیکنند خط بطلان میکشند؟
در تاریخ انقلاب، وقتی به عقب نگاه میکنیم به این میرسیم که یکی از عوامل موثر در تسریع فرآیند انقلاب، عدم وجود فضا برای فعالیت شاعران و نویسندگانی بود که با قشر آسیبپذیر جامعه همدرد بوده اما زبان شعرشان به مذاق خیلیها خوش نمیآمد و امروز جامعه ما متاسفانه به همان بیماری در زمینه ادبیات دچار شده است.
بهانه این صحبتها چیزی نیست جز مراسم هر ساله دیدار رهبری با شاعران در ماه مبارک رمضان، مراسمی که در جای خود جای تحسین و شوق دارد چراکه میتوانست و شاید میتواند محفلی باشد برای استحکام بخشیدن به بدنه ادبی جامعه. میتواند فضایی باشد برای نشان دادن اینکه قرار نیست چون روزگار گذشته یک حرف خاص از یکسری دهانهای انتخاب شده بیرون بیاید. میتواند سکویی باشد برای پرواز اندیشههای مختلف و شاید ناهمگون. یک جمع اضداد مسالمتآمیز میتواند گوشی باشد برای شنیدن نگاههای متفاوت افراد با زوایای جدید از جامعه و میتواند باغچهای باشد برای شکوفایی گلهایی که هر کدام رنگ و عطر و بوی خاص خود را دارد و هر کدام جایگاه و منزلت خود را. اما و چقدر این اما مزه گسی دارد.
اما همه اینها قربانی بازی سلیقههاست. برخی مسئولان این جلسه هر ساله در نگاهی خاص که به خاطر عدم شناخت تفکر شخص رهبری است، در انتخابهای خود آنچنان تصمیمهای عجیبی گرفتهاند که بارها با نقدهای جدی رهبری هم مواجه شدهاند؛ اما گوششان نهتنها بدهکار نیست، بلکه هر سال شگفتانهای برایمان دارند؛ از کیفیت شعرهای خوانده شده میگذریم چون بحث اصلی این نوشته نیست و به موضوع انتخاب کردن شاعران برای حضور در این جلسه میرسیم. البته این هم موضوعی است که در این چند سال آنقدر تکرار شده است که نیازی به تکرار آن نیست و فقط باید به این اشاره کرد که اسم این جلسه را دیدار شاعران و رهبری نباید گذاشت؛ چراکه به تعبیری این دیدار، تنها دیدار دوستان مسئولان این جلسه با رهبری است.
این مسئولان جریان شعرهای خوانده شده را فقط پیرامون حوزههای کاری و مورد علاقه خود سوق میدهند، حتی به قیمت نزول کیفیت در مورد موضوعات اشعار هم باید این نکته را گفت که اشعار آیینی و مرثیه و... . خود یک جلسه خاص و جداگانه با حضور شاعران و مداحان دارد و طبیعتا نباید تمام این جلسه دیگر را با موضوعات ارزشی و آیینی پر کرد؛ بلکه طبیعتا موضوعات آزاد و اجتماعی و چه بسا عاشقانه نیز نیاز مبرم جامعه امروز است و رهبری خود بارها نشان دادهاند که این موضوعها جدی است و باید به آنها بها داد.
در انتهای کلام اشاره میکنم که اگر هدف از برقراری این جلسه، تنها عرضاندام و ترویج سلایق شخصی عدهای در حضور رهبری است، باید گفت که این مهم را در بهترین حالت ممکن در حال انجام هستند و به مسئولان باید خسته نباشید گفت.
اما اگر قصد ارائه نتایج سالانه ادبیات کشور برای رهبری و همچنین رونمایی از ادبیات و شاعران کاربلد و اشعار فاخر است، همینجا صراحتا عرض میکنم که مسئولان جلسه بیراههای را پیش گرفتهاند. البته که تورق کتاب شاملو در نمایشگاه کتاب امسال نشانهای است برای این مسئولان، اگر بیندیشند. هرچند بعید نیست که این دوستان به خاطر این عمل به رهبری نیز خرده بگیرند، درنهایت کلام را با فرمایش امیرالمومنین به پایان میرسانم که بارها به اصحاب خود فرمودهاند: «:اُنْظُرْ الی مَا قَالَ، و لا تَنْظُر إِلَی مَنْ قَالَ؛ به گفته بنگر، نه به گوینده» باشد که رستگار شویم.
هواخواه واقعی شعر
علی رکنالدین شاعر
شعر معاصر را از چند چیز در یاد دارم، یکیشان، کتابهای شعر خواهرم در قفسهاش بود، دیگری هم همان کلیپهایی که در آن سالها با اینفرارد و بلوتوث، در تلفنهای همراه دستبهدست میشد. مثلا – فیض- را از همان بیت: مرگا به من که با پر طاووس عالمی / یک موی گربه وطنم را عوض کنم، میشناختم. یا – مرحوم زرویی نصرآباد- را به: ای جماعت چطوره حالاتتون؟ شناخته بودم. بعدها بیابانکی و امیری اسفندقه و ساعد باقری و برقعی و خیلیهای دیگر را هم بهعنوان شاعر شناختم. دقیقا وقتی که آنها را در بیت رهبری دیدم.
من آن روزها وارد جماعت شاعر نشده بودم و تصورم از دنیای شاعران همین بود. این در کنار معانی دیگرش این معنا را برای منظور من دارد که این جلسه در این سطح، یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی کشور و به یقین مهمترین رویداد عرصه شعر است. در همین سالهایی که جشنواره شعر فجر در سخیفترین و کم فروغترین شکل ممکن خود برگزار میشود.
برای من که شاعرم، شعر حیات است، اما برای عامه این مساله چقدر دارای اهمیت است که هیچ صنف دیگری از هنرمندان این نوع ارتباط را ندارند و سیگار آزاد! در بیت رهبری تردد نمیکنند و یکی از دیدارهای مهم رهبری در هر سال این مراسم شعرخوانی است؟
گرچه خود رهبری از شعر هستند و شعرتر! اما این مساله نمیتواند تاثیر زیادی در این اتفاق داشته باشد. شعر زبان مادری این مردم است و باید به این اصیلترین و غنیترین هنرمان افتخار کنیم و هواخواهش باشیم. آقا، حقیقتا هواخواه ادبیات و شعر است، چنانکه در هر شرایطی چه سیاسی و چه غیر از آن و با تمام مشغلههای به ظاهر مهمتر، این جلسه برگزار و این اهتمام به ادبیات و نگاهبانی از فرهنگ و زبان پارسی ورزیده شده است.
اینها را عرض کردم که بگویم در مواجهه دیدار شاعران با رهبری با یک اتفاق مهم روبهرو هستیم. البته که این رویداد مهم نیز مثل باقی، از حاشیه دور نیست. برای خالی نبودن عریضه همین را میگویم و رفع زحمت میکنم.
با یک پیش فرض، جملات بعد را بخوانید. رهبری هر سال خودشان میگویند که من میهمان این جلسه هستم و فقط حضور دارم و نقشی در حضور افراد ندارم. تا قبل از سال 88، جناب باقری مدیریت جلسه را برعهده داشتند و عموما یک جماعت از شاعران با طیف فکری همسو به جلسه دعوت میشدند. از سال 88 به بعد نیز مدیریت به جناب قزوه رسید، که این تجمع همسو با تفکر برگزارکنندگان بیشتر از پیش به چشم آمد. و در تمامی این سالها حرف دوستان شاعر و غیر مسئول این بود که بگذارید تمامی صداها شنیده شود. گویا امسال اجرای مراسم به جناب امیری اسفندقه رسیده است. خدا کند که چنین افتد... .
