شناسهٔ خبر: 30566617 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

خطیب مبارز و پویا

یادبود شیخ عیسی سلیم‌پور اهری - استاد سیدهادی خسروشاهی

صاحب‌خبر -
 

برادر عزیز گرانقدر قدیمی که بیش از نیم قرن با او مأنوس بودم، به دیار باقی شتافت. شیخ عیسی سلیم‌پور اهری خطیبی توانمند و مبارز و در عین حال محققی پویا بود و شاید هرگز هیچ منبری را بدون تحقیق در زوایای تاریک تاریخی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، به پایان نمی‌برد. منبرهای اهری همراه با تحقیق و تتبع بود و در واقع او مطالب منبرش را بدون مطالعه دقیق قبلی، مطرح نمی‌ساخت.

عیسی اهری در بهمن ۱۳۱۱ در شهرستان اهر، در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش مرحوم عبدالسعید، به علت موقعیت معنوی و اجتماعی که داشت به «شیخ سعید» معروف بود و در اهر و روستاهای اطراف به آموزش و تربیت جوانان می‌پرداخت. عیسی اهری پس از طی مرحله مکتبخانه، مقدمات و سپس سطوح متوسطه علوم دینی را با انتخاب خود، در اهر آموخت و در سال ۱۳۳۳ برای ادامه تحصیل به تبریز رفت و در محضر علمای ارجمند و بزرگواری چون حضرات‌ آیات: حاج میرزا احمد اهری، حاج میرزا عبدالله مجتهدی، حاج شیخ نصرالله شبستری به تلمذ پرداخت و مدتی بعد به قم رفت و از دروس اساتیدی چونحضرات‌ آیات: میرزامحمد مجاهدی، سیدرضا صدر، شیخ جعفر سبحانی و سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی بهره‌مند شد. و در مراحل تکمیلی در دروس خارج آیات عظام: بروجردی، شریعتمداری، نجفی مرعشی و جلسات تفسیری علامه طباطبایی شرکت نمود.

شیخ عیسی اهری پس از این دوران، با اندوخته و توشه گرانبهای علوم دینی، در سال ۱۳۴۰ به تبریز بازگشت تا مردم تبریز را با حضور در میانشان، از حقایق اجتماعی، دینی، سیاسی و معنوی آگاه سازد.

با آغاز نهضت اسلامی ایران به رهبری امام‌خمینی، عیسی اهری به قول تبریزی‌ها یکی از «سه تفنگدار» مبارزات تبریز و بلکه آذربایجان بود، در کنار آقایان: محمدحسن بکایی و محمود وحدت.البته در این مرحله، دیگر وعاظ تبریز هم هر کدام به میدان آمدند و با توجه به شرایط و امکانات خود در مبارزه و روشن ساختن مردم، فعال شدند؛ ولی پیش از همه، شیخ عیسی اهری بود که شجاعانه در صحنه بود و در جریان «انجمن‌های ایالتی و ولایتی‌ سال۱۳۴۱» نخستین زندان رفتن را تجربه کرد؛ ولی پس از آزادی، به راه خود ادامه داد و در همین زندان طولانی او، پس از حادثه ۱۵خرداد و عاشورای خونین مدرسه فیضیه بود. بی‌مناسبت نیست که چگونگی این برهه از زندگی و مبارزات بعدی را از قول خود شیخ عیسی سلیم‌پور اهری نقل کنیم.

مسئله انجمن‌های ایالتی و ولایتی

بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی، رژیم تصور کرد که مخالفت تمام شده است؛ ولی مراجع قم، تصمیم قاطعی برای نگهداری و حفظ حوزه علمیه گرفته بودند و به یاری خداوند موفق هم شدند. پس از آن، رژیم خیمه‌شب بازی‌هایی مثل لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید و رفراندوم را پیش کشید و در پی آن، مخالفت علمای حوزه علمیه و مراجع قم پیش آمد. این وقایع در مجموع باعث شد که مراجع به مبارزه برخیزند و به تمام نقاط ایران پیام‌ بفرستند. آقای سیدهادی خسروشاهی از قم نامه‌ای آورد که آقای مشکینی به صورت خصوصی برای چند نفر از منبری‌ها، از جمله بنده، نوشته بودند و متذکر شده بودند: «حالا موقع نشستن و خوردن و خوابیدن نیست! باید روحانی و طلبه به پا خیزد، چون رژیم می‌خواهد سوگند به قرآن را لغو کند و زنها را (با آن وضع) به مجلس ببرد.» این حرکت رژیم نیز با اقدام مراجع و تلاش روحانیت در سطح کشور، عقیم ماند.

