شناسهٔ خبر: 31201884 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

گفت‌وگوی «فرهیختگان» با اسماعیل چراغی که از معلولیت به نقش سهراب رسید

آسایشگاه به من زندگی بخشید

اسماعیل دیپلم برق دارد اما در آسایشگاه شرایط به‌گونه‌ای رقم خورد که او به هنر کشیده شد. اوایل حضورش در آسایشگاه در کلاس‌های موسیقی شرکت می‌کرد و همراه با دیگران و به‌طور دسته‌جمعی و به صورت کُر، آواز می‌خواند.

صاحب‌خبر -
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، وارد اتاق که می‌شوم، مشغول صحبت کردن با گوشی موبایل هوشمندی است که با یک کش به دور دسته ویلچرش ثابت شده تا راحت‌تر با آن کار کند و جواب تماس‌هایش را بدهد یا پیام ارسال کند. متوجه حضور من که می‌شود، کلامش را خلاصه و قطع می‌کند. زندگی‌اش در آسایشگاه کهریزک و روی همین ویلچر خلاصه می‌شود. اینکه سال‌ها روی دو پا راه می‌رفتی اما برحسب اتفاق و به اجبار اسیر چهارچرخی شدی که استقلالت را به همراه دارد و تنها وسیله‌ای است که می‌تواند به حرکت‌کردنت کمک کند، کار راحتی نیست اما اسماعیل چراغی خوب توانسته از پس این سختی‌ها بربیاید. او در گفت‌وگو با «فرهیختگان» از خودش و اتفاقاتی که در سال‌های اخیر پشت‌سر گذاشته برایمان می‌گوید.

اسماعیل در ابتدای صحبت از خودش و چگونه معلول‌شدنش می‌گوید: «متولد اسفند 51 هستم. پنج‌سال پیش به خاطر تصادفی که موقع موتورسواری برایم اتفاق افتاد، دچار معلولیت از گردن به پایین شدم. جزء موتورسواران تقریبا حرفه‌ای بودم اما همان حادثه باعث شد ویلچرنشین شوم. درحال حاضر هم چهار سالی می‌شود که ساکن آسایشگاه کهریزک هستم.» چراغی هم مانند بسیاری از اهالی کهریزک به خواسته خودش روانه اینجا شده‌ و زندگی در اینجا را انتخاب کرده‌ و از انتخابش هم کاملا راضی است. او ادامه می‌دهد: «یک‌سال اول معلولیتم در خانه و کنار خانواده بودم. پدر و مادرم سن بالایی دارند اما با همان وضع هم به من رسیدگی می‌کردند اما شرایط من سخت بود و احساس کردم خانواده اذیت می‌شوند. البته به روی من نمی‌آوردند اما یک روز تصمیم گرفتم کهریزک را برای زندگی انتخاب کنم تا هم آنها و هم خودم را راحت کنم.» اسماعیل تصمیم سختی گرفته بود اما آشنا نبودن با آسایشگاه ترسی در دلش انداخته بود. در مشورتی که با تیم مراقبت در منزل آسایشگاه کهریزک داشت، شرایط برای حضورش آماده شد و از چهار سال پیش در کهریزک زندگی می‌کند.

اسماعیل سال‌ها قبل از تصادف ازدواج کرده بود و حالا یک پسر 17ساله دارد. اما سه چهار ماه بعد از آن حادثه و بروز معلولیت، به خاطر مشکلاتی که در نگهداری از او داشتند، هر دو اسماعیل را ترک کردند. شاید در آن روزهای سخت، او به همراهی همسر و پسرش بیش از پیش نیاز داشت تا روحیه تازه‌ای بگیرد اما خودش می‌گوید: «نگهداری از من سخت شده بود و به آنها حق می‌دهم که من را ترک کنند.» او حالا هرازگاهی به خانه سر می‌زند و خانواده‌اش را ملاقات می‌کند و ارتباطش را با آنها قطع نکرده است.

 آرزو می‌کردم بمیرم

اسماعیل هنوز هم روز تصادف و اتفاقی را که برایش رخ داد، به خاطر دارد. او می‌گوید: «روز انتخابات دور اول ریاست‌جمهوری آقای روحانی بود و من هم با موتور برای رأی دادن رفته بودم. در مسیر برگشت، در سبقت و انحراف به چپی که داشتم و با توجه به سرعت بالا، وارد لاین مخالف شدم و شاخ به شاخ به ماشینی برخورد کردم که از روبه‌رو می‌آمد و تصادف شدیدی رخ داد. همین حادثه باعث شد از گردن به پایین دچار معلولیت شوم و حالا فقط انگشتان دست راستم حرکت خیلی کمی دارند اما گردن، کمر، دست‌ها و پاهایم حرکت نمی‌کنند.»