شعرجوانها، زیر ذرهبین اهل فن
حسین دهلوی شاعر
هر ساله در روزهای سیزدهم و چهاردهم ماه مبارک رمضان، میان شاعران در جمعهای حقیقی و مجازی، حرف از دیدار است. دیداری که به همت حوزه هنری، در شب میلاد امام حسن(ع)، به میزبانی بیت رهبری برگزار میشود. از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، مشخص است که امر شعر و ادبیات فارسی از دیرباز برای ایشان دغدغهای اساسی به حساب میآید و به تاثیر شعر فارسی آنقدر واقفند که همواره سخنرانیها و خطبههایشان از زیور ابیات شیرین فارسی خالی نیست. اشراف ایشان نیز بر شعر فارسی و مبانی ساختاری و سبکشناسی شعر، برای اهل فن بسیار قابل توجه است. گاه دیده شده که ایشان بیتی از شاعری ناشناس را شنیده و از روی ویژگیهای سبکی آن بیت، نام شاعر را به درستی حدس زدهاند. هرچند رهبری بهطور مستقیم نقشی در انتخاب شاعران و اداره این دیدار ندارند، اما همین که چند ساعتی بعد از افطار را به این امر اختصاص میدهند، خود نشانگر اهمیت موضوع شعر فارسی نزد ایشان است.
خصلت مهمی که دیدار شب پانزدهم ماه مبارک رمضان دارد، سادگی و صمیمیت آن است. از نماز جماعت سادهای که در حیاط، روی حصیر خوانده میشود گرفته تا افطاری و شام ساده، فضای ساده و آراسته اتاق جلسه و... . پس از نشستن شاعران در صفوف نماز جماعت، آقای خامنهای میآیند و دقایقی پیش از اذان را به گپوگفت با شاعران میپردازند. گروهی شعرهای دستنویسشان را به ایشان میدهند و عدهای دیگر کتابهایشان را تقدیم میکنند. صمیمیت جلسه نیز امر قابل توجهی است برای دور هم جمع شدن اقشار مختلف شاعران کشور. شاعرانی که با هم در حوزههای سیاسی و اجتماعی رویکردهای شعر و شاعری تفاوت نظر دارند، شانه به شانه در کنار هم مینشینند.
هرچند اشعار از ماهها قبل با دیدگاهی خاص، دستخوش غربال میشوند و تعداد شاعران جدیدی که در جلسه، شعرشان قرائت میشود، همواره کمتر از تعداد چهرههایی است که سالهای سال گرم شعرخوانی در این مجلس هستند، اما الحق جلسه، جلسه خوب و مفیدی است. رهبر انقلاب تنها مخاطب اشعار شاعران نیستند؛ بلکه واژهها، مضامین و فرم سرودهها را محک میزنند و نظراتی را در دم بیان میکنند که اغلب راهگشای راه شاعران است.
آقای خامنهای پس از قرائت تمام اشعار، نکاتی را در باب شعر، مضمون، لفظ، توجه به اطراف و نگذشتن از پدیدههای روز، ترانه و ترانهسرایی فاخر و... ، به صورت کوتاه و گزیده بیان میکنند. تاکید بیشتر ایشان بر شعر جوان است. به گفته ایشان، ذهن پویای جوانان، آفریننده بهتری است در حوزه هنر و باید قدر دانسته شود. اما اینکه آیا مسئولان انتخاب اشعار، برگزارکننده و برنامهریز جلسه چقدر به این توصیه و تاکیدات رهبری عمل میکنند، خود محل بحث و تامل است.
شاعر جوانی که شعرش را در محضر شخص اول کشور میخواند، علاوهبر حس دیده شدن، باعث میشود بیشتر از پیش به خودش بها بدهد و هنرش را جدی بگیرد و احتمالا در آثار بعدی، بیشتر تامل و تفکر میکند و اولین منتقد شعر خود میشود. اما با اشاره به تمام نیکوییهای این پدیده، آفت زمانی به شعر شاعر جوان میافتد که پیش از پختگی، رسیدگی و کمال، شعرش در چنین جمعی خوانده شود. در این صورت شاعر به مرتبهای دست مییابد که کمال هنریاش هنوز به آن پایه نرسیده است. شاعری که در جلسه شب پانزدهم شعرش را بخواند، حتما بیش از پیش دیده میشود و زیر ذرهبین توقع اهل فن قرار میگیرد. حال علاوهبر ادبایی که حساسیتشان نسبت به این شاعر بیشتر شده است، مخاطبانِ کمتر متخصص نیز شعر این شاعر را بیشتر مورد توجه قرار میدهند. در این صورت اگر شعر قرائت شده، بیش از یک بیت خوب نداشته باشد و همان بیت هم مورد تحسین جمع جلسه شب پانزدهم قرار بگیرد، ابتدا خود شاعر اسیر خیال واهیِ «رسیدن به قله» میشود، بعد از آن مخاطب نیز این شعر را یک اثر عالی میپندارد و وای بر زمانی که این شاعر، با در دست داشتن مهر تحسین شب شعر بیت رهبری، شروع کند به شاعرپروری و نظریهپردازی و برگزاری شب شعر و... .
شعرخوانی برای مرد باصلابت
نفیسهسادات موسوی شاعر
برای من که در تمام سالهای مدرسه، سالهای دانشگاه، سفرهای خانوادگی اتوبوسی، همایشها و جشنها و قسعلیهذا عادت داشتم به نشستن در ردیف آخر، نشستن در ردیف اول کار آسانی نبود. ولی از آن جایی که ترتیب نشستن از قبل مشخص شده بود، باید این اتفاق میافتاد. آن هم جلوی با ابهتترین مردی که در تمام زندگیام با او روبهرو میشدم. جایم اینبار مثل دو دفعه قبل نبود، وقتی آقا سرشان را به سمت خانمها میچرخاندند دیگر نمیتوانستم پشت نفر جلوییام قایم بشوم. نمیتوانستم با خیال راحت از ناباوری اینکه دارم بدون واسطهای به اسم تلویزیون ایشان را میبینم یا صدایشان را میشنوم گولهگوله اشک بریزم و خیالم راحت باشد جایم طوری است که کمتر چشم یا دوربینی میتواند صحنه را ثبت و ضبط کند. نمیتوانستم از استرس و هیجان نفسکشیدن در اتاقی که ایشان هم در آن نفس میکشید، تمام مدت پاهایم را مثل آونگ تکان بدهم، نمیتوانستم سه تا شیشه آبمعدنی و یک فلاسک چایی را در دوساعت خالی کنم، نمیتوانستم و از این همه نتوانستن میترسیدم. حتی میترسیدم نگاهشان کنم. اولهای جلسه سرم پایین بود و چشمهایم را دوخته بودم به زیلوی کف حسینیه، تا وقتی بیهوا گفتند: «بگین یه چایی به من بدن، خشک شد دهنم» نمیدانم چرا، ولی لحن صمیمی و مهربان صدایشان غرقم کرد در خودش.یادم رفت نباید گریه کنم، یادم رفت نباید سرم را بیاورم بالا و نگاهشان کنم، یادم رفت از چی میترسیدم حتی و سرم را چرخاندم سمتش. حواسش به شعر شنیدن بود. با همان ابهت و صلابت قبل، ولی به همان اندازه نورانی و آرامشبخش. حس کردم تمام غصههای زندگیام در لحظه محو شدند. تمام دغدغههایم، ترسهایم، دلشورههایم...
منی که فکر میکردم محال است بتوانم مستقیم نگاهشان کنم، حالا نمیتوانستم چشم ازشان بردارم. تا آخر جلسه، گوشم به شعرا بود و چشمم به حضرت ماه. با یک لبخند پر از آرامش و یک دستمال که چند دقیقه یک بار اشکهایی که قل میخوردند روی صورتم را خشک میکرد و چقدر سخت است تعریفکردن حسی که در واژه نمیگنجد.
عکسهایم چه میگویند؟
سجاد رشیدیپور شاعر
نشستهام وسط دو تا شاعر. حسین دهلوی از یک طرف و سید نسیم البکا از طرف دیگر. این را این عکس میگوید. همین عکسی که الان جلوی چشم من است و مرا میبرد به رمضان سال نود و چند، به چهار ردیف مانده تا رهبر انقلاب. ردیف اول مختص کسانی است که قرار است شعر بخوانند و دو ردیف بعد هم احتمالا خواص! ما هم در اولین ردیف عوام نشستهایم. برای حضرت آقا اما فرقی نمیکند عوام باشی یا خواص. از در که وارد میشوند، به کوچک و بزرگ، خواص و عوام سلام میکنند و هرکس در معرض نگاهشان باشد از احوالپرسیشان بینصیب نمیماند.