مسئله رفراندوم

اولین فردی که از تبریز و شاید آذربایجان در جریان رفراندوم گرفتار شد، آقای حاج شیخ محمود وحدت بود. آن روزها منبری‌های تبریز از ایشان به عنوان «سدشکن» تعبیر می‌کردند. دومین برادر عزیزی که در آن وقایع گرفتار شد، خطیب و نویسنده عالیقدر، آقای حاج شیخ محمدحسن بکایی بود و سومین بازداشتی، این حقیر بود که همه ما را به تهران اعزام نمودند. بازجویی‌ها در همان سلول انفرادی انجام شد. مأموری که برای بازجویی ما آمد و با طول و تفصیل وظیفه‌اش را انجام داد، ضمن طرح سؤال‌های گوناگون، راجع به مرجعیت پرسید: «شما چه کسی و یا چه کسانی را مرجع تقلید می‌دانید؟» پاسخ دادم:‌ «بنده نه نفر از مراجع قم و نجف و مشهد و تهران را از مراجع تقلید می‌دانم.» او اصرار داشت که اسم امام را در این بین ننویسم و من پاسخ دادم که نمی‌توانم حق کسی را ضایع کنم و همه آقایان جزء مراجع تقلید شیعیان هستند و مقلد دارند.

روزی که ما را از سلول‌های انفرادی به بند عمومی منتقل کردند، شانزده نفر بودیم؛ ازجمله آیت‌الله العظمی بهاء‌الدین محلاتی، آیت‌الله دستغیب، آیت‌الله شیخ مجد‌الدین محلاتی، اخوی آقای محلاتی بزرگ، فرزند شهید دستغیب، آقای مصباحی (خطیب توانایی که از شیراز آمده بود)، آقای خلخالی از قم، آقای الیاسی از آبادان، آقای حسینی همدانی از ملایر و ما سه نفر از تبریز؛ جمع بسیار خوبی بود. آقایان محلاتی و دستغیب، همه را زیر پر و بال خود گرفته با آن عوالم عرفانی و مباحث علمی و نماز جماعت فضای باصفایی به‌وجود آورده بودند.

آقای خلخالی هم خبر مهاجرت مراجع قم و مشهد و علمای بلاد را به تهران داد و گفت قرار است یک اعلامیه دوازده ماده‌ای در پشتیبانی از حضرت امام صادر شود که البته این خبر از جهتی امید استخلاص ما را هم داشت. حدود ده روز بعد، جمع ما را متفرق کردند. نخست شیرازی‌ها را پاسی از شب گذشته بردند و نیمه‌شب بقیه را با اسکورت چند کامیون و سرباز به زندان موقت شهربانی که بعدها به کمیته معروف شد، منتقل کردند. در این محوطه که مساحتش شصت متر مربع بود، پنجاه و چهار نفر را جا دادند. شبها،‌ مثل خیار چیده شده، در کنار هم می‌خوابیدیم.

بزرگانی که در خدمتشان بودیم، آقای فلسفی، آیت‌الله مکارم شیرازی، آیت‌الله اما‌م‌زنجانی، آیت‌الله مطهری، استاد هاشمی‌نژاد، آیت‌الله مصطفی طباطبایی قمی، آیت‌الله جلالی تهرانی، اعتماد‌الواعظین و آقایان شیخ حسین غفاری، صدر، انصاری و شیخ‌الحق مشکینی… بودند. جمع جالبی بود؛ زیرا اگر کسی می‌خواست انجمنی از آن بزرگان را برای مدتی آن هم به‌طور شبانه‌روزی، در کنار هم جمع کند، نمی‌توانست این چنین انجمن کم‌نظیری را به‌وجود آورد!

