شناسهٔ خبر: 32998253 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شبستان | لینک خبر

مسجدی ها/ یک ماشین شوی:

اجازه نداریم زیاد در مسجد بمانیم

یک کودک کار می گوید "از بودن در مسجد لذت می برم اما زیاد اجازه نداریم که در آن بمانیم"

صاحب‌خبر -

خبرگزاری شبستان، سرویس مسجد و کانون های مساجد: ساخت مساجد به عنوان محلی برای نیایش، تجمع و تعامل مسلمانان در طول تاریخ اسلام همواره مدنظر بسیاری از بزرگان دینی و حاکمان و مسئولان کشورهای اسلامی و حتی غیر اسلامی بوده و هست.

 

وجود جایگاهی برای پرداختن به مسایل اجتماعی و ارتقای ابعاد گوناگون زندگی افراد از جمله زندگی اجتماعی مسلمانان در جوامعی که این گروه در آن ها زندگی می کنند می تواند مأمنی برای افزایش سطح کیفی زندگی این افراد و حتی تمامی کسانی باشد که در این محیط ها اعم از شهرها و کشورها زندگی می کنند و در طول سالیان سال در آن ها به دنیا می آیند و می بالند و زندگی می کنند.

 

ضرورت پرداختن به وجود مساجد در محیط های اجتماعی گوناگون و افزایش کارکردهای آن ها برای پاسخگویی به نیازهای انسان ها در جوامع مختلف، موضوعی است که همواره در طول تاریخ اسلام بر آن تاکید شده است و در جوامع گوناگون به شکل های مختلفی به انجام رسیده است.

 

موضوعی که در سلسله نوشتارهای «مساجد و معابر» و «مسجدی ها» به آن پرداخته می شود نگاه کمی دقیق تر به مقوله ایجاد مساجد و نیاز کنشگران اجتماعی به وجود آن ها در اطراف محیط های زندگی افراد و نیز چگونگی نقش آفرینی این اماکن دینی در زندگی امروزی بشر است.

 

در ادامه به یکی از موضوعات مطرح در زمینه مساجد پرداخته می شود:

 

مقداری آب و کف می پاشد روی شیشه خودروهایی که پشت خط عابر پیاده توقف کرده اند صدای چند نفر از سرنشینان آن ها هم بلند است و دارند شکایت می کنند از شیشه شویی او، اما او همچنان مقاومت می کند و کار خود را انجام می دهد.

 

حمید صبوری؛ نام این کودک کار است که به قول خودش وقتی که فهمید باید وسط خیابان ها و پیاده‌روها کار کند و از او پرسیدند که چه کاری بلد است؟ گفت: من شستن ماشین را دوست دارم.

 

او ادامه می دهد" اما این کار با آنچه که فکرش را می کردم خیلی متفاوت است، من دوست دارم کل یک ماشین را بشویم اما الان فرصت نمی کنم حتی شیشه های آن ها را تمیز کنم و تازه بهترین کار در شستن ماشین برق انداختن چراغ های آن است که تا امروز یک بار توانستم این کار را پشت خط عابر برای یکی از ماشین ها انجام بدهم که آن هم گاز داد و رفت و دستمزد مرا پرت کرد وسط خیابان، کاش می فهمید که درست است که من پول را برداشتم اما چراغ های ماشین او را آن طور که دوست داشتم و برای دلم برق انداختم نه برای آن پولی که باید از وسط خیابان برش می داشتم.

 

این حرف های من را که می شنوی قیافه ات مثل عمو عباس؛ خادم مسجد حاج رحیم می شود، با این تفاوت که او فقط می خندد و دایم به من می گوید اشکال ندارد.

 

عمو عباس انگار که عموی واقعی من است اوایل که به من گفته بودند اینجا بایستم چندان با من خوب نبود اما از زمانی که متوجه شده است من اینجا ماشین شویی می کنم با هم دوست شده ایم و هوای من را دارد، بعضی روزها هم وقتی به مسجد می روم کلی تحویلم می گیرد.

 

در کل اگر می توانستم بیشتر در مسجد می ماندم اما اگر دیرمان بشود دعوای مان می کنند و فقط برای رفت و آمد چند دقیقه ای در مسجد اجازه داریم.

 

 

 

نظر شما