سه تایی داریم سرک میکشیم. از لابهلای سرهایی که کانون توجهشان یکی است. این را همین عکس میگوید. انگاری در کلاس درس معلمی نشستهایم که ما را جایی میان خوف و رجا نگه داشته است. هم آرامش و مهربانیاش را دوست داریم و هم نکتهسنجی و تیزبینیاش اجازه نمیدهد دست از پا خطا کنیم و اگر شوخیهای گهگاه رهبری نبود، احتمالا نفس راهش را در سینه گم میکرد. خوفمان را با ایرانیترین پذیرایی ممکن قورت میدهیم: «چای و قند.» و آنجا که از شعر خوب و چهره جدید به وجد میآییم، سر تکان میدهیم و جایی که چهرهها و شعرهای تکراری - که گویی همه را از یک شابلون رد کردهاند - لبریز از ملالمان میکند پناه میبریم به خطخطی کردن برگه یادداشتمان با خودکارهای ساخت وطنی که روی میزهای کوچک پذیرایی فریاد میزنند که حمایت از تولید ملی میتواند و باید از همین رفتارهای به ظاهر ساده و کوچک شروع شود.
لبخند زدهایم و حسابی گل از گلمان شکفته است. این را همین عکس میگوید. کیفوریم از نقد فنی و نظر کارشناسانه رهبر انقلاب. خوشمان آمده که یکنفر رشته سر تکاندادنهای از روی عادت دیگران و حرص خوردنهای ما را با یک جمله معترضه پاره میکند. این که یک نفر میداند مثلا ساخت این ترکیب صحیح نیست، مثلا این فعل مناسب معنای اختیاری شاعر نیست، اینکه مضمون آن بیت نقض غرض است و از قضا همین یک نفر به خوبی میداند این جلسه، همه ظرفیت شعر معاصر نیست.
پیشتر گفته بودم «عکسها، قاتلان خاموشند.» هنوز هم همین را میگویم. بهخصوص حالا که دلتنگی یقهام را گرفته و از توی این عکس برداشته و برده به آن چند ساعت دلنشین. امسال اما تصمیم گرفتهام جایم را بدهم به یک مشتاق دیگر. من که دو بار از شهد حضور چشیدهام، بگذارم تشنهای دیگر سیراب شود. خدا را چه دیدید! شاید اینبار، اساتید از این شاگرد کوچکشان آموختند و این حلقه بسته کلیشهای را شکستند و جایشان را در شعرخوانی به شاعران جوان دادند.
بعد از تنهایی
سیدهتکتم حسینی شاعر
چهار بار برای دیدار با رهبری و در جلسه نیمهرمضان حضور داشتم؛ ابتدا گلایهای از دوستان هموطن خودم دارم. اولا من را هیچ وقت بهعنوان یک شاعر افغانستانی نپذیرفتند. من از طریق دوستان ایرانی با انجمن افغانستان آشنا شدم؛ چون هیچ فضایی برای آشنایی نداشتم. الان بالاخره برایم احترام قائلند. آدم وقتی وارد این فضا میشود دوست دارد تشویق شود. الان اگر من 10 تا مخاطب داشته باشم نصفشان هموطن خودم هستند. قبلا اصلا شعرهای مرا نمیخواندند. من در یک جشنواره با حضور شاعران افغانستانی شرکت کردم که مطمئن بودم شعرهای من از اشعار دیگر شاعران آن جشنواره بهتر بود، چون خیلی به زیباییشناسی شعر اهمیت میدهم و برایم مهم است که زبان شعر سالم باشد و هر چیزی سر جای خودش باشد. در آن برنامه به من اجازه شعرخوانی ندادند و خیلی دلم شکست. یکی از دلایلی که از فضای انجمنها دور شدم، همین بود. اینها را میگویم تا زمینهای باشد که حس رفتن به بیت رهبری برایم چگونه بود. از همه انجمنها تقریبا یک حالت طردشدگی داشتم. اولا میگفتند شعر شما زبانش زبان ایرانی است. من جدیدا سعی میکنم یکمقدار برگردم به فارسی دری و تمرین میکنم که از یکسری کلمات دور نشوم. این طرد شدن و همچنین فضای مجازی خودش آدم را تنهاتر میکند. تنها بودم. یک دلگیری زیادی هم از همه داشتم. همان اوایل بود که فکر میکردم خیلی باید من را تحویل بگیرند. وقتی وارد بیت شدم در همان نگاه اول آقای بیابانکی گفت شما خانم تکتم حسینی هستید؟ گفتم بله. گفت از چهرهات شناختمت. من خوشحال شدم. با خودم گفتم این من را میشناسد. برای من حس خیلی خوبی بود. از نظر جسمی و سلامتی در وضعیت بدی بودم. اما روحیه گرفتم. این شعر خواندن در حضور بزرگترین رجل سیاسی کشور، کسی که شاعر است، در مورد سینما اطلاعات زیادی دارد، با دانشجویان و با هنرمندان برنامه میگذارد و کتابخوان است، آدمی که وقت میگذارد برای مردم خودش. در غم و شادی و هنر آنها و در داشتهها و نداشتههای آنان شریک است؛ آن هم برای منی که کشورم جنگزده است و چنین شخصیتی را کمتر به خودش دیده است، این وضعیت دوست داشتنی بود. خوشحال بودم که آنجا حضور دارم چون دیدن آدمی با این شخصیت و جایگاه خیلی هیجان دارد.
دلبسته یاران خراسانی
علاقه به شعر ازسابقه برگزاری جلسات شعرخوانی در حضور رهبر معظم انقلاب به سالهای بعد از انقلاب محدود نمیشود، چنانکه علاقهمندی رهبری به شعر و حضور در جلسه شاعران به سالهای قبل از انقلاب باز میگردد. نعمت میرزازاده، شاعر و فعال چپ، خاطراتی از حضور آیتالله خامنهای در انجمنهای ادبی مشهد در دهه 40 نقل کرده است.
او در گفتوگویی که با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد داشته به حضور رهبری در حلقه شعری در منزل محمود فرخ، ادیب و شاعر خراسانی اشاره کرده است. آنچه میخوانید متن تنظیمشده این گفتوگو است: «در دهه 40 طلاب خوشذوق به جلسات تفسیر قرآن استاد تقی شریعتی میآمدند که یکی از آنها آقای خامنهای بود. البته آشنایی نزدیکتر من با علی خامنهای به حدود سالهای 40 باز میگردد. چنانچه میدانید زمینه سنتی ادبیات ایران در خراسان است. در آن سالها یک انجمن ادبی در منزل آقای محمود فرخ بر پا میشد که از همدورهایهای بهار و فروزانفر بودند و بیشتر اشعار کلاسیک در آنجا خوانده میشد.» «چون آن موقعها نوجوانان 20 ساله و بیستوچند سالهای مثل من و شفیعیکدکنی در آن جلسه شعر حضور داشتیم
. در همان اوان شاعری و شهرت و جوانی کارهایی زیادی میکردیم. صفحات ادبی داشتیم و انجمنهایی بر پا میکردیم و نشریه ادبی هم منتشر کردیم. بهخاطر اینکه فکر میکردیم منزل استاد فرخ یک مجلس کلاسیک ادبیات فارسی است، خودمان یک انجمن ادبی راه انداختیم. این اتفاقات به سالهای 41 و 41 به بعد است. افرادی هم که جمع شدیم بیشتر به جلوههای مدرن شعر مثلا نیمایی علاقه داشتیم و در این جلسات پیشنهادهای نیما راجع به تکمیل وزن در شعر فارسی را در اشعارمان بهکار میبردیم. آقای علی خامنهای از رهگذر آشنایی که با تکتک ما از مجلسهای درس شریعتی داشت بهعنوان یک طلبه خوشلباس و خوشذوق که شعر را خوب میشناسد و اظهار علاقه به شناسایی شعر دارد، در این انجمنهای ادبی شرکت میکرد و به شما بگویم که علی خامنهای ذوقیات ادبیاش خوب بود. آقای علی خامنهای زیباترین تکبیتهای صائب را و شعرهای سبک هندی را میدانست.» «زیباترین شعر از شاعران معروف سبک هندی و شاعران دوران صفوی مثل صائب، کلیم و عرفی را همیشه از زبان آقای سیدعلی خامنهای میشنیدیم.» «در سال 1343 قرار شد که من و شفیعیکدکنی کتاب شعر امروز خراسان را تالیف کنیم تا در آن کتاب400، 500 صفحهای، اشعار شاعران خراسان جمعآوری شود. ذوقیات شعر آقای علی خامنهای بهگونهای بود که در شمار نامزدهای شاعرانی قرار گرفت که به سراغ ایشان رفتیم و از او شعر خواستیم. بهنظر ما کسی که آنقدر با شعر آشنا بود که این همه تکبیت را از حفظ است طبعا نمیتوانست شاعر نباشد. از علی خامنهای نیز خواستیم که برای درج در کتاب شعر «امروز خراسان» به ما شعر بدهد. البته علی خامنهای گفت که «من شاعر نیستم و شعر ندارم.» با این همه ما باور نکردیم و به حساب این گذاشتیم که لابد میخواهد تقیه کند.»
