به گزارش خبرنگار ایکنا؛ در ادامه یادداشتهای سیدیحیی یثربی، استاد فلسفه، که تاکنون چهار شماره از آن طی روزهای گذشته ذیل عنوان «قرآن و اعتبار خردورزی مردم» منتشر شده است. پنجمین شماره آن را در ادامه میخوانید:
گفتیم که متأسفانه متفکران مسلمان به خاطر سطحیاندیشی، نتوانستهاند یک نظام سیاسی کارآمد و نمونه، براساس آموزههای عقلانی تنظیم کنند. به دلیل اهمیت مسئله به دو مورد از دهها مورد از زمینههای اسلامی مبارزه با آفت سلطه انسان بر انسان، آن هم به نمایندگی خدا میپردازیم:
الفـ توحید: اسلام با تأکید بر اصل توحید، هرگونه منبع دیگر قدرت و سلطه را مردود شمرد و به انسانها اعلام کرد که: «جز خدای یگانه خدای دیگری را نپرستید» و اینکه «حاکمیت در انحصار خدا است و این فرمان اوست که جز او را نپرستید.» این مضمون دهها بار در قرآن تکرار شده است و در اینجا نکتههای زیادی هست که آنها را به فرصتی دیگر وا میگذاریم.
بـ برابری انسانها: در قرآن کریم آمده است: «ای مردم! شما را از یک مرد و زن آفریدیم و به صورت گروهها و قبایل مختلف درآوردیم، تا همدیگر را بشناسید، در حقیقت گرامیترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست».
دین اسلام هرگونه برتری نژادی و امتیازهای ناشی از قدرت و ثروت را به شدت لغو کرد. اسلام به خطرناکترین بهانه سلطه انسان بر انسان، بیش از هرچیز دیگر توجه کرد؛ و آن بهانه نمایندگی خداوند و دین بود. چنانکه گفتیم در تاریخ زندگی بشر همیشه قدرتگرایان، خود را نمایندگان خدا و حامیان دین معرفی میکردند. همین مسیحیت از این راه دچار تحریف شد که خدا و روح القدس را از آسمان به زمین کشیده، نخست با عیسی یکی کرده، سپس به کلیسایش برده و در کنار پاپ قرار داده است. اما اسلام سخت با این توطئه مبارزه کرده و توحید را اساس کار قرارداد، تا هیچ کس دیگری را به نام اسلام به جایگاه خدایی نرسانند. اسلام کار یهودیان و مسیحیان را در خدا دانستن انسان، برگرفته از نظامهای شرک دوران باستان میداند. همچنین کار مسیحیان را در جنبه خدایی بخشیدن به پیشوایان دین به عنوان شرک محکوم میکند.
ما این نکته را به خاطر آن جدی میگیریم که در طول تاریخ اگرچه قدرت سیاسی با متولیان دین گاهی در افتاده است، اما این دو همیشه در تحمیق و تحقیر مردم متحد عمل کردهاند. این نکته بیش از اینها نیازمند توضیح است که آنرا به فرصت دیگر میگذاریم.
۵ ـ منبع اطلاعات انسان
مکتبهای غیرعقلانی، منبع و مستند معرفت را، ماورایی و دور از دسترس حس و عقل ما دانستهاند. وقتی که اعتبار انسان و ارزش قوای ادراکی او و نیز واقعیت جهان، چنانکه توضیح خواهیم داد، جای تردید و انکار قرار گیرند، طبعاً منبع و مستند اطلاعات هم، به حوزههای دیگری که جنبه ماورائی دارند، انتقال مییابد.
افلاطون، مُثُل و جهان مثالها را منبع و مستند اطلاعات میداند و مسیحیت، ایمان را و هندیان نیز ماورای حس و عقل را مستند و منبع معتبر علم و معرفت دانسته و معرفت قوای ادراکی معمولی را همیشه در معرض خطا و نقصان و نسبیت میدانند.
در اینگونه مکتبها برای رسیدن به معرفت حقیقی و اسرار هستی، باید شخصاً ریاضت کشید و به مکاشفه رسید. وگرنه باید در حد قطرهای از دریا، از خرمن فیض و اظهارات بزرگان خوشهچینی کرد!
ترکیب مکتب غیرعقلانی نوافلاطونی، با مسیحیت تحریف شده، حدود دوازده قرن، جهان مسیحی را غرق در وهم و خیال کرده و رابطه آنان را، جز کلیسا با همه چیز، حتی با چشم و گوش و عقل و هوش خودشان قطع کرد.
اما مکتب عقلانی، جز واقعیت عینی موجودات، منبع و مستندی ندارد. یک محقق و متفکر عقلگرا، هرگونه امور «غیرطبیعی» و افسانه و اسطورهی غیرقابل توجیه را، اعتبار نمیبخشد و به چنان منابعی هم استناد نمیکند.
از نظر روشناندیشان عقلگرای غرب، و ابنسینا و ارسطو، تعقل و فهم انسان یک پدیده از پیش ساخته نیست، بلکه محصول ارتباط انسان با واقعیت است. مکاتب عقلگرا، همانند مکاتب غیرعقلانی، روح انسان را دارای سابقهی پیش از تولد نمیدانند و چنان سابقهای را هم در منبع معرفت انسان دخالت نمیدهند. آنان ملاک صدق و معیار حقانیت گزارهها را چیزی جز مطابقت آنها با واقعیت عینی نمیدانند.
چنانکه گفتیم، مکتبهای غیرعقلانی، برای غافل و نادان نگهداشتن مردم، برآن میکوشند تا میان مردم و حقیقت، فاصله ایجاد کنند. برخلاف مکتبهای عقلانی که حس و عقل انسان را با حقایق جهان پیوند میزنند، تا انسان بتواند هرچه بیشتر جهان را بشناسد و بهرهبرداری کند و خود را نیازمند این و آن نبیند.
اسلام نیز از انسانها میخواهد که شخصاً به کسب معرفت پرداخته، همه چیز را با عقل و منطق بررسی کرده و آزادانه بپذیرند. اسلام هیچکس را از امکان دستیابی به حق و حقیقت استثنا نمیکند. مکتبهای غیرعقلانی با دو بهانه میان مردم و حقیقت جهان فاصله ایجاد میکنند:
یکی با تکیه و تأکید بر ناتوانی قوای ادراکی انسان یعنی حس و عقل او. دیگری براساس اینکه اصولاً حقیقت در دسترس ما انسانها نیست.
اما دین اسلام نه عقل و اندیشه انسان را در کشف حقیقت، ناکارآمد میداند و نه حقیقت را در آن سوی این موجودات میداند. از نظر اسلام، موجودات جهان محسوس و نامحسوس هر دو، خودشان موجودات حقیقی میباشند، نه موجودات وهمی و خیالی.
دین اسلام برخلاف مکاتب عرفانی و غیرعقلانی هند و یونان، از طرفی با تردید در توان عقل، راه شکاکیت را باز نمیکند، از طرف دیگر با در دسترس دانستن حقیقت جهان محسوس و معقولـ اگرچه شناخت معقول به وساطت محسوس استـ انسان را مستقیماً به رجوع به واقعیت، تشویق میکند. اسلام میان انسان و واقعیت هیچ چیز را واسطه قرار نمیدهد. نه قطب و مرشد و نه حتی خدا و پیامبر را! بلکه خدا و پیامبر نیز همانند همه واقعیتها، به وساطت و دخالت قوای ادراکی انسان شناخته شده و مورد تصدیق قرار میگیرند.
انتهای پیام
نظر شما