چگونه بحرین از ایران جدا شد؟
وقتی بیکفایتی شاه دختر ایران را شوهر داد!
صاحبخبر - یکی از مهمترین وقایع دوران پهلوی دوم که اساسا نه تنها استقلال عملی ایران را نقض کرد بلکه پا را فراتر هم گذاشت و موجب جدایی بخش مهمی از خاک ایران شد ماجرای جدایی جزیره بحرین از ایران است. اتفاقی که در بسیاری از متون به عنوان تلخترین و مهمترین اتفاق حاکمیتی-جغرافیایی نام برده میشود و از آنجایی که یک کشور خارجی عامل اصلی این اتفاق بود به عنوان یک توطئه طراحی شده و نظام یافته در افکار عمومی به حساب میآید. در ادامه گزارشی از این واقعه تلخ را میخوانید: بحرین که از دیرباز و حتی پیش از اسلام جزء لاینفک ایران محسوب میشد، در نگاه انگلیسیها بسیار خوش درخشیده بود و سالها سیطره خود را بر این گوشه از خاک وطنمان انداخته بودند. در همه اسناد و متنهایی که نه تنها به یکی دو سده اخیرکه مربوط به قرنهای گذشته است بحرین به عنوان جزئی از ایران شناخته شده که تا پیش از حضور انگلیسی ها در منطقه به طور تام و تمام ذیل حکومت مرکزی ایران تعریف می شده است. در دوران پهلوی دوم و سلطنت محمدرضا و دقیقا در آبانماه ۱۳۳۶ که کشور به 14 استان تقسیم شد، عنوان چهاردهمین استان به بحرین اختصاص داده شد و دو کرسی نمایندگی در مجلس شورای ملی برایش درنظر گرفته شده بود. با اینحال خوشرقصی محمدرضا پهلوی مقابل بریتانیا، ۲۳ مرداد ۱۳۵۰، بحرین را از سرزمین مادری جدا کرد! در سال 1347 انگلستان که پس از 150 سال حضور استعماری، آهنگ خروج از خلیجفارس را کرده بود، برای اینکه همزمان با این خروج، منافع استعماریاش را از دست ندهد طرح تشکیل اتحادیهای متشکل از قطر، بحرین و هفت امیرنشین سواحل خلیجفارس (امارات متحده عربی) را ارائه کرد. طرحی که بهراحتی آبخوردن بحرین را جدا از سرزمین مادریاش میخواند. بحرین سالها به دلیل خوشخدمتی به انگلستان به صورت عملی تحت سیطره ایران نبود؛ شهریور 1345 محمدرضا پهلوی در مصاحبه با روزنامه «گاردین» لندن گفته بود: «بحرین با توجه به اینکه ذخایر مروارید در سواحل آن به پایان رسیده است، از نظر ایران اهمیتی ندارد.» از این رو آن زمان محمدرضا پهلوی هم که توان مقابله با خواست بریتانیا را نداشت با ژستی دموکراسیخواهانه در دیماه 1347، در دهلینو بیآنکه تلاشی برای حفظ تمامیت ارضی ایران داشته باشد، از احترام به رأی مردم بحرین سخن گفت و تصریح کرد: «چنانچه مردم بحرین علاقهمند به الحاق به کشور من نباشند، ایران ادعای ارضی خود را نسبت به این جزیره پس خواهد گرفت!» از آن زمان به بعد، قلمفرسایی و سخنان شاه درخصوص کماهمیتی بحرین از طرفی و حتی کسب منافع بیشمار از طریق خوشخدمتی به اعراب آغاز شد. بهعنوان نمونه اسدالله علم در بخشی از خاطراتش مینویسد: «به شاه عرض کردم اینکه بگوییم بحرین بنابر حقوق قانونی از آن ماست، ما را به جایی نمیرساند. اگر آن را به زور بگیریم، باری بر دوشمان خواهد بود و موردی برای اختلاف دائمی با عربها میشود. از آن گذشته، بسیار هم گران خواهد بود، زیرا منابع نفتی بحرین درحال تمام شدن است!» علم در بخشی دیگر از خاطراتش استدلالهای شاه را در توجیه جدایی بحرین اینگونه نقل میکند: «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن میگویند. به لحاظ اقتصادی مجمعالجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد. از نظر اهمیت استراتژیکی و سوقالجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارند، از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی، دو لشکر در آنجاست.» این استدلالها درحالی است که فارغ از ضرورت حفظ تمامیت ارضی، اهمیت استراتژیک بحرین در خلیجفارس بر کسی پوشیده نیست. عباس مسعودی، گرداننده وقت روزنامه اطلاعات و سناتور شاهنشاهی نیز اردیبهشت 49 در روزنامه اطلاعات نوشت: «بحرین از نظر منابع طبیعی وضعیت چشمگیری ندارد... در این سرزمین، مثل دیگر شیخنشینها، کشاورزی وجود خارجی ندارد. از سیر تا پیاز و به قول معروف از سفیدی گچ تا سیاهی زغال خود را از خارج وارد میکنند.» اردشیر زاهدی، وزیر امور خارجه وقت نیز 11 بهمن 49 در گفتوگو با خبرنگار هفتهنامه آمریکایی «لایف» گفت: «بحرین در حدود 150 سال پیش از ما دور بود. چون انگلیسیها گفتند از منطقه باید بروند و ما برای اینکه خطری ایجاد نشود، گفتیم هرچه نظر اکثریت اهالی است و هرچه آنها تصمیم گرفتند برای ما هم قابلقبول است. برای حل این مساله به سازمان ملل مراجعه شد و ما نظر اکثریت را قبول کردیم.» امیرعباس هویدا، نخستوزیر، نیز 16 اردیبهشت 1350 در جلسه خصوصی و محرمانه کنگره حزب ایراننوین، در پاسخ به پرسشی درباره بحرین به این جملات بسنده کرد: «بحرین بهمثابه یکی از دختران ما بود که این دختر شوهر کرد و رفت و چون عضوی از خانواده ما بوده، باید بهمانند بزرگ هر خانواده از او پشتیبانی کنیم و خواهیم کرد!» ناگفته ریشه تمام این بیارزشخوانیهای جدایی بحرین از ایران را میتوان در سخنرانی محمدرضا پهلوی در جمع کارکنان وزارت امور خارجه (۲۴ دی ۱۳۴۸) جستوجو کرد. شاه در آن دیدار تصریح کرد: «انگلیس این جزیره (بحرین) را به ایران پس نخواهد داد و من نمیتوانم چون دنکیشوت رفتار کنم!» از این رو با تصمیمی از پیش تعیینشده، همهپرسی از مردم بحرین به نظرخواهی خلاصه شد و ویتوریا سییاردی، با هیاتی به نمایندگی سازمان ملل، از 29 مارس 1970 (9 فروردین 1349) به مدت 20 روز به بحرین رفت و نظرخواهی از مردم بحرین را آغاز کرد. نظرخواهیای که حتی اسداللهعلم نیز به صوریبودن رفراندوم بحرین تاکید کرد و نوشته است: «امشب راجعبه بحرین با یکی از دوستان در منزل خود صحبت میکردیم. باید بگویم وضع نظرخواهی در آنجا خلاف اصول بود، یعنی رفراندوم نبود. سوال از جمعیتها و باشگاهها و اشخاص مختلف بود.» سرانجام ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۹، استقلال بحرین در شورای امنیت سازمان ملل مورد تایید قرار گرفت. تاییدی که حتی اسدالله علم نیز با آنکه بر موافقتش تاکید داشت، در خاطراتش نمیتواند احساس سرافکندگی از جدایی بحرین را کتمان کند و میگوید: «شورای امنیت به اتفاق، میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت. خندهام گرفته بود؛ گوینده رادیوی تهران طوری با غرور این خبر را میخواند، که گویی بحرین را فتح کردهایم!» مجلس شورای ملی نیز ۲۴ اردیبهشت تنها با چهار مخالف که عضو حزب پانایرانیست بودند- که بعدها مخالفتشان صوری، نمایشی و از سوی دولت دیکتهشده عنوان شد- جدایی بحرین را تایید کرد. ۲۸ اردیبهشت هم با رأی همه ۶۰ نماینده مجلس سنا، آخرین گام برای جدا شدن استان چهاردهم ایران برداشته شد. درنهایت ۲۳ مرداد ۱۳۵۰، بحرین به صورت رسمی اعلام استقلال کرد و بلافاصله پیام تبریک شاه ایران را نیز دریافت کرد!∎
نظر شما