شناخت رهبری و علاقهمندی ایشان درخصوص انواع شعر، فقط معطوف به اظهارات نعمت میرزازاده و سالهای قبل از انقلاب نیست. عبدالله حسینی، شاعر درباره سابقه برگزاری جلسات شعر خوانی در حضور رهبری در سالهای بعد از انقلاب هم گفته است: «این جلسات از سال 63، 64 در مشهد شروع شد. با توجه به علاقهای که آیتالله خامنهای به شعر و ادبیات داشتند، از قبل از انقلاب با شاعران در مشهد و دیگر شهرها ارتباط داشتند. این ارتباط در دوران ریاستجمهوری ایشان نیز ادامه داشت. در آن زمان من به ایشان پیشنهاد دادم که اگر امکان هست وقتی به مشهد تشریف میآورند، دیداری هم با شاعران مشهد داشته باشند. ایشان هم موافقت کردند و اولین جلسه در نوروز سال 63 در مشهد برگزار شد و بعد هر سال ادامه داشت. البته بعدها این جلسات از مشهد به تهران منتقل شد. علاقه شخصی مقام معظم رهبری به شعر بسیار است؛ بهطوری که این جلسات تا زمان رحلت امام(ره) ادامه داشت. وقتی رهبر انقلاب یکسال پس از رحلت امام(ره) به مشهد آمدند، دوباره به آقای گلپایگانی گفتم که دوست داریم جلسات هرساله شاعران با مقام معظم رهبری ادامهدار باشد و هر سال، مطابق گذشته، این جلسات برگزار شود. آقای گلپایگانی گفت که ایشان رهبر شدهاند و سرشان خیلی شلوغ است و دیگر امکان برگزاری جلسه وجود ندارد. من احساس کردم شاید سیاست و دید مقام معظم رهبری این باشد، بنابراین هیچ اصراری نکردم. تا اینکه در همان روزها ملاقات دیگری صورت گرفت و برخی فضلای حوزه علمیه مشهد به دیدار ایشان رفته بودند. در آن دیدار ایشان چشمشان به من افتاد و گفتند که جلسه شاعران کی هست؟ من به ایشان عرض کردم آقای گلپایگانی گفتهاند که دیگر صلاح نیست این جلسات برگزار شود و ما جلسهای نخواهیم داشت. همانجا رهبر انقلاب به آقای گلپایگانی گفتند که چرا جلسه را نگذاشتید؟ رهبر انقلاب در آن دیدار فرمودند که علاقه دارند جلسه دیدار شاعران مجددا برگزار شود.»
سوالات صریح دانشجویان در دیدار رمضانی با رهبر انقلاب و پاسخهای صریح ایشان گرههای مهم فکری ـ سیاسی را باز کرده است
10 پرسش و پاسخ تاریخی در دیدار دانشجویان و رهبری
دیدارهای دانشجویی حضرت آیتالله خامنهای جدا از جو خاص و مثالزدنیاش، به خاطر بیان بیواسطه مسائل و مشکلات آن هم با لحن و صراحت لهجه ویژه دانشجویان حاوی نکات و مسائل تاثیرگذاری در فضای کلان کشور است که تا مدتها محل بحث و بررسی قرار میگیرد. در آستانه دیدار فعالان تشکلهای دانشجویی با رهبر انقلاب به بررسی دیدارهای سال گذشته پرداختیم و 10 پرسش اساسی و جریانساز دانشجویی در حوزههای مختلف از مباحث گفتمانی گرفته تا مسائل فرهنگی را که توسط نمایندگان تشکلها در این جلسات مطرح شده بود، همراه با پاسخهای رهبری به نگارش درآوردیم که در ادامه میخوانید.
پرچم مبارزه با استکبار بالاست
موضوع: سال 94 دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب رنگ و بوی برجامی دارد. دولت در حال پیادهکردن تنها ایده خود برای حل مشکلات کشور است. برجام امضا شده و اکنون یک موضوع سوال اصلی است که با وجود این معاهده و کنار میز نشستن با آمریکا -که تاکنون تشکلهای دانشجویی آن را شیطان بزرگ میخواندند- تکلیف استکبارستیزی چه میشود؟ این مساله را یکی از سخنرانان دیدار دانشجویی از رهبر انقلاب اسلامی میپرسد و از رهبر انقلاب تکلیف میخواهد.
طرح مساله: بدفهمی از توافق هستهای باعث شد جناح غربگرا بعد از مراسم باشکوه تشییع شهدای غواص حتی از شعار مرگ بر آمریکای مردم عصبانی شود و به آن تشر بزند. سوال ما از رهبری عزیز این است؛ با توجه به اینکه رسانههای متعدد بزککننده آمریکا با خوشحالی از موضوع تابوشکنی مذاکره با آمریکا، برای تزریق تئوری نفی استکبارستیزی و نفی استقلال استفاده میکنند؛ به واقع تکلیف استکبارستیزی بعد از توافق هستهای چیست؟ آیا با مردمی استکبارستیز و در مقابل ساختارهای حکومتی مخالف آن مواجه خواهیم بود؟
پاسخ رهبری: «مگر مبارزه با استکبار، تعطیلپذیر است؟ مبارزه با استکبار، مبارزه با نظام سلطه تعطیلپذیر نیست. این هم جزء همین حرفهایی است که اتفاقا امروز من یادداشت کردهام که به شما بگویم. این جزء کارهای ماست، جزء کارهای اساسی است، جزء مبانی انقلاب است؛ یعنی اگر مبارزه با استکبار نباشد، ما اصلا تابع قرآن نیستیم. مبارزه با استکبار که تمام نمیشود. در مورد مصادیق استکبار، آمریکا اتمّ مصادیق استکبار است. ما به این مسئولان محترمی که در قضیه هستهای مذاکره میکنند -که حالا اینها اجازه پیدا کردهاند که مسئولان روبهرو با هم حرف بزنند؛ البته سابقه داشت، در این سطح نه، در سطوح پایینتر سابقه داشت؛ در این سطح، اولینبار بود- گفتهایم که فقط در مساله هستهای شما حق دارید مذاکره کنید؛ در هیچ مسالهدیگری حق ندارید مذاکره کنید، و نمیکنند. آن طرف مقابل، گاهی مسائل منطقه و سوریه و یمن و مانند اینها را پیش میکشد، اینها میگویند ما در این زمینهها با شما صحبتی نداریم و صحبت نمیکنند. مذاکره فقط در زمینه مساله هستهای است، آن هم به همان دلایلی که من گفتم و چندبار تکرار کردم که چرا در قضیه هستهای ما این گرایش را، این رویکرد را انتخاب کردیم؛ من این را مفصل تشریح کردم. مبارزه با استکبار تعطیلپذیر نیست، تکلیفش کاملا روشن است و خودتان را آماده کنید برای ادامه مبارزه با استکبار.»
