یوسف حیدری
خبرنگار
خاطره تلخ سیام دی ماه هیچگاه از ذهن مردم پاک نخواهد شد؛ روزی که ساختمان پلاسکو که روزگاری بلندترین ساختمان پایتخت بود بعد از 54 سال آتش گرفت و فرو ریخت. 16 آتش نشان فداکار که برای نجات و اطفای حریق به داخل این آسمانخراش قدیمی رفته بودند در زیر آوار گرفتار شده و به شهادت رسیدند. آن روزها همه نگاهها با اشک به پلاسکو بود و همه منتظر یک خبر امیدوارکننده از زنده ماندن آتش نشانها بودند اما سرانجام پس از چند روز آواربرداری پیکر آنها از زیر آوار خارج شد. سعید کمانی یکی از آتش نشانهایی است که روز حادثه بر فراز نردبان 54 متری مشغول اطفای حریق طبقات بالای پلاسکو بود. با فرو ریختن این ساختمان تا چند ساعت نام او در میان مفقودان قرار داشت. او که از 9 سال قبل در سازمان آتش نشانی فعالیت میکند در گفتوگو با «ایران عصر» از آن لحظات تلخ و دلهره آور و تصاویر تکان دهندهای که هنوز مقابل چشمانش قرار دارند، گفت.
او با بیان اینکه حریق پلاسکو پیچیدهترین و تلخ ترین حادثهای بود که در آن حضور داشت، گفت: در ایستگاه 100 دهکده المپیک مشغول به خدمت هستم و 30 دی ماه سال 95 وقتی به ما اطلاع دادند که برای مأموریت اطفای حریق به ساختمان پلاسکو اعزام شویم باور نمیکردیم که چه تراژدی تلخی در انتظار ما است. با توجه به اینکه نردبان ایستگاه ما با طول 54 متر یکی از بلندترین نردبانهای آتش نشانی است بلافاصله به محل حادثه حرکت کردیم. تصور نمیکردیم حادثه مهمی باشد اما وقتی از بزرگراه یادگار امام وارد خیابان آزادی شدیم با دیدن دود سیاه رنگی که آسمان منطقه حادثه را در برگرفته بود متوجه شدیم حریق بزرگتر از آن است که فکرش را میکردیم. در طول مسیر متأسفانه به دلیل فرهنگ ضعیف رانندگی برخی از رانندهها حاضر نمیشدند کنار بروند. وقتی وارد خیابان جمهوری شدیم با تجمع زیاد مردم و خودروها روبهرو شدیم و همین امر سرعت ما را کم میکرد. خیلی از مردم هم به طرف ما سنگ پرتاب میکردند و به شیشه میزدند و ناسزا میگفتند که چرا دیر رسیدهایم درحالی که ما از شمال غرب تهران در کمتر از نیم ساعت به آنجا رسیده بودیم. خودرو بالابر ما 40 تن وزن دارد و با مستقر شدن در ضلع غربی ساختمان همراه با سه نردبان دیگر که همکارانم روی آنها بودند عملیات اطفای حریق را آغاز کردیم. من داخل سبد بالابر با شلنگ آب سعی میکردم تا حریق طبقات 12 و 13 را مهار کنم اما دپوی زیاد پوشاک داخل مغازهها و انبار باعث میشد هر لحظه شعلههای آتش بیشتر شود. تعداد زیادی مغازه و انبار پوشاک در آنجا بود. یکی از مغازه داران میگفت 2 هزار دست پیراهن داخل انبار دارد. کاربری غیر استاندارد این ساختمان روند اطفای حریق را با مشکل مواجه کرده بود. تعدادی از همکارانم که در طبقات بالا مشغول خاموش کردن آتش بودند با فرو ریختن تعدادی از طبقات زیر آوار مدفون شدند. من با آتش 3 متر فاصله داشتم. انفجارهای متعدد و بار زیاد ساختمان باعث شد تا اسکلت این ساختمان توانایی تاب نیاورد. با تخریب شدن قسمت شرقی ساختمان متأسفانه راه خارج شدن تعدادی از آنها مسدود شد و تعدادی از آنها سعی کردند تا از طریق پنجرهها خودشان را به بالابرها و نردبانها برسانند اما به دلیل فنس کشی پنجرهها این کار به سختی انجام میشد. 4 نفر از همکارانم از طریق یکی از پنجرهها خودشان را به بالابر ما رساندند و نجات پیدا کردند و تعداد دیگری نیز از طریق بالابر ایستگاه یک و دیگر نردبانها از ساختمان خارج شدند اما تعدادی هنوز داخل بودند و صدای فریاد آنها را میشنیدم.
