شبکه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)-|| داووس سوئيس، که از سهشنبه 22 ژانويه به مدت چهار روز ميزبان «مجمع اقتصاد جهاني» است، به روال هر سال به «دهکده جهاني» بدل ميشود و شمار زيادي از نامآوران اقتصاد و سياست و فرهنگ و رسانهها را از دهها کشور و پنج قاره دور هم جمع ميکند.
کلاوس شوآب، رئيس «مجمع جهاني اقتصاد» از دستاورد امسالش بسيار راضي است، زيرا نهاد غيردولتي که او در 1971 پايهگذاري کرده، در چهلونهمين نشست خود سه هزار و 200 شرکتکننده دارد، از جمله حدود 65 رئيس کشور و دولت و 333 وزير. با اين همه هستند چهرههاي معروفي که به دليل عدم حضورشان در اين نشست خبرساز شدهاند، از جمله دونالد ترامپ که گرفتار کشمکش با مجلس نمايندگان آمريکا بر سر بناي ديوار در مرز مکزيک است، ترزا مي نخستوزير بريتانيا که در بحران پايانناپذير «برگزيت» غرق شده و امانوئل مکرون رئيسجمهور فرانسه که مشغله اصلياش در حال حاضر مقابله با طغيان «جليقه زرد»ها است.
شبح «پوپوليسم» بر فراز داووس
نشست داووس هر سال پيرامون يک موضوع اصلي طرحريزي ميشود. موضوع برگزيده شده براي نشست 2019 فراهم آوردن يک ساختار تازه جهاني در انطباق با چهارمين انقلاب صنعتي است. سخن بر سر امواج نوآوريها در قالب کالاها و خدمات تازهاي است که به واحدهاي صنعتي و مصرفکنندگان عرضه ميشوند، از رباتها و پهبادها گرفته تا هوش مصنوعي، خودروهاي بدون راننده، چاپ سهبعدي، ساختمانهاي مسکوني با هوش، پارچه و لباس با هوش وغيره...
با گسترش اين نوآوريها، فصلي تازه در تمدن انساني آغاز ميشود و امکانات عظيمي در اختيار جوامع و افراد قرار ميگيرد، ولي در همان حال دگرگونيهاي بسيار پيچيده و گاه نگرانکنندهاي در سازماندهي و مديريت کشور ها به وجود ميآيد که ابعاد آنها هنوز در هالهاي از ابهام است. زندگي بينالمللي و به ويژه داد و ستد ميان کشورها نيز زير تأثير همين دگوگونيها نيازمند يک حکمراني تازه است که بنيادهاي آن را بايد طرحريزي کرد.
ترديدي نيست که امسال نيز، مثل سالهاي گذشته، بحثها و تبادل نظرهاي «مجمع اقتصاد جهاني» به موضوع اصلي تعيينشده از سوي سازماندهندگان آن محدود نخواهد شد. با اطمينان ميتوان گفت که گسترش قابل ملاحظه «پوپوليسم» در شماري از کشورها به ويژه در اعتراض به فرآيند «جهاني شدن»، بر داووس 2019 سنگيني خواهد کرد.
تعريف مفهوم «پوپوليسم» اگر غير ممکن نباشد، دستکم بسيار دشوار است و به ويژه کاربرد آن در روزگاران و سرزمينهاي گوناگون يکسان نبوده است. از لحاظ سياسي، معمولاً به کسي پوپوليست ميگويند که براي مسائل بسيار پيچيده، راهحلهاي عوامفريبانه پيدا ميکند و، با تکيه بر آنها، قشرهايي را که «مردم واقعي» يا «زحمتکشان» يا «طبقات محروم» يا «مستضعفان» مينامد، عليه «نخبگان» يا «از ما بهتران» ميشوراند. در اين ميان معلوم نيست کدام مردم را ميتوان واقعي به شمار آورد، چرا «نخبگان» بايد مورد حمله قرار بگيرند و اصولاً فرد پوپوليست بر پايه چه ملاکهايي اين دو گروه را از هم جدا ميکند و خود را سخنگوي گروه اول عليه گروه دوم جا ميزند.
طي چند سال گذشته بخش بزرگي از جهان، از آمريکاي شمالي گرفته تا بريتانيا و کشورهاي گوناگون قاره اروپا، با اشکال گوناگون «پوپوليسم» روبهرو شدهاند. به تازگي در برزيل، مهمترين کشور آمريکاي جنوبي، ژاير بولسونارو با شعارهاي پوپوليستي به کاخ رياست جمهوري راه يافت و حضور او در نشست امسال داووس کنجکاوي فراواني را بر انگيخته است.
جنبشهاي پوپوليستي بسيار متنوعند، ولي همه آنها در بدبيني به فرآيند «جهاني شدن» متفقالقولند و با جا به جايي آزاد کالاها و خدمات، سرمايهها و به ويژه اشخاص دشمني ميورزند. مجمع داووس، که يکي از مهمترين مظاهر «جهاني شدن» به شمار ميرود، بايد به اين پرسش جواب دهد که چرا بخش قابل ملاحظهاي از افکار عمومي به ويژه در کشورهاي بزرگ صنعتي با باز شدن مرزها مخالفت ميکنند.