دشمن اصلی را بشناس
موضوع: سال 89 یکسال پس از روی کارآمدن دولت دوم احمدینژاد است؛ برخی انتصابهای او در سمت معاوناولی و دیگر دستگاهها و نقش پررنگ زوج مشایی-رحیمی این شائبه را میان تشکلهای دانشجویی ایجاد کرده است که نباید دولت را نقد کرد! در آن روزها نسبت به دولت مواضع مختلفی اتخاذ میشد، گاهیاوقات رئیسجمهور و منصوبانش از سوی برخی تا مرز تکفیر پیش میرفتند و همزمان از سوی برخی تایید صددرصدی میشدند یا در بهترین حالت با ارفاق معتقد بودند نقد دولت به مصلحت نیست و سکوت اختیار میکردند.
در این شرایط که عموما جریانهای حزبی کشور نیز بر این مساله صحه میگذارند، دانشجویان در دیدار خود با رهبر انقلاب اسلامی که هر ساله در ماه مبارک رمضان برگزار میشود، طرح مساله میکنند و از رهبر انقلاب در این زمینه راهنمایی طلب دارند.
طرح مساله: دولتی بر سر کار است که شعارش عدالتخواهی است و قاطبه سیاستها، روندها وکارگزارانش در نظر و عمل همسو با این شعار هستند. اما چه کنیم، که دلمان از دست چپ و راست رئیسجمهور خون است.
آخر مگر میشود از عدالت، مبارزه با اشرافیگری، ویژهخواری و زیادهخواهی دم زد، اما به افرادی با سوابق نهچندان روشن قضایی و حتی دارای برخی جرائم ثابتشده اعتماد کرد و بالاترین ظرفیتهای اجرایی را به آنان سپرد.
پاسخ رهبری: «به شما عرض بکنم؛ اینها جزء مسائل تعیینکننده و اصلی نیست. ممکن است ایراد و اشکال وارد باشد- من در این مورد هیچ قضاوتی نمیخواهم بکنم- ممکن است کسی به یک شخصی یا به یک کاری ایراد داشته باشد؛ منتها باید توجه کنیم که مسائل را اصلی- فرعی کنیم. مسائل درجه دوم جای مسائل اصلی را درانگیزههای ما، در همت ما، در صرف انرژیهایی که میشود، نگیرد. من عرضم فقط این است؛ والا من نه اعتراض میکنم به اینکه شما چرا از زید یا عمرو خوشتان میآید یا بدتان میآید؛ نه، ممکن است خوشتان بیاید، ممکن است بدتان بیاید- ایرادی ندارد- و نه اعتراض میکنم که چرا آن ایراد را یک وقت به شکلی که یک مفسدهای نداشته باشد، بر زبان آوردید؛ آن هم به نظرم اشکالی ندارد. فقط توجه کنید که این جای مسائل اصلی را نگیرد. مسائل اصلی ما چیزهای دیگری است.»
دیالکتیک خلوص وحدت
موضوع: در دیدار رمضانی دانشجویان با رهبری که در سال 89 برگزار شد چون فضای کشور در آرامش پس از مسائل 88 بود، تقریبا تمام دانشجویان تشکلی در متن سخنرانیهای خود به حوادث آن سال اشارهای داشتند و درباره افراد و موضعگیریها نکاتی را در این جلسه طرح کردند. یکی از بحثهایی که مطرح شد موضوع وحدت یا خلوص داشتن بود. ماجرا از این قرار بود که پس از حوادث سال 88 و نزدیکشدن به انتخابات مجلس نهم، عدهای معتقد بودند که اختلافات را باید کنار گذاشت و به وحدت رسید. از سوی دیگر برخی بر این باور بودند که دوره، دوره خالصسازی کشتی نظام از نیروهای سیاسی است؛ این موضوع دستمایه سوال نماینده بسیج دانشجویی شد.
طرح مساله: پس از ماجرای 9 دی سال گذشته (سال 88) خون تازهای در رگهای انقلاب جاری شد و این یک پیروزی بر فتنههای سال گذشته بود، اما متاسفانه برخی خواص در این ماجرا سکوت کردند یا اینکه در آتش فتنه دمیدند. اکنون در آستانه انتخابات مجلس هستیم، برخی میگویند وحدت و برخی از خالصسازی انقلاب دم میزنند، حال از مقتدایمان این سوال را داریم که شما کدام را توصیه میکنید؟
پاسخ رهبری: «بعضی میگویند وحدت، بعضی میگویند خلوص؛ شما چه میگویید؟ من میگویم: «هر دو. خلوص که شما مطرح میکنید- که ما میبایست از فرصت استفاده کنیم و حالا که غربال شد، یک عدهای را که ناخالصی دارند، از دایره خارج کنیم- چیزی نیست که با دعوا و کشمکش و گریبان این و آن را گرفتن و با حرکت تند و فشارآلود به وجود بیاید؛ خلوص در یک مجموعه که اینجوری حاصل نمیشود؛ ما به این، مامور هم نیستیم. اینجوری نیست که شما بیایید افراد ضعیفالایمان را از دایره خارج کنید، به بهانه اینکه میخواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه میتوانید، دایره خلصین را توسعه بدهید؛ کاری کنید که افراد خالصی که میتوانند جامعه شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند.
وحدت هم که ما گفتیم- که بعد سوالات دیگری هم در این زمینه شده- منظور من اتحاد بر مبنای اصول است. بنابراین وحدت با کیست؟ با آن کسی که این اصول را قبول دارد. به همان اندازهای که اصول را قبول دارند، به همان اندازه ما با هم مرتبط و متصلیم؛ این میشود ولایت بین مومنین. آن کسی که اصول را قبول ندارد، نشان میدهد که اصول را قبول ندارد یا تصریح میکند که اصول را قبول ندارد، او قهرا از این دایره خارج است. بنابراین با این تفصیل و توضیحی که عرض شد، هم طرفدار وحدتیم، هم طرفدار خلوصیم.»
مصادیق آزادیهای اجتماعی
موضوع: لغو کنسرتها یکی از موضوعاتی بود که از سال 95 حواشی مختلفی را در پی داشت و با اظهارنظرهای غیرکارشناسی برخی مسئولان هر از چندگاهی تبدیل به یکی از موضوعات اصلی روز کشور میشد تا جایی که حتی در انتخابات ریاستجمهوری سال 96 هم صحبت این اتفاق، فضای خوبی برای موجسواری سیاسی بر یک مساله نهچندان بزرگ فرهنگی ایجاد کرد. ماجرا از این قرار بود که چند کنسرت انگشتشمار در چند شهر مانند مشهد لغو مجوز شدند، درحالی که این تعداد در برابر برگزاری چند هزار کنسرت در کشور مساله چندان قابلتوجهی به نظر نمیرسید اما با جنجالهای رسانهای به یکی از مسائل اصلی تبدیل شد.
طرح مساله: محمدرضا گلرومفرد، نماینده اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل در حضور رهبر انقلاب با برشمردن تعدادی از سوژههای پرحاشیه خبری از موضعگیریهای غیرعقلانی در مقوله آزادی میگوید: «تکلیف مسائلی مانند جلوگیری از ورود زنان به ورزشگاه، فیلترینگ، ممنوعالتصویری اشخاص، لغو انگشتشمار کنسرتها در میان برگزاری چند هزارتایی آنها در قانون روشن است که بعضا نه اسلام با آن مخالفتی دارد و نه جمهوری اسلامی! با این حال، سوءمدیریت در حل آنها باعث شده این مسائل، اصلی شود. انقلابیگری به معنای بیقانونی و بهانهتراشی نیست که جریان غیرانقلابی را طلبکار کند و به انقلاب هزینه تحمیل کند. این موضعگیریهای غیرعقلانی در مقوله آزادی، باعث شده است در بزنگاههای سرنوشتساز مانند انتخابات، مسائل اصلی به حاشیه رفته و آنانی که ناکارآمدی خودشان را در عدالت، استقلال و حتی آزادی نمایان کردهاند با موجسواری روی این مسائل، لیستهای تَکراری را بر گرده ملت بنشانند!»