سعید کمانی تلخ ترین لحظه حادثه پلاسکو را فرو ریختن ساختمان و مدفون شدن همکارانش عنوان کرد و گفت: به دلیل فنس کشی پنجرهها امکان اینکه همکارانم بتوانند خودشان را از دیواره ساختمان بیرون بکشند بسیار دشوار بود. یکی از همکاران شهیدم که به خاطر شرایط خانواده دوست ندارم اسم او را بیاورم پشت یکی از فنسها ایستاده بود. صورتش کاملاً سوخته بود. با فریاد از او خواستم تا راهی برای بیرون آمدن از فنسها پیدا کند تا بتوانم او را به داخل سبد بالابر بکشم اما این آخرین جمله او بود که گفت همه راهها بسته است. پشت بیسیم و از طریق بلندگو دستور دادند که همه ساختمان را تخلیه کنند. چند دقیقه بعد ناگهان ساختمان فرو ریخت. یکی از ستونهای ساختمان از مقابل سبد نردبان عبور کرد و روی قسمت انتهای خودرو بالابر ما افتاد. تا چند دقیقه گیج بودم. همکارم محمود باقری پشت فرمان خودرو بود و چند لحظه قبل از ریختن ساختمان خودرو را جابهجا کرده بود و اگر این فداکاری را انجام نمیداد ممکن بود من هم جزو شهدا باشم. با سختی زیاد از نردبان بالابر پایین آمدم. فکر میکردم محمود هم شهید شده است. همان لحظه چشمم به یکی از مانکنهایی که زیر تیرآهن بود افتاد. فکر کردم محمود است. جرأت نزدیک شدن به آن را نداشتم. با همه توان اسم او را صدا زدم تا اینکه او را در حالی که صورتش غرق خون بود پیدا کردم. خوشبختانه او زنده بود. بلافاصله کار آواربرداری شروع شد و ما به هر سختی که بود خودروی بالابر را از آنجا خارج کردیم. 16 نفر از بهترین همکاران من در این حادثه شهید شدند و هیچگاه این روز تلخ از ذهن آتش نشانها پاک نخواهد شد.
سعید درباره خبری که امروز درباره قرار گرفتن شغل آتش نشانی در ردیف مشاغل سخت منتشر شده بود، گفت: متأسفانه با وجود اینکه چندین بار تصویب شده است که شغل آتش نشانی جزو مشاغل سخت قرار گیرد اما هیچگاه اجرایی نمیشود و آتش نشانها با وجود آنکه کار تخصصی انجام میدهند و به دل حوادث میروند حقوق تخصصی نمیگیرند و در حکم ما کارمند قید شده است.
∎
خبرنگار
خاطره تلخ سیام دی ماه هیچگاه از ذهن مردم پاک نخواهد شد؛ روزی که ساختمان پلاسکو که روزگاری بلندترین ساختمان پایتخت بود بعد از 54 سال آتش گرفت و فرو ریخت. 16 آتش نشان فداکار که برای نجات و اطفای حریق به داخل این آسمانخراش قدیمی رفته بودند در زیر آوار گرفتار شده و به شهادت رسیدند. آن روزها همه نگاهها با اشک به پلاسکو بود و همه منتظر یک خبر امیدوارکننده از زنده ماندن آتش نشانها بودند اما سرانجام پس از چند روز آواربرداری پیکر آنها از زیر آوار خارج شد. سعید کمانی یکی از آتش نشانهایی است که روز حادثه بر فراز نردبان 54 متری مشغول اطفای حریق طبقات بالای پلاسکو بود. با فرو ریختن این ساختمان تا چند ساعت نام او در میان مفقودان قرار داشت. او که از 9 سال قبل در سازمان آتش نشانی فعالیت میکند در گفتوگو با «ایران عصر» از آن لحظات تلخ و دلهره آور و تصاویر تکان دهندهای که هنوز مقابل چشمانش قرار دارند، گفت.
