شناسهٔ خبر: 31209663 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

خاطراتی از والفجر ۸ در گفت‌وگوی «جوان» با چند رزمنده دفاع مقدس

شکار کشتی دشمن با گلوله تانک

روزنامه جوان

یک بار مهمات تمام شده بود و کسی نمی‌توانست از سمت خودی به شبه جزیره فاو بیاید. محرمعلی خودش قایق سوار می‌شود و زیر حجم آتش سنگین دشمن مهمات می‌آورد. در حالی که هر آن امکان داشت با اصابت حتی یک گلوله، کل قایق به همراه مهمات منفجر شود.

صاحب‌خبر -
سرویس پایداری جوان آنلاین: عملیات والفجر ۸ در سال پنجم جنگ، نقطه عطفی در دفاع مقدس بود. در این عملیات سپاه عمده یگان‌هایش را وارد کرد و از همین رو، خاطرات بسیاری در ذهن یادگاران جنگ برجای ماند. در روز‌های سرد بهمن‌ماهی که هنوز بوی پیروزی در فاو را می‌دهند، در گفت‌وگو با چند رزمنده دفاع مقدس به مرور خاطرات دو شهید و دو جانباز حاضر در این عملیات پرداختیم.

قایق پر از مهمات

شهید مدافع حرم محرمعلی مرادخانی از رزمندگان حاضر در عملیات والفجر ۸ بود. پسرعمویش سرهنگ داود مرادخانی در نقل خاطرات حضور این شهید در نبرد فاو می‌گوید: در خط پدافندی فاو و در کارخانه نمک من و محرمعلی یک جا بودیم. ایشان مسئول گردان مکانیزه بود و من هم در ادوات بودم. او پاسدار بود و من بسیجی بودم. رسته‌مان فرق داشت منتها هر دو یک منطقه بودیم. همرزمانش تعریف می‌کردند که یک بار مهمات تمام شده بود و کسی نمی‌توانست از سمت خودی به شبه جزیره فاو بیاید. محرمعلی خودش قایق سوار می‌شود و زیر حجم آتش سنگین دشمن مهمات می‌آورد. در حالی که هر آن امکان داشت با اصابت حتی یک گلوله، کل قایق به همراه مهمات منفجر شود، اما پسرعمو این مهم را انجام داد. والفجر ۸ و والفجر هشت‌ها با چنین جانفشانی‌هایی به پیروزی رسیدند.

کشتی و تانک

شهید سیدمهدی لاجوردی از مؤسسان زرهی سپاه نیز از رزمندگان والفجر ۸ بود. برادرش سیدجعفر لاجوردی نقل می‌کند: در عملیات والفجر ۸ تعدادی از کشتی‌های جنگی دشمن از جزیره بووارین کویت برای ضربه زدن به رزمندگان استفاده می‌کردند. چون ما توانسته بودیم فاو را از دست بعثی‌ها خارج کنیم، عراق ارتباط دریایی‌اش را با خلیج فارس از دست داده بود. به هر حال در یکی از این ایام سیدمهدی به همراه یکی از همرزمانش به نام آقای شریفی توانسته بودند تانکشان را در تاریکی تا دهانه اروند پیش ببرند و وقتی هوا روشن شده بود با شلیک گلوله توپ، توانسته بودند یکی از کشتی‌های جنگی دشمن را هدف قرار بدهند. این اتفاق به قدری جالب و در حد خودش بی‌نظیر بود که آقای هاشمی همان موقع در خطبه‌های نماز جمعه آن را بیان کرده بود. برادرم همیشه از عملیات والفجر ۸ به نیکی یاد می‌کرد.

سیمای متقیان

جانباز نادر ادیبی از نیرو‌های لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) از تلاش‌ها و مجاهدت‌های غواصان والفجر ۸ می‌گوید: چند ماه قبل از اینکه بخواهیم وارد عملیات بشویم، از ما خواسته شد تمرین‌های آبی را برای آمادگی‌های لازم از سر بگیریم. شروع به عبور از اروند کردیم و با رسیدن به ساحل‌ام‌الرصاص، به شناسایی خطوط دشمن پرداختیم. هرچه به زمان عملیات در بهمن ۶۴ نزدیک می‌شدیم، شرایط جوی سخت‌تر می‌شد. هوا رو به سردی رفته بود و ورود به رودخانه وحشی اروند با امواج زیر آبی متلاطم و همچنین سرمای استخوان‌شکنی که داشت، سخت‌تر می‌شد. این شرایط در حالی بود که میانگین سنی بچه‌های غواص، شاید به زحمت به ۲۰ سال می‌رسید. به دلیل رعایت اصول امنیتی هم شب‌ها در کلبه‌های اطراف اروند می‌خوابیدم که نه امکانات گرمایشی خوبی داشت و نه از نظر تغذیه، تأمین کافی می‌شدیم. رنگ پریده بچه‌ها آن روزها، آدم را یاد سیمای متقیانی می‌انداخت که امام علی (ع) آن را به تصویر می‌کشد.

شیمیایی در فاو

فریدون بقا از جانبازان عملیات والفجر ۸ می‌گوید: اذان ظهر اولین روز عملیات بود که دشمن شروع به بمباران شیمیایی کرد. از ظهر آن روز تا حوالی عصر مرتباً منطقه بمباران می‌شد. هوا آنقدر آلوده بود که فیلتر‌های ماسک هم جوابگو نبود. دشمن وحشتناک‌ترین جنایت شیمیایی‌اش را در فاو انجام داد. یکی از بمب‌های شیمیایی در سه متری ما اصابت کرد و گودال بزرگی ایجاد کرد. هوا از گاز‌های شیمیایی پر شده بود. هنگام عصر بود که توانستیم خودمان را به کنار اروندرود برسانیم. همان موقع بیهوش شدم. تقریباً هیچ چیز را نمی‌دیدم. اثرات سوختگی روی بدن و صورتم نمایان شده بود. فقط به یاد دارم که ما را به حمام آب سرد فرستادند و بدنمان را شستیم. باز هم بیهوش شدم و وقتی چشمانم را گشودم، متوجه شدم که در بیمارستان لبافی‌نژاد تهران هستم. باور کردنش برای خودم سخت بود، چون چند روز را در حال بیهوشی سپری کرده بودم.

نظر شما