پاسخ رهبری: رهبر معظم انقلاب در دیدار رمضانیه سال 97 با دانشجویان که خردادماه این سال برگزار شد، با اشاره به سوال دانشجویان فرمودند: «یکی از دوستان، اینجا قضیه کنسرتها را گفتند. در چند هزار کنسرت، مثلا فرض کنید که پنج کنسرت تعطیل میشود؛ این را تعمیم میدهند، هیاهو، فریاد و از این قبیل که «کنسرتها دارد تعطیل میشود!» حالا مثلا چند هزار کنسرت یا چند صد کنسرت اجرا شده، تعطیل هم نشده؛ [آنجا] چند کنسرت را تعطیل کردهاند! فلان مدیر و فلان مدیر و فلان مدیر در مجموعه مدیران - 10 نفر، 15 نفر، 20 نفر مِنبابمثال- یک خطایی کردهاند، یک غلطی کردهاند، یک ممشای نادرستی [داشتهاند]، این را تعمیم میدهند نهفقط به مجموعه مدیریتی کشور بلکه به مجموعه نظام جمهوری اسلامی! اینها کارهای دشمن است که با برنامهریزی دارد انجام میگیرد.»
آتش به اختیار
موضوع: سال 96 اگرچه با یک رویداد بزرگ سیاسی در بهار این سال آغاز میشود اما انتخابات هم باعث فراموشی مسائل مهم حوزه فرهنگی نمیشود. اجرای سند 2030 برای اولینبار در محافل خبری مطرح میشود. سکوت شورای عالی انقلاب فرهنگی درمورد این سند و اجرای آن در کشور تا زمان موضعگیری صریح رهبر انقلاب در اردیبهشتماه همان سال ادامه دارد.البته این تنها مساله فرهنگی روز کشور نیست، عملکرد صداوسیما و تولیدات سینمایی ازجمله دیگر مسائلی است که در چند ماه منتهی به دیدار موردتوجه قرار میگیرد.
طرح مساله: دانشجویان سال 96 نسبت به فعالیت دستگاههای فرهنگی ناراحت بودند. یکی از دانشجویان میگوید: «بودجه و امکانات فراوان در عرصه فرهنگ میان دهها نهاد عریض و طویل فرهنگی تقسیم میشود و بهرهوری از این منظر در این نهادها بسیار پایین است.» نماینده بسیج نیز در نطق خود به انفعال شورای عالی انقلاب فرهنگی اشاره میکند و میافزاید: «در حوزه همین سند2030 مدتها مطالبه جنبش دانشجویی و روشنگریهای متفکران متعهد، هیچکدام از ارگانهای ذیربط را به تحرک جدی وادار نکرد و شاید چنانچه حضرتعالی ورود نمیکردید، قضیه همچنان مسکوت مانده بود.»
پاسخ رهبری: رهبر انقلاب در واکنش به انتقادات دانشجویان به کمکاریهای دستگاههای رسمی در حوزه فرهنگ موضوع عمل آتشبهاختیار را عنوان میکنند و میفرمایند: «آنجایی که احساس میکنید دستگاه مرکزی اختلالی دارد و نمیتواند درست مدیریت کند، آنجا آتشبهاختیارید. یعنی باید خودتان تصمیم بگیرید، فکر کنید، پیدا کنید، حرکت کنید، اقدام کنید. گاهیاوقات انسان احساس میکند دستگاههای مرکزی فکر و فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند؛ واقعا آدم گاهیاوقات احساس میکند. حالا مثلا فرض بفرمایید اینهمه ما مساله فرهنگی در کشور داریم، مسائل مهم که شاید من بتوانم 10 مساله اصلی فرهنگی را بشمارم که اینها دچار مشکل است؛ فرض کنید مساله سینما، یک مساله مهم است، [یعنی] مساله فرهنگی مهمی است که سینمای کشور چه جوری اداره میشود، از کجا پشتیبانی میشود- حالا پشتیبانی خارجی هم پیدا میکنند برای فیلمها- اداره هنر کشور و سینما که چیز کوچکی نیست؛ مثلا فرض کنید 10 مساله اینجوری میشود پیدا کرد، [اما] ناگهان میبینید مثلا فرض کنید اینکه فلان آهنگ قبل از افطار پخش بشود یا نشود، میشود مساله اصلی؛ نامهنگاری میکنند! پیدا است که این دستگاه اختلال پیدا کرده که مساله اصلی را از مساله فرعی تشخیص نمیدهد و یک مساله اصلا بیاعتبار بیاهمیت فرعی را بهعنوان یک مساله اصلی، درشت میکنند. وقتی اینجوری دستگاههای مرکزی اختلال دارند، آنوقت اینجا جای همان آتشبهاختیاری است که عرض کردم.»
دایره خودیها را تنگ نکنید
موضوع: دومین سال از عمر دولت نهم میگذرد. دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب در 17 مهر 86 برگزار میشود. با اینکه تشکلهای دانشجویی در مطرحشدن گفتمان عدالتخواهی -که راس قوه مجریه مدعی آن بود- سهیم بودند، اما از همان سالهای ابتدایی زمانی که کوچکترین زاویههای دولت مستقر با این گفتمان از سوی دولت باز شد، به نقد آن پرداختند. شاید همین موضوع بود که باعث شد از سوی برخی متهم به ضدیت با ولایت فقیه شوند. این موضوع و موارد دیگر سبب سوال یکی از دانشجویان عضو جنبش عدالتخواه دانشجویی شد و این دانشجو در این دیدار از رهبر انقلاب تعریف معنای ضدولایتفقیه را طلب میکند که مورد استقبال دانشجویان نیز قرار میگیرد.
طرح مساله: رهبری یک بار تعریف ضدولایت فقیه را بکنند و اینکه نقدهایی به اجرای اصل 44 قانون اساسی داریم، برخی مسئولان حرفهایی را به شما منتسب میکنند که در جلسات خصوصی با آنها مطرح شده است و شما در جلسات عمومی طور دیگری مطرح کردهاید؛ میخواستیم این طرح شائبه را برای ما و عموم مردم روشن کنید که حرف شما دقیقا کجا مطرح میشود؟
پاسخ رهبری: «مطالبه کردن با دشمنى کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم گاهى اوقات معارضه با مسئولان کشور نشود - که الان هم همین را تاکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود - این به معناى انتقاد نکردن نیست؛ به معناى مطالبه نکردن نیست؛ درباره رهبرى هم همینجور است. این برادر عزیزمان میگوید «ضدولایت فقیه» را معرفى کنید. خب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنى پنجه درافکندن، دشمنى کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسى معتقد به کسى نباشد. البته این ضدولایت فقیه که در کلمات هست، آیه مُنزل از آسمان نیست که بگوییم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هرحال یک عرفى هست. اعتراض به سیاستهاى اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضدیت با رهبرى نیست. دشمنى نباید کرد.
من راجع به گزارههایى که درباره ارتباط رهبرى و مردم در اینجا و آنجا گفته میشود، نکتهای عرض کنم. این چیزى که در جلسه گفته شد، ملاک نیست؛ یا تأویل یا توجیه یا تفسیرهاى مِنعندى؛ هیچ کدام اینها درست نیست. من حرفم همانى است که دارم میگویم. آنچه را که طبق مصلحت کشور و مصلحت نظام نباید گفت، نمیگوییم؛ نه اینکه خلاف آن را بگوییم، بعد بخواهیم در یک جلسه خصوصى، مثلا فرض کنید آن خلاف گفته را تصحیح کنیم؛ نخیر، اینجور نیست.»
وظیفه شما آرمانگرایی است
موضوع: کشور در سال 82 درگیر منازعات هستهای بود و خبرهای خوبی از مذاکرات سعدآباد به گوش نمیرسید. دانشجویان نگران بودند که در بیانیهای معروف به سعدآباد چرا ایران برای بازدید بازرسان آژانس انرژی اتمی از تاسیسات اتمی خود اعلام همکاری کرده و گازدهی در سانتریفیوژهای نطنز را در راستای راستیآزمایی و اثبات صلحآمیز بودن فعالیت هستهای بهصورت داوطلبانه و برای مدت محدود تعلیق کرده است.