او با بیان اینکه حریق پلاسکو پیچیدهترین و تلخ ترین حادثهای بود که در آن حضور داشت، گفت: در ایستگاه 100 دهکده المپیک مشغول به خدمت هستم و 30 دی ماه سال 95 وقتی به ما اطلاع دادند که برای مأموریت اطفای حریق به ساختمان پلاسکو اعزام شویم باور نمیکردیم که چه تراژدی تلخی در انتظار ما است. با توجه به اینکه نردبان ایستگاه ما با طول 54 متر یکی از بلندترین نردبانهای آتش نشانی است بلافاصله به محل حادثه حرکت کردیم. تصور نمیکردیم حادثه مهمی باشد اما وقتی از بزرگراه یادگار امام وارد خیابان آزادی شدیم با دیدن دود سیاه رنگی که آسمان منطقه حادثه را در برگرفته بود متوجه شدیم حریق بزرگتر از آن است که فکرش را میکردیم. در طول مسیر متأسفانه به دلیل فرهنگ ضعیف رانندگی برخی از رانندهها حاضر نمیشدند کنار بروند. وقتی وارد خیابان جمهوری شدیم با تجمع زیاد مردم و خودروها روبهرو شدیم و همین امر سرعت ما را کم میکرد. خیلی از مردم هم به طرف ما سنگ پرتاب میکردند و به شیشه میزدند و ناسزا میگفتند که چرا دیر رسیدهایم درحالی که ما از شمال غرب تهران در کمتر از نیم ساعت به آنجا رسیده بودیم. خودرو بالابر ما 40 تن وزن دارد و با مستقر شدن در ضلع غربی ساختمان همراه با سه نردبان دیگر که همکارانم روی آنها بودند عملیات اطفای حریق را آغاز کردیم. من داخل سبد بالابر با شلنگ آب سعی میکردم تا حریق طبقات 12 و 13 را مهار کنم اما دپوی زیاد پوشاک داخل مغازهها و انبار باعث میشد هر لحظه شعلههای آتش بیشتر شود. تعداد زیادی مغازه و انبار پوشاک در آنجا بود. یکی از مغازه داران میگفت 2 هزار دست پیراهن داخل انبار دارد. کاربری غیر استاندارد این ساختمان روند اطفای حریق را با مشکل مواجه کرده بود. تعدادی از همکارانم که در طبقات بالا مشغول خاموش کردن آتش بودند با فرو ریختن تعدادی از طبقات زیر آوار مدفون شدند. من با آتش 3 متر فاصله داشتم. انفجارهای متعدد و بار زیاد ساختمان باعث شد تا اسکلت این ساختمان توانایی تاب نیاورد. با تخریب شدن قسمت شرقی ساختمان متأسفانه راه خارج شدن تعدادی از آنها مسدود شد و تعدادی از آنها سعی کردند تا از طریق پنجرهها خودشان را به بالابرها و نردبانها برسانند اما به دلیل فنس کشی پنجرهها این کار به سختی انجام میشد. 4 نفر از همکارانم از طریق یکی از پنجرهها خودشان را به بالابر ما رساندند و نجات پیدا کردند و تعداد دیگری نیز از طریق بالابر ایستگاه یک و دیگر نردبانها از ساختمان خارج شدند اما تعدادی هنوز داخل بودند و صدای فریاد آنها را میشنیدم.
سعید کمانی تلخ ترین لحظه حادثه پلاسکو را فرو ریختن ساختمان و مدفون شدن همکارانش عنوان کرد و گفت: به دلیل فنس کشی پنجرهها امکان اینکه همکارانم بتوانند خودشان را از دیواره ساختمان بیرون بکشند بسیار دشوار بود. یکی از همکاران شهیدم که به خاطر شرایط خانواده دوست ندارم اسم او را بیاورم پشت یکی از فنسها ایستاده بود. صورتش کاملاً سوخته بود. با فریاد از او خواستم تا راهی برای بیرون آمدن از فنسها پیدا کند تا بتوانم او را به داخل سبد بالابر بکشم اما این آخرین جمله او بود که گفت همه راهها بسته است. پشت بیسیم و از طریق بلندگو دستور دادند که همه ساختمان را تخلیه کنند. چند دقیقه بعد ناگهان ساختمان فرو ریخت. یکی از ستونهای ساختمان از مقابل سبد نردبان عبور کرد و روی قسمت انتهای خودرو بالابر ما افتاد. تا چند دقیقه گیج بودم. همکارم محمود باقری پشت فرمان خودرو بود و چند لحظه قبل از ریختن ساختمان خودرو را جابهجا کرده بود و اگر این فداکاری را انجام نمیداد ممکن بود من هم جزو شهدا باشم. با سختی زیاد از نردبان بالابر پایین آمدم. فکر میکردم محمود هم شهید شده است. همان لحظه چشمم به یکی از مانکنهایی که زیر تیرآهن بود افتاد. فکر کردم محمود است. جرأت نزدیک شدن به آن را نداشتم. با همه توان اسم او را صدا زدم تا اینکه او را در حالی که صورتش غرق خون بود پیدا کردم. خوشبختانه او زنده بود. بلافاصله کار آواربرداری شروع شد و ما به هر سختی که بود خودروی بالابر را از آنجا خارج کردیم. 16 نفر از بهترین همکاران من در این حادثه شهید شدند و هیچگاه این روز تلخ از ذهن آتش نشانها پاک نخواهد شد.
سعید درباره خبری که امروز درباره قرار گرفتن شغل آتش نشانی در ردیف مشاغل سخت منتشر شده بود، گفت: متأسفانه با وجود اینکه چندین بار تصویب شده است که شغل آتش نشانی جزو مشاغل سخت قرار گیرد اما هیچگاه اجرایی نمیشود و آتش نشانها با وجود آنکه کار تخصصی انجام میدهند و به دل حوادث میروند حقوق تخصصی نمیگیرند و در حکم ما کارمند قید شده است.
نظر شما