محمد حسین شریفی، طراح و مدرس طراحی زیورآلات و داور جشنواره مد و لباس فجر در گفتوگو یا ایکنا؛ در پاسخ به این سؤال که چطور میتوان یک اندیشه و اعتقاد را در قالب یک هنر قابل لمس و فهم مثل هنر طراحی زیورآلات ارائه کرد؟ به تشریح تفاوت ایجاد شده در مفهوم و قالب هنر طی دو قرن اخیر پرداخت و گفت: قرن 18 به بعد کار هنرمندان صرفاً در حوزه هنرهای زیبا تعریف میشد. آنها نقاشی میکردند، موسیقی و مجسمه میساختند و ... که بیان مفاهیم در محصولات هنری مستتر و فقط زیبایی آن قابل لمس بود. اما در قرن بیستم جنشهای هنری به مفهوم وابسته شده و مفهوم را القا کردند که سبکهای مختلفی نیز در این زمینه ایجادشد اما مخاطبان عادی و عامه کم کم از فضای هنری دور شدند چرا که مثلاً در حوزه نقاشی جمله غالبی که مطرح میشد این بود «بر روی بوم رنگ پاشیدهاند و من نمیفهمم به چه معنایی است.»
وی با اشاره به اینکه هر کشوری که هسته فرهنگی آن مذهب و ادبیات باشد از سایر هنرها یعنی هنرهای تجسمی غفلت میکند، گفت: هسته فرهنگی ما هسته مذهبی است و مردم ما نمیتوانند از مذهب دور باشند و برداشتشان از هنر هم برداشتهای اعتقادی است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: در قرن نوزدهم انقلاب صنعتی رخ داد. انقلاب صنعتی بر روی کار هنرمندان و کسانی که صنایع دستی تولید میکردند تأثیر گذاشت. قبل از آن هنرمندان محصولی هنری تولید میکردند و آن محصول منحصر به هنر دست همان یک هنرمند بود که بعد از انقلاب صنعتی محصولات مصرفی به صورت انبوه بدون توجه به جنبه هنری ساخته شد اما کم کم دانش دیزاین یا طراحی صنعتی در قرن بیستم ایجاد شد که بر اساس آن ذهن هنرمندان موشکافی میشد تا ببینند با چه فرایندی از مفهوم به فرم میرسند سپس همان راه را به یک دانش تبدیل کردند.
این عضو انجمن علمی طراحی صنعتی دانشگاه تهران در خصوص سابقه طراحی صنعتی در ایران گفت: در ایران حدود 30 تا 40 سال است که این سبک هنری مطرح شده است و قبل از آن در ایران فقط هنرهای زیبا مفهوم داشت، هنر ایده پردازی در محصول مطرح نبود و حتی گرافیک دیزاین که در ایران بود هم بیشتر قائل به فرم بود. یعنی 40 سال است که مفهوم دیزاین در گرافیک ذهن ما را دچار چالش کرده است. به عنوان مثال پوسترهایی که شهرداری طراحی میکند را نگاه کنید. در این پوسترها فقط فرم نیست بلکه ذهن درگیر یک محتوا میشود. این یعنی هنر دیزاین.
شریفی ادامه داد: این اتفاق رفته رفته در محصولات صنایع دستی، تزئینی، لباس و در نهایت در زیو آلات ما در حال رخ دادن است. یعنی در حال ادغام پیشینه هنری خود با سبک هنری روز که مبتنی بر یک محتوا است، هستیم. البته جای بحث دارد که چه قدر در این زمینه موفق بودیم.
برای استفاده از دیزاین در طراحی محصولات باید هنرمندمان به فرهنگمان قائل باشد
این داور بخش زیورآلات هشتیمن جشنواره مد و لباس فجر تصریح کرد: برای وارد کردن داشتهها و محتوای دینی ـ فرهنگی به محصولات و استفاده از علم دیزاین برای این کار به غیر از دانش نیاز داریم هنرمندان هم به فرهنگ و داشته های فرهنگیمان وابستگی و علاقه داشته باشد؛ اما اکنون چه قدر از هنرمندان ما قائل به پیشینه هنری ما هستند؟
وی افزود: اکثر طراحان و هنرمندان ما تحت تأثیر هنر غرب قرار دارند و اگر هم قرار ندارند و دوست دارند به مکاتب فرهنگی خودمان بازگشت کنند مکاتب فرهنگی ما در جامعه کنونی به حد لازم قوی و استوار نیست که بتوانیم از آنها توقع داشته باشیم محصولی را با مضمون اسطورهای ایرانی بسازند و مخاطبانشان آن اسطوره را درست درک کنند. مثلاً در جشنواره مد و لباس فجر امسال اکثر کارها به سه واقعیت منطقه مکران یعنی کوههای مریخی، سوزن دوزی و ساحل قرمز منطقه اشاره کردهاند و فقط چند کار بوده که هنرمند آن به اقلیم مکران رفته فرهنگ و اسطورههای آن منطقه را بازشناسی کرده و بر اساس آن مفهوم، محصولی ساخته است.
این استاد طراحی زیورالات بر اهمیت تبلور فرهنگ یک منطقه در هنرهای تجسمی به صورت مفهومی تأکید کرد و گفت: وقتی با دیدن زیورآلاتی که بر مبنای یک اسطوره یا آئین ساخته شده است به مطالعه فرهنگ مرتبط با آن محصول میپردازیم تازه متوجه میشویم که چه فرهنگ غنی و بیمانندی در این منطقه وجود داشته و میتوانسته به صورت نفیس ارائه شود. اگر خود مردم سیستان هم ببینند که فرهنگشان ملموس شده و در قالب یک شی مثلاً زیورالات در شهری مانند تهران خریدار دارد و از آن استقبال میشود به پیشینه فرهنگ خود بیشتر توجه میکنند، خود را نمیبازند و میفهمند که هم خودشان و هم فرهنگشان ارزشمند است.
وی در ادامه این سؤال بسیار مهم را مطرح کرد که اما چه اتفاقی میافتد که ما به این مرحله نمیرسیم و غنای فرهنگمان به صورت مفهومی اما در قالبی محسوس تولید نمی شود؟ و ادامه داد: چه شده که هستههای فرهنگی ما تقریباً نابود شدهاند و ارزشهای فرهنگی ما در قالب هنر و محصول بازآفرینی نشدهاند و رفته رفته نسل بعدی ما اگر به عنوان مثال اسم تهمینه یا رقیه (س) را بشنوند درکی درست از این دو نام و شخصیت نخواهند داشتف یعنی تصویرسازی ذهنی درستی از این شخصیتها نداشته و دیگر این اسامی ارج و قربی که در قدیمیهای ما ایجاد میکرد در نسل جدید ما ایجاد نمیکند.
خلأ بزرگ ما در بازنمایی مسائل مذهبی
این استاد دانشگاه در پاسخ به سؤالی که خود مطرح کرد، گفت: دقیقاً همان خلائی که در جشنواره مد و لباس فجر داریم در بازنمایی مسائل مذهبی هم داریم. یعنی فقط نمادهای ظاهری برجسته شده و به صورت مستقیم در قالب هنر بیان شده است. یعنی ما به سراغ بازآفرینی مفهوم به صورت غیرمستقیم و در قالب هنر دیزاین نرفتهایم؛ بازآفرینی که فضای تفکری، تعقلی و ذهنی در مخاطب ایجاد و ارزشمندی شایسته را تداعی کند.
اسطورههای ما بیشتر به آئین تبدیل شدهاند
وی ضمن انتقاد از اینکه اسطورههای ما بیشتر به آئین تبدیل میشوند و اگر از این آئین ارزش قابل لمسی استخراج نشود که بتواند جامعه را به جهت فکری هدایت کند و پویایی ایجاد کند به نسل جدید به درستی منتقل نخواهدشد، گفت: برای داشتن چنین جریان فکریی باید همه هنرمندان جهش فکری داشته باشند و هر کدام خودشان انحصارهای خود را بشکنند و دست به خلق آثار جدید بزنند اما این جهش فرهنگی به دلیل سرانه پایین مطالعه در تفکر هنرمندان ما اتفاق نیفتاده پس عملاً نمیتوانیم توقع داشته باشیم در مخاطبان ما هم رخ دهد.
شریفی با اشاره به اینکه مسئولان فرهنگی ما تأثیر هنر مبتنی بر مفهوم که میتواند مخاطب را به اندیشه و فکر وادارد را درک نمی کنند و در این زمینه توجیه نیستند. مسابقات مختلف نقاشی، طراحی و ... برگزار میشود و هنرمندان به سراغ بیان مستقیم مسئله با جنبههای واضح و آشکار موضوع میروند اما این آثار هنری مخاطب را نمیتواند به فکر و اندیشه وادارد.
وی به عنوان مثال شعری از حسین جنتی با این مضمون را خواند که: « روزی به یک درخت جوان گفت کُندهای/ باشد که میزِ گوشهی میخانهای شوی/ تا از غمِ زمانه بیابی فراغِ بال / ای کاشکی نشیمنِ پیمانهای شوی ... اما زِ سوزِ سینه دعا میکنم تو را / چون من مباد آنکه «درِ» خانهای شوی! / چون من مباد شعلهور و نیمهسوخته / روزی قرین ِ آهِ غریبانهای شوی ...» و گفت: هزاران مرثیه برای حضرت زهرا(س) سروده شده که همه در قالبهای شبیه هم بوده اما در این شعر، شنونده و خواننده در نهایت و با فکر و اندیشه به ارتباط این شعر با مرثیه حضرت زهرا(س) پی می برد.
شریفی در پایان گفت: اگر هنرمند بتواند مفهوم استعاره را متوجه شود و تا این حد برجسته و مستقیم به موضوعها اشاره نکند مخاطب را به جریان فکری وا می دارد و مخاطب متوجه می شود که می توان فکر کرد، حل مسئله کرد و لذت برد. چرا باید مستقیم به سراغ روضه برویم بدون اینکه به مردم یاد دهیم که میتوان عمیقتر فکرکرد؟
انتهای پیام
نظر شما