حتی برخورد سخت نیروی انتظامی برخی از آنها هنگامی که مقابل سفارت انگلیس تجمع کرده بودند نیز در این سال اتفاق افتاد. در این شرایط سوالی که ذهن دانشجویان را درگیر کرده این است که آرمانخواهی با آنچه مصلحتاندیشی از سوی مسئولان امر خوانده میشود، جمعشدنی نیست. آیا آرمانخواهی با محافظهکاری قابلجمع است؟
طرح مساله: «شما میگویید دانشجویان مصلحتاندیش نباشند. حالا ما آرمانگرا، پس چرا گاهی اوقات بعضی از دستگاههای اجرایی مصلحتاندیشی میکنند؟ این دو چگونه قابلجمع هستند؟»
پاسخ رهبری: «من این نکته را بگویم که مصلحتاندیشی بد، منفی و ضدارزش نیست؛ مصلحتاندیشی یعنی دنبال مسالهای که مصلحت است، رفتن. این که موضوع بدی نیست. این را بدانید که دستگاه اجرایی کشور در تعامل بسیار دشوار خود در دنیا، بر سر دوراهیهایی قرار میگیرد که مجبور میشود مصالحی را در نظر بگیرد؛ چون اداره کشور و کار اجرایی، کار خیلی سختی است. به هرحال، کار اداره کشور کار سختی است و البته مصلحت، هیچ اشکالی هم ندارد؛ ما به آنها ایراد نمیگیریم. البته حواسمان هم جمع است که آنها همیشه غرق در مصلحت نشوند و بنده با توجه به مسئولیتم به این موضوع توجه میکنم. اگر شما جوانان نگاه به قلههای آرمانی را کنار بگذارید، برآیند غلطی بهوجود خواهد آمد. برآیند آرمانگرایی شما و چالش مسئولان با مصلحتها، برآیند معتدل و مطلوبی خواهد شد، اما اگر شما هم دنبال مصلحتگرایی رفتید و گرایش مصلحتاندیشانه - یعنی صددرصد با واقعیتها کنار آمدن - وارد محیط فکری و روحی دانشجو و جوان شد، آنوقت همه چیز بههم میریزد و بعضی آرمانها از ریشه قطع و گم خواهد شد. دانشجویان نباید آرمانگرایی را رها کنند. توقع من از شما عزیزان این است که پایههای معرفتی خودتان را در همه زمینهها عمیق و مستحکم کنید.»
دانشجویان و عدالتخواهی
موضوع: فضای سیاسی جامعه متاثر از حضور دولت اصلاحات، مطالباتی را طلب میکند که تا پیش از آن و در طول فعالیت دولت اصلاحات کمتر به آن توجه شده بود و همین موضوع اهمیت پرداختن به آن را دوچندان میکرد. یکی از این مقولهها، مساله عدالت در جمهوری اسلامی ایران بود که به یکی از دغدغههای فعالان جنبش دانشجویی تبدیل شده بود و حتی در دیدار رمضانیه فعالان تشکلهای دانشجویی با رهبر انقلاب نیز مطرح شد.
طرح مساله: پرویز امینى یکی از سخنرانان دانشجویی سال 83 با رهبر انقلاب، توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی را بهعنوان دو گفتمان اصلی فضای سیاسی کشور در سالهای پس از دفاع مقدس تشریح کرد و در صحبتهای خود، گفتمان عدالت را بهعنوان یکتا راهبرد کارآمدى نظام اسلامى بیان میکند. او جنبش نرمافزارى و نهضت تولید علم، مبارزه بىامان، قاطع و همهجانبه با ریشهها و مظاهر فساد اقتصادى و پاسخگویى حاکمیت به مردم را بهعنوان سه ضلع اصلی این گفتمان مطرح میکند.
پاسخ رهبری: رهبر معظم انقلاب برعکس روال همیشگی که پس از پایان صحبتهای دانشجویی، سخنرانیشان را آغاز میکردند، پاسخ امینی را بدون فاصله میدهند و درباره لزوم پیگیری عدالت میفرمایند: «چیزى که شما باید به آن اهتمام داشته باشید، خواست است. خواست عدالت و رفع فساد، بسیار مهم است. گفتمان عدالت، یک گفتمان اساسى است و همه چیز ماست. منهاى آن، جمهورى اسلامى هیچ حرفى براى گفتن نخواهد داشت؛ باید آن را داشته باشیم. این گفتمان را باید همهگیر کنید؛ بهگونهاى که هر جریانى، هر شخصى، هر حزبى و هر جناحى سر کار بیاید، خودش را ناگزیر ببیند که تسلیم این گفتمان شود؛ یعنى براى عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگیرد؛ این را شما باید نگه دارید و حفظ کنید؛ این مهم است. اما در برخورد با آنچه شده، باید خانگى برخورد کنید؛ نه بیگانهوار و معترض. در بخشهایى که خلأ وجود دارد، هرچه مىتوانید، کمک کنید تا خلأ برطرف شود. هرچه مىتوانید، شعار اصلى عدالت و آنچه را مربوط به عدالت است، تقویت و همگانى و در ذهنها تعمیق کنید و روى پشتوانه و فلسفه فکرى آن کار کنید -اینها لازم است- اما کارى نکنید که مخالفان شما این تردید را دامن بزنند که آیا نظام اسلامى مىتواند؟ آیا نظامى اسلامى توانسته؟ البته که مىتواند؛ البته که توانسته!»
آزاداندیش باش
موضوع: برجام یا همان برنامه جامع اقدام مشترک تیرماه به جمعبندی رسید و مورد توافق طرفین قرار گرفت، اما برای اجرا باید به تصویب مجلس میرسید. اواسط مهرماه جمعی از دانشجویان و طلاب با حضور در مقابل مجلس شورای اسلامی اقدام به برگزاری تحصن در اعتراض به تصویب برجام کردند. این تحصن و حواشی آن تا مدتها حتی پس از تصویب این سند در مجلس نقل محافل دانشجویی بود. از طرفی دیگر تجمع اعتراضی دانشجویان به مدل قراردادهای نفتی که با عنوان IPC شناخته میشد، در بهمنماه و برخورد نیروهای امنیتی با دانشجویان سوالاتی جدی را برای دانشجویان درخصوص نحوه مطالبهگری ایجاد کرده بود.