از دست دادن توانایی راه رفتن برای یک موتورسوار حرفه‌ای مانند اسماعیل شبیه کابوس است که او می‌گوید: «زمانی که متوجه شدم دیگر نمی‌توانم راه بروم، آرزو کردم بمیرم. حتی از پزشکم هم خواستم تا من را از این رنج خلاص کند اما قبول نکرد. شرایط سختی داشتم؛ 6 ماه اول پس از آن حادثه دچار افسردگی شدیدی شدم و ناراحتی‌ها و ناهنجاری‌های شدیدی را پشت‌سر گذاشتم. اما به مرور عادت کردم و شرایطم را پذیرفتم. وقتی وارد آسایشگاه شدم، هم‌نوعانم را می‌دیدم که به زندگی ادامه می‌دادند و آسایشگاه بستری را برایمان فراهم می‌کرد تا زندگی کنیم و حتی به مسائل مختلف هنری، ورزشی و علاقه‌مندی‌هایمان بپردازیم که پشتوانه بالایی برایمان بود؛ درحالی که اگر در خانه مانده بودم از بین رفته بودم.» او به‌رغم مخالفت خانواده، به اصرار خودش به کهریزک آمده و حتی روزهایی که مرخصی می‌گیرد و به خانه می‌رود، به اصرار خودش برمی‌گردد اسماعیل آنقدر به کهریزک و فضا و آدم‌های اینجا عادت کرده که نمی‌خواهد دور از اینجا بماند و می‌گوید اینجا خیلی راحت‌ترم.

 شدم بازیگر نقش سهراب

اسماعیل دیپلم برق دارد اما در آسایشگاه شرایط به‌گونه‌ای رقم خورد که او به هنر کشیده شد. اوایل حضورش در آسایشگاه در کلاس‌های موسیقی شرکت می‌کرد و همراه با دیگران و به‌طور دسته‌جمعی و به صورت کُر، آواز می‌خواند. او در ادامه می‌گوید: «از بچه‌ها و همکلاسی‌های کلاس موسیقی شنیدم که در اینجا کلاس‌های تئاتر هم برگزار می‌شود و به خاطر علاقه‌ای که داشتم در آن کلاس‌ها هم شرکت کردم. فضای خوب و صمیمی‌ای داشت و همین باعث شد مدام در کلاس‌ها حاضر شوم؛ تا اینکه با استاد میرکمال میرنصیری آشنا شدیم و آنجا بود که ساخت نمایش رستم و سهراب را پیشنهاد دادند. وقتی از ما پرسیدند که چه کسی دوست دارد نقش سهراب را بازی کند، با توجه به آشنایی که با شاهنامه داشتم بازی در آن نقش را پذیرفتم. بقیه نقش‌ها را هم بچه‌های کلاس تئاتر عهده‌دار شدند که همگی از بچه‌های معلول کهریزک هستند. نمایشنامه را به من دادند و آن را حفظ کردم و با کمک‌های استاد و بچه‌های کلاس تئاتر توانستم این نقش را ایفا کنم. درواقع با انجام این کار می‌خواستم نشان دهم که معلولیت محدودیت نیست و من می‌توانم کاری انجام دهم که به من آرامش دهد.»

به گفته اسماعیل، این نمایشنامه اواسط سال 96 به گروه ما پیشنهاد شد و حدود یک سال تمرین آن زمان برد تا اینکه 20 تا 22 آبان امسال در تالار وحدت تهران روی صحنه رفت.  طباطبایی، عضو روابط‌عمومی آسایشگاه کهریزک که خودش هم کارشناس ادبیات نمایشی است و موقع گفت‌وگو با اسماعیل در اتاق حضور دارد، با تایید بازی خوب اسماعیل و هم‌بازی‌هایش می‌گوید: «بچه‌ها فوق‌العاده بودند. بازی آنها آنقدر خوب بود که میهمانان حاضر در سالن که بخشی از آنها از هنرمندان بنام کشور هم بودند، تا دقایقی آنها را تشویق می‌کردند و معتقد بودند مدت‌ها چنین بازی خوبی ندیده بودند. این بچه‌ها تئاتری نبودند و این اولین تجربه آنها بود که در تالار وحدتی اتفاق می‌افتاد که خیلی‌ها هنوز هم حسرت اجرا در آن را دارند.»  اسماعیل دوست دارد دنیای بازیگری و تئاتر را تا جایی که آسایشگاه به او کمک کند و تا آنجا که برایش امکان دارد و نقش به او پیشنهاد شود، ادامه دهد و امیدوار است این اتفاق رخ دهد.

 

* نویسنده : ندا اظهری روزنامه‌نگار

نظر شما