معماي «جهاني شدن»
به راه افتادن امواج خصومت در آمريکا و اروپا عليه فرآيند «جهاني شدن» را بايد جدي گرفت و نشست داووس نيز، هم امسال و هم سالهاي آينده، مجبور خواهد بود عميقاً به اين مسئله بپردازد. درباره اين فرآيند افسانهها بافته شده و به ويژه پوپوليستهاي داراي گرايش ناسيوناليستي يا چپ، به بهانه دفاع از هويت و منافع ملي و يا عدالت و برابري، همه دشواريها را به آن نسبت ميدهند.
از ياد نبريم که در بخش بسيار بزرگي از دنياي در حال توسعه، به برکت پيوستن به تجارت آزاد و جابهجايي سرمايه، صدها ميليون نفر از گرداب فقر مطلق رهايي يافتهاند. بخش بسيار بزرگي از آسيا، از جمله چين و نيز هند، با جذب سرمايه و صدور کالاها و خدمات به بازارهاي جهاني، به قدرتهاي نوظهور بدل شدهاند و تعادلهاي تازهاي را در جهان به وجود آوردهاند. بر خلاف ادعاي بدبينها، طي چند دهه گذشته فقر به گونهاي چشمگير در جهان عقب نشسته و شکاف ميان «جهان سوم» و «دنياي صنعتي» کاهش يافته است. و نيز عليرغم ظواهر، شمار بحرانها و به ويژه جنگهاي داخلي و بينالمللي، باز هم به برکت در هم آميختن اقتصادها، کمتر شده است.
ولي در همان حال اين را نيز بايد پذيرفت که در برابر پديده «جهاني شدن»، همه مردمان يک کشور در موقعيتي يکسان نيستند. شهرها و مناطق ساحلي چين، که با دنيا ارتباطهاي گسترده دارند، بيش از شماري از مناطق داخلي اين کشور به رفاه و پيشرفت دست يافتهاند. در کشورهاي پيشرفته نيز کساني که در بخشهاي پيشرو و صاحب آينده (الکترونيک و دادهپردازي، هواپيماسازي، خدمات سطح بالا، داروسازي وغيره...) فعاليت ميکنند طبعاً با «جهاني شدن» مشکلي ندارند، حال آنکه در بخشهاي زير تهديد رقابت خارجي (نساجي، فولاد، کفش، برخي رشتههاي کشاورزي، خدمات سطح پايين و غيره...)، کارگران و نيز کارفرمايان از بستن مرزها هواداري ميکنند و به شدت با همگرايي اقتصادي در سطوح منطقهاي و جهاني مخالفت ميورزند.
از سوي ديگر در شماري از کشورها به ويژه در دنياي صنعتي، بخشهايي از افکار عمومي با تکيه بر شعار «چهار ديواري، اختياري» از بسته شدن مرزها حمايت ميکنند. پوپوليستهاي بريتانيا با همين شعار اکثريت رأيدهندگان اين کشور را به سود «برگزيت» بسيج کردند. اينها فکر ميکنند که با نفي همگرايي اقتصادي همه مشکلاتشان حل ميشود. تجربه دو قرن اخير درست بودن چنين تفکري را ثابت نميکند.
با اين حال ترديدي نيست که با گسترش فرآيند «جهاني شدن» و باز شدن مرزهاي اقتصادي، کشورها هم به صورت مثبت و هم به صورت منفي از يکديگر تأثير ميپذيرند. مثلاً وقتي داد و ستد در مقياس جهاني آزاد باشد، يک آمريکاي پر رونق با مصرفکنندگاني مرفه به شمار زيادي از کشورها سود ميرساند، زيرا بخش مهمي از بازار خود را در اختيار توليدکنندگان خارجي قرار ميدهد. در عوض يک آمريکاي بحرانزده همه دنيا را به بحران ميکشاند، همان طور که در سالهاي 2008 و 2009 اتفاق افتاد. تصادفي نيست که ميگويند وقتي آمريکا عطسه ميکند، دنيا سرما ميخورد.
همين حرف را در مورد قدرتي مثل چين نيز ميتوان به کار برد. در همين نشست داووس، که سهشنبه کار خود را آغاز ميکند، از اين قدرت زياد صحبت به ميان خواهد آمد. ميدانيد چرا؟ به اين دليل ساده که نرخ رشد چين به نفس نفس افتاده و اگر اين کندي ادامه يابد، نه تنها «امپراتوري زرد» دچار تکان خواهد شد، بلکه بحراني شديد دامن دهها کشور ديگر را، که اقتصادشان با ريسمانهاي گوناگون به آن متصل است، خواهد گرفت.
ميبينيم که «جهاني شدن» پديدهاي است بسيار پيچيده که، هم در روزگار آسايش ورفاه و هم در هنگامه سختي و رنج، سرنوشت کشورهاي گوناگون را در هم گره ميزند. داووس 2019 و داووسهاي بعدي بايد به افکار عمومي جهان نشان دهند که «جهاني شدن» هم شيرين است و هم تلخ، ولي تلخي آن بسيار کمتر از زهري است که در «پوپوليسم» متکي بر نژاد و مليگرايي و مذهب و ايدئولوژيهاي طبقاتي نهفته است.
فريدون خاوند
فريدون خاوند، اقتصاددان، تحليلگر اقتصادي و استاد اقتصاد پاريس فرانسه است.
منبع: فردا
نظر شما