طرح مساله: احسان ابراهیمی، نماینده بسیج دانشجویی در دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب در دوازدهم تیرماه 95 سوال خود را در مورد نحوه مطالبهگری از مسئولان به این صورت مطرح کرد: حضرتعالی بارها بر لزوم رعایت قانون در پیگیری مطالبات دانشجویی تاکید فرمودهاید که نصبالعین است؛ معالوصف، معضلی که رعایت این فرمان را چالشبرانگیز ساخته، وابستگی شدید برخی از ظواهر قانونی به سلیقه سیاسی مجری (که اغلب خود موضوع اعتراض است) در خلأ کامل ناظری مستقل بر حسن اجرای قانون است که زمینه سوءاستفاده را پدید میآورد. او با یادآور شدن تجربه تجمع دانشجویان برای اعتراض به مدل جدید قراردادهای نفتی میگوید: تجربههایی از این دست، برخی دانشجویان را به این نتیجه رسانده که مطالبهگری دانشجویی در نبود حمایت قانون، عملا بیتاثیر خواهد بود و این به مرگ انگیزه فعالیت در تشکلهای انقلابی منجر خواهد شد. در چنین وضعی، آیا باید موقتا از مطالبه و نقد انحرافات سرنوشتساز دست شست؟
پاسخ رهبری: «رهبر انقلاب نیز در بیانات خود نگاهشان را درخصوص نحوه طرح مطالبات و برگزاری تجمعهای دانشجویی اینگونه بیان کردند: «حضور جسمی - یا به قول شماها حضور فیزیکی- هم گاهی لازم است؛ اجتماعات لازم است، اجتماعات هیچ اشکالی ندارد، البته قانونی باشد. حالا یک وقت قانون یک جا ممکن است یک سختگیریای بکند، یک اشکالی داشته باشد، ایرادی ندارد؛ حالا بالاخره همیشه که همهچیز برطبق مراد انسان نیست؛ اجتماعات شما خوب است، اجتماع داشته باشید در مسائل مهم و به شیوه درست. اینکه مثلا فرض کنید علیه برجام بروند جلوی مجلس شورای اسلامی اجتماع کنند، من فکر نمیکنم یک منطقی پشت سر این باشد؛ خب حالا مگر نمایندگان مجلس چقدر فرصت دارند؟ اجتماع درست این است که شما یک سالنی اجاره کنید یا در اختیار بگیرید، پانصد نفر، هزار نفر، دو هزار نفر، 10 هزار نفر دانشجو آنجا جمع بشوند، دو نفر سه نفر با مطالعه قبلی بروند آنجا بهطور استدلالی حرف بزنند؛ این مهم است. این حرف، هم به گوش نماینده مجلس میرسد، هم به گوش نماینده دولت میرسد، هم به گوش نماینده رهبری میرسد؛ اینجور اجتماعاتی مهم است. یا در قضایایی که گاهی بعضی از مجموعههای دانشجویی میخواهند خطشکنی کنند، اگر چنانچه فرض بفرمایید یک عدهای میخواهند از خط قرمزهای نظام عبور کنند و خیلی هم افتخار میکنند و میخواهند شجاعت به خرج بدهند، جلادت به خرج بدهند و از خط قرمزهای نظام عبور کنند، خیلی خب، اینجا اجتماع جسمانی بسیار خوب است؛ البته نه به معنای اینکه بروید مجلس آنها را به هم بزنید. بنده قبلا هم گفتهام، الان هم میگویم، 10 بار دیگر هم میگویم؛ من با بههم زدن مجلس مخالفم؛ هر مجلسی که میخواهد باشد. به هم زدن مجلس یک کاری است بیفایده و احیانا مضر؛ اقلّش این است که بیفایده است، اکثرش این است که مضر است. چه لزومی دارد؟ خیلی خب، آنها آنجا جلسه تشکیل دادهاند و علیه فلان مبنای انقلابی دارند بحث میکنند؛ بسیار خوب، شما همانجا اعلام بکنید که فردا یا پسفردا ما در اینجا -آنها آنجا، شما اینجا یا در همان سالن- جلسه تشکیل میدهیم و درباره این موضوع بحث خواهیم کرد. دعوت کنید، دانشجویان را جمع کنید، بحث کنید، پنبه آن حرف را بزنید، تمامش کنید؛ این خوب است.»
دایره انتقاد گسترده است
موضوع: سال 87 وضعیت به نوعی دیگر در دیدار دانشجویان با رهبری رقم خورد؛ این روزها تشکلهای انقلابی آنطور که آرمانخواهیشان ایجاب میکند حتی از منصوبان و زیرمجموعههای رهبری انتقاد میکنند. انتقاد از برخی ائمهجمعه شهرهای مختلف، انتقاد از رئیس قوه قضائیه، صداوسیما و... نمونههای آن است؛ اما در سالهایی نهچندان دور، هرگونه انتقاد از منصوبان رهبری از سوی برخی جریانها بهشدت منکوب میشد؛ به این بهانه که انتقاد از آن دستگاه یا فرد، انتقاد از رهبری و تضعیف ایشان است.
طرح مساله: نماینده اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل با طرح سوالی گفت: «متاسفانه برخی از آنجا که مدیر صداوسیما از سوی جنابعالی منصوب میشود، اینگونه عنوان میکنند که انتقاد به صداوسیما تقابل با رهبری است. آیا این وضع مورد تایید شماست؟»
پاسخ رهبری: «به اشخاص و دستگاهها اعتراضهایی کردند -حالا آن اعتراضها ممکن است وارد باشد، ممکن است وارد نباشد؛ من روی آن نمیخواهم قضاوت بکنم- اصل اینکه دانشجو حرفش را روشن و صریح و آشکار بزند و دچار سیاسیکاری نشود، چیز مطلوبی است. بدترین اشکال و اشکال وارد بر محیط دانشجویی این است که دانشجو دچار محافظهکاری شود و حرفش را با ملاحظه موقع و مصلحت خیالی بیان کند؛ نه، دانشجو باید حرفش را صریح بزند. البته در کنار این صراحت در بیان، صداقت در نیت هم باید وجود داشته باشد و در کنار او، سرعت در پذیرش خطا؛ اگر ثابت شد که خطاست. فرق شمای جوان و دانشجو و صادق و پاکیزهدل، با یک آدم سیاسیکار باید در همین باشد؛ حرفتان را صریح بزنید؛ آنچه را که میزنید، از دل بزنید؛ و اگر چنانچه معلوم شد که اشتباه است، سریع پس بگیرید؛ راحت. این بهنظر من یکی از بهترین شاخصههای دانشجویی است. یکی از این اعتراضها، اعتراض به صداوسیما بود و اینکه بعضی میگویند اگر چنانچه صداوسیما را نقد کنیم، بر خلاف رهبری مطلبی گفتهایم؛ چرا؟ چون رهبری رئیس صداوسیما را معین میکند! اگر واقعا ملاک این باشد، که آدم باید به هیچکس اعتراض نکند؛ چون رئیس قوه قضائیه را هم رهبری انتخاب میکند، رئیسجمهور هم بعد از انتخابات، تنفیذ رهبری دارد؛ میگوید نصب کردم. پس باید به هیچکس اعتراض نکرد. نه آقا، اولا صداوسیما را رهبری اداره نمیکند؛ این معلوم باشد. صداوسیما را رئیس صداوسیما اداره میکند. و رهبری هم در موارد زیادی اعتراضهایی دارد. همین اعتراضهایی که شما دارید، بعضیهایش یا خیلیهایش، اعتراضهای ما هم هست. احتمالا اعتراضهای دیگری هم هست که چون برای من از جوانب مختلف گزارش میآورند - با اینکه خود من ممکن است به قدر شما تماشاچی تلویزیون یا گوشکننده رادیو نباشم- اطلاعاتم زیاد است. از وضع صداوسیما اعتراضهایی هم میکنیم، اشکالاتی هم میکنیم، گاهی با آنها دعوا هم میکنیم. بالاخره آنها هم یک ضرورتهایی دارند و جواب میدهند؛ گاهی جوابشان درست است، گاهی هم نادرست است. به هر حال اعتراض هست و انتقاد شما از صداوسیما مطلقا به رهبری منتقل نمیشود. شما حق دارید انتقاد کنید؛ هیچ اشکالی ندارد.
یکی از دوستان میپرسند که به نظرات امام چگونه دست پیدا کنیم؟ به نظر من این کاملا روشن است. نظرات امام یک مجموعه است و خوشبختانه بیانات امام ثبت شده است و همین است که هست. مثل همه متونی که از آنها میشود تفکر گوینده را استنباط کرد؛ منتها با شیوه درست استنباط. شیوه درست استنباط این است که همه حرفها را ببینند، آنها را درکنار هم قرار بدهند؛ توی آنها عام هست، خاص هست؛ مطلق هست، مقید هست. حرفها را باید با همدیگر سنجید، تطبیق کرد؛ مجموع این حرفها، نظر امام است. البته کار خیلی سادهای نیست، اما روشن است که باید چه کار کنیم، یک کار اجتهادی است؛ اجتهادی است که از عهده شما جوانها برمیآید. بنشینند واقعا گروههای کاری در زمینههای مختلف، نظر امام را استنباط کنند، از گفتههای امام به دست بیاورند. رهبر انقلاب درخصوص این اظهارنظر صریحا پاسخ دادند که «تعیین رئیس این سازمان از جانب رهبری، دلیلی برای انتقاد نکردن از صداوسیما نیست.» ایشان افزودند: «در این صورت به خیلی چیزها نمیتوان انتقاد کرد زیرا رئیسجمهور هم پس از رای مردم از سوی رهبری تنفیذ میشود.»
انتهای پیام/
نظر شما