شناسهٔ خبر: 30326193 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جهان نیوز | لینک خبر

۵ دروغ بزرگ مستند بی بی‌سی

صاحب‌خبر - به گزارش جهان نيوز، حسین باستانی در «بی‌بی‌سی فارسی» مستندی ساخته است به نام «بهتان برای حفظ نظام». این اثر باستانی که ظاهرا مدافع «سیاست اخلاقی» است، بر آن است که ج. ا. ا حکومتی است بد و بهتان‌زننده به مخالفان و نه‌تنها در عمل «سیاستی غیراخلاقی دارد» بلکه این سیاست مبنایی نظری نیز دارد که عبارت است از «برداشت امام خمینی از یک روایت» که مبتنی‌بر آن برداشت، بهتان‌زدن به اهل بدعت‌ها و ریب، جایز می‌شود.

این ادعا در مستند، به این ترتیب صورت‌بندی شده است:

1. امام خمینی در دروس موسوم به ولایت فقیه در نجف و پیش از انقلاب، لااقل در یک مورد، جواز تهمت‌زدن به مخالفانش را به هواداران خود داده است.

2. این جواز مبتنی‌بر روایت «باهتوهم» است.

3. مراجع و حتی شهید مطهری، بهتان‌زدن را بنا بر آن روایت مجاز نمی‌دانند و امام در این برداشت، تنهاست.

4. این برداشت امام به پیش از انقلاب محدود نشده و پس از انقلاب نیز امام گاهی قائل به جواز دروغ‌گویی و حتی شرب‌خمر و... شده است.

5. آیت‌الله مومن هم حکمی داده‌اند که در آن، نظام در برخورد با مخالفان مجاز است تا به آنها لواط یا زنا نسبت دهد.

هرکدام از این مدعیات، مشتمل بر اکاذیبی است که ذیلا به بعضی از آنها اشاره می‌شود:

صوتی از امام که اثر باستانی آن را دلیل «جواز تهمت» معرفی می‌کند، مربوط است به تفسیر امام از روایت «الفقهاء امناء الرسل...». این روایت به چند صورت نقل شده است که امام یکی از این صورت‌ها را در ابتدای بحث خود آورده است.

الفقهاء أمناء الرسل ما لم یدخلوا فی الدنیا. قیل یا رسول‌الله و ما دخولهم فی الدنیا؟ قال:‏‎ اتباع السلطان. فاذا فعلوا ذلک، فاحذروهم علی دیِنکم (یعنی فقهاء امین و مورد اعتماد پیامبرانند تا هنگامی که به مطامع دنیوی نپرداخته باشند. گفته شد:‌ ای پیغمبر خدا، وارد شدن‌شان به دنیا چیست؟‏‎ ‎‏می‌فرماید: پیروی‌کردن سلطان. بنابراین اگر چنان کردند، باید از آنها بر دین‌تان حذر کنید)‏.

اما این روایت به صورت دیگری نیز نقل شده و اشاره امام در آن جلسه، ترجمه این صورت دوم است:

الفقهاء أمناء الرسل، فإذا رأیتم الفقهاء قد رکنوا إلى السلاطین فاتهموهم.
«در این روایت‏‎ ‎‏است که از این اشخاص {فقهایی که بر درگاه سلاطین هستند} بر دین بترسید؛ اینها دین شما را از بین می‌برند. اینها را باید رسوا‏‎ ‎‏کرد تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند؛ ساقط شوند. اگر اینها در اجتماع ساقط‏‎ ‎‏نشوند، امام زمان را ساقط می‌کنند؛ اسلام را ساقط می‌کنند.» (خمینی، سیدروح‌الله، ولایت فقیه، ص148)

اما آیا امام اجازه شرعی داده تا به هر مخالفی تهمت زده شود؟ در همان صفحات کتاب ولایت فقیه مشخص است که امام ناظر به چه کسانی به این روایت اشاره کرده است:

«اشکال سر آنهاست که عمامه بر سر‏‎ ‎‏گذاشته و چهار کلمه هم اینجا یا جای دیگر خوانده یا نخوانده و برای شکم یا بسط‏‎ ‎‏ریاست به این دستگاه‌ها پیوسته‌اند. با اینها باید چه کنیم؟‏ ‏‏اینها از فقهای اسلام نیستند. بسیاری از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا‏‎ ‎‏دعا کنند. اگر در اعیاد و دیگر مراسم نتوانست به زور و جبر ائمه جماعت را وادار کند که‏‎ ‎‏حضور یابند، از خودشان داشته باشند تا «جل جلاله» بگویند! اخیرا لقب «جل جلاله» به‏‎ ‎‏او [یعنی به شاه] ‎‏داده‌اند! اینها فقها نیستند؛ «شناخته شده»اند! مردم اینها را می‌شناسند.»یعنی امام حکمی راجع به همه مخالفان صادر نکرده بلکه مساله منحصر است به «جل‌جلاله‌گویان به شاه». اما برای برخورد با آن معممان هم امام اجازه تهمت‌زدن صادر نکرده است (اصلا اشاره امام به آن روایت از جهت دیگری است که در ادامه خواهد آمد)، بلکه روش تجویزی امام برای برخورد با آنها از نظر امام، چنین است:

