به گزارش خبرنگار گروه اندیشه فارس، یوسف اباذری، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، در نشستی که روز پنج شنبه در موسسه پرسش برگزار شد به طرح ملاحظاتی درباره آناتومی اقتصاد ایران پرداخت.
گزیدهای از سخنان این استاد دانشگاه را میخوانید:
من امروز اینجا آمادهام تا توضیحاتی بدهم که قضایای اقتصاد سیاسی را بیشتر برای خودم روشن کنم. بحث آناتومی اقتصاد سیاسی باید راه میافتاد که راه نیفتاد. اینکه سرمایهداری چه نوع شکل تولیدی است و چه شکلهایی به خود گرفته است، بحثی مهم است. دکتر معتمد نژاد در مقالهای که درباره انحصارها در ایران دارند، اولین قدمها را برای توضیح ساختارها برداشتهاند. البته اینجا هم اساتیدی چون دکتر مالجو و دکتر صداقت گامهایی برداشتهاند. برای رسیدن به تصویر کلی همگان باید به سمت آن حرکت کنند تا این بحث به نتیجه برسد.
بخش خصوصی واقعی افسانهای بیش نیست
من را متهم میکنند که به نئولیبرالیسم گیر دادهام. میگویند: مگر ما لیبرال بودهایم که نئولیبرال شویم. ما مگر مدرن بودهایم که پست مدرن شویم. اینها به نظر من بحثهای انحرافیاند. من همان بحثهای (دیوید) هاروی و چامسکی را گفتهام. من بحثهایم بیشتر نظری بودهاند تا کاربست آن در ایران. بحثهای ایدئولوژیک را با بحثهای نظری قاطی میکنند. بحث من این بوده که یک مکتب فکری در جهان آمده و عدهای آن را در ایران آوردهاند و کارهایی کردهاند و این عوارضی داشته است. این عوارض از جمله مربوط به اقتصاد نئولیبرالی در سطح جهانی بوده است. الان میخواهم شمایی از آن ارائه دهم.
اول اینکه خود بازار آزادیها (و برخی از همکاران ما) میگویند: بخش خصوصی (خصولتی) همه چیز را برده است. اما این بخش خصوصی را فانکشن دولت نیز تقویت کرده است. دولت در طول این مدت اگر کلیتر بگویم در طول ۴۰ سال گذشته بیش از هر زمانی در زندگی خصوصی و عمومی مردم دخالت کرده است. یعنی همین دولتی که میخواست کوچک شود. بنابراین این ادعا درست نیست. در عمل در طول تاریخ ایران، قبل از انقلاب در رژیم گذشته روستاها اصلا دیده نمیشدند و به حال خود به صورت طبیعی زندگی میکردند. بعد از اصلاحات ارضی یک سری تهیدستان شهری آمدند و نقشی مهم در سیاست ایران بازی کردند. نحو خاصی سیاست برآمد که ما در حال تکرار آن سیاست هستیم. یعنی برخی تهیدستان شهری دارند میآیند از دست کسانی که شناسنامه دارند و در سیاست شناخته شدهاند کار را میگیرند. من دارم چیزی تحت نام «بازگشت ابدی همان» مینویسم. یعنی چرا سرنوشت ما بازگشت همان دولت قاهر است.
من ناگزیرم برای بازکردن بحث نقل قولهایی بیاورم و ادعاهایی که میکنند را بگویم. آقای نیلی در کتاب «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی»، به کوشش بهمن احمدی امویی میگوید : «از هر زمانی که میخواستیم شروع کنیم باید از نقطهای آغاز میکردیم که بخش خصوصی کارهایی را ایجاد کند. در سال ۶۹ یا ۷۰ اصولا صحبت بر سر این بود که باید اقداماتی در جهت تشکیل بخش خصوصی نوپا در کشور انجام شود. چون بخش خصوصی قوی وجود نداشت، دولت خود وظیفه سرمایهگذاری در بخشها و حوزههای مختلف را بر عهده گرفت. ما اصلا نهاد بخش خصوصی در کشور نداشتیم و هنوز هم نداریم. یک سازمانی که واقعا در اقتصاد کشور موثر باشد و روابط تعریف شدهای در آن وجود داشته باشد، هنوز نداریم. یکی از اهدافی که برنامه سوم (یعنی دولت آقای خاتمی) دنبال میکند این است که نهاد بخش خصوصی را در کشور ایجاد کند.»
خب ببینید، مراد (فرهادپور) خیلی به بحثهای انباشت علاقهمند است. یکی دوبار در ایران انباشت صورت گرفته است. دوره محمدرضاشاه یکی از آنها بود. چه شد که هرچه کار کردند دوباره بعدا از صفر شروع کردند؟ این واقعا یک بحث فنی است که اقتصاددانها باید انجام دهند. یکی از بحثهای مهم که روی آن دست میگذارند ماجرای خصولتی است. میگویند: سپاه و برخی سازمانها آمدهاند گرفتهاند و بخش خصوصی واقعی جایی ندارد. این بخش خصوصی واقعی را وقتی که گره میزنند به فانکشن دولت، مثلا دولت میریزد عروسی مردم را به هم میزند و اینچیزها. فکر میکنند اگر دولت دست بخش خصوصی باشد با مردم این کار را نمیکند. در حالی که مردم طبقه متوسط کل آمالش این است که همین آزادی را داشته باشد که مثل دوره شاه هرچه دلش میخواهد بپوشد.
آقای نیلی باز میگوید: «هرچند ما امیدواریم در طول زمان این اثرات منفی (یعنی اثرات خصوصیسازی) خنثی شود. اما نمیتوان تبعات منفی ابدی هدفمندی بنگاهداری اقتصادی.... نحوه خصوصیسازی و نحوه اجرای سیاست های اصل۴۴...»
یکی از مسائل این است که اینها به شدت بر حقوق و قانون اهمیت میدهند. اینها اصرار دارند که قانون را عوض کنند. اصل ۴۴ در سال ۶۷ و ۶۶ گفتهاند که باید عوض شود. چرا که دولت باید از جنبه لیبرال دستش باز باشد.
«در اولویت قرارگرفتن بنگاههای بزرگ برای واگذرای در حالی که این کار را باید بنگاههای کوچک یا متوسط شروع میشد. واگذاری همین بنگاههای بزرگ به بخش شبهدولتی و ایجاد بنگاهداری شبه دولتی در اقتصاد ایران که از امتیاز دولتی بودن و خصوصی بودن به صورت همزمان برخوردار است مواردی از چالشهای موجود است.»
در ادامه خبرنگار سوال میکند: «با این وجود (این عبارت غلط است، باید بگوید: با وجود این) فکر میکنید امکان دارد، مانند برخی از تجربههای خصوصیسازی در اروپای شرقی که به دلیل ناکارآمدی دولت مجددا کنترل بنگاهها را در دست گرفت، بنگاههای خصوصی شده در ایران هم دوباره اینچنین شوند.»
آقای نیلی پاسخ میدهد: «این کار احتمالا کار درستی نیست، چون می تواند اختناق جدیدی به همراه داشته باشد.»
این ماجرا که بازار آزادیها (در ایران) با خصولتیها مخالفاند و میگویند بخش خصوصی واقعی، این افسانهای بیش نیست. اینجا خودش میگوید اینکه ما این خصولتیها را برگردانیم و خصوصی کنیم کار درستی نیست.
من منظورم این است که این موارد یک فضای آشفته سیاسی و ایدئولوژیکی را به وجود آورده که افراد در آن با اشباح میجنگند. یک عدهای در دانشکده ما آمدهاند دارند شرح زندگی کارآفرینان را مینویسند. همه اینها کارآفرینان دوره شاهاند. یعنی در طول این چهل سال یک کارآفرین هم نداشتهایم که از رانت یا چیزی اینچنین استفاده نکرده باشد و با فکر و خلاقیت خودش موفق شده باشد. آنهایی هم که در دوره شاه بودهاند ما میدانیم که شرکای دربار پهلوی بودند و موقعی هم که رفتند میزان وامی که از دولت گرفته بودند، از چیزی که گرو گذاشته بودند بیشتر بود. به دروغ میگویند دولت رفته است و مصادره کرده است، مصادره ای در کار نبوده، عدهای وام گرفته بودند و فرار کردند.
ما نیازمند بحث ساختاری اساسی هستیم
من سعی میکنم سر و سامانی به این بحث بدهم. برای این کار سراغ کسی میروم که سالها پیش خواندهام و الان جدیدا نخواندم. آن هم فلسفۀ آلتوسر است. از نظر آلتوسر ما چهار پراکتیس داریم. یک پراکتیس ایدئولوژیک، یکی پراکتیس سیاسی، یکی علمی و یکی هم پراکتیس اقتصادی است. حرف مهم آلتوسر این است که اینها ناهمزماناند. من میتوانم از نظر سیاسی بسیار عقبمانده باشم ولی از نظر ایدئولوژیک بحثهایم بسیار پیشرفته باشد. یعنی هیچ تناظر زمانی بین اینها وجود ندارد. من میتوانم اقتصادی بسیار پیشرفته داشته باشم اما در عین حال از نظر ایدئولوژیک عقبمانده باشم. این عدم تقارن همان است که به من اجازه میدهد بگویم؛ الان طبقه متوسط ممکن است از نظر ایدئولوژیک خواستهای آزادیخواهانه داشته باشد و اتفاقا این آزادیخواهیها را در نوعی آزادیخواهی بازار آزادی حل کند و گمان کند همهچیز همان است و دیگر دنبال دموکراسی نرود. یعنی فکر کردند همین که شهبانو فرح بیاید و چادرها باز بشوند، کار تمام است. خب خبر ندارد که زمانی که اینچیزها وجود نداشت هم، ما آزادی سیاسی نداشتیم، افراد شکنجه میشدند و زندان میرفتند. همین الان کشورهایی که اصلا مسئله حجاب ندارند مثل برزیل مسئله نبرد ایئولوژیک جور دیگر صورت میگیرد.
تئوریپردازی درباره این عدم تقارنها بسیار سخت است. من این کار را تا به حال انجام ندادهام. من فقط هشدار دادم از نظر تاریخی بازار آزاد چگونه به ایران آمد. عدهای میگویند ما نئولیبرال نیستیم. معلوم است که نیستیم. این آرمانی است که اصلا در هیچ جا وجود ندارد. در آمریکا هم وجود ندارد. اینجاست که ما از نظر سیاسی باید بفهمیم حاکمیت در ایران چگونه بلوکی را تشکیل داده است که عدهای در آن هستند، عدهای نیستند. این اصلاحطلب و اصولگرا. هر دو تا ریشهای یکسان دارند. حالا آن یکی به مال او میگوید غیر واقعی و دیگری به مال آن یکی میگوید غیر واقعی. هرکس هم بخواهد بحثی را از اساس طرح کند میگویند تو مال آن یکی هستی. ما باید بحث کنیم که چگونه این قدرتها تشکیل شدهاند و کدامیک به چه اقتصادی وابسته است.
ما ایرانیها خیلی علاقهمندیم بگوییم کی دزدید، کی چاپید اما باید بحث ساختار بکنیم. اینکه ترکیب سرمایه چه شکلی است. این هولدینگ که تشکیل شده چگونه شده که یک طرف آن میگوید ما باید با مردم آزادانه رفتار کنیم و طرف دیگر میگوید باید ببندیم و مردم هم واکنشی دیگری نشان میدهند. در میان همین بحثهای ساده انگارانه است که تکرار در تاریخ ایران رخ میدهد.
به هر حال این مسئلهای بود که آناتومی اقتصاد سیاسی ایران که همین ابعاد مختلف است را باید بحث کنیم. تئوری خودش یک جور پراکسیس است. دو گروه در ایران نظریهپردازی کردهاند. یکی هیئت حاکمه و دیگری همین بازار آزادیها. ایران لحظات دشوار بسیار داشت، اما توانست خود را بازتولید کند. اما با وضعیت فقر و نابسامانی که الان داریم شاید دیگر باید دست به دعا برداریم.
انتهای پیام/
نظر شما