اوایل ربیع‌الاول همه زندانیان به جز حضرت امام و آیت‌الله حسن قمی را آزاد کردند. در آن زمان من تصمیم گرفتم که به تبریز برگردم؛ ولی آیت‌الله خسروشاهی بزرگ مخالفت کردند و فرمودند: «بمانید! برای شما در منطقه شمالی تهران، درکه یا اوین، منزلی تهیه می‌کنیم.» اما من قبول نکردم و حتی از شرکت در مهمانی مراجع که قرار بود در تهران در خدمتشان باشیم، عذرخواهی کردم و عازم تبریز شدم؛ زیرا معتقد بودم حتی وقتی که در چنگال رژیم نباشم، باید مخالفت خود را نشان بدهم. یک روز بعد از آن که تهران را ترک کردم، همه علمای مهاجر را گرفتند و به شهرهای خود فرستادند. حضرات آیات مجتهدی، خسروشاهی، هاشمی حکم‌آبادی، دروازه‌ای، گوگانی، سید‌هادی خسروشاهی، ناصرزاده و انزابی را با ماشین ساواک تا دروازه شهر تبریز آوردند و رها کردند.

ملاقات روحانیان تبریز با امام

در فاصله زندانی‌شدن اول و دوم و پس از آزادی و مراجعت حضرت امام به قم، بنده به همراه آقایان سیداحمد و سیدهادی خسروشاهی و سیدمهدی دروازه‌ای برای ملاقات و عرض خیرمقدم، به حضور امام رسیدیم. هنگام شرفیابی عرض کردم: «آقا، اطلاع دارید که عده‌ای از علما بر اثر این گرفتاری‌ها، با مشکلات زیادی مواجه شده‌‌اند؛ مثلا آقای فلسفی با آن اوضاع خوبی که دارند، در زحمت افتاده‌‌اند یا آقای شیخ عباسعلی اسلامی و آقای مهری که در اصفهان تشریف دارند، ماشین‌ سواری خودشان را فروخته‌‌اند. حالا نظر مبارکتان برای این آقایان و دیگران چیست؟» امام فرمودند: «اکنون که من پولی در اختیار ندارم.» و با لبخند ادامه دادند: «باید زندگی آقایان تأمین گردد.»

در هنگام خداحافظی، حجت‌الاسلام والمسلمین حسن صانعی که همیشه ملازم ایشان بودند، به من گفتند آقا می‌خواهند از شما بازدید کنند. قرار شد فردای آن روز، در بیرون با ایشان ملاقات کنم. عصر فردا، امام تشریف‌فرما شدند و از این دیدار عکسهایی گرفته شد که در آنها آقایان حاج سیداحمد و سیدهادی خسروشاهی، سیدبیوک‌آقا سید اهری، شیخ حسن صانعی و حقیر، در محضر حضرت امام مشهود است…» (برای آشنایی بیشتر با مبارزات ایشان، رجوع شود به کتاب «خاطرات پانزده‌ خرداد» تبریز، ص۳۵ تا ۶۰)

مرحوم اهری پس از مراجعت به تبریز، همچنان به مبارزه ادامه داد و منبرهایش یکی از پرمستمع‌ترین منابر تبریز بود. وی بدون ترس به طور مستقیم به افشای رژیم می‌پرداخت و در نتیجه در سالهای ۱۳۴۵ و ۱۳۴۷ بازداشت شد و مدتها در زندان به سر برد و بعد از «ممنوع‌المنبر»‌شدن در سال ۱۳۴۸ به تهران مهاجرت نمود.

در دوران بازداشت زندانی‌شدن «پنجاه و سه نفرة» علما و وعاظ بلاد، آقای اهری فرصت را غنیمت شمرد و از بزرگان هم‌بند درخواست نمود که سخنی، حدیثی، توصیه‌ای، نصیحتی، در دفتری که همراه داشت، با خط خود بنویسند که اکنون «جُنگ تاریخی» ارزشمندی است. در اینجا فقط متن نوشته شهید بزرگوار، آیت‌الله مطهری را می‌آ‌وریم:

«بسمه‌تعالی شأنه. وضع خاص ملل مسلمان در میان ملل جهان اسف‌آور است. اکثریت افراد آنها مع‌الأسف وضع و حال خود را درک نمی‌کنند و دچار آن غفلت و غروری هستند که قرآن‌کریم به ‌عنوان وصف حال یهود ذکر می‌کند و یا مردم عرب جاهلیت دربارة‌ خود فکر می‌کردند. در این میان در یک قرن اخیر افرادی مؤمن و مصلح و شجاع ظهور کرده‌‌اند و در راه بیداری مسلمانان و رفع علل بدبختی آنها که چیزی جز انحراف از تعلیمات عالیة اسلامی و سرگرم‌شدن به مادیات و بدعت‌هایی که خود ساخته و پرداخته‌اند نیست، کوشیده‌اند. خوشبختانه فعالیت این گروه معدود و افراد برجسته که خوش‌درخشیده و دولت مستعجل بوده‌اند، اندک اندک به ‌ثمر رسیده و شاید فاصلة‌ زیادی تا بیداری کامل مسلمانان و آزادی آنها نداشته باشیم؛ زیرا این بیداری کم و بیش در میان سلسلة جلیلة روحانیت پیدا شده و مخصوصاً طبقة جوان این سلسله از این موهبت عظمی برخورداری بیشتری دارند. در دوـ سه سال اخیر که طبقة نسبتاً جوان‌تری زعامت روحانی را در دست گرفته‌اند، واقع‌بینانه‌تر عمل کرده‌اند تا آنجا که زندانی‌شدن در راه هدف مقدس خود را (برخلاف سابق) افتخار می‌شمرند و در حال حاضر یکی از بزرگترین مراجع تقلید عصر این مدال افتخار، یعنی زندانی‌شدن در راه هدف مقدس مبارزه با استعمار، را به سینة خود نصب کرده است. توقیف یک عدة پنجاه نفری در زندان موقت شهربانی که این‌جانب نیز افتخار مصاحبت آنها را دارم و در همین محل توفیق زیارت خطیب معظم آقای اهری دامت افاضاته [را] پیدا کرده‌ام، به همین علت است. از خداوند توفیق بیشتر این گروه و نصرت اسلام و مسلمین را مسئلت می‌نمایم.

زندان موقت شهربانی تهران ـ‌ مرتضی مطهری

۱۴ صفر ۸۳ مطابق ۱۵ر۴ر۴۲»

آثار قلمی و تحقیقی

شیخ عیسی اهری علاوه بر این که خطیبی توانا و محققی پویا بود که اگر مجموعه خطبه‌ها و مواعظ ایشان ضبط و جمع‌آوری می‌شد، امروزه می‌توانست به‌مثابه یک گنجینه گرانبها در اختیار اهل علم و وعاظ جوان قرار گیرد، و علاوه بر صدها و بلکه هزارها جلسه وعظ و خطابه در طول هفتاد سال گذشته، چندین اثر قلمی ـ تألیف یا ترجمه ـ نیز به‌جای گذاشته که نشان‌دهنده افق فکری او می‌باشد.

نخستین اثر وی رساله «الخلل الواقع فی‌الصلاه»، است که درواقع تقریراتی از دروس مرحوم آیت‌الله شریعتمداری بود که برای عرضه در جلسه امتحان دوره آیت‌الله بروجردی تحریر نموده بود و به ممتحنان معظم آن برهه: آیت‌الله صافی و آیت‌الله قاضی تقدیم کرد و به قبولی‌اش در امتحانات انجامید. به‌ هنگام اقامت در حوزه علمیه قم، رساله‌ای درباره «وهابیت» تألیف نمود که در جلسات علمی آیت‌الله مکارم شیرازی مورد بررسی قرار گرفت و سپس به همت مؤسسه ایشان به چاپ رسید. شیخ عیسی اهری تحقیق درباره وهابی‌گری و آرا و افراد انحرافی و تکفیری را ادامه داد و صفحات بسیاری را در این زمینه تنظیم و آماده کرد که به‌علت دقت نظرش، قرار بود پس از تکمیل و بازنگری نهایی چاپ شود که متأسفانه تاکنون این امر تحقق نیافته و امیدواریم رفیق شفیق و همکارشان در ترجمه کتاب «علی ولید الکعبه» حجت‌الاسلام والمسلمین جناب شیخ علی‌اکبر مهدی‌پور، این اثر تکمیل و به دست چاپ سپرده شود، به‌ویژه که موضوع، هم‌اکنون «مسأله روز» است. «صحیفه المهدی» یکی دیگر از آثار تحقیقی شیخ اهری است که شامل ۴۳ دعا از ادعیه حضرت مهدی علیه‌‌السلام می‌باشد و نخست در قم چاپ شد و سپس در بیروت به چاپ مجدد رسید و بعدها ترجمه انگلیسی‌اش در لندن و ترجمه اردویش در پاکستان زیر عنوان «صحیفه المنجی» منتشر گردید. اثر دیگر مرحوم اهری ترجمه کتاب «علی و‌لید الکعبه» تألیف علامه محمدعلی اردوبادی ـ از علمای مبارز حوزه نجف اشرف ـ است که با عنوان «علی مولود کعبه» چندین بار در قم چاپ شده است. این کتاب با توضیحات و اطلاعات جناب مهدی‌پور، ارزش ویژه‌ای یافته است و در این موضوع، اثر منحصر به‌فردی محسوب می‌شود. اثر دیگر، ترجمه «مرقد العقیله» درباره مدفن حضرت زینب‌(س) است که با مقدمه‌ای از دکتر محمد ثقفی به چاپ رسیده است.