«‏‏‏باید جوان‌های ما عمامه اینها را بردارند. عمامه این آخوندهایی که به نام فقهای اسلام، به اسم علمای اسلام، این‌طور مفسده در جامعه مسلمین ایجاد می‌کنند باید برداشته شود. ‎من نمی‌دانم جوان‌های ما در ایران مرده‌اند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم این‌طور نبود. چرا‏‎ ‎‏عمامه‌های اینها را برنمی‌دارند؟ من نمی‌گویم بکشند؛ اینها قابل کشتن نیستند؛ لکن‏‎ ‎‎‏عمامه از سرشان بردارند. مردم موظف هستند، جوان‌های غیور ما در ایران موظف هستند که‏‎ ‎‏نگذارند این نوع آخوندها (جل‌جلاله‌گوها) معمم در جوامع ظاهر شوند و با عمامه بین‏‎ ‎‏مردم بیایند. لازم نیست آنها را خیلی کتک بزنند؛ لیکن عمامه‌هایشان را بردارند؛ نگذارند‏‎ ‎‏معمم ظاهر شوند. این لباس شریف است، نباید بر تن هرکسی باشد. عرض کردم که‏‎ ‎‏علمای اسلام از این مطالب منزه هستند و در این دستگاه‌ها نبوده و نیستند. و آنهایی که به‏‎ ‎‏این دستگاه وابسته‌اند، مفتخورهایی هستند که خود را به مذهب و علما بسته‌اند؛ و‏‎ ‎‏حساب‌شان اصلا جداست و مردم آنها را می‌شناسند.»(همان، ص149)
به این ترتیب، هرسه ادعای اول، باطل است. نه امام جواز تهمت به مخالفان را صادر کرده، نه این «جواز صادر نشده» مبتنی‌بر روایت باهتوهم است. صوتی که مستند از شهید مطهری آورده است مربوط به جواز بهتان و روایت مشتمل بر «باهتوهم» است که به این ترتیب به روایت مورد اشاره امام مربوط نیست.
اما ادعای چهارم یعنی جواز شرب‌خمر و دروغ برای حفظ نفوس مومنان، اصلا مربوط به بحث دیگری است و ربطی به جواز بهتان به مخالفان ندارد و مختص امام هم نیست بلکه از مباحث رایج در فقه است و کمتر کسی در آن شک و شبهه کرده است. در فقه بحثی هست باعنوان «تزاحم» به این معنی که گاهی در مقام امتثال و اطاعت اوامر و نواهی شرعی، دو حکم داریم که هردو قابل انجام نیستند یعنی مکلف قادر به انجام هر دو در یک زمان نیست. سخن امام‌خمینی در باب اهمیت حفظ نفوس نسبت به شرب‌خمر و دروغ و... که در مستند نقل شده نیز ناظر به همین «تزاحم احکام» است:
«واجب است بر همه ما، بر همه شما که اگر توطئه‌ای دیدید و اگر رفت و آمد مشکوکی را دیدید، خودتان توجه کنید و اطلاع بدهید. یک بیچاره‌ای به من نوشته بود: «شما گفتید که همه اینها باید تجسس بکنند یا نظارت بکنند، خوب، در قرآن می‌فرماید که: و لا تجسسوا.» راست است. قرآن فرموده است. مطاع هم هست امر خدا. اما قرآن حفظ نفس آدم را هم فرموده است که هر کسی باید لا تقتلوا انفسکم. این اشکال را به سیدالشهدا بکنید {که نفس خودش را و غیر خودش را فدا کرد}.

