سرویس سبکزندگی جوان آنلاین- مریم ترابی: وقتی صحبت از امانتداری به میان میآید همه ما ادعا میکنیم که انسانهای امانتداری هستیم و همه مواردی که در زندگی بر عهده ما گذاشته میشود را یا به نحو احسن انجام میدهیم یا از آنها مراقبت میکنیم. این در حالی است که اوضاع فعلی جامعه ما چیزی خلاف آن را به ما اثبات میکند. بیتردید امانتداری یکی از مصادیق مهم رفتاری و کرداری است که هم در دین و شریعت به آن خیلی اهمیت داده شده و هم در فرهنگ جامعه ما از جایگاه ویژهای برخوردار است. قدیمترها رازداری و امانتداری پر رنگتر بود، اگر کسی پولی قرض میخواست همه به او کمک میکردند و او هم میدانست باید پول قرضی را پس داد. اگر مالی و جانی به دست کسی به امانت سپرده میشد آن فرد میدانست که باید بیشتر از جان خودش از امانتیها مراقبت کند. امروزه متأسفانه فرهنگ و رفتار امانتداری کمرنگ شده است و بروز اتفاقاتی همچون اختلاس و کلاهبرداری در سطح گسترده نشان میدهد که باید فکری برای اعتمادهای از دست رفته و احیای فرهنگ امانتداری در جامعه کرد. وقتی چنین نگاهی در جامعه حاکم باشد دیگر به هیچ کس و هیچ جا نمیشود اعتماد کرد و وقتی اعتماد نباشد زندگی سخت میشود. در جامعهای که اعتماد در آن مرده باشد، همه در حال فرار و دوری از یکدیگرند. رنگ پریده امانتداری و بیاعتمادی میتواند زنگ خطری برای سلامت اخلاقی جامعه باشد. نکته مهم اینکه خیانت در امانت را فقط نباید در مسائل مالی خلاصه کنیم، بلکه همه امکانات زندگی حتی جان ما امانتی است که باید قدر آن را بدانیم و با احساس مسئولیت از آن محافظت کنیم. متأسفانه گاهی خودمان هم متوجه نیستیم که مثل آب خوردن خیانت در امانت میکنیم.
وقتی پول قرض و قرضالحسنه به جیب شما برنمیگردد
وقتی پول قرض و قرضالحسنه به جیب شما برنمیگردد
صبح زود وقتی راهی محل کارم بودم، زنگ تلفنم به صدا درآمد. اسم یکی از دوستانم افتاده بود. با تعجب و کمی نگرانی از اینکه چه شده که این وقت صبح به من زنگ زده است، تلفن را جواب دادم. بعد از سلام و احوالپرسی فوری و بدون اتلاف وقت درخواستش را گفت و من هم در لحظه فکر کردم چه جوابی باید بدهم. درخواستش پول بود که میگفت: یکی دو هفتهای به من برمیگرداند. میدانستم در این زمان کوتاهی که میگوید برنمیگرداند ولی نمیتوانستم رویی که انداخته است را زمین بیندازم و دست رد به سینهاش بزنم. گفتم باشه برایت واریز میکنم. وقتی پول را واریز کردم قیدش را هم زدم، چون معلوم نبود این پول کی قرار است برگردد و اصلاً برمیگردد یا نه! چون در دوره و زمانهای زندگی میکنیم که پولی را که قرض میدهیم دیگر برنمیگردد. همه هم معترضیم که چرا وقتی به دوستی یا آشنایی پولی را قرض میدهیم دیگر به ما پس نمیدهد؟ اعتراض میکنیم این چه اخلاقی است که در جامعه باب شده است پولی را که قرض میگیرند دیگر به فکر پس دادن آن نیستند؟ شما فکر میکنید چرا این اخلاق «مال خودم مال خودم مال دیگران هم مال خودم» به شکل عجیبی در جامعه جلوه میکند؟ شاید یکی از دلایل شیوع این رفتار اختلاسهای چند میلیاردی باشد که از طرف مؤسسات مالی با قرضالحسنهها و حساب پساندازهای مردم اتفاق افتاده است. از قدیم گفتند وقتی یک بزرگتر کار زشتی را انجام بدهد در واقع اجازه انجام آن را به بقیه به خصوص کوچکترها هم داده است. حال حکایت داستان خیانت در امانت مؤسسات مالی و اعتباری است که پول مردم را به «امانت»، بله دقیقاً به «امانت» نزد خود نگه داشتند ولی دیگر به آنها بازنگرداندند. شاید آنها هم فکر کردند مال مردم مال خودشان است، پس دیگر دلیلی ندارد به آنها بازگردانند. خوب وقتی مسئولان امانتدار نیستند مردم هم امانتدار نمیمانند. دوست و آشنای شما در اوج گرفتاری به شما رو میاندازد و طلب کمک میکند و از شما مقداری پول درخواست میکند. شما هم از سر لطف و انساندوستی به او پول درخواستی را قرض میدهید. با پول شما و چند نفر دیگر گرفتاریاش رفع و رجوع میشود ولی دیگر فراموش میکند که باید پولهای قرضی را به صاحبانش بازگرداند. وقتی هم شما طلب پولتان را از او داشته باشید چنان برخورد تند و طلبکارانهای با شما میکند که یک چیزی هم بدهکار میشوید. در واقع در اینجور مواقع باید قید پولی را که به عنوان قرض دادهاید، بزنید. مسلماً این زیاد دور از ذهن نیست که چنین رفتارهایی در جامعه شیوع پیدا کند. وقتی آمار تعداد اختلاسها در جامعه رو به افزایش است، مردم عادی هم همان رفتار را البته در مقیاس کوچکتر آن تقلید میکنند ولی این را فراموش نکنیم که بار کج هیچ وقت به منزل نمیرسد. با خیانت در امانت مردم، زندگی روی خوش خود را به ما نشان نمیدهد. بدون شک پول حرام در سفره هیچ کسی نمیماند و پول حلال هم هر جا برود به سفره ما برمیگردد، اما مهم رفتار کسانی است که با خیانت در امانت فضای اعتماد عمومی را آلوده میکنند.
خانهاجارهای هم امانتی در اختیار ماست
در به در دنبال خانه اجارهای میگشتم تا هر چه سریعتر جابهجا شوم. به هر مورد اجارهای که سر میزدم بیشتر شبیه میدان جنگ بودند تا خانهای برای زندگی انسانهای متمدن امروزی! برخی از این واحدهای آپارتمانی آنقدر میخ به در و دیوار آن زده بودند که نیاز به یک دست کامل رنگ و نقاشی داشت یا درها و آینههای سرویسهای بهداشتی به قدری خراب شده بود که نیاز به تعمیر اساسی داشت، ولی خب صاحبخانهها هم اصلاً زیر بار هزینه کردن برای ملک اجارهای خود نمیروند! چرا؟ چون اسمش روی آن است ملک اجارهای! میگویند برای چه تعمیر کنیم که مستأجر بعدی دوباره خرابش کند؟ البته شاید هم حق با آنها باشد. واقعاً چرا برخی از مستأجرها تصور میکنند باید برخورد خصمانهای با ملک اجارهای داشته باشند؟ این نگاه خصمانه از کجا نشئت میگیرد؟ آیا به این دلیل که، چون اجاره آن را میپردازند این حق را به خود میدهند هر بلایی که میخواهند بر سر ملک بیچاره بیاورند؟ آیا مستأجرهای خرابکار میدانند که ملک اجارهای در دستان آنها امانت است و باید همانطور که سالم تحویل گرفتهاند در موقع تخلیه نیز به صاحب آن سالم تحویل دهند؟ اصلاً یک سؤال؟ آیا اگر مالک این ملک اجارهای خود شما بودید هم باز همین رفتار را با آن داشتید یا، چون تصور میکنید اجاره این ملک را میپردازید حق هر رفتاری را دارید؟
بله متأسفانه برخی از مستأجران تصور میکنند با ملک اجارهای باید همینطور خصمانه برخورد کرد و دلیلی ندارد در این امانتی که به دستشان سپرده شده مراقبتی داشته باشند. معمولاً اینطور میگویند که پولش را میدهیم و، چون پولش را میدهید محق هستیم که آن را به ویرانه تبدیل کنیم؟ آیا با خانه خود هم همین کار را میکنید که با خانه اجارهای اینگونه رفتار میکنید؟ اینگونه رفتارها شاید به این دلیل است که خصلت امانتداری در وجود این افراد مرده است و این دسته از افراد اصلاً تصور نمیکنند خانه اجارهای در حقیقت امانتی است که برای یک سال به دست آنها سپرده شده است. واقعیت این است که هر چقدر هم ما اجاره سنگین بابت یک ملک بپردازیم باز هم آن ملک در دست ما امانت است و باید با آن مثل مالک واقعی آن برخورد داشته باشیم. همانطور که در خانه خود با وسواس مراقب در و دیوار آن هستیم با ملک مردم هم همینگونه باشیم. امانتدار ملک مردم باشیم تا دیگران هم امانتدار خوبی برای ما باشند. اگر جز این باشد مالک مجبور است تمام اجارهای را که از ما گرفته دوباره خرج خانهاش کند.
بچههایمان را با چه امیدی به دستتان امانت بدهیم؟
بچههایمان را با چه امیدی به دستتان امانت بدهیم؟
با هزار امید و آرزو فرزندانمان را بزرگ میکنیم و هر روز صبح آنها را به امید آن که به مدرسه و دانشگاه میروند تا در مکانی امن مشغول دانشاندوزی و تحصیل برای رسیدن به درجات عالیتر باشند راهی میکنیم، غافل از اینکه هر لحظه حادثهای دلخراش به دلیل بیمسئولیتی مسئولان آموزشی فرزندانمان را تهدید میکند و هر روز ممکن است فرزندمان دیگر به خانه بازنگردد. این یکی از بارزترین نمونههای خیانت در امانت است. مسئولانی که فراموش کردهاند هر کدام از این دانشآموزان و دانشجویان فرزندان خانوادههایی هستند که به دست آنها به امانت سپرده شدهاند. همه والدین با اطمینان خاطر از اینکه مدرسه جای امنی برای فرزندانشان است و در مدرسه هم به تربیت فرزندانشان و هم به سلامت روح و جسم آنها توجه میشود با خیال راحت برای ساعتهای طولانی فرزندانشان را به دست مسئولان به امانت میسپارند، اما آمارهای حوادث و اتفاقات آموزشی حاکی از این است که مسئولان آموزشی که رکن اصلی تربیت و ترویج فرهنگ صحیح در جامعه را بر عهده دارند در وظیفه امانتداری خود کوتاهی کرده و با سهلانگاری و بیتوجهی هم در امر تربیت ضعیف عمل کردهاند و هم در مراقبت از سلامت روح و جسم بچهها. در واقع آنطور که بایسته و شایسته است وظایف خود را انجام نمیدهند. اتوبوس چپ میکند، دانشآموز و دانشجو میمیرد! مدرسه آتش میگیرد و دانشآموزان در آتش میسوزند! و... شاید تمام این حوادث به این دلیل باشد که نگاه امانتداری در میان مسئولان آموزشی در ستاد و صف و در سطح خرد و کلان دچار خدشه و کاستی شده است. امانتداری که فقط به مال و پول محدود نمیشود. جان و روح انسان امانتی به مراتب بزرگتر است که باید به درستی از آن مراقبت شود.
کارمند عزیز! این شغل و جایگاه در دست تو امانت است
صبح یکی از روزهای هفته بعد از یک روز مرخصی وقتی وارد اتاقم شدم با تغییرات و جابه جایی وسایلم روبه رو شدم. شوکه از این تغییر به همکار جدیدم نگاه کردم و جریان را از او جویا شدم. در کمال خونسردی گفت: از نبود شما استفاده کردیم و این جابهجاییها را انجام دادیم تا جایی برای میز من هم در این اتاق باز شود. چیزی نگفتم و مشغول چیدمان وسایلم شدم و متوجه شدم تعدادی از آنها نیستند. وقتی سراغشان را گرفتم گفتند نمیدانستیم آنها مال شماست. تصور میکردیم اضافه هستند، برای همین به انبار تحویل دادیم. وقتی متوجه چهره ناراحت من شدند فوری تماس گرفتند و تمام وسایلی را که برده بودند، برگرداندند. به همکار جدیدم گفتم این وسایل دست من امانت است شما نباید بدون اجازه من به آنها دست میزدید. اگر یک عدد از این اقلام گم شود یا خراب شود من باید از جیب خودم هزینه کنم و همان جنس را جایگزین کنم. در کمال تعجب گفت: «فدای سرت، خراب شد که شد مال دولت است و این همه ناراحتی ندارد. من فکر میکردم اموال شخصی خودت بوده و شما با پول خودت این اقلام را خریدید که اینطور ناراحت شدید. بیخیال مال دولت که این همه دلخوری ندارد.»
با حیرت فقط او را نگاه میکردم و در مقابل اینچنین تفکری چیزی برای گفتن نداشتم. بعد از اینکه وسایلم را آوردند به همکار جدید گفتم: «امانت، امانت است. چه این امانت مال دولت در دستان من باشد چه مال شما همکار عزیز پیش من به امانت باشد. هیچ فرقی ندارد. من نمیتوانم نسبت به اموالی که در دست من به امانت سپرده شده است آنقدر بیخیال و بیمسئولیت باشم. شاید هیچکس از من در هیچ زمانی بابت این وسایل بازخواستی نکند، ولی من پیش خودم و وجدان خودم مسئول هستم. هر یک از این وسایل در اختیار ما گذاشته میشود که ما با استفاده از آن هم کار ارباب رجوع را به درستی و راحتی انجام بدهیم و هم در جهت بالا بردن راندمان کار و ارتقا سطح کیفیت کار و در جهت بهرهوری بیشتر از آنها استفاده کنیم. آیا این نگاه که، چون این وسایل مال دولت است و ما هم باید هرجور دلمان میخواهد با آن برخورد کنیم نگاه صحیحی است؟ تمام این وسایل در دست ما امانت است و ما نسبت به تمام آنها مسئول هستیم. اگر هر یک از ما نگاهمان را نسبت به آنچه در دست ما سپرده شده است درست کنیم قطعاً جامعه خود را از تهدید بیاعتمادی نجات دادهایم.»
نظر شما