کتابخانه

با توجه به روحیه پژوهشگری که در وجود شیخ عیسی اهری رسوخ کرده بود. ایشان به جمع‌آوری و تهیه کتاب‌های ارزشمند در زمینه‌های مختلف‌ فقه، تفسیر، حدیث، اصول، تاریخ، فلسفه و… می‌پرداخت و همواره در دیدارها، با استفاده از آن منابع، مباحث سودمندی را مطرح می‌ساخت. نتیجه این اقدام، تشکیل کتابخانه‌ای گرانسنگ در منزل خود بود که شاید بر دوهزار جلد بالغ می‌شد. یکی دو سال پیش که با عده‌ای از علما و وعاظ میهمان ایشان بودیم، من به شوخی گفتم:‌ «جای این کتاب‌ها در کتابخانه ما در قم خالی است!» زمان گذشت و پس از مدتی ایشان، روزی تلفن کرد و گفت: «همه کتاب‌هایم را به کتابخانه شما در قم اهدا کرده‌ام، هر وقت امکان داشت و یا مایل بودید، بفرستید آنها را ببرند.»

من ضمن تشکر از این احسان و ایثار که در واقع نوعی باقیات‌الصالحات بود، گفتم: ‌«اگر اجازه دهید، فردا چند نفر بیایند تا کتاب‌ها را بسته‌بندی کنند و به قم ببرند.» ایشان کسالت داشت و در منزل به مداوا مشغول بود، گفتند: «از طرف ما آمادگی کامل هست.» دو روز بعد دو کامیون با چند تن از دوستان به منزل ایشان رفتند و همه کتاب‌ها را جمع‌آوری نموده، به قم فرستادند.

قسمت عمده این کتاب‌ها در مخزن اصلی «کتابخانه عمومی مرکز بررسی‌های اسلامی قم» در جای خاصی به نام ایشان قرار گرفت و اضافات یا مکررات به بخش «مخزن باز» کتابخانه انتقال یافت که به طور آزاد در اختیار محققان است. از شیخ عیسی اهری که همراه یکی دو نفر از علمای محترم تهران در مراسم افتتاح کتابخانه قم حضور یافته بود، خواستم که پس از انتقال کتابخانه‌شان به قم، بازدیدی از آن داشته باشد که پذیرفت و آن را موکول به بهبود نسبی خود نمود و ما در انتظار این بهبود بودیم که ناگهان بانگی برآمد: خواجه برفت!

رفیق شفیق، برادر عزیز، خطیب توانا، مبارز و شجاع، محقق پویا، پس از تحمل بیماری، در اول ربیع‌الثانی۱۴۴۰ق در تهران درگذشت و طبق وصیت خود، در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. مجالس ترحیم و بزرگداشت در تهران و قم با شرکت مراجع عظام، علما و بزرگان و مردم با ایمان برگزار شد و از خدمات ایشان تجلیل به عمل آمد.

حشره‌الله مع اسیاده الائمه‌الطاهرین.

نظر شما