احکام اسلام برای مصلحت مسلمین است، برای مصلحت اسلام است. اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همه‌مان باید از بین برویم تا حفظش کنیم. اگر دماء مسلمین را در خطر دیدیم، دیدیم که یک دسته دارند توطئه می‌کنند که بریزند و یک جمعیت بیگناهی را بکشند، بر همه ما واجب است که جاسوسی کنیم. بر همه ما واجب است که نظر کنیم و توجه کنیم و نگذاریم یک همچون غائله‌ای پیدا بشود. حفظ جان مسلمان بالاتر از سایر چیزهاست. حفظ خود اسلام از جان مسلمان هم بالاتر است.» (خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام خمینی، ج15، ص116)

این تزاحم احکام هم بدون ملاک نیست و امام در این مورد، چیزی بیشتر از سایران نگفته‌اند و عقل هم حکم می‌کند که مصلحت بالاتر و مهم‌تر را به‌پای مصلحت‌های دارای اهمیت کمتر قربانی و ذبح نکنیم و امام در این مساله، مثال سیدالشهداء را هم آورده‌اند که بین حفظ جان-که واجب است- و حفظ دین، مهم‌تر را برگزیده است. حکومت هم از آن جهت که ضامن اجرای احکام اسلام و حفظ نفوس مسلمین است، اهمیت پیدا می‌کند.

اما باستانی در مستندش از زبان کدیور مدعی شده آیت‌الله مومن حکمی داده‌اند که طی آن، نظام در برخورد با مخالفان مجاز است تا به آنها لواط یا زنا نسبت دهد؛ و حکومت هم این حکم را جواز شرعی چنین کاری تلقی کرده ‌است. طرح این مطلب هم ابدا جدید نیست و پیشتر عبدالکریم سروش هم در نامه به آیت‌الله مکارم‌شیرازی نوشته بود:

«سخن دیگری هم با آیت‌‌الله مکارم‌‌شیرازی و فقیهان دلسوز و دردمند دارم. بازی نکردن با دیانت مردم البته دغدغه‌‌ای مبارک است. اما مصداق اهمش آب خوردن روزه‌‌داران عطشناک نیست. مصداقش آن است که فقیهی چون آیت‌‌الله محمد مومن، عضو فقهای شورای نگهبان، صریحا فتوا می‌‌دهد که جائز بل راجح است که به بددینان و بدعت‌‌گذاران تهمت زنا و لواط بزنیم تا از میدان به ‌‌در روند و از شرشان آسوده شویم.»

این دروغ بستن به آیت‌‌الله مومن درحالی است که همان پنج‌‌سال پیش و درست بعد از انتشار مطلب عبدالکریم سروش، عطاءالله مهاجرانی خطاب به او نوشته بود:
«به گمانم دکتر سروش متن نوشته آیت‌‌الله مومن را ندیده‌‌اند، یا دقیق نخوانده‌‌اند یا نسخه مورد استناد ایشان به کلی متفاوت از نسخه‌‌ای است که اینجانب دیده‌‌ام و گرنه ممکن نبود چنین نسبتی را به آیت‌‌الله مومن بدهند. اتفاقا برعکس نقل قول دکتر سروش، آیت‌‌الله مومن کوشیده‌‌اند برای واژه باهتوهم تفسیری ارائه کنند تا با خرد و عدالت و انصاف سازگار باشد. تا جایی که می‌‌دانم ایشان تنها فقیهی بوده‌‌اند که در باره برداشت مشهور از حدیث کافی تردید و تشکیک کرده‌‌اند. در صفحه 451 جلد دوم کتاب «مبانی تحریر‌‌الوسیله»، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل‌‌البیت، در ذیل حدیث کافی ایشان نکته مهمی را با عنوان روشنگری آورده‌‌اند:

[آغاز نقل قول مهاجرانی از آیت‌‌الله مومن] «أن‌‌ ‌‌قوله‌‌: «باهتوهم‌‌« ترغیب‌‌ ‌‌فی‌‌ إیراد البهتان‌‌ و الفریة علیهم‌‌، و إطلاقه‌‌ شامل‌‌ لقذفهم‌‌ بمثل‌‌ الزنا و اللواط، لکنّه‌‌ مبنی‌‌ ‌‌علی‌‌ کون‌‌ المباهتة هنا بمعنی‌‌ إیراد البهتان‌‌، و ‌‌هو‌‌ ‌‌غیر‌‌ مسلّم‌‌؛ إذ ‌‌من‌‌ المحتمل‌‌ آن یراد ‌‌بها‌‌ جعلهم‌‌ متحیّرین‌‌ بإلزامهم‌‌ ببطلان‌‌ قولهم‌‌ بالحجج‌‌ القاطعة، ‌‌کما‌‌ ‌‌فی‌‌ ‌‌قوله‌‌ ‌‌تعالی‌‌ فَبُهت‌‌ الَّذِی‌‌ کَفَرَ، فحاصل‌‌ الحدیث‌‌: أنّه‌‌ ‌‌یجب‌‌ هتک‌‌ حیثیاتهم‌‌ بذکر ‌‌ما فیهم‌‌، ‌‌کما‌‌ ‌‌یجب‌‌ جعلهم‌‌ مبهوتین‌‌ بإقامة الحجج‌‌ القاطعة ‌‌علی‌‌ بطلان‌‌ مقالتهم‌‌، و ‌‌مع‌‌ ‌‌هذا‌‌ الاحتمال‌‌ ‌‌فلا‌‌ حجّة ‌‌فیها‌‌ ‌‌علی‌‌ جواز قذفهم‌‌، ‌‌بل‌‌ آن عمومات‌‌ حرمة القذف‌‌ و لزوم‌‌ الحدّ ‌‌به‌‌ محکّمة.

واژه باهتوهم، درصورتی که از آن مباهته -بهتان‌‌زدن- برداشت شود می‌‌تواند به معنای ترغیب در تهمت و دروغ -مثل نسبت زنا و لواط- به‌‌کار رود. اما چنین برداشتی از باهتوهم مسلم نیست. احتمال دارد این واژه را چنین تعبیر کنیم: با دلایل روشن و قاطع آنان را نسبت به بطلان سخن‌‌شان مبهوت کنیم. چنانکه سخن خداوند متعال در قرآن هم همین است: پس آن کس که کفر ورزیده بود، مبهوت ماند. ( بقره:258) نتیجه حدیث: سخن بر سر هتک آبروی افراد است منتها با استناد به مواردی که در آنها وجود دارد. چنانکه آیه هم کافران را با بیان دلایل روشن در ابطال سخن‌‌شان بهت‌‌زده تعریف کرده است. با چنین احتمالی دلیلی برای نسبت ناراست و دروغ به آنان وجود ندارد؛ بلکه قاعده عمومی حرمت نسبت دروغ و لزوم اجرای حد بر کسی است که نسبت دروغ می‌‌دهد.» [پایان نقل‌‌قول مهاجرانی از آیت‌‌الله مومن]
پیداست که سخن آیت‌‌الله مومن دقیقا بر عکس استنباط دکتر سروش است.
 یکم: ایشان مطلقا فتوایی صادر نکرده‌‌اند.

 دوم: تعبیر «تا از میدان به‌‌در روند و از شرشان آسوده شویم»، در نوشته ایشان وجود ندارد.

 سوم: نوشته ایشان تدقیق در متن حدیث و تشکیک در برداشت کسانی است که می‌‌خواهند از واژه باهتوهم، حدیث کافی را وسیله‌‌ای و مجوزی برای بهتان‌‌زدن تفسیر کنند.

 چهارم: آیت‌‌الله مومن قمی از زمره فقیهان آزاده و دقیق‌‌النظری هستند که همواره کوشیده‌‌اند در طرح نظر خود از معیارهای اصولی و ارزشی و فقهی فراتر نروند و سلیقه سیاسی مختار را بر نظر فقهی خویش حاکم نکنند.»

پس این مطلبی نبوده که پاسخ نگرفته باشد یا پاسخ آن دیده نشده باشد. سایت جرس نیز پس از مطلب سروش، پاسخ مهاجرانی را منتشر کرده بود.

پس این پنج ادعای این اثر باستانی یعنی «بهتان»، باطل و نتیجه بافتن رطب و یابس است. اما هنوز نکته‌‌ای است که باید مورد توجه قرار گیرد. این نکته تصریح مسیح علی‌‌نژاد در اصرارش بر اعمال منافی عفت در صفحه اینستاگرامش نیست. درمورد مسلم نبودن محمد مصدق هم باید مطلبی دیگر نوشته شود. در باب قتل‌‌های زنجیره‌‌ای که هم خودش و هم انتشار فیلم‌‌هایی از بازجویی یا مرگ مظنونینش (به تصریح رهبری) به ضرر نظام تمام شد، هم باید مطلبی مستوفی نوشته شود. اما آنچه اجمالا می‌‌توان به آن پرداخت، این است که جماعت موسوم به روشنفکران‌‌دینی، در نسبت دادن و چسباندن کذب به این و آن، بسیار گشاده‌‌دست و بی‌‌پروایند. کدیور در نسبت دادن «ضدیت با ولایت‌‌فقیه» به آخوند خراسانی و جعل اختلاف بین آخوند و امام‌‌خمینی با مغالطه اشتراک لفظی(3)؛ یا در نسبت دادن مطلبی مشابه به فارابی(4) و... سابقه درخشانی دارد. عبدالکریم سروش هم در چسبانیدن پلورالیزم دینی به مولوی، ابن‌‌عربی و حافظ یا «روشنفکر دینی» کردن حافظ(!) و...

بگذارید نقل قول سروش در همین مستند راجع به مصدق را با خاطرات دیگران از آن مقایسه کنیم. سروش در «بهتان» بر آن است که امام در پاسخ مرحوم دکتر علی شریعتمداری و جلال‌‌الدین فارسی که مصدق را مسلمان می‌‌دانستند، دلیل‌‌شان آن بوده که مصدق تعداد رکعات نماز عصر را نمی‌‌دانسته و نهایتا خطاب به آن دو نفر گفته‌‌اند که «دیگر بحث را تمام کنید.» جلال‌‌الدین فارسی که مطابق قول سروش از حاضران در آن جلسه بوده، گفته است که در جلسه، خودش و آقای شریعتمداری حضور داشته‌‌اند و از سروش نامی نبرده. ضمنا پاسخ امام را نیز به گونه دیگری نقل کرده است: «در نشستی که ما با حضرت امام داشتیم، بعد از اتمام جلسه آقای دکتر شریعتمداری اجازه خواست این موضوع را مطرح کند و گفت حضرتعالی درباره آقای مصدق فرموده‌اید «او هم مسلم نبود.» حالا این برای ما سوال است که اگر مسلم نبود چرا بزرگانی مثل آیت‌الله کاشانی و طالقانی ایشان را تایید کرده‌اند؟ بعد اضافه کردند اگر کسی حتی نماز هم نخواند ولی منکر وجوب نماز نباشد، این باز هم مسلمان است. صحبت آقای شریعتمداری به اینجا که رسید حضرت امام فرمودند: «ان‌شاءالله مسلم بوده است.»

اینجا من وارد صحبت شدم و ماجرایی را خدمت ایشان عرض کردم... باز حضرت امام فرمودند: «ان‌شاءالله مسلم بوده است.»

 بعد من مطلب دیگری را گفتم که حالا یادم نیست، حضرت امام برای بار سوم فرمودند: «ان‌شاءالله مسلم بوده است.» یعنی سه‌بار ایشان این مطلب را فرمودند.
بعدا من با خودم فکر کردم معنای این جمله که او هم مسلم نبود این نیست که مثلا مصدق کافر است، مراد حضرت امام می‌تواند این باشد که دکتر مصدق به دنبال حاکمیت اسلام نبود. چون او ادعایش در حد همان ملی‌کردن نفت بوده، نه بیشتر.

آقای جلال‌الدین فارسی در مصا‌حبه‌ای با روزنامه اعتماد ملی، باز به این موضوع اشاره می‌کند: «درمورد اسم دکتر مصدق و خانم‌شان که وجوهات‌شان را در دبیرستان کمال پرداخت می‌کردند، توضیح دادم... امام باز فرمودند که ان‌شاءالله مسلم بوده است. البته من استدلال دیگری هم کردم و امام همان حرف را تکرار کردند.»
محسن بهشتی‌سرشت هم از قول جلال‌الدین فارسی نوشته است که در آن ملاقات بین خود او، علی شریعتمداری و امام صورت گرفته و ذکری از سروش در میان نیست:
در گفت‌وگوی من با آقای جلال‌الدین فارسی، او می‌گفت حدود یک‌سال بعد از اینکه امام آن جمله را گفتند به اتفاق اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی به دیدن امام رفتیم تا اینکه بعد از اتمام جلسه، من و آقای شریعتمداری در اتاق ماندیم...» با این وصف، اولا سروش در این ملاقات حاضر نبوده و ثانیا پاسخ امام به اشکال شریعتمداری و فارسی، «این بحث را تمام کنید» نبوده. ضمن اینکه پرداخت وجوهات نشانه عدم انکار بعضی ضروریات دین نیز نیست. در باب انکار ضروری دین و قصور و تقصیر مصدق و مسلم نبودنش نیز (چنانکه گفته شد) باید بحثی مستوفی صورت گیرد که سروش اصلا به آن وارد نشده و با ادعایی از روی آن پریده است. خلاصه چنانکه گفته شد، جماعت روشنفکری دینی از فارابی و آخوند خراسانی و آیت‌الله مومن تا امام، کسی را از اکاذیب خود در امان نگه نداشته‌اند. جالب‌تر این است که در دنیای جدید که سیاست جهانی مستلزم هیچ نحوه اخلاقی نیست، روشنفکران دینی که هواداران «دین عصری» بوده‌اند، ذیل bbc که حتما از اخلاقی‌ترین سیاست‌ها پیروی می‌کنند، مدعی اخلاق و دیانت شده‌اند!

منبع:فرهیختگان

نظر شما