سرقت گوسفند با کندن چاه
از متهمان این پرونده، دو مرد میانسال بودند که به اتهام سرقت چند رأس گوسفند از گله بزرگی در باقرشهر دستگیر شده‌بودند. سرقت بز گله از سوی متهمان باعث شد آن‌ها ردیابی و شناسایی شوند. محمد ۴۲ ساله مالخر گوسفند‌ها بود. او خودش خودروی پرشیا را در اختیار همدستانش قرار می‌داد و بعد از سرقت، گوسفند‌ها را به قیمت ناچیزی می‌خرید.
شغلت چیست؟
خرید ضایعات
سابقه داری؟
چند فقره سرقت
از شیوه سرقت گوسفندان بگو.
در باقرشهر گله‌های گوسفند زیاد است، اما آن‌هایی را که تعداد رأس‌هایشان زیاد بود، شناسایی می‌کردیم و بعد در مسیر گله چاله‌های عمیق می‌کندیم. یک خودروی پرشیا داشتم که در اختیار دو همدستم قرار داده بودم. آن‌ها قبل از حرکت گله داخل چاله می‌رفتند و وقتی گله رد می‌شد، پا‌های گوسفندان را گرفته و حیوان را به داخل چاله می‌کشاندند و به این شیوه سرقت می‌کردند.
از چه گله‌هایی سرقت می‌کردید؟
گله‌هایی که تعداد گوسفندانشان بالا بود، چون صاحب گله متوجه سرقت گوسفندان نمی‌شد.
چطور شناسایی شدید؟
از آن گله یک بُز نر سرقت کردیم که آن بُز، پیشرو گله بود و بسیار قیمت داشت. صاحب گله وقتی متوجه سرقت آن بُز شد به کلانتری رفت و از این طریق شناسایی و دستگیر شدیم.
گوسفندان را چند می‌خریدی؟
نصف قیمت و گاهی هم زیر یک میلیون
صاحب گله را می‌شناختی؟
بله او بسیار صاحبنام بود و گله‌های او نمونه بودند و حتی لوح تقدیر هم گرفته بود.

سرقت برای خرید کادوی ولنتاین!
نوید در یک بنگاه معاملات مسکن کار می‌کرد. یک سال از نامزدی او با دختر مورد علاقه‌اش گذشته بود تا اینکه روز ولنتاین تصمیم می‌گیرد برای او کادو بخرد، اما کاسبی املاک کساد بود به همین دلیل تصمیم به سرقت می‌گیرد.
چند سال داری؟
۲۰ سال
سابقه داری؟
نه بار اول بود که اشتباه کردم.
هنوز زندگی را شروع نکردی سراغ کار خلاف رفتی؟
پشیمانم.
خرید کادوی ولنتاین واجب بود که برای آن سرقت کنی؟‌
نمی‌خواستم پیش نامزدم کم بیاورم. او می‌دید که همه زوج‌های جوان به هم کادو می‌دهند.
از روز سرقت بگو.
معاملات در مغازه کم بود، به همین خاطر مدتی بود که درآمدی نداشتم. رسیدیم به روز ولنتاین و باید کادو می‌خریدم. به همین دلیل قصد داشتم به خانه برادرم بروم تا از او پول قرض کنم. در راه در حیاط خانه‌ای باز بود که یک جفت کتانی توجه مرا به خودش جلب کرد. وارد حیاط شدم که آن کتانی را سرقت کنم، اما وسوسه شدم و وارد راه‌پله‌های خانه شدم. در همین لحظه صاحبخانه مرا دید و از ترس به داخل حمام رفتم که دستگیر شدم.

دزدی برای خرید جهیزیه
زن ۵۷ ساله که به خاطر سردی هوا همراه مأمور بدرقه در خودروی پلیس نشسته بود، از متهمانی بود که توجه ما را به خودش جلب کرد. جلو رفتم و در خودرو را باز کردم. او به خاطر درد پاهایش در صندلی عقب ماشین دراز کشیده بود. چهره و مو‌های سفیدش مرا به شک انداخت که متهم است یا شاکی. صدایش کردم و بلند شد. سپس به سؤالاتم پاسخ داد.
چند فرزند داری؟
سه پسر و دو دختر. دو پسرم و یکی از دخترانم ازدواج کرده‌اند، اما یکی از پسرانم به خاطر تصادف خانه‌نشین شده و از کارافتاده است. دختر کوچکم نیز نامزد است.
با این سن و سال چرا دنبال سرقت رفتی؟
۲۰ سال قبل شوهرم فوت کرد. بچه‌ها را به سختی و با کارگری بزرگ کردم، حتی گاهی کنار خیابان گدایی هم می‌کردم. در این سال‌ها به خاطر بیماری پسرم و خودم مجبور بودم هزینه‌های زیادی برای درمان بپردازم. از طرفی دخترم نامزد کرده بود و باید جهیزیه او را هم تهیه می‌کردیم. این شد که سراغ سرقت رفتم، اما پشیمانم.
برای سرقت کجا رفته بودی؟
بازار عبدل آباد
چند تا گوشی سرقت کردی؟
سه تا گوشی سرقت کردم، اما برای سرقت چهارمین گوشی از جیب یک زن، او فهمید و شروع به سر و صدا کرد. به خاطر کهولت سن و پادرد نتوانستم فرار کنم و دستگیر شدم.

مشروب با طعم طلا
بعد از این گفت و گو شیشه‌های مشروبی که در آن تکه‌های طلا بود، توجه‌مان را جلب کرد. سراغ متهمش را گرفتم که حضور نداشت. این کشفیات از سوی کلانتری ۱۶۷ دولت‌آباد بود. سراغ یکی از مأموران کلانتری رفتم. او در خصوص این کشفیات الکلی حاوی طلا گفت: «متهم ۴۷ ساله، تاجر پوشاک از کشور‌های مختلف است. او برای کلاس بیشتر در پذیرایی از مهمان‌های خارجی مشروب را با تکه‌های طلا سِرو می‌کرد. متهم دو خانه در نیاوران و دولت‌آباد داشت که با تلاش مأموران به همراه حجم بالایی از مشروبات الکلی شناسایی و